به گزارش بولتن نیوز به نقل از پایگاه یمن 24 ، در تحلیلی با عنوان "پنج دلیل تبدیل شدن یمن به ویتنام در صورت حمله زمینی" نوشت: جنگ ویتنام 13 سپتامبر 1956 آغاز شد و پس از آن جنگ یمن بعد از شش سال یعنی از سال 1962 آغاز شد و تا 1970 رخ داد اما تجربه این سالها نشان داد که حمله زمینی به چنین اماکنی که دارای موقعیت جغرافیایی کوهستانی و ناهموار هستند ماجراجویی خطرناکی است با این حال این مساله جمال عبدالناصر، رئیس جمهور فقید مصر را از تصمیمش برای حمله زمینی به یمن جهت حمایت از کودتا با رهبری ارتش برای سرنگونی نظام سلطنتی در کشور باز نداشت.
در جنگ ویتنام خسارتهای انسانی و اقتصادی زیادی به آمریکا وارد شد. همین مساله در تجربه مصر در یمن نیز تکرار شد طوری که هزاران نیروی مصری کشته شدند و میزان هزینه اقتصادی برای این جنگ روزانه حدود نیم میلیون دلار بود.
سعد الشاذلی که فرماندهی گردانهای ارتش مصر در زمان جنگ در یمن را برعهده داشت تعداد کشته شدگان را 1000 تن و خسارتهای مالی را 40 میلیون دلار برآورد کرده بود. محمد فوزی نیز که در آن زمان رئیس ستاد ارتش مصر بود در کتاب خود "جنگ سه ساله" تعداد کشته شدگان را 5000 تن برآورد کرد.
با اینکه احمد ابوزید، سفیر مصر در یمن در سالهای 1957 تا 1961 گزارشات مهمی را در خصوص این کشور ارائه و نسبت به اعزام سربازان مصری به آنجا هشدار داده بود اما مصر وارد جنگ در یمن شد. علاوه بر تجربه منفی در برخورد نظامی با کشورهای دارای موقعیت جغرافیایی ناهموار که نظامیان پس از جنگ ویتنام به آن رسیده بودند دلیل دیگری نیز در خصوص سخت بودن جنگ در یمن وجود دارد که تنها مختص به این کشور است و آن ساختار قبیلهای یمن است.
براساس گفتههای سعد الشاذلی، ابوزید در گزارشات خود به مسئولان مصری هشدار داده بود که قبایل یمنی انعطاف پذیر نیستند و سخت رام میشوند و حس ملیگرایی ندارند. سفیر مصر در آن زمان با اعزام نیروهای مصری مخالفت کرد و پیشنهاد داد که تنها از افسران آزاده یمنی با پول و سلاح حمایت به عمل بیاید.
وی هشدار داد که عربستانیها برای توطئه قبایل علیه انقلاب، یمن را در پول غرق میکنند. تاکنون مشخص نشده که آیا این گزارشات به وزارت دفاع مصر رسید و آن را نادیده گرفت یا اینکه در وزارت خارجه دفن شد.
آنچه که میتوانیم از جنگ یمن در دهه 60 و تجربه جنگ آمریکا در ویتنام یاد بگیریم این است که حمله زمینی به یمن بسیار سخت است و در صورت عدم ایجاد راهکار مناسب یمن به "ویتنام کشورهای عربی حوزه خلیج فارس" تبدیل میشود.
پنج دلیلی که یمن را به ویتنامی دیگر تبدیل میکند به شرح ذیل است:
اول: موقعیت کوهستانی یمن
خاک یمن عبارت است از کوههای مرتفع آتشفشانی که از سمت غرب مشرف بر ساحل دریای سرخ است و در شرق در امتداد صحرای خالی از سکنهای قرار دارد که در میان آن نیز دشتهایی واقع است. بقیه خاک یمن شامل دشت ساحلی و خشکی مشرف بر دریای سرخ با عرض حدود 70 کیلومتر است و دشت ساحلی دیگری روی دریای العرب و خلیج عدن؛ دشت بسیار تنگی که در میان آن درههایی قرار دارد.
این موقعیت کوهستانی مانعی در مقابل هرگونه نیروی زمینی نظامی است که صلاح نصر، مدیر سازمان اطلاعات مصر نیز در آغاز جنگ یمن در سال 1962 به آن اعتراف کرده بود.
نقشههای توپوگرافی بلندیهای سطح زمین را در هر کشوری به خوبی نشان میدهد و این چیزی است که آن را از دیگر نقشهها متمایز میکند این مسالهای بسیار مهم در هرگونه اقدام نظامی است.
نصر در یادداشتهای خود آورده است: "فرماندهان نظامی مصر نقشههای توپوگرافی در اختیار نداشتند و این مشکل جدی در ماههای اول جنگ بود. این رهبران نتوانستند نقشههایی را برای عملیات نظامی ایجاد کنند و چون مصر از سال 1961 سفارتی در یمن نداشت از سفیر آمریکا در یمن اطلاعاتی را درخواست کرد اما تمام گزارشاتی که وی داده بود تنها در خصوص اقتصاد یمن بود.
آمریکا دوباره با همین مشکل مواجه شد و به رغم داشتن ابزارهای شناسایی پیشرفته و نقشههای توپوگرافی نتوانست این مشکل را حل کند. آمریکا برای اولین بار در جنگش در ویتنام در سال 1956 با این مشکل مواجه شد چرا که جنگلها مساحتهای وسیعی از ویتنام را در بر گرفته بودند. بار دوم در جنگ افغانستان در سال 2001 با این مشکل مواجه شد چرا که افغانستان نیز موقعیت کوهستانی داشت.
جنگلها 38 درصد مساحت ویتنام و کوهها 80 درصد مساحت افغانستان را تشکیل میدهند این موقعیت جغرافیایی ناهموار مانع پیشروی آمریکا در این دو جنگ شد. بار اول مجبور شد عقب نشینی کند و بار دوم نتوانست القاعده را از بین ببرد و تاکنون در باتلاق افغانستان غرق مانده است.
از نظر نظامی برخورد مناسب با چنین موقعیت کوهستانی با حمله زمینی صورت نمیگیرد اما به گفته صفوت الزیات، کارشناس نظامی و سرتیپ بازنشسته ارتش مصر نیروهای عملیات ویژه نقش مهمی را در این راستا ایفا میکنند.
الزیات تاکید کرد: تحرکات این نیروها هیچگاه براساس اهداف تاکتیکی روشن نخواهد بود اما هدف از آن اجرای اهداف مشخص برای مقابله با چنین مشکلی است.
به نظر میرسد عربستان از طریق آموزش نظامی مشترک با نیروهای عملیات ویژه پاکستان که تجربه طولانی مدتی را در این زمینه دارند، آماده این سناریو میشود.
ریاض 30 مارس گذشته آغاز رزمایش مشترک "الصمام 5" میان نیروهای زمینی عربستان و یگانهای نیروهای ویژه ارتش پاکستان را در خصوص جنگ در مناطق کوهستانی اعلام کرد.
خبرگزاری عربستان به نقل از شائح بن عبدالله القرنی، مدیر این رزمایشها اعلام کرده است: "این رزمایش ادامه سلسله رزمایشهای مشترک میان نیروهای زمینی عربستان و گروهی از نیروهای کشورهای دوست از جمله پاکستان است و در محیطی با کوههای بسیار مرتفع و در عملیات غیرنظامی صورت میگیرد".
دوم: ماهیت عقیدتی
"با کوهها و اسلام همزمان نجنگ"، این عبارتی است که وینستون چرچیل نخست وزیر اسبق انگلیس زمانی که خبرنگار بود و جنگ را پوشش میداد، گفته بود.
این عبارت در واکنش به عدم موفقیت حمله انگلیس در افغانستان در اواخر قرن نوزدهم است که چرچیل آن را به دو مساله برمیگرداند: موقعیت کوهستانی و ماهیت عقیدتی.
افغانستان به "مقبره امپراتوریها" توصیف شده است. امپراتوری رم، بریتانیا و شوروی سابق در آن شکست خورد و اخیرا نیز آمریکا در رسیدن به پیشروی چشمگیری در جنگ موفق نشد.
جنبش مردمی "انصارالله" (حوثیها) از پایگاه عقیدتی و مذهبی برخوردارند. علی البخیتی، یکی از رهبران این جنبش پیشتر گفته بود که انصارالله با روش عقیدتی خود با سیاست برخورد میکند و حوثیها خود را سربازان پروردگارشان میدانند.
به گفته عبدالله النفیسی، تحلیلگر سیاسی و دانشگاهی کویتی با وجود چنین جنبش عقیدهای تنها حملات هوایی فایده ندارد بلکه نیاز به وجود گروه عقیدتی است که چنین قدرتی را در اختیار داشته باشد و بتواند با انصارالله مقابله کند.
النفیسی خواهان مسلح کردن حزب "التجمع الیمنی للاصلاح" شده و تاکید کرده بود که این حزب 40 هزار نیرو در اختیار دارد که تنها نیاز به سلاح دارند.
وی افزود: عملیات ائتلاف عربی بدون وجود نیروهای زمینی موفق نمیشود.
سوم: ساختار قبیلهای
برخی پژوهشهای یمنی نشان میدهد که قبایل حدود 85 درصد تعداد ساکنان یمن را که بالغ بر 25 میلیون تن است تشکیل میدهند و تقریبا حدود 200 قبیله در یمن وجود دارد. برخی آمار نیز حاکی از وجود بیش از 400 قبیله در یمن است.
فواد الصلاحی، پژوهشگر یمنی در گزارشی نوشته است: قبیله به عنوان یک ساختار اجتماعی کارآمد در جامعه یمن عمل میکند نه صرف تشکلاتی که به گذشته متعلق هستند. نظام سیاسی در یمن بر سیاستهایی تکیه دارد که جایگاه مهمی را به قبیله داده و از جمله مهمترین عیبها و بحرانهای یمن این است که به طور مستقیم از طریق نهادهای مدنی، قضایی و خدماتی با شهروندان برخورد نمیشود بلکه از طریق رهبران قبایل که نقش زیادی در کشور دارند برخورد میشود.
این اوضاع نقش قبایل را در صحنه سیاسی پررنگتر کرده است و مشخص کردن موضع این قبایل نسبت به طرفهای درگیر در یمن سخت است.
خبرنگار خبرگزاری آناتولی ترکیه در این باره تاکید کرد: یک قبیله در یمن از چند بخش تشکیل میشود که بخشی طرفدار ائتلاف عربی به رهبری عربستان هستند و برخی از حوثیها و علی عبدالله صالح، رئیس جمهور مخلوع یمن حمایت میکنند. تشخیص اینکه برخی قبایل طرفدار چه فردی هستند سخت است مثلا صغیر بن عزیز که از شخصیتهای قبیله "حرف سفیان" و از نزدیکان علی عبدالله صالح است با حوثیها میجنگد.
به گزارش خبرنگار مذکور، برخی رهبران قبایل کوچک پس از آغاز حملات ائتلاف عربی به رهبری عربستان موضع خود را تغییر دادهاند و در حال حاضر از این ائتلاف حمایت میکنند.
صفوت الزیات تاکید کرد که یکی از مشکلات مصر در جنگ علیه یمن ساختار قبیلهای این کشور بود.
چهارم: گسترش سلاح
در سایه نقش مهم قبیله و اقدام آن در عمل به وظایف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که دولت باید آن را انجام دهد، قبایل یمن باید امنیت افراد و املاک خود را تامین کنند.
سلاح برای یک یمنی بخشی از پوشش ظاهریاش محسوب میشود همانطور که زنان خود را به زیورآلات آراسته میکنند مردان یمنی نیز خود را با سلاح میآرایند.
یمنیها سلاح را در اعیاد، جشنها و مراسمها به همراه دارند و در این کشور به سلاح به عنوان یک وسیله زینتی برای مردان نگریسته میشود. همچنین سلاح برای مردان یمن نماد نیرو، قهرمانی، شجاعت، مردانگی، عزت و افتخار است.
سلاح در زندگی قبایل یمنی بخشی اساسی و جدایی ناپذیر است که کنار گذاشتن آن مایه ننگ است.
براساس گزارش مرکز عالی پژوهشهای بینالمللی در ژنو، هر 100 شهروند یمنی 61 سلاح گرم در اختیار دارند. وزارت کشور یمن و دستگاههای امنیتی آن از طریق عملیات بازرسی برای ممانعت از حمل سلاح در شهرها تلاش کردهاند تا این مشکل را حل کنند.
احمد الذهب، شیخ قبیله "قیفه" در مرکز یمن گفته بود: دولت اقدامات جدی اتخاذ نمیکند و نظام علی عبدالله صالح تنها سود برنده از گسترش سلاح در یمن است و از طریق آن برای دامن زدن به درگیریهای قبیلهای و ایجاد جنگ و خشونت میان قبایل استفاده میکند.
احمد الذهب تصریح کرد: سلاح در عرف قبایل برای برقراری امنیت و محافظت از جان، آبرو و خاک است نه ایجاد فتنهها اما نظام حاکم در طول 33 سال برای تضعیف قبایل براساس سیاست "تفرقه بینداز و حکومت کن" تلاش کرده است.
چنین اوضاعی خطر مداخله زمینی در یمن را افزایش میدهد ارتش ائتلاف با ارتش نظامی مواجه نمیشود اما با مردمی مواجه خواهد شد که با روش عرف قبیلهای و از طریق تایید دولت مسلح شدهاند.
پنجم: خطر جنگ چریکی
موقعیت کوهستانی یمن که ساختار قبیلهای و عقیدتی نیز بر مشکلات آن می افزاید و همچنین وجود سلاح در دست بیشتر شهروندان خطرات جدی را برای هرگونه حمله زمینی ایجاد میکند. خطر در این نیست که میزان نیرو به نفع حوثیها و حامیان آنهاست خطر در این است که ارتش ائتلاف هرگز با ارتش نظامی مواجه نخواهد شد اما مقابله با آن از طریق "جنگ چریکی" صورت میگیرد.
جنگ چریکی براساس تعریفی که از آن در علوم نظامی آمده است جنگی نامنظم است که در آن گروههای مسلحی که یک هدف دارند شرکت می کنند و شامل روش غافلگیرانه در جنگ علیه گروههای نظامی است.
نیروهای مصری در جنگ یمن در سال 1962 با این مشکل مواجه بودند.
سعد الشاذلی، در این باره گفت: مشکل نیروهای ارتش مصر جنگ با یک ارتش غیرنظامی در یمن بود و روش جنگ برای آنها جنگ چریکی بود. بیشتر خسارتهایی که دیدند به دلیل بمبهایی بود که کار گذاشته شده بود.
ارتش های نظامی دوست دارند با ارتشی مثل خود بجنگند اما جنگ چریکی برای آنها خسته کننده است. این جنگ در سال 1962 برای ارتش مصر در یمن و برای ارتش آمریکا در جنگ ویتنام و افغانستان رخ داد.
تحلیلگران معتقدند که حوثیها مقابله زمینی با نیروهای ائتلاف عربی را ترجیح میدهند تا بتوانند با جنگ چریکی پیروزیهایی را به دست آورند و به این ترتیب یمن به "ویتنام کشورهای عربی حوزه خلیج فارس" تبدیل میشود.
صفوت الزیات میگوید: کاملا واضح است که ارتش ائتلاف به خوبی خطر حمله زمینی را درک میکند.
اما ائتلاف عربی تا کجا میتواند این درک استراتژیک را حفظ کند؟ کاملا واضح است که تحولات میدانی واکنشها را مشخص خواهد کرد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com