کد خبر: ۳۲۳۲۹۰
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار:

داستان زیبای کفش کهنه

استادی با شاگردش از باغى ميگذشت.
چشمشان به يک کفش کهنه افتاد شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهاي کارگرى است که در اين باغ کار ميکند بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم.
 استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين... مقدارى پول درون ان قرار بده... شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى ،پول ها را ديد با گريه ،فرياد زد خدايا شکرت .... خدايي که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى.
 ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويي به نزد انها باز گردم و همينطور اشک ميريخت.
 استاد به شاگردش گفت هميشه سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه بستاني.
در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه بروید.
در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون رو نبوسید.
در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نگید.
در برابر کسی که نداره از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید.
هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد،
مگر به " فهم و شعور "
مگر به " درک و ادب "
مهربانان …
آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۰۸ - ۱۳۹۸/۰۱/۱۵
0
0
عالی بود
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۰۵ - ۱۳۹۹/۰۱/۱۹
0
0
عالییییییی
نسترن
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۱۹ - ۱۳۹۹/۰۸/۲۰
0
0
خیلی خوبه
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۲۳ - ۱۳۹۹/۰۹/۰۸
0
0
یه شعر درباره این داستان بگید
الهام
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۴۲ - ۱۴۰۲/۱۲/۲۳
0
0
خیلی آموزنده است
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین