چون مقدر شده پابوس تو آیم بانو
فاش گویم شب قدریست که امشب شده است
حبّ تو هست مرا بس که طی قرب کنم
خوش به حال دل آنکس که تو مذهب شده است
احسن الحال من از جام ولای تو پر است
خالی از خویش شده آنکه مقرّب شده است
بوسه باران لب من کرد ضریح تو و بعد
حق، ادا در پی این است که مطلب شده است؟
آن حسینی که به طوس است به خود می بالد
زینبی هست که معصومه ی مکتب شده است
تازه اینجور نوشتن ز شما معصومه
اذن آن دست رضا بوده مصوّب شده است
خواهر آخر به برادر نرسید و اینبار
روضه ام هجر شما نیست که بر لب شده است
آمدم در حرم امن الهی دیدم
به حقیقت که مزار خود زینب شده است
دیده او ذبح عظیمی به ته گودال است
خواهری امّ مصایب که ملقّب شده است
روضه ام شد غم عظمی و دلم باز اینبار
از غم توست حسین جان که لبالب شده است
هرکسی زلف رهای تو سر نی می دید
باورش بود که یک روز مرتب شده است؟
دِین خود سخت به دندان و دهان کرد ادا
خیزرانی که فقط عاشق آن لب شده است
تو بگو ذوق ولی نیک نگر مولا نیز
از غم بی کفنی هست که در تب شده است
حزن مولا غم الله ست عجب نیست سخن
که حسین نیز عزادار خود رب شده است..
سروده شده در 21 رمضان 1393- قم
مسعود فریدونی