گروه موسیقی، وقتی قرار باشد برای تحلیل یک پدیده فرهنگی یا اجتماعی مطالبی بیان شود، بهتر آن است که بر محور واقعیت و برآوردی حقیقی که از موضوع دریافت میشود، این کار صورت گیرد. تحلیل فانتزی یا غیرواقعی نتیجهای جز موضعگیری با درصد خطای بالا و هزینهزایی بیشتر ندارد.
به گزارش بولتن نیوز، این یک دریافت واقعی است که امروز
موسیقی یکی از شلوغترین بازارهای مصرف را در میان مردم ایران دارد.
چه این مصرف به صورت مجوزدار باشد، چه به صورت زیرزمینی یا مصرف یک سیدی رایتی خریداری شده از سر یک چهارراه. مصرف محصول موسیقی در جامعه عینی است.
بالتبع برآورد از فراوانی جامعه مصرفکننده موسیقی هم عینی و واقعی است، اما به نظر میرسد همواره در برابر این فراوانی -از آنجا که سیاستها در مواجهه با آن کامل و دقیق تعریف نشده- یک نشنیدن عمدی یا بایکوت شخصی عمدی میان برخی مسئولان وجود داشته است. مسألهای که به سبب آن، راهحل انتخابی بخشی از ما برای حل آن جامعیت نداشته و نتیجه اینکه همیشه با برخوردهای تصادفی و نابهنگام با آن مواجه بودهایم.
***
اول: «بایکوت یا فرافکنی، هیچکدام راه حل نیست»
1- تجمع گروهی محدود از مردم در برابر برگزاری یک کنسرت در بوشهر خیلی فراتر از برگزاری آن کنسرت در بوشهر خبرساز شد. این اتفاق دستمایه تحلیل و حتی موضعگیری و بیانیهخوانی در چند رسانه شد.
هرچند در آن موضوع پای پلیس وسط کشیده شد و معترضان متفرق شدند، اما وقتی این اعتراض مورد انتقاد یکجانبه تعدادی از رسانهها قرار گرفت، دیگر پلیس یا دستگاه دیگری حضور نداشت تا ادامه این درگیری میان دو گروه از مردم حل و فصل شود و یک پاسخ جامع، طرفین ماجرا را بر سر یک بحث متفق کند یا قاعدهای مشخص برای مواجهه با این مسائل مشخص شود.
اعتراض این گروه مردمی به نوع پوشش افرادی بود که قصد شرکت در این کنسرت داشتند و نشأت گرفته از این دیدگاه آنان بود که باید در برابر آسیبهای فرهنگی از این دست اقدام کرد. اما هزینه این آسیب هرچقدر بود دامنه آن به اندازه هزینهای نبود که رسانههای خارجنشین ماجرا را دست گرفتند و برای جمهوری اسلامی هزینهزایی کردند.
2- کنسرت «همایون شجریان» در اصفهان هم وقتی خبرسازتر و حاشیهدارتر شد که نامه مدیرکل ارشاد این استان با لحنی عجیب علیه گروه محدود و معترضی از مردم در رسانهها چرخید. مدیرکلی که جایگاه خود را نشناخت و اتفاقا بحرانساز دیگری در همان نقطه از کشور شد.
طبق معمول، یک برخورد هیجانی و کف و سوتی که با تشویق یا محکومیت این و آن همراه بود، آقای مدیرکل ارشاد را به فضای دیگری برد و نامه او هم دستمایه و سوژه مناسبی برای رسانههایی شد که خط خبری ثابتی برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی در زمینه موسیقی را مدتهاست در دستور کار خود دارند.
نگاه جناحی و جزئینگر که آقای مدیرکل ارشاد هم این بار درگیر آن شده بود، راه حل این کشمکشها نبود و اوضاع را بیشتر درهم کرد. مسألهای به نام چگونگی مواجهه جامع با موسیقی همچنان بیجواب ماند.
3- انعکاس تصویر نامه دادستانی چناران برای لغو کنسرت «علیرضا قربانی» داد او را درآورد و قلم به اعتراض برداشت. قربانی پیش از این -خیلی بیشتر از بسیاری از هنرمندان- منتسب به جمهوری اسلامی دانسته میشد.
آثار او هم هویدای این بود که یک خواننده مورد وثوق بسیاری از جریانات و گروهها و بدون هیچ گرایش جناحی است، اما این بار حاشیه دامن او را هم گرفت.
نفس برگزاری کنسرت توسط او مشکل قلمداد شده بود و کنسرتی که بدون هیچ حاشیهای بارها در تهران برگزار شده بود، این بار برگزار نشدنش در دو شهرستان، به صدر حاشیهها تبدیل شد.
طبق معمول نگاه تعمیمگرایی در پس ماجرا سعی بر این داشت تا این تعطیلی را به کلیت آنچه ضدیت جمهوری اسلامی با موسیقی میخواند، مبدل کند؛ که بدون تعارف هزینههای زیادی هم توانسته در این مسیر ایجاد کند.
به مراتب و طبق معمول پس لرزههای بعدی هم ایجاد شد؛ از بیانیه خانه موسیقی تا سخنان له و علیه دادستانی چناران یا له و علیه قربانی -دو طرف این مسأله- مرتب بالا و پایین شد و باز هم هیچکس بهدنبال دلیل اصلی اینکه چطور و چرا این مسائل اتفاق میافتد، نگشت و هر گروهی به یمن زور رسانهای خود سعی بر محکوم کردن جناح مخالف خود داشت و دارد.
در این بین هم دادستانیها لطمه میخورند، هم علیرضا قربانیها. هردو برای ایرانند و به نظر میرسد یک نقص وجود دارد که این اتفاق و هزینهها ایجاد شده است.
نکته:
آنچه در بوشهر یا اصفهان یا چناران اتفاق افتاد شاید در ظاهر اجتماعی، درست نقطه مقابل آن چیزی بود که در تشییع مرحوم پاشایی اتفاق افتاد؛ اما هر دوی اینها طبق نظر بسیاری از جامعهشناسان در یک نکته مشترک بودند و آن این بود که هر سه رویداد نتیجه یک برآورد احساسی با نگرشی غیرجامع به پدیده بود.
هرکدام از این تجمعات در نوع خود قابل بررسی است تا اینکه علت حضور فرد به فرد مردم و اینکه چرا عدهای در صف موافقان یا مخالفان موسیقی قرار میگیرند مشخص شود. [این احتمال وجود دارد که انگیزه هر فرد موافق یا مخالفی با افراد همدستهایاش برای حضور در آن جمع متفاوت باشد]
پیام مشترک این تجمعات میتواند این باشد که موضوع موسیقی امروز در جامعه ما یواش یواش به موضوعی با دامنه بیشتری از گذشته تبدیل شده است و تنها محدود به یک دایره خاص نخبگی نیست. حداقل در حوزه «مصرف» اینطور نیست و باید برای فعال شدن در آن برنامه و راهبرد فعال داشت. با برخورد و بایکوت راهی پیش نمیرود.
شیوه مرسوم انتشار اخبار متکثر از کنسل شدن کنسرتها در شهرستانهای مختلف با هدف فشار به دستگاههای مسئول و افکارعمومی، یا متقابلا به راهانداختن تجمعات مردمی به منظور ممانعت از برگزاری کنسرتها هرچند مورد به مورد متفاوت است و در پارهای موارد حق با گروه اول و در نمونههایی دیگر حق با گروه دوم است، اما بههرحال نتیجهای جز سرگرم کردن بیکارکرد و هرز دادن انرژی و ایجاد تزاحم عاطفی میان مردم ندارد.
حل این مسأله بیشتر از هرچیز دیگر نیازمند یک قاعده و راهبرد عقلانی برای مواجهه با این مسائل است. بساط کشتیگرفتن یا متأسفانه در مواردی یقهگیری جناحی هرچه زودتر برچیده شود، این مسأله راحتتر مدیریت میشود.
این فارغ از مواردی است که به دلیل رعایت مناسبات مذهبی و احترام به عقاید و شعائر دینی، برگزاری یک کنسرت به زمان دیگری منتقل میشود که پسندیده و پذیرفتنی است.
***
دوم: «عدم ترویج موسیقی حکمی کلی است یا باید نسبتسنجی شود؟»
کلاسهای موسیقی فرهنگسراهای تهران که تعطیل شد [برگرفته از فضای نامطلوبی که در دورهای درون برخی از آنها ایجاد شده بود] صفحات رسانهها عموما به قدردانی از اقدام حجتالاسلام و المسلمین "شهاب مرادی" اختصاص یافت.
سخن معروف رهبر معظم انقلاب در جلسه با تیم مصطفی معین مبنی بر عدم ترویج موسیقی در رسانهها مجددا منتشر شد و با تکیه بر این موضوع، مرتب از شهاب مرادی تجلیلهای رسانهای به عمل آمد.
در میانه اقدام شهاب مرادی در تعطیلی کلاسهای موسیقی فرهنگسراها، نشر برخی خبرها درباره رویکرد دیگری از رهبر انقلاب در مواجهه با موسیقی، یک تناقض بزرگ در برابر جو مطلق تعدادی از رسانهها در حمایت از اقدام مرادی و تصمیم بر تعطیل نگه داشتن دائمی کلاسهای موسیقی ایجاد کرد.
خبر دیدار "حامد زمانی" و "محمدمهدی سیار" با رهبر معظم انقلاب و تجلیل ایشان از اقدامات اخیر این دو هنرمند در سرودن شعر و ساختن ترانههای انقلابی به سرعت فراگیر شد.
درست یک هفته بعد "اسفندیار قرهباغی" خواننده سرود معروف «آمریکا، آمریکا، ننگ به نیرنگ تو» از ملاقات خود با رهبر انقلاب گفت و روایتی از عنایت ایشان به آثار موسیقایی انقلاب ارائه داد.
این پایان ماجرا نبود و در رسانههایی که عموما به انتشار اخبار ویژه و پشت پرده مشهور هستند، خبری منتشر شد مبنی بر دیدار یکی از مسئولان فرهنگی ردهبالای نظام با رهبر معظم انقلاب. این مقام مسئول که عموما فعالیتهای فرهنگی در برون مرز و در قالب دفاتر رایزنیها را دنبال میکند، گویا در این جلسه مخاطب سخنانی از جانب رهبر انقلاب قرار گرفته بود با این مضمون که بهتر است برای اعزام گروههای موسیقی به خارج کشور روی موسیقی سنتی که بومی ایران است سرمایهگذاری بیشتری صورت پذیرد. این یعنی اینکه هنر موسیقی باید ترویج شود و اتفاقا نمونه فاخر آن باید ترویج شود.
طی گفتوگویی با حجتالاسلام "غلامی" عضو شورای فرهنگی دفتر رهبر معظم انقلاب هم این گفته تأیید شد که نظر دفتر مقام معظم رهبری بر تعطیلی مطلق و تعطیل نگه داشتن دائمی کلاسهای موسیقی فرهنگسراها نیست و اتفاقا طبق رهنمودهای برگرفته از سیره ایشان، میتوان به این نتیجه رسید که بر خلاف برخی فقها که از اساس موسیقی را حرام میدانند، نظر ایشان در رابطه با موسیقی متفاوت است و مادامی که سوژه بر ساختار مسلط شود و آثاری همراستا با مفاهیم جبهه انقلاب خلق شود، اتفاقا این روند و خلق این محصولات مورد تأیید هم قرار میگیرد.
اما این نگاه در تشخیص تک به تک محصولات چگونه محقق میشود؟
بعد از همین خبرها بود که مدتی بعد وعدههایی از لسان مسئولان سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران مبنی بر راهاندازی دوباره تعدادی از کلاسهای موسیقی البته با کیفیتی بالاتر و زیر نظر اساتید علمی و اهل فن در فضای رسانهها پیچید؛ مسألهای که البته هنوز محقق نشده است و همین محقق نشدن، طبق معمول به سوژهای تکراری در قالبی جدید برای بیانیهخوانی طرفین ماجرا علیه همدیگر شد.
نکته:
در ابتدا عدم ترویج موسیقی یک حکم کلی و بدون گونهسنجی قلمداد شد. این احتمال که برخی گونهها اتفاقا باید ترویج شود، ضریب صفر گرفت. اما خبر دیدار رهبر انقلاب و تمجید از برخی نمونههای موسیقی سنتی یا موسیقی با محتوای گفتمانی همسو با مؤلفههای جبهه فرهنگی انقلاب -فارغ از اینکه چه فردی در پشت آن قرار دارد- حرف از این میزد که در قالبی اکیدا آوانگارد برخی بزرگان نظام به دنبال نشر آرمانها با زبان موسیقی هستند و از این خط حمایت میکنند.
به نظر میرسد در موارد زیادی پیچ مواجهه با موسیقی به دلیل عدم جامعیت سیاستها، بیش از اندازه سفت شده و اتفاقا در مواردی بریده است. این سیستم جایی برای تنفس و ظهور و بروز نمونههای فاخر و مورد تأیید نخواهد گذاشت. ضمن اینکه بخشی هم هنر را به مثابه سرگرمی دوست دارند و چنانچه رنگ هنر و نه ابتذال در میان باشد، چه اشکالی است که چرخ اقتصاد هنر عامهپسند بچرخد؟
***
سوم: «ریشه ماجرا در روشن شدن دقیق تکلیف فقه حکومتی و نه فردی، با موسیقی است»
خبر انتشار آلبوم تکخوانی یک زن خیلی بیشتر از مجوز گرفتن آلبوم «ناصر رزازی» خواننده طرفدار و متعلق به گروهک "کومله" فراگیر شد. این خبر با واکنش جدی برخی از علما نیز مواجه شد و بعد از مدتی معلوم شد که آلبوم مذکور تکخوانی نبوده است...
نکته:
شاید عمده بحثهای فوق به یک دلیل ریشهای برمیگردد و آن اینکه نظرات فقها درباره موسیقی متکثر است و اینجا فقه است که حرف آخر را میزند. درست به همین دلیل مرجع رسمی آمده در قانون، به عنوان مرجع قانونی و رسمی پذیرفته نمیشود. چه اینکه برخی شیطنتها و خطاهای متعدد در کارنامه مرجع قانونی مربوطه در سالهای گذشته و انحرافی که از مسیر اصیل داشته، نیز این بدگمانی را ایجاد کرده و آن را از رسمیت انداخته است.
حالا ارشاد هم که همان مرجع قانونی مذکور است، شانه خالی کرده و به نوعی «رهاسازی» را انتخاب کرده و پای خود را از دردسرهای برگزاری کنسرتها کنار کشیده و آن را به گردن شهرستانها انداخته است. این اقدام درستی نیست چرا که با این رویه، درست در زمانی که هیچ سیاست واحد و جامعی درباره این موضوع وجود ندارد، اسباب یک معضل اجتماعی را -که این روزها فراتر از آن به یک مسأله امنیتی تبدیل شده- ایجاد کرده است...
با توجه به اتفاقی که چندی پیش درباره فیلم «رستاخیز» افتاد و تعدادی از علما به مشاهده اثر پرداخته و سازندگان را راهنمایی کردند، به نظر میرسد موسیقی هم امروز همین راهنماییها و اظهارنظرها پس از بررسی جزء به جزء اثر را نیاز دارد.
***
یک نتیجهگیری:
رهبر معظم انقلاب در دیدار با 5 هزار فرمانده بسیج از کتاب «ریشهها» (نوشته الکس هیلی) نام بردند درباره تاریخ سیاهپوستان در آمریکا و آنچه که آپارتاید آمریکایی بر سر آنان آورده است.
معظم له در دیدار با گروهی از زنان درباره کتاب «تقاضا برای اقدام» (نوشته جیمی کارتر) سخن گفتند و مطالبی که درباره تجاوز به حقوق زنان آمریکایی در این کتاب آمده است و جالب اینکه تأکید فرمودند که من عادت به گرتهبرداری از روزنامهها ندارم.
ایشان چندروز پیش درباره فیلم «تکتیرانداز آمریکایی» سخن گفتند. این یعنی اینکه درباره محصول فرهنگی شناخت میدانی دارند، درست همانطور که از مصرف نکردن محصول فرهنگی و برخوردار نبودن از دید میدانی در میان برخی مدیران و مسئولان فرهنگی گلایه داشتند و آن را در جریان چند دیدار اعلام کردند.
شاید راهحل اصلی همین باشد که برای فرهنگ باید فراتر از جریانشناسیهای مرسوم و انتساب به افراد وارد میدان شد. مسأله محصول به محصول فرق میکند و نظرات و تحلیلهای متفاوتی را برمیتابد.
قضاوت درباره یک محصول سینمایی، موسیقایی، کتاب یا هرچیز دیگر و اینکه در قالب فرهنگ انقلاب اسلامی بگنجد یا نگنجد فراتر از انتسابش به خالق اثر یا تعریفش به جغرافیا، این روزها به مصرف خود آن برمیگردد.
اگر یک محصول فراتر از خبرسازی رسانهها توسط نخبگان و صاحبنظران مصرف شود و بعد درباره آن حرف زده شود، بسیاری از التهابها پیش نخواهد آمد، بسیاری از التهابهای پیش آمده، مدیریت خواهد شد و بسیاری از مسائل اصلی تحت الشعاع التهابها نادیده گرفته نمیشود. ارزیابیها، راهحلها و قضاوتها دقیقتر خواهد شد. هرچقدر شناخت از ابعاد یک پدیده فرهنگی، هنری، ادبی دقیقتر شود، هیجانات رو به کاهش میرود و مواجهه با پدیده عینیتر و تجویز مربوطه کارآمدتر میشود.
موسیقی این روزها در یک بلاتکلیفی به سر میبرد. پرواضح است که بایکوت کامل و حذف مطلق آن در سیره رهبر معظم انقلاب نیست. ترویج بیحد و حصر و لاقید آن را هم هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد. نیاز به نظراتی میانه است که تنها با شناخت دقیق و میدانی طیوف و نمونههای مختلف آن میتواند کارساز و مانع خلق بحران و فضاسازی رسانهای باشد.
بیانیهخوانی و زندهباد-مردهباد های گروهی هم راهحل ماجرا نیست. مواجهه و روشن شدن تکلیف حکومت و مسئولان همه دستگاهها با موسیقی به چیزی فراتر از تعیین تکلیف فردی نیاز دارد. حرف آخر را باید یک نفر بزند و مرجعیت قانونی و شرعی او را همه بپذیرند. خواه ارشاد باشد، قوه قضائیه یا دادستانی یا هرجای دیگر... باید مشخص شود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com