مهرداد محمدی مهاجم راهآهن یزدان که با پیشنهاد استقلالیها روبهرو شده در مصاحبه با یکی از خبرگزاریها با اشاره به این موضوع میگوید: «تاکنون کسی با خودم در این رابطه به صورت رسمی هیچ صحبتی نکرده و من فقط در رسانهها خوانده و دیدهام پرویز خان مظلومی مرا در فهرست خرید تیمش قرار داده یا باشگاه راهآهن یزدان به دنبال معاوضه من با بازیکنان استقلال است.
به گزارش بولتن نیوز؛اينكه آنها اصلاً مرا واقعاً ميخواهند يا نه يك بحث ديگر است اما نكته مهم كه بايد بگويم اين است كه پيشنهاد باشگاه بزرگ استقلال برايم مايه افتخار بوده اما من قلباً پرسپوليسي هستم و رفتن به استقلال برايم به هيچوجه ممكن نيست! شايد خيليها بگويند در فوتبال حرفهاي اين مسائل معنا ندارد اما من بچه جنوب شهرم و نميتوانم پا روي دلم بگذارم.
چگونه بايد براي موفقيت تيمي تلاش كنم كه تا يك سال قبل آرزوي باختن آن را داشتهام؟ شايد اين حرفها خندهدار باشد و خودم هم خوب ميدانم يك بازي خوب در تيمهاي بزرگ چه بازتابي دارد اما من پرسپوليسي هستم. ضمن آنكه دور از انصاف است در اين شرايط راهآهن يزدان را كه سكوي پرتاب من و ميلاد بوده تنها بگذارم. البته شرايط ميلاد با من فرق ميكند. او پيشنهاد خارجي دارد و شايد آن را براي هميشه از دست بدهد اما من دوست دارم در راهآهن يزدان بمانم و به اين تيم كمك كنم. اميدوارم استقلاليهاي عزيز مرا ببخشند و...»
مصاحبه صادقانه و بيرياي مهرداد محمدي را خوانديد؟ نظرتان چيست؟ به ما كه باشد ميگوييم روايتهاي ديرين فوتبال ما پر بود از قصه «وفاداري و عشق به پيراهن». روزهاي بياسكناس و بيچك و تراول. روزهاي قداست پيراهنهاي نمدار و عرقكردهاي بود كه تقدسشان را از دلهاي وفادار صاحبان خود وام ميگرفتند.
روزهايي كه هنوز طاعون شبهحرفهاي، ملخ به جان نسل وفادار فوتبالمان نينداخته بود و فوتبال چيزي بيشتر از عشق نبود. تقويمها كه ورق خوردند ماركوپولوها سر و كلهشان پيدا شد. صبح از دفتر اين باشگاه با بوي كباب و اسكناس خود را به دفتر باشگاه ديگر ميرساندند و چرتكههايشان عين كامپيوتر كار ميكرد مبادا صناري را از دست بدهند.
تشييع تعصب بود و تدفين عشق. حلوا خيرات ميكردند و انگشت سبابه بر خاك وفاداري ميگذاشتند و فاتحه الرحمن ميخواندند.
حالا ميان همه اين همه (!) دغدغه و اعتصاب و پول و جنگ و جدال و تيتر، پسر سادهدل و عاشق خيابان فلاح، با پيشنهاد آبيها دلش نميلرزد.
ميداند و خوب هم ميداند پشت آن ديگ ديزي و بساط دستفروشي تا رسيدن به 11 پيراهن آبي چقدر راه بايد ميرفت و حالا چقدر راهش كوتاه شده ولي چشم بر همه اينها ميبندد و ميگويد: «نه، من پرسپوليسيام. احترام استقلاليها محفوظ اما من آنجا برو نيستم.»
قصه دلدادگي وفاداري مهرداد محمدي وقتي شنيدنيتر ميشود كه بدانيم از اردوگاه معشوق پرسپوليس هنوز نه دود سفيدي بلند شده و نه پيغام عاشقانهاي تا بگوييم در قمار عاشقانه، بديهي است كه عشق دوطرفه ماناتر باشد. آري مهرداد محمدي ساده و صادق حرفهايش را زده است. تشكر از حُسن نظر پرويز مظلومي و جواب رد محترمانه به پيشنهاد وسوسهكننده استقلال و... حالا بايد گفت: «چقدر در فوتبالمان مهرداد كم داريم!»
منبع:خبرورزشی