اندیشکده بروکینگز در یادداشتی به قلم مارتین ایندیک نایبرییس و مدیر برنامه سیاست خارجی بروکینگز و مدیر مؤسس مرکز سابان این مؤسسه آمریکایی، سفیر پیشین ایالات متحده در رژیم صهیونیستی و ایندیک در طول به عنوان دستیار وزیر امور خارجه دولت کلینتون نوشت: امروز در دنیا هیچ جایی وجود ندارد که به اندازهی خاورمیانه درگیر ناآرامی و آشوب و برقراری دوبارهی نظم در آن حساستر از این منطقه باشد. بازی بزرگ میان قدرتهای بزرگ ممکن است از آسیای مرکزی سرچشمه گرفته باشد، ولی شدیدترین حالتِ آن در "محل برخورد قدرتها” در خاورمیانه است. و تا جایی که پای منافع آمریکا در میان باشد، ایالات متحده نمیتواند پا پس بکشد.
ایالات متحده پیش از این دارای یک استراتژی در خاورمیانه بود که از آن به عنوان راهبردی «ستونها» نام برده میشد و بنای آن بر پایهی همکاری با قدرتهای منطقهای بود که خود را متعهد میدانستند تا وضعِ موجود را حفظ نمایند – و این قدرتها عبارت بودند از ایران، عربستان سعودی، اسراییل، و ترکیه. چالش پیشِ روی این قدرتها بازداشتن قدرتهای تجدیدنظرطلب – یعنی مصر، عراق، و سوریه – بود که مورد پشتیبانی اتحاد جماهیر شوروی قرار داشتند. با گذشت زمان، ایالات متحده یکی از ستونهای خود – یعنی ایران – را از دست داد ولی مصر را جایگزین آن ساخت. ایالات متحده با این کار نظام سنی عرب را تقویت نمود، اما اکنون با یک قدرت انقلابی شیعه در خلیج فارس مواجه شده است.
■ حفظ ثبات و پایداری خاورمیانه با نسخهی آمریکایی ■
در سال ۱۹۹۲ و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و خروج ارتش صدام حسین از کویت، ایالات متحده به قدرت غالب در منطقه بدل شد. پس از آن، بوش و کلینتون راهبردی مشخص و متداول برای حفظ ثبات و پایداری به کار گرفتند که دارای سه مؤلفه بود
۱-صلح آمریکایی– حلوفصل جامع مسائل میان اعراب و اسراییل با پشتیبانی آمریکا.
۲- محدود ساختن نفوذ دو قدرت تجدیدنظرطلب– یعنی عراق صدام حسین و ایران آیتاللهها.
۳- استثنا قائل شدن برای اعراب– این اجازه به شریکان عربِ خودکامهی آمریکا داده شد تا در جهت حفظ نظم در خاورمیانه حرکت کنند، ولی از سوی دیگر این اجازه نیز به آنها داده شد تا هرگونه که میخواهند با شهروندان خود برخورد کنند.
■ شکست خوردن استراتژی استثنا قائل شدن برای اعراب از سوی آمریکا ■
به لحاظ نگهداشتن نظم و سامان بخشیدن به اوضاع، این استراتژی برای یک دهه به خوبی عمل کرد. اما در ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱ این طرح راهبردی با شکست روبرو شد. ایالات متحده که از تغییر رژیم [عراق] خودداری کرده بود، صدام حسین را با شتابزدگی سرنگون کرد و نتیجهی آن این شد که دروازههای بغداد به سوی ایران باز شد. در نتیجه روند صلح اعراب و اسراییل متوقف گشت و پس از آن نیز تلاشهای پیاپی برای از سرگیری روند صلح با مقاومتهای سرسختانه مواجه گردید. و این گونه بود که استثنا قائل شدن برای اعراب به ایجاد انقلابهای عربی که در سرتاسر منطقه کشیده شد، کمک کرد.
و در این فرایند، نظم موجود برهم خورد و دولتهای ناکارآمدی زمام امور را در دست گرفتند که نتیجهی آن پدید آمدن نواحی خارج از کنترل [دولتها] و ظهور القاعده و داعش بود. و اکنون نباید زیاد تأسف نظم قدیم را خورد: ثبات و پایداری منطقه بارها به موجب درگیریها و کودتاها برهم خورد و به بهای روا داشتن ستم به دست آمد. به هر حال، فروپاشیدن نظم خاورمیانه موجب پدید آمدن ۳ درگیری شد که هریک دیگری را تغذیه میکند و هرجومرج فراوانی در منطقه پدید میآورد. این سه درگیری عبارتاند از:
■ درگیریهای ناشی از برهم خوردن ثبات و پایداری در خاورمیانه ■
۱- درگیری فرقهای میان سنی و شیعه: این نبردها در ابتدا از لبنان آغاز شد ولی سپس جنگهای داخلی عراق به آن دامن زد و به سوریه، بحرین، و یمن کشیده شد. ایران و عربستان سعودی چهرههای اصلی این درگیریها هستند، به ویژه ایرانِ انقلابی که پیوسته دستِ بالا را در بیروت، دمشق، بغداد، و در این اواخر در صنعا داشته است.
۲- درگیریهای فرقههای گوناگون در درون سنی: این درگیریها به عنوان نبردی که از سوی القاعده به راه افتاد آغاز گردید، و سپس دامنهی این درگیریها به نبرد داعش علیه شیخها و حاکمانی که از نظام سنّی عرب دفاع میکنند کشیده شد. اما این بهار عربی بود که تهدیدی خطرناکتر برای پشتیبانیکنندگان عربی که حامی همین وضعیت موجود و ادامهی همین روایت اخوانالمسلمین از اسلام هستند به شمار میآمد.
۳- درگیری با اسراییل: از زمان توافقنامهی صلح با مصر و اردن، این نبرد به سمت نبردی سخت و دائمی تغییر شکل داده است که پر است از درگیریهای ادواری و خشونتهای شدید میان اسراییل و بازیگران فاقد دولت در مرزهای این کشور – یعنی غزه، جنوب لبنان، و اکنون جولان.
■ مشکلات آینده در صورت خروج آمریکا از خاورمیانه ■
بازگرداندن نظم در میان این ناآرامیها وظیفهای پیچیده برای هر قدرت خارجی است. اما این وظیفه به طور ویژه برای ایالات متحده دشوارتر است، چرا که مردم آن کشور خسته از هرگونه جنگهای زمینی در خاورمیانه هستند و رییسجمهورِ آن نیز به شدت بر روی این مسئله متعهد است که جنگ جدیدی در خاورمیانه راه نیندازد. و اکنون که ایالات متحده دیگر به نفت خاورمیانه وابسته نیست، لزومی برای این کار وجود ندارد.
هرچند باید گفت که ایالات متحده نمیتواند به همین سادگیها [از منطقه] عقبنشینی کرده و "بازی بزرگ” را رها کند. آن گونه که تجربهی پیشین در عراق نشان میدهد، خلأ ایجادشده [ناشی از خروج آمریکا] توسط بازیگران بدی پر میشود که قصد دارند تا سرزمین مادری ایالات متحده را تهدید کنند. متحدان منطقهای دیرینهی آمریکا – اسراییل و حاکمان عرب – به پشتیبانی ایالات متحده برای بقا و رفاهشان نیازمندند. و در حالی که ایالات متحده دیگر به نفت خاورمیانه وابسته نیست، ولی شرکای تجاری اصلی آن کشور در آسیا، و متحدانش در اروپا [به نفت خاورمیانه] وابسته هستند. هرگونه اختلال در تأمین نفت از دولتهای خلیج [فارس] ضربهای به اقتصاد جهانی وارد خواهد آورد و زیان آن متوجه اقتصاد ایالات متحده خواهد گشت که در حال بهبود است.
■ آمریکا برای حل بحران چه اقدامی کرده است، و چه باید بکند؟ ■
با توجه به امکانپذیر نبودنِ خروج ایالات متحده از خاورمیانه، دولت اوباما در برابر هر بحران خاورمیانه به تدریج وارد عمل میشود؛ از جمله: مذاکرات فشرده برای بازداشتن برنامهی هستهای ایران؛ برداشتن گامهای محتاط و حسابشده برای "تضعیف کردن و شکست دادن” داعش در عراق و القاعده در یمن؛ تلاش نصفه و نیمه برای مهار کردن داعش در سوریه؛ و تلاشی بیثمر برای پیش بردن مسئلهی صلح اسراییل و فلسطین. و باید گفت که ایالات متحده از بیم غرق شدن در گرداب خاورمیانه، تمامی این کارها را به آهستگی انجام میدهد.
و چیزی که هماکنون به آن نیاز داریم، یک طرح راهبردی است که تمامی این مسائل را پوشش دهد. گام نخست این است که درک کنیم با توجه به محدودیتهایی که ایالات متحده در استفاده از قدرت خود دارد، ایالات متحده مجبور است تا با نوعی ائتلافِ شکلگرفته از قدرتهای منطقهای همکاری کند تا بتواند تفاوتی اساسی را رقم بزند. و تنها دو انتخاب برای شکل دادن چنین ائتلافی وجود دارد:
■ دو گزینهی پیش روی آمریکا برای بازگرداندن ثبات به خاورمیانه ■
۱. حاکمیت مشترک با ایران: ماهیت این رویکرد این است که ایالات متحده سلطهی ایران بر خلیج [فارس] را بپذیرد و در عوض ایران نیز از برنامهی هستهای خود چشمپوشی کند، و پشتیبانی خود از حزبالله در لبنان، حماس و جهاد اسلامی فلسطین در غزه، حوثیها در یمن، و بشار اسد در سوریه را کاهش دهد و در عوض برای ایجاد یک نظم نوین آمریکایی-ایرانی در منطقه سهم داشته باشد.
۲. بازگشت به آینده: این رویکرد مستلزم این است که ایالات متحده به وابستگی خود به متحدان سنتیاش در منطقه بازگردد، که این متحدان سنتی عبارتاند از: عربستان سعودی، مصر، اسراییل، و ترکیه. و هدف از تشکیل این "ستونهای” جدید، بازگرداندن نظم پیشین به منطقه بر پایهی محدودسازی نفوذ ایران، و پایین آوردن نفوذ آن کشور در لبنان، سوریه، عراق، و یمن، و نیز جلوگیری از برنامهی هستهای آن کشور است. و در این صورت، این ائتلافِ متشکل از متحدان سنتی [آمریکا]، با برخورداری از احساس امنیت به همکاری مؤثرتر و کارآمدتری با ایالات متحده پرداخته تا علیه داعش و القاعده عمل کنند.
البته خوانندگان [این مقاله] به سرعت به مشکلات هریک از این رویکردها اشاره میکنند. و من همین الان فریادهای آنها را میشنوم که میگویند: دنبال کردن رویکردِ نخست سادهانگارانه است؛ و دنبال کردن رویکرد دوم نیز بدبینانه است. ولی ما دیگر آنقدر زمان نداریم که دودل بمانیم و بخواهیم موش و گربه بازی دربیاوریم. اکنون زمانی تصمیمگیری و انتخاب [یکی از دو گزینه] است.
■ چالش پیش روی آمریکا، به کار گرفتن طرح نخست و یا طرح دوم؟ ■
ایالات متحده دیگر مانند پیش آنقدر فرصت ندارد تا با رویکردی تدریجی و آهسته به ناآرامیهای خاورمیانه که روز به روز بیشتر میشود بپردازد. بنابراین، باید یکی از این دو طرح راهبردی را انتخاب کرد – اگرچه هیچ یک از این دو انتخاب به طور کامل [برای ایالات متحده] جالب نیست و هر دوی آنها دارای جنبههای منفی است. اما اگر ایالات متحده حاضر به پرداخت بهای لازم برای برقراری نظم در خاورمیانه که به شدت درگیرِ مشکلات است نباشد، در آن صورت ناچار است تا متحدان منطقهای خود را انتخاب کرده و با آنها همکاری کند تا یا همان نظم گذشته را به منطقه بازگرداند و یا نظمی جدید جایگزینِ آن سازد. و دو انتخاب پیشِ روی ایالات متحده، "حاکمیت مشترک با ایران” و "بازگشت به آینده” با متحدان پیشین خود – یعنی عربستان سعودی، مصر، و اسراییل – است.
■ حاکمیت مشترک آمریکا با ایران در چه صورتی عملی است؟ ■
حاکمیت مشترک با ایران تنها زمانی امکانپذیر خواهد بود که توافق به دست آمده بتواند به نحوی عقلانی از برنامه هستهای ایران جلوگیری نماید. و بدون دستیابی به توافق، تصورِ همکاری با ایران در مورد مسائل منطقهای امکانپذیر نخواهد بود؛ اما با دستیابی به توافق است که همکاری در مورد مسائلی که دارای منافع مشترک [برای هر دو کشور میباشند] میسر میگردد – که این را میتوان از نامه اوباما به رهبر معظم ایران که در نوامبر ۲۰۱۴ نگاشته شد و برخی از مفسران و گزارشگران به اشتباه فکر میکنند که مفاد این نامه هماکنون در حال روی دادن است، دید.
■ بازگشت نظم و ثبات به خاورمیانه در صورت اجرای خواستههای آمریکا از سوی ایران ■
رسیدن به یک درک مشترک با ایران که آن کشور را ترغیب نماید تا از نفوذ خود [در منطقه] در جهت بالا بردن نظم و ثبات در منطقه استفاده کند، تا اینکه از آن برای بهره بردن از ناآرامیها و آشوبهای رو به افزایش استفاده نماید، دارای مزایای چشمگیری است. همکاری تلویحی و سربسته ایران با ایالات متحده به منظور برداشتن نوری المالکی از قدرت در بغداد، ثابت کرد که استراتژی آمریکا علیه داعش در عراق دستیافتنی است. اگر ایران به همین ترتیب برای برداشتن بشار اسد از قدرت به ایالات متحده میپیوست تا بدین ترتیب یک سازش سیاسی در میان تمامی گروههای سوری پدید آید، ایالات متحده میتوانست نبردی مؤثرتر علیه داعش در سوریه ترتیب دهد. و باز اگر ایران حاضر بود تا دست از پشتیبانی از حزبالله و مخالفان سازش [با اسراییل] در فلسطین بردارد، و به حوثیها در یمن فشار میآورد تا از صنعا عقبنشینی کنند و یمن به همان وضع پیشین خود – یعنی تقسیم قدرت میان دستههای گوناگون – بازگردد، در آن صورت وضعیت نظم و ثبات در خاورمیانه به نحوی چشمگیر بهبود مییافت.
■ آیا آمریکا حاکمیت مشترک با ایران را برمیگزیند، یا متحدان سنتی خود را؟ ■
به هر حال، این تصور که ایالات متحده بتواند ایران را از قویترین کشور تجدیدنظرطلب در منطقه به شریکی در جهت ایجاد یک نظم نوین در خاورمیانه تبدیل کند، امیدی واهی خواهد بود. هرگونه تلاش برای دستیابی به حاکمیت مشترک [با ایران]، خشم متحدان سنتی ایالات متحده، از جمله عربستان سعودی و اسراییل – و نیز حامیان آنها در میان دولتهای خلیج [فارس] و کنگرهی ایالات متحده – را بر خواهد انگیخت. چرا که این متحدان سنتی با این احساس که به آنها خیانت شده است، به احتمال فراوان راه خود را در پیش خواهند گرفت و دیگر توجهی به منافع ایالات متحده نخواهند داشت.
■ آمریکا بهتر است حاکمیت مشترک با ایران را برگزیند یا متحدان سنتیاش را؟ ■
بنابراین اگر قرار باشد این طرح راهبردی به دلیل درصدِ پایین امکانپذیر بودن و هزینهی بالایی که دربر دارد کنار گذاشته شود، راهحل جایگزین چیست و تا چه میزان شدنی خواهد بود؟ بازگشت به همان طرح راهبردی پیشین، یعنی اتکا بر متحدان سنتیمان حداقل این خوبی را دارد که قابلاعتمادتر است. اسراییل، مصر، عربستان سعودی، اردن، و دیگر کشورهای پادشاهی عرب دارای نوعی حس مشترک هستند که مبتنی بر احساس خطر و تهدید از سوی ایران، حزبالله، اسد، حماس، و داعش است. و در واکنش به این احساسِ ترس، این کشورها به نوعی منافع مشترک برای مقابله با منبع اصلی ناپایداری در منطقه دست یافتهاند. این کشورها با یکدیگر دارای تواناییهای مهم و ارزشمندی میباشند: اسراییل دارای قویترین ارتش و نیروی هوایی [در میان این کشورها] است؛ مصر بزرگترین و بانفوذترین دولت عربی است، پادشاه عربستان سعودی دارای مشروعیت اسلامی، و نیز دارای ثروت و نفوذی است که از بزرگترین صادرکنندهی نفت در دنیا بودن ناشی میشود.
■ اختلافات دولت اوباما با متحدان سنتی آمریکا در مورد مسائل منطقه ■
هرچند که در این زمان، ایالات متحده با همگی اینها اختلاف دارد. از جمله: بحث با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسراییل بر سرِ شهرکسازی در کرانهی غربی و نیز شروط و مفادِ توافق هستهای با ایران؛ انتقاد از رژیم سیسی در مصر بر سرِ تیراندازی به شهروندانش در خیابان و به زندان انداختن دهها هزار نفر [از معترضان خیابانی]؛ و اختلافنظر با سعودیها در مورد اینکه باید با [بشار] اسد در سوریه، اخوانالمسلمین در مصر، و با پیشرویهای سلطهطلبانه و هژمونیک تهران در جهان سنّی عرب چه اقدامی انجام داد. البته دلایل منطقی برای تمامی این اختلافنظرها وجود دارد، ولی آنها را باید در اولویت پایینتری نسبت به هدف بزرگتر، یعنی بازگرداندن نظم و ثبات [به منطقه] و نگهداشتن آن هنگامی که نوعی نظم و ثبات [در منطقه] حکمفرما شد، قرار دارد.
■ آمریکا باید اختلافنظرهای خود با متحدان سنتیاش را برطرف سازد ■
به منظور دنبال کردن استراتژی "ستونها” ی جدید، ایالات متحده باید دوباره اطمینان متحدان سنتی خودش را به منظور اجرای اهدافِ گستردهتر آمریکا [در منطقه] جلب کند، در حالی که از سوی دیگر راهی برای پایین آوردن و یا مدیریت کردن این اختلافنظرها بیابد. در صورت [دستیابی به] یک توافق هستهای با ایران، ایالات متحده نیاز خواهد داشت تا این وضع را با پدید آوردن یک چتر بازدارندهی هستهای برای اسراییل و عربستان سعودی متعادل سازد. ایالات متحده همچنین باید در مورد اختلافهایش با رژیم مصر برسرِ نحوهی برخوردِ آن کشور با شهروندانش کمی ملایمت به خرج داده و به دنبال راهی برای همکاری با اسراییل جهت حل نمودن مسئلهی فلسطین باشد. ایالات متحده باید در حالی که موضعی قاطعانهتر علیه [بشار] اسد در سوریه بگیرد، خود را از اخوان المسلمین دور نگه دارد.
■ انتظارات متقابل آمریکا از متحدان سنتیاش در صورت برآورده ساختن انتظارات آنها ■
و ایالات متحده در عوض چه انتظاری میتواند داشته باشد؟ نخست، ایالات متحده باید انتظار همکاری جدیتری [از سوی متحدان سنتی خود] علیه منبع این ناآرامیها [در خاورمیانه] داشته باشد. هماکنون، اردن و مصر استفاده از نیروهای خود در جنگ علیه داعش در عراق، سوریه، و لیبی را افزایش دادهاند. با داشتن اعتماد بیشتر به عزم و ارادهی آمریکا، شاید دولتهای سنّی تمایل پیدا کنند تا نیروهای زمینی خود را در اختیار مشاوران [نظامی] آمریکایی قرار دهند، که این امر، عامل اصلی گمشده در نبرد علیه داعش است.
■ آمریکا باید در جهت حل مشکل اسراییل و فلسطین گام بردارد ■
با داشتن این حس که هدف مشترکی در کار هست، ایالات متحده میتواند یک چهارچوب امنیتی در منطقه پدید آورد که برای نخستین باز اسراییل را نیز دربر بگیرد. پایه و اساس این کار هماکنون در سازوکارهای امنیتی دوجانبهی آمریکا با هریک از متحدان سنتیاش بنا گذاشته شده است، که هدف آن بالا بردن همکاریهای شدید امنیتی میان اسراییل، مصر، و اردن، و حتی در مورد روابط امنیتی پنهانیتر، میان اسراییل و دولتهای عرب خلیج [فارس] است. امکانپذیر بودن چنین چهارچوبی تا حدودی بر ابتکار و پیشقدمی اسراییل برای حل مسئلهی فلسطین بستگی دارد. اما نزدیک شدن به این مشکلِ حلنشدنی در چهارچوب منطقهای با استفاده از طرح صلح عربی، میتواند چشمانداز این هدف را بالا ببرد.
■ اعتماد متقابل آمریکا و متحدان سنتیاش، لازمهی برقراری نظم در خاورمیانه ■
و در این میان، عقب راندنِ نفوذ ایران در پایتختهای عربی و نیز در مرز اسراییل چالشی بلندمدتتر خواهد بود. اما این تلاش را میتوان با ساختن یک اتحاد منسجمتر و قابلاعتمادتر عملی ساخت. باید به این نکته اشاره کرد که دستیابی به توافقی که ایران را از رسیدن به سلاح هستهای بازدارد، میتواند در نهایت موجب باز شدن درها برای تنشزدایی با ایران گردد. در آن صورت، همکاری با ایران در مورد برخی موارد که دارای منافع مشترک تاکتیکی (مانند رویارویی با داعش و پیش بردن گذارِ سیاسی در دمشق) [میان دو طرف] است، ادامه خواهد داشت؛ هرچند که در این میان، مسئلهی رقابت و بازدارندگی در جایی که منافع [دو طرف] از یکدیگر فاصله خواهد گرفت نیز در بین خواهد بود.
و با این روشهاست که ایالات متحده میتواند با همکاری با متحدان سنتی خود، یک نظم و ثبات مبتنی بر رهبری آمریکایی را در خاورمیانه پیاده سازد. در این صورت، آنها [(متحدان سنتی ایالات متحده)] باید نقش و سهم خود [در برقراری این نظم و ثبات] را بالا ببرند؛ و این کار را باید با داشتن اعتماد بیشتر به ایالات متحده، که آن کشور آن جاست تا با آنها و در کنار آنها – و نه علیه آنها – گام بردارد، انجام دهند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
این خواسته امریکا مثل اینستکه دزدی به شخصی بگوید ما قرار است امشب خانه شما و همسایگانت را بزنیم قربونت لطف کن درب منزلتون را باز بگذار و با داروی خواب آور پد و مادرت را بخوابان ٬ اگه میخواهی ما بگیم بچه خوبی هستی و باهات دوست باشیم.
لعنت به امریکا فقط به فکر منافعشون هستند حتی به قیمت قتل و کشتار و خونریزی انسانها.
هر سارقی هم سرقت خود را تفریح و سرگرمی نمیداند فقط منافعش در جیب و مغازه و خانه دیگران گیر کرده که باید حق!! زن و بچه اش را زنده کند!