کد خبر: ۲۷۲۵۰۶
تاریخ انتشار:
جایگاه شب قدر در شعر فارسی

آن شب قدری که گویند اهل خلوت، امشب است

سعی کرده‌ایم به مناسبت فرا رسیدن اولین شب از شب‌های قدر، تاملی داشته باشیم بر بخش کوچکی از این هنرمندی‌ها و خلاقیت‌های ادبی تا ببینیم که بزرگان عرفان و ادبیات ما، در این وادی چه مسیری طی کرده و بر دیوارهای این منزل‌گاه، چه یادگاری‌هایی را نقش‌بند کرده‌اند.

گروه مذهبی - شب قدر با آن جایگاه معرفتی و مذهبی رفیعی که دارد، کدام قله‌ای را فتح نکرده است؟ و وقتی عرفان و اخلاق اسلامی منزل‌گاه معارف شب‌های قدر است، قطعا شعر فارسی که تکلیفش معلوم است. با نگاهی به تاریخ طویل شعر در ایران درمی‌بایم که شعرای پارسی در نظم‌ آفرینی‌های خود توجه ویژه‌ای به این لیالی عزیز داشته و من باب آن، با استفاده از هنر خود، نکاتی را به نسل‌های بعد انتقال داده‌اند.

به گزارش بولتن، ما سعی کرده‌ایم به مناسبت فرا رسیدن اولین شب از شب‌های قدر، تاملی داشته باشیم بر بخش کوچکی از این هنرمندی‌ها و خلاقیت‌های ادبی تا ببینیم که بزرگان عرفان و ادبیات ما، در این وادی چه مسیری طی کرده و بر دیوارهای این منزل‌گاه، چه یادگاری‌هایی را نقش‌بند کرده‌اند.

رودکی:

شب عاشقت لیلة القدر است

چون تو بیرون کنی رخ از جلبیب


نسیمی:

مطلع نور تجلی آفتابِ روی اوس

لیلة القدری که می گویند هست آن ، موی اوست


عطار:

مکانت کشتی نوح است ای صدر

زَمانَت وَ الضُحی وَ لَیلَةُ الْقَدر


منوچهری دامغانی:

با رنگ و نگار جنت العدنی

با نور و ضیاء لیلة القدری


شیخ اجل سعدی شیرازی:

تو را قدر اگر کس نداند چه غم

شب قدر را می‌ندانند هم


خواجه حافظ شیرازی:

شب قدر است و طی شد نامه هجر

سلام فیه حتی مطلع الفجر


دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند

چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر كه این تازه براتم دادند


حنیف مزروعی:

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد

هر دلی از حلقهای در ذکر یا رب یا رب است

کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف

صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است

شهسوار من که مه آیینه‌دار روی اوست

تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است

عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو

در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می

زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین

با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است

آن که ناوک بر دل من زیر چشمی میزند

قوت جان حافظش در خنده زیر لب است

آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد

زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است


محمد خلیل مذنب (جمالی):

شب قدر است امشب مست مستم‌ ای خدا با تو

شدم تا مست دانستم كه هستم ای خدا با تو

در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو می‌خواهم

تو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو

مخواه از من كه هرگز راه عقل و عافیت پویم

كه من دیوانه از روز الستم ای خدا با تو

دویدم سال‌‌ها اما به دور افتادم از كویت

چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تو

سر از خاك زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم

ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو

تو هر جا جلوه كردی من تو را دیدم پرستیدم

به هر صورت جمالی می‌پرستم ای خدا با تو


امیر علی مصدق:

شب قدر است بیا قدر بدانیم کمی

خانه دل ز گناهان بتکانیم کمی

شعله افتاده به ملک دلم از فرط گناه

دوست را از دل این شعله بخوانیم کمی

روح را صیقل آیینه دهیم از دل و جان

آه را تا ملکوتش برسانیم کمی

عهد بستیم و شکستیم بسی کاش! که ما

بر سر عهد وفادار بمانیم کمی

پوشه از بار گناهان شده پر حجم بیا

رمضان است به آتش بکشانیم کمی

نگذاریم زبانه بکشد دوزخمان

بنشینیم و به اشکش بنشانیم کمی

بنشانیم نهالی به امید ثمری

چشمه از چشم به پایش بدوانیم کمی

و ارادت بنماییم و بگوییم " الغوث "

ناله را تا به فلک باز رسانیم کمی

منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین