گروه ادبیات، نشر و رسانه، محمد بقایی ماکان میگوید در چند دهه اخیر در حوزه ادبیات نمیتوانیم کسی را پیدا کنیم که پروریده این ایام باشد و بتوانیم ادعا کنیم که نامی ماندگار خواهد داشت.
به گزارش بولتن نیوز، او همچنین با انتقاد از مدیریت فرهنگی معتقد است: بیتوجهی به فرهنگ بومی باعث شده جوانان دچار خودگمکردگی و خودرمیدگی شوند و الگوی زندگیشان مانکنهای غربی باشد.
این نویسنده و پژوهشگر در پاسخ به این پرسش که تحولات و آفرینش آثار برجسته ادبی به بازتاب تغییر ذهنیت هنرمند برمیگردد یا در تحولات اجتماعی – تاریخی ریشه دارد، گفت: پاسخ به این پرسش به تأمل در آنچه به ادبیات تطبیقی ربط پیدا میکند، مربوط میشود زیرا هر ذهن خلاق طبیعتا در شرایط مساوی و محیطهای همانند اندیشههای یکسان خلق میکند. برای مثال میتوان برخی از اندیشههای دکارت را با اندیشههای محمد غزالی مقایسه کرد. تا آنجا که گفتهاند اگر دکارت عربی میدانست میبایست پذیرفت که او کتاب «گفتار در روش» را تحت تأثیر اثر معروف غزالی «المنقذ منالضلال» نوشته است. برای مثال همین تشابه را در شعری از عینالقضات همدانی با یکی از شاعران معاصر میبینیم. همین تشابه شگفت میان یک رباعی از وحشی بافقی با رابرت فراست شاعر و خنیاگر معروف آمریکایی وجود دارد که حداقل 400 سال فاصله زمانی و هزاران کیلومتر بعد مکانی دارند.
بقایی ماکان به دلیل این مشابهتها اشاره کرد و گفت: این مشابهتها سر در مشابهتهای محیطی و شرایط خانوادگی دارد که در مجموع شخصیت یک فرد و ذهنیت او را شکل میدهد، بنابراین وقتی ذهنی استعداد و توانایی لازم را برای خلق اثری هنری داشته باشد، طبیعتا شرایط همانند اعم از اکتسابی یا ارثی موجب پدید آمدن اثری مشابه میشود که آن را اصطلاحا توارد مینامند. اما گاه از همین تأثیرات تحولات چشمگیری در حوزه تفکر ایجاد میشود که آن هم در واقع در عناصر و ویژگیهای ارثی و اکتسابی از محیط و تعلیم و تربیت خانوادگی و اجتماعی ریشه دارد. برای مثال در حوزه تأملات دینی مشابهتهای فراوانی به لحاظ محیطی و تربیتهای اکتسابی و ارثی وجود دارد که میتوان به چهرههای معروفی که نامشان زیر عنوان نوگرایان دینی مطرح است، اشاره کرد.
این مترجم در ادامه بیان کرد: در حوزه ادبیات نیز اینچنین است یعنی چهرههای برجسته در زمینه نثر و نظم کسانی هستند که آثارشان تحت تأثیر عوامل محیطی و تربیتی است و تحت تأثیر نیروهای مثبت یا منفی موجود در همان حوزه هنری یا فکری قرار دارد. برای مثال تحولی که نیما در شعر فارسی به وجود آورد زمینههای اجتماعی و فرهنگی در پیش از خود داشته که به وسیله این شاعر روشمند شده است زیرا پیش از این شعر به مرحلهای رسیده بود که روح جمعی جامعه را اقناع نمیکرد. چنانچه اگر گرایش به آنچه امروز به نام شعر نو معروف شده مورد بررسی و تأمل قرار گیرد، یکسره مربوط به نیما نمیشود زیرا پیش از او شاعرانی مانند سیداشرف، میرزاده عشقی و سپس به طور مشخص جسته و گریخته تقی رفعت به این نوع گرایش نشان دادهاند که تبلور آن را در شیوه سرایش نیما میبینیم. از اینجاست که میبینیم نیما به عنوان یک شخصیت برجسته ادبی در جامعه فرهنگی، اثری شگفت میگذارد و راه جدیدی در ادبیات پربار و کهنسال ایران میگشاید. از اینجاست که باید گفت فرد و جامعه دارای تأثیر و تأثر هستند و از یکدیگر اثر میپذیرند و اثر میگذارند.
او درباره چگونگی پیدایش نویسندگان و شاعران برجسته در دورههای تاریخی مختلف اظهار کرد: صاحبان آثار برجسته راه جدیدی را ابداع میکنند. در واقع آنها پایبند ارزشهای تثبیتشده نمیشوند و به نوعی به پسامدرنیسم روی میآورند. این احوال در بسیاری از اندیشمندان و شاعران بزرگ وجود داشته است که چهرههای برجسته و بهوجود آورنده پدیدههای چشمگیری در حوزه فعالیتهای فکری خود بودهاند. برای مثال تفاوتهایی که در شعر حافظ میبینیم، کاملا با آنچه پیش از او بود قابل بررسی است یا در کار نقاشی هم همینگونه است و اگر چهرهای مثل کمالالملک در تاریخ نقاشی ایران مطرح شده به دلیل این است که آن نقاشیهای مسطح قهوهخانهیی قاجاری بدون پرسپکتیو را کنار گذاشت و شکل دیگری به نقاشی خود داد.
بقایی ماکان گفت: اصولا همه چهرههای بزرگ در حوزههای هنری کسانی هستند که تحول و ابداعی در مسیر فعالیتهای فکری خود ایجاد کردهاند؛ حتی اگر چندان که باید مورد توجه نسل معاصر خود قرار نگرفته باشند، همانند پیکاسو و سالوادور دالی. این شخصیتها تحت تأثیر شخصیتهای پیش از خود هستند.
این نویسنده در ادامه بیان کرد: مسئلهای که همیشه در کار هنر قابل توجه است و اصالتش از بین نمیرود این است که نوگرا به معنی واقعی کسی است که اساس کار را بر سنت و اصالت قرار داده و ریشهها را از بین نبرده است. برای همین است که میبینیم در بین همه شاعران نوگرای ایرانی اخوان ثالث به دلیل این ویژگی بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
او درباره چگونگی تحولات هنری، ادبی و به طور کلی فرهنگی در دهههای اخیر ایران نیز گفت: ما در دهههای قبل چهرههای بزرگی در حوزههای مختلف هنری از شعر و ادب گرفته تا بقیه هنرها داشتهایم. مثلا در حوزه ادبیات و تحقیقات تاریخی و ادبی چهرههای بزرگی داشتهایم که به واقع از ماندگارترین چهرههای تاریخی فرهنگ در دوره معاصر هستند؛ مثل دهخدا، نفیسی، تقیزاده، همایی، مینوی، فروزانفر و خیلیهای دیگر مثل شاملو، اخوان، سیمینبانوها و... اما در چند دهه اخیر حتی نمیتوانیم یک نفر هم پیدا کنیم که پروریده این ایام باشد و بتوانیم ادعا کنیم که او نامی ماندگار از نوع کسانی که نامشان را بردیم، خواهد داشت.
او به علت این موضوع اشاره کرد و گفت: علت این است که در دهههای اخیر ما به مسائل و موضوعات فرهنگی به معنای واقعی توجه نشان ندادهایم. عدم این توجه را میتوان از نامگذاری خیابانها در تمامی شهرها دید. در همه شهرهای فعلی نامهایی میبینیم که خیلی تکرار میشوند درحالی که در تهرانِ به این عظمت، نام دهخدا که بعد از فردوسی دومین چهره بزرگ فرهنگی ماست، در کوچهها و خیابانها نیست. همین موضوع میتواند معیاری بر این باشد که چه میزان به مسائل فرهنگی بیتوجهی نشان داده شده است.
او افزود: در چنین شرایطی که متأسفانه 130 فرستنده رادیو تلویزیونی در کشور وجود دارد، چنانچه باید، به مسائل فرهنگی توجه نشان داده نمیشود. در این شبکهها از قضایایی صحبت میکنند که کاملا حسابشده است و توجه آنها به فرهنگ داخلی بسیار اندک است. از همینروست که جوانان ما خیلی از ارزشهای برآمده از فرهنگ و سرزمین خودشان را نمیشناسند. به همین علت است که در روزهایی که به ولتناین معروف شده است جوانان تمام فروشگاهها را مورد هجوم قرار میدهند. حال آنکه سه روز بعد این تاریخ ما روز «سپندارمزگان» را داریم که گویا ولنتاین از روی آن کپیبرداری شده است. «سپندارمزگان» روز مهر و دوستی و ابراز محبت به دوستان و اهدای هدیه و گل به آنهاست.
این پژوهشگر با انتقاد از وضعیت مدیریت فرهنگی کشور و با بیان اینکه نسل جوان از مسائل فرهنگی خود غافل مانده است، گفت: جوانان ما به خاطر همین بیتوجهی دچار خودگمکردگی و خودرمیدگی شدهاند که باعث شده جذب فرهنگ غربی شوند و حاصل آن در خیابانها در قالب دخترانی لولیوش و پسرانی شوخ و شنگ مشاهده شود که شوربختانه الگوهای زندگی آنها مانکنهای غربی است. همه این مسائل پیش از آنکه متوجه نسل کنونی باشد به مدیریت فرهنگی برمیگردد؛ مدیریتی که باعث شده حتی در کوچه پس کوچههای بسیاری از شهرهای کوچک که دارای چهرههای فرهنگی هستند نامی از آنها ثبت نشده باشد. نمونه آن شهر سبزوار که نام هلالی جغتایی در هیچ کوچهای از این شهر ثبت نشده است. از اینجاست که باید گفت به فرهنگ بومی و برآمده از ایران توجه کافی مبذول نمیشود و از همین کملطفیهاست که میبینیم پس از 30 سال از درگذشت مرحوم فروزانفر، قبر او را فقط به علت گذشت 30 سال به قیمت یک دوچرخه اسقاطی به یک شخص بازاری میفروشند و شخصیتی مثل فروزانفر در وطن خودش نیز مزاری ندارد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com