در دل این سریال عامل اصلی و ناقل بیماری فردی افغانستانی است که وارد کشور میشود و قصد ان انتقال بیماری به ایران است قسمت اول این سریال همراه با توهین و تحقیرهای فراوان نسبت به فرد افغانستانی شروع میشود که...
گروه فرهنگ و هنر - سینما و تلویزیون: هنوز زخم های سریال چهارخونه بر جانها و دلهای مهاجرین تازگی می کند که این روزها پخش سریال جدید شیوع به کارگردانی محمود معظمی بر آن زخم ها افزوده است.
به گزارش بولتن نیوز، ماجرا از این قرار است «حمله بیولوژیکی طراحی شده توسط آمریکا از مسیر یکی از کشورهای همسایه، ایران را تهدید میکند. این مسئله با هوشیاری یک پزشک جوان آشکار میشود و باعث میشود که سازمان پدافند غیرعامل کشور ضمن ورود به ماجرا ابتکار عمل را به دست بگیرد.
داستان جالب و مهیجی برای بینندگان است اما در دل این سریال عامل اصلی و ناقل بیماری فردی افغانستانی است که وارد کشور میشود و قصد ان انتقال بیماری به ایران است قسمت اول این سریال همراه با توهین و تحقیرهای فراوان نسبت به فرد افغانستانی شروع میشود که اگر بخواهیم بطور خلاصه انها را بیان کنیم نگاه تحقیر امیز شاگرد راننده به لباس مسافر و در ادامه در سه سکانس قسمت اول سریال فرد افغانستانی در اتوبوس شروع به سرفه و عطسه کردن می کند و جلوی دهان خود را نمیگیرد که باعث اعتراض مسافرین و شاگرد راننده می شود این روند ادامه دارد تا در نهایت شاگر راننده به فرد افغانستانی می گوید حالمو بهم زدی و شروع به پاک کردن اب دهان افغانستانی از صورت خود می کند.از به سخره گرفتن مواد به اصطلاح مخدر نسوار و نگاه بالا به پایین مسافرین و شاگرد نیز میگذریم.
توجه به چند نکته لازم و ضروری است:
اول: همه مسافرین افغانستانی که قانونی وارد کشور میشوند قبل از ورود به خاک ایران ازمایش خون میدهند و در صورت داشتن بیماری اجازه ورود به انها داده نمی شود تا بهبودی کامل حاصل نمایند
دوم: پذیرش این موضوع که کشور افغانستان در چندین دهه دچار جنگ خانمان سوزی بوده و با ابر قدرت های شرق و غرب برای دفاع از خاک خویش مبازره نموده و این جنگ ها سبب هجرت تعداد زیادی از این مردم شده اند ولی تا به حال هیچ گزارش رسمی مبنی بر انتقال بیماری خاص از جانب مهاجرین در ایران وجود ندارد
سوم: در زمان جنگ عراق و ایران ماجرای وارد کردن خون الوده به ایدز توسط فرانسوی ها به ایران فاجعه ای در کشور ایجاد کرد ولی در همان زمان این مهاجرین بودند که سنگر به سنگر و شانه به شانه با برادران ایرانی خود برای دفاع از کیان اسلام از جان خویش گذشتند و خون پاک نثار انقلاب کردند حالا که سال های زیادی از رشادتها و جان فشانی ها میگذرد گویا دوستان سازنده فیلم نان خود را به نرخ روز می خورند و چشم بر واقعیتها بسته اند.
چهارم: درست در زمانی که کشور افغانستان و ملت ان نیاز به حمایت دوستان ایرانی خود دارند تا بتوانند روی پای خود بایستند به نمایش گذاشتن این سریال و امثال ان لطمه ای جدی به روابط دو ملت می زند و بر اذهان جامعه دو طرف بذر کینه و دشمنی می پاشد.
پنجم: قبل از پخش این سریال از شبکه یک مسولان صدا و سیما از مخالفت خود با این سریال و عدم پخش ان صحبت می کردند چگونه شده که ناگهان تصمیمشان برگشت و رای به پخش این سریال از شبکه سراسری را دادند سوالی است که باید از مسولان پرسید.
این روزها وقتی به انقلاب و ارزش های ان نگاه میکنیم ان نگاه ارمانگرایانه حتی دیگر در داخل و در برخورد با برادران و خواهران هم کیش هم زبان هم فرهنگ حفظ نمی شود و سعی در تخریب هر چه بیشتر بهمراه توهین و افترا روز به روز قوت می گیرد جریانی که گویا دستی در قدرت دارند و همچنین پول کافی و خیال راحت و بهتر از همه اینکه هیچ کس جلودارشان نیست هر چه بخواهند نسبت می دهند .سوالی که برایمان ایجاد می شود این است که چرا فردی فرانسوی یا امریکایی ناقل بیماری نیست افرادی که دشمن قسم خورده نظام و انقلاب هستند و البته جواب ان نیز روشن است دیواری کوتاه تر از مهاجرین پیدا نمی شود.
امیدواریم مسولان محترم هر چه زودتر فکری به حال این سریال نمایند و از پخش ادامه ان جلوگیری به عمل اورند.
منبع: شفقنا افغانستان
شما انسانهایی زحمتکش ، مهربان، باشعور و دانایی هستید که از بد زمانه به اینجا پناه اوردید . پس گوشتان را بر مزخرفات برخی افراد نادان ببندید و با تمام قوا به تلاشتان برای ساختن افغانستانی متحد و اباد اهتمام بورزید
خب معموله هر بحرانی در کشورهای افغانستان و عراق و سوریه و ...باید از منظر پدافند غیر عامل مهم باشه.
مطمئنا حضور آمریکا در افغانستان و ...این موراد رو برای همه قابل درک تر کرده و امکان جنگ های بیولوژیک و ...و...هم ممکنه
نویسنده شفققا افغانستان هم باید کامنت من رو بخونه
درود بر تمامی مردم شریف افغانستان
در ضمن بنده یک ایرانی ام. بسیار متاسفم که هنوز به نژاد پرستی هست .
جنایاتی که دربارهی افغانیها گفته میشود هزار برابر چه از شمار وچه از کیفیت در خود ایرانیان رخ داده است ولی « بزن بر سر ناتوان دست زور» حکم میکنه که چون اونها زمین خوردهاند گناهانشان نابخشودنی باشد ولی اقلیتی همیشه ناهنجار هموطن با جنایات بیشمار هزارساله و دادن شخصیتهای خونخوار بیهمتا به جامعه نادیده گرفته شوند و گاه حتی هندوانه زیربغلشان بگذارند که یاشاسین آغامحمدخان.....
60% از طرف دولت ایران گزافه سرائی کردی 100% از طرف مردم. کلا ول معطلی.
آباد و پیروز باد افغانستان عزیز
فغانستان پاره تن ایران بوده و هست باید عرض کنم مهاجرت در همه جوامع اتفاق میافتد مگر همه مهاجران دیگر کشور ها جنایت نمیکنند نظامیان امریکایی در ژاپن جنایت میکنند ایرانیان در آمریکا جنایت میکنند پس باید گفت همه ایرانی ها جنایت کارند یا همه آمریکایی ها جنایت کارند
من تمام پستهای تو رو دیدم اخرش تماما به بحثهای قومی نژادی و تباری برمیگرده ازت یک سوال دارم
ایا در قران گفته شده حتما از هم تبارها و هم نژادهاتون دفاع کنید یا گفته شده از مظلومین دفاع کنید؟
ایا فلسطینیان ایرانی تبارند؟
با این توجیه تو ما نباید از فلسطینیان دفاع کنیم؟
بهتره دنبال یارگیری و جنگ قومیتی نباشی و انسان باشی
خوشحالم کسی از ترکها فارسها افغانیها کردها در دام تو نمیافتد و بحث قومیتی شروع نمیکند
اینو بدونین مرزهای ایران شامل اقوام متعددی هست و خداوند هیچ قومی رو ناهنجار نیافریده و این برخیها{برخی بگم بهتره} بصورت ناهنجار و نژادپرست و عغده ای هستند که اونهم به اونصورت نیافریده شدند بلکه بخاطر کمبودها و حقارتها حسادتها بدین شکل رشد یافتند
یعنی در نظر تو ما باید با تفکر نژاد پرستی به مردم کمک کنیم نه تفکرات انسانی؟به نظر فلسطینیان کمتر از دیگران محتاج کمک هستند؟خبرها رو خوندی دو روز قبل یک تیم تخریبچی از مرزهاتون وارد کشور شده بود به قصد بمب گذاری در مراکز مهم تهران؟ایا فکر میکنی مکتب نژاد پرستي که جونت براش در میره برای ایران نفعی داره؟ عغده های قوم گرای و قوم ستیزی کورت کرده
خوبه انسان کمی قدر شناس باشه موقع جنگ تحمیلی ایران بخاطر محکوم کردن حمله شوروی به افغانستان روابطش با شوروی بد شد و شوروی هم از لج کمکهای تسلیحاتی فراوانی به عراق داد ایران 3 میلیون افغانی رو پناه داد در حالیکه کشورهای غرب و کانادا از پذیرفتن چند ده هزار مهاجر اواره افغانی و سوری امتناع میکنند حالا بگذریم از اینکه برخی نه همه این برادران افغانی چه جنایتها و تجاوزات گسترده علیه نوامیس ایرانیان کردند سرقتهای مسلحانه امار مواد مخدر کودک ربایی قتل کودکان دلبند ایرانیان و هزاران جنایت دیگر و دست اخر همین جمله که به ما تو ایران ظلم شده افرادی نژادپرست مانند امیر که در مرزهای غربی زندگی میکنه و از طرفی حامی گروهکهای پژاک و کومله و از طرفی طرفدار برخی از افغانهای ایران ستیزه بخاطر اینکه منطقه زندگیش خالی از سکنی از برخی از افاغنه هست داره اینجوری میگه و جنایات علیه سایر ایرانیها رو مهم نمیدونه مگه اینکه جنایت علیه خودش و قومش بشه
البته اگه جنایتی از یک افغانی رو دیده بودی چنان بی تفاوت نبودی البته برخی اندک از افغانیها مجرم هستند و نباید همه شونو با یک دید نگریست تو از کجا میتونی درد مادری که دختر جوانش مورد تجاوز قرار گرفته و جنازش از داخل چاه پیدا شده رو درک میکنی
تبانی استانداری نینوا با اقلیم کردستان برای حذف حشدالشعبی
چند کامنت بالاتر هم تحت نام امیر نخ نما شده در یک سطر دوتا غلط نوشته. راستی چرا این کاربر آلماروس کامنتهای امیر آذری را بدون غلط مینویسه ولی برای خراب کردن کردها کامنتهای امیر کرد را پر از غلط؟؟!! البته خودش هم دائم غلط میکنه یعنی غلط داره خصوصا در نوع فکرش .
کارهای اعراب مال هزار و اندی سال قبل بوده ولی این جنایاتی که میبینیم همین امروز هم اتفاق افتاده در تهران کرج باغهای اطراف شهریار ملارد ورامین بدست عذه ای غیر ایرانی و البته بقول معروف ضرب المثی معروفه که میگه گرگی که منو نخوره هزار سال عمر کنه الان همینه که تو اینجوری میگی وگرنه تو حادثه سقوط یک دختر که خودشو کشته بود از یادها نرفته ..
بله غیرتشان از برخیها بیشتره حداقل بودند افغانیهایی که علیه صدام اسلحه کشیدند ولی بودند برخیها علیه ایران اسلحه کشیدند در ضمن امام خمینی ره با نامگذاری روز قدس خواستند مساله فلسطین از یادها نره و امثال جنابعالی نیاد و دفاع از فلسطینیها رو به حاشیه بکشونه
اگه اخبار امروز رو میدیدی تو شبکه اول میدیدی روستاهایی بودن که با نبود اب سالم چند نفرشون فوت کرده بودند حمام نداشتند مدرسه و حتی برای تشییع جنازه باید کیلومترها میرفتند
تا شاید/
آن حس انساندوستی و عدالت را/
که به نامش/
از قران آیه بر میگیری/
و بهخاطرش/
با دنیا به مجادله بر میخیزی/
بر من تلاوت کنی و خود را در آن بیابی/
وقتی اشغالگری بیگانه کشورم را به غارت برد/
وقتی چمنزار سبز شهرم به خون پدر و صدها مثل او به لالهزاری مبدل گشت/
وقتی به من گفتند که خدا و رسولی نیست که ما زادهی طبیعتایم/
وقتی قلم را بر دستم نهادند و ناخنهایم را دانه دانه کشیدند/
تا خاکم را به نامشان امضا کنم/
با آخرین رمقهای مانده در تنم رها کردم/
خانه و شهر و کشورم را/
و با نفسهای آخر تا خاک تو خزیدم/
به تو پناه آوردم/
به تو پناه آوردم تا شاید مردانگی مرا در برابر ظلم بستایی/
و با مردانگی خودت فرصت زندگی بدون ذلت را به من ببخشایی/
زبانت با زبانم آشناست/
و مذهبت با اعتقادم هماهنگ/
پنداشتم که برادر منی/
پنداشتم که در خاک خدا/
که من و تو آن را با مرز تقیسم کردهایم/
به من قسمت کوچکی به سخاوت قلبت/
به اجاره خواهی داد/
و شریک دردهایم خواهی شد/
تا روزی/
که کشورم/
آباد و آزاد گردد/
وانگه/
در افغانستانی بهتر/
مهمانت خواهم کرد/
بر دستانت بوسه خواهم فشاند/
و ای برادر/
از مهربانیت در اوج بیچارگیم/
از دستگیریت در روزهای ناامیدیم/
با اشک و قلبی مملو از محبت/
سپاسگزاری خواهم نمود/
از فرط بیپناهی/
به کشورت پناه آوردم/
کودکی بودم که پایم با خاکت آشنا گشت/
جوانیم را در کشورت گم کردم/
زبانم را به فراموشی سپردم/
«تشکر»هایم به «مرسی»/
و «نان چاشت»ام به «نهار» مبدل گشت/
شاعرم حافظ گردید و/
از قابلی و چتنی و چای سبز/
به زرشکپلو/
و طعم شور خیار/
و چای معطر سیاه/
در پیالههای کمر باریک/
با قند خشتی در کنار/
عادت نمودم/
در کشورت/
بهترین و بدترین لحظههای زندگی را/
به تجربه نشستم/
پسرم در خاک تو چشم گشود و رضا نامیدمش/
مادرم در بهشت رضای تو با دلی ناامید مدفون گردید/
خواهرم با پسری از تبار تو عقد نکاح بست و/
در جنگ عراق، برادرم/
برای سربازانت نان پخت/
صلوات فرستاد/
و با افتخار عرق را از جبین زدوده و بند سبز یا حسین را بر پیشانی گره زد/
حال/
پیریم را نیز در خاک تو/
به تماشا نشسستهام/
سالهاست/
که چنار وجودم/
در گردباد حوادث خاک تو/
به بید لرزانی مبدل گشته است/
سالهاست/
که نامم را به فراموشی سپردهام و/
لقب «مشدی» را به نامم گره زدهاند/
سالهاست که من دیگر آن کودکی نیستم/
که با پای برهنه و قلبی مملو از وحشت برای سرپناهی به تو پناه آورد/
ولی تو/
همان بیخبری هستی که بودی!/
ولی تو/
با آنکه فروغ چشمانم را با دوختن کفشهایت با آنکه قوت دستانم را در غرس نهال در باغهایت/
با آنکه قامت استوارم را در به پا خواستن دیوارها و ساختمانها و خانههایت/
با آنکه صبر و تحملم را در شنیدن کنایهها و/
کینهتوزیهایت/
به تباهی نشستم/
هرگز برای لحظهای/
جرقه زودگذر انساندوستی را/
بر قلبت راه ندادی/
هنوز هم/
در فهرست تو «اوفغونی»ام و/
در کتاب تو بیگانه/
هنوز هم/
مهربانی در قلبت برای مهاجری کولهبهدوش/
که چیزی بجز نجات از جنگ/
از تو نمیخواست/
که با دادن سالیان زندگیش/
به همت و قوت دستانش/
شهرت را آباد نمود/
نیافتهای/
و هنوز هم/
با نفرتی سیساله/
احساساتم را به بازی میگیری/
دروازهی مکتب را به روی کودکم میبندی/
بساطی را که نان شکمهای گرسنهی اطفالم بدان محتاج است/
با لگد به جوی آبی میاندازی و/
دستهایم را با تهدید «رد مرز» نمودن میبندی و/
اشکهایی را که با خاک سرکهای تو/
بر چشمانم به گلی مبدل گشته/
و امید را در نگاهم دفن میکند/
با تمسخر مینگری و میگویی/
«شما به حرف نمیفهمید»/
هنوز هم/
بر مظلومیت اطفال کربلا/
زنجیر بر خود میکوبی و/
بر یزید و یزیدیان لعنت میفرستی/
از بیعدالتی دیگران سخن میگویی/
ولی هرگز در صفهای دکانها/
در داخل اتوبوسهای شلوغ/
حالت مشوش یک افغان را نمیبینی/
که از ترس تو/
اهانتهای تو را/
تلختر از زهر/
فرو میبلعد و غرور خود را/
پایمال احساسات تو میکند/
تا مبادا/
پنجه بر سمتاش دراز کرده بگویی/
«به کشورت برگرد اوفغونی پدرسوخته»/
میروم/
ولی/
درختهای سبز و بلند کرج/
سرکهای پاکیزهی تهران/
پارکهای خرم و زیبا/
خانههای مجلل بالاشهر/
نانهای گرم نانوایی/
کفشهای راحت چرمی/
پتلونهای زیبا و رنگارنگ/
همه و همه/
یاد مرا/
رنجهای مرا/
نشان انگشتان مرا/
عرق و سرشک ریخته از چشمان مرا/
با خود به یادگار خواهند داشت/
میروم ولی حاصل دستهای این کارگر افغان/
برای همیشه در رگ و پوست کشورت/
جاویدان خواهد ماند/
میروم/
چه میدانی/
شاید روزی تو/
به دروازهی شهر من محتاج گردی/
وانگه/
من به تو درس مهربانی را خواهم آموخت/
وانگه/
تو درد دربهدری مرا خواهی چشید/
وانگه/
شاید یک بار/
برای لحظهای کوتاهتر از یک نفس/
سرت را با پشیمانی/
در مقابل عدالت وجدانت/
خم کنی!/
و فقط همان لحظه/
قیمت دهها سال رنج مرا/
بهآسانی/
خواهد پرداخت/