گروه فرهنگ مقاومت - نام تیپ 210 سیدالشهداء(ع) یا همان لشگرده سیدالشهداء(ع) با نام سرداران شهیدی چون حاج علیرضا موحددانش و حاج کاظم نجفی رستگار گره خورد است.یگانی که در هر کجای جبهه حضور پیدا میکرد آتش به جان سپاه دشمن می انداخت .
دشمن فکر میکرد با شهادت شهید علیرضا موحددانش در عملیات والفجر2 و شهیدحاج کاظم رستگار در عملیات بدر تیپ سیدالشهداء(ع) از زبانها خواهد افتاد .اما شاگردان شهید موحد و رستگار، تابستان 1364 در عملیات عاشورای 3 و در منطقه عملیاتی فکه یکبار دیگر خواب دشمن را آشفته کردند و حماسه ای آفریدند که در تاریخ 8سال دفاع مقدس میدرخشد .
به گزارش بولتن نیوز، تابستان سال 64 و بعد از شهادت شهید رستگار سردار حاج علی فضلی فرماندهی تیپ ده سیدالشهداء(ع) را عهده دارشد و در اولین هجوم فرزندانش ، طعم تلخ شکست را به دشمن چشاند . «عملیات عاشورای 3 با رمز مبارک «یا سید الشهداء(ع)» در ساعت 2 بامداد 25 مرداد 1364و با هدف انهدام یگانهای دشمن در منطقه عملیاتی شمال فکه توسط نیروهای سپاه پاسداران انجام گرفت.
در این نبرد رزمندگان تیپ 10 سیدالشهداء با پاک سازی 14 کیلومتر مربع از منطقه فکه موفق به انهدام 2 پل ارتباطی مهم ،2 دستگاه تانک و 11 انبار مهمات، چندین دستگاه خودرو و مقادیر زیادی ادوات و تجهیزات مهندسی دشمن بعثی شدند. همچنین گردان 1 و 2 از تیپ 108 لشکر 16 دشمن منهدم و بیش از 600نفر از نیروهای دشمن کشته و زخمی شده و 35 نفر نیز اسیر شدند. مقادیر زیادی سلاح سبک و سنگین و چندین دستگاه خمپاره انداز و مقداری تجهیزات لجستیکی و مخابراتی نیز به غنیمت نیروهای ایرانی درآمد
خاطره ای از این عملیات
دشمن پی درپی منور میزد مثل اینکه معبر رو دیده بود و شروع کرد با خمپاره معبر رو کوبیدن.منهم اومدم داخل شیار جانپناه گرفتم تا آتیش سبک بشه.چند دقیقه نگذشته بود که دیدم از پشت سر صدای نفربر شنی دار میاد.اول گقتم شاید بلدوذر یا لودر اومده برای جانپناه درست کردن.اما نزدیکتر که اومد در زیر نور منور دیدم یک خشایار سبز رنگ داره به سرعت به سمت ما میاد.
خیلی ترسیدم.گفتم دور خوردیم دشمن اومده ما رو اسیر کنه.یک شیخ روحانی هم اونجا با ما بود.سوال کرد برادر چی شد؟؟؟.گفتم آشیخ بقول امام مکتبی که شهادت داره اسارت نداره.با تعجب پرسید میخوای چیکار کنی.؟؟؟یک نارنجک از کمرم باز کردم بهش دادم و یک نارنجک هم خودم ضامنش رو آزاد کردم و منتظر عکس العمل خشایار شدیم .که خشایار چند متر مونده بود به شیار ایستاد و گرد و خاک زیادی هم کرده بود.تو گرد و خاک دیدم یک دفعه درب روی کلاهک بازشد و یک نفر با زیر پیراهن پرید بیرون و پشت سرش هم با ناباوری دیدم شهید سید محمد رینال الحسینی فرمانده تخریب پایین پرید.
منهم ضامن نارنجک رو محکم کردم و دویدم سمت خشایار تا مسیر رو اشتباه نرن.شهید سید محمد از دیدن من خیلی خوشحال شد.گفت چه خبر معبر کجاست.سلیمانی کو....با هم به سمت معبر دویدیم و وارد معبرشدیم .دشمن با تیربار سنگین داخل معبر رو میزد.من از ترسم که تیر نخورم خودم رو رو زمین میکشیدم اما دیدم شهید سید محمد راست راست داخل معبر داره راه میره.دستش رو کشیدم و با التماس گفتم سید "تو رو به جدت مواظب باش" تیر میخوری.انگار نه انگار ..چند قدم که رفتیم باز برخوردیم به بهرام بیاتی که هنوز ناله میکرد.تا سید رو دید گفت آقا سید کمک کنید.سید با عتاب رو به من کرد و گفت خودم بقیه معبر رو میرم ، تو اینو کول بگیر و ببر عقب...
سید چنان جذبه ای داشت که آدم جرات نمیکرد بگه نه. بیاتی رو یکمقدار رو دوشم گرفتم به سمت انتهای میدون کشیدم.بدنش سنگین شده بود. تقریبا همه نیروها عقب رفتند اما سید عقب نمی اومد.هرچی من و سلیمانی بهش التماس میکردیم سید گوشش بدهکار نبود .فکرکنم نگران بچه هایی بود که رفته بودن پل های روی رودخانه دویرج رو منهدم کنند.بچه های گردانها عقب رفته بودند اما بچه های تخریب مشغول انهدام سنگرها و تجهیزات دشمن و کار گذاشتن تله های انفجاری بودند.
هوا دیگه داشت روشن میشد که خبرآوردن که همه بچه های تخریب با اتمام ماموریتشان عقب اومدند.شهید سید محمد هم رضایت داد و عقب اومد.به خط خودمون که رسیدیم داشت نماز صبح قضا میشد.نماز رو با لباسهای خونی و با تیمم و بدون اینکه پوتین از پا دربیاریم خوندیم.بعداز نماز سوار تویوتا شدیم و اومدیم عقبه تیپ سیدالشهداء(ع) دردهکده حضرت رسول(ص).
دیدیم بقیه بچه ها هم اونجا هستند.یک راست رفتم سمت کلمن آب یخ و کلمن رو سرکشیدم.و از خستگی روی زمین افتادم .هنوز خورشید بالا نیومده بود و سرو صدای "هندونه خربزه" بچه ها من رو از زمین بلند کرد و با همون دست خونی هندونه رو میزدم رو زمین و میشکافت و با خوردنش رفع تشنگی میکردم.حالم که جا آومد .یاد رفیقا افتادیم و سراغ یک به یک رو از هم میگرفتیم.
و کلمه"اونم رفت خوش به حالش"بین بچه های تخریب و سایر گردانها رد و بدل میشد.تو همون دقایق اولیه بعد از عملیات سر زبونها حماسه خوابیدن شهید حاج قاسم اصغری رو سیم خاردار بود .ما خبر نداشتیم .فقط به خودمون میبالیدیم که یک چنین رفیقی داریم.تو دهکده حضرت رسول بودیم (عقبه رزمندگان لشگرحضرت رسول(ص) و سیدالشهداء(ع) درعملیات والفجرمقدماتی)که اخبار ساعت 8 صبح اعلام کرد که عملیات عاشوری 3 دیشب در منطقه فکه توسط رزمندگان اسلام انجام شده و تعداد 35 نفر ازدشمن اسیر گرفتن و بعد هم اعلام کرد که از این ساعت رای گیری برای انتخاب چهارمین رییس جمهور هم آغاز شده .
ماشینها اومدن و رزمنده ها رو سوار کردن و به عقب بردند.مقر گردان ما موقعیت الصابرین در پل کرخه بود و ما ایستگاه صلواتی کرخه پیاده شدیم و رفتیم حموم و از حموم که بیرون اومدیم صندوقهای رای گیری رو آوردند تا رزمندگان رای بدهند.ما هم با کارت پلاک رای دادیم رای همه ما آقای خامنه ای بود و مسولین رای گیری کارت پلاک جنگی ما رو سوراخ کردن .....
روز25 مرداد در این عملیات گردان تخریب لشگرسیدالشهداء(ع) با باز نمودن 6 معبر برای عبور رزمندگان از داخل میدان مین و انفجار دو پل نفر رو روی رودخانه دویرج و کار گذاشتن ده ها تله انفجاری در مسیر عبور و سنگرهای اجتماعی دشمن 6 شهید و 5 مجروح تقدیم نمود. که در سالگرد شهادت این شهیدان(مرتضي ملكي- محمدحسن مهوش محمدي- محمدبهرامي- عليرضازماني- محسن عليپوربائي- مهدي كريمي) یاد و خاطره آنان را گرامی میداریم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com