کد خبر: ۲۲۳۴۲۶
تاریخ انتشار:

مصائب تکیه بر صندلی ریاست!

گروه سیاسی، سالهای دهه پنجاه که ماهیت رژیم شاهنشاهی برای مردم بیش از پیش آشکار شده بود، بسیاری از متدینین آن زمان درآمد کارمندی را به جهت خدمت به دولت شاهنشاهی، شبهه ناک می دانستند.حتی بودند خانواده هایی که دختر به جماعت کارمند نمی دادند و شرط بازاری بودن را به جهت حلال بودن رزق و درآمد برای خواستگاران پیش می کشیدند.حتی دیده ام استفتائاتی را از مراجع آن زمان در مورد برخی شغل های کارمندی و شبهات درآمد آن!

به گزارش بولتن نیوز، اما بعد از  انقلاب اسلامی و با تشکیل جمهوری اسلامی ورق برگشت و به تبع شرایط جدید، کارمندی دولت مساوی شد با خدمت خدا و خلق خدا و لذا شغلی ارزشمند و آرمانی.حتی قداست کارمندی و خدمت خلق به جایی رسید که ظاهرا نمایندگان مجلس اول پیش امام رفتند و در مورد دریافت حقوق ماهیانه از ایشان اجازه خواستند!

مصائب تکیه بر صندلی ریاست!از طرف دیگر به تبع برخی آموزه های چپی و رواج آنها در اوایل انقلاب، بازار و بازاریان ارزش و اعتبار گذشته را از دست دادند و در نهایت در طول سالهای دهه شصت و هفتاد با شیوع برخی رفتارهای غلط اقتصادی از قبیل ربا،احتکار،نزول،گرانفروشی و... اعتبار معنوی و رزق حلال این گروه اجتماعی نیز تاحدی زیر سئوال رفت.
خلاصه اینکه آرمانگرایان انقلابی اصیل که نیات صادقانه داشتند از بازار دهه پنجاه به کارمندی ده شصت کوچ کردند و بستر خدمت و آرمانگرایی را در انجام مناصب دولتی و حضور در نهادهای انقلابی فراهم تر دیدند.

اما این شرایط نیز دوام زیادی پیدا نکرد و بنا به علل متعدد تقریبا از اواسط دهه هفتاد فضای غالب کارمندی و نهادهای دولتی هم از فضای آرمانی انقلاب فاصله گرفت و حتی بعضا به سمت جایگزینی ارزش های نظام اداری قبل از انقلاب پیش رفت.به عنوان چند نمود ظاهری از این قضیه می توان به ترویج واژه «ریاست» در مقابل «مسئولیت» ، افزایش اختیارات و درآمدهای مدیران،فربه شدن تشریفات و رسوم غلط اداری،بازدیدها و افتتاح پروژه های نمایشی و رسانه ای،ترویج فرهنگ چاپلوسی و تملق از مدیران به جای نقد و بررسی عملکرد آنها و حتی حذف و ادغام وزارت جهاد سازندگی به عنوان سمبل و تراز یک وزارتخانه انقلابی در وزارت کشاورزی اشاره کرد.در سالهای بعد هم پروسه حذف «فرهنگ مدیریت انقلابی و آرمانی» علی رغم برخی افت و خیزها به تدریج در سطح ادارات و بدنه نهادهای حکومتی پیش رفت و به وضعیت امروزی مان منتهی شد.این روزها بسیاری از مدیران و روسای ادارات ما «مدیریت اسلامی» را مترادف با «مدیریت مسلمان ها» می دانند! لذا سعی می کنند ظاهر مسلمانی و انقلابی خود را حفظ کنند تا مبادا مورد شک و شبهه نهادها و جریان های نظارتی قرار گیرند!
 
در چنین فضایی طبیعی است که خیلی ها نان شان از سفره تظاهر به آرمانها در می آید، که روی سخن با آنان نیست.بلکه سئوال این است که آرمانگرایان حقیقی در شرایط امروز چه باید بکنند؟!

مصائب تکیه بر صندلی ریاست!

آیا آنها قادرند در بسترهای دولتی و حکومتی شق القمرهای  علمی،صنعتی،فرهنگی،اقتصادی و اجتماعی راه بیاندازند؟! اگر دنبال جوابی منصفانه باشیم باید اذعان کنیم که آرمانگرایان حقیقی، در دهه نود به سختی می توانند در گردونه های مدیریتی و اجرایی دولتی مشغول فعالیت باشند، چرا که ساختار فعلی نظام اداری و مدیریتی کشور بر نفی آرمانگرایی فردی و اجتماعی بنا شده است.افسوس که این نکته تلخ به اندازه دردناکی اش، واقعی و ملموس هم هست.این روزها کم نیستند مدیران به ظاهر آرمانگرایی که در گرداب آداب مالوف مدیریت گیر افتاده اند و جز امضا و پاراف ، جلسه و بازدید هیچ کاری از ایشان برنمی آید! حتی مجال و فرصت ایجاد تحول و ابتکار و خلاقیت در حوزه مدیریتی خود را هم ندارند! اما خوشبختانه در طرف مقابل مجموعه های کوچک و شاید چند نفره فرهنگی،اجتماعی و حتی اقتصادی غیر دولتی و مردمی پدید آمده اند که بیش از ادارات عریض و طویل دولتی بازده و خروجی دارند.اگر اهل احساس تکلیف هستیم و قصدمان خدمت، به قول رضا امیرخانی در کتاب «نفحات نفت»، باید از خیر دولت و نفت بگذریم و کوچ کنیم به بیرون از دولت، که آنجا هزار کار ناتمام و هزار درد بی درمان جامعه منتظر حضور جهادی ماست. آنها که دائما احساس تکلیف شان گل می کند برای نشستن روی صندلی های ریاست و وکالت، دیگر دستشان رو شده است. نباید خودمان را گول بزنیم، اگر اهل کار و جهاد و فعالیت فرهنگی،اجتماعی و حتی اقتصادی هستیم دیگر درنگ جایز نیست! بسم ا...
 
پی نوشت: به گمانم سالهای دبیرستان بود که کتاب «خداحافظ سردار» سیدقاسم ناظمی را می خواندیم و آرزو می کردیم روزی هم ما رییس و مدیر شویم و چون آقا مهدی باکری حرمت و احترام خدا، خلق خدا و بیت المال را حفظ کنیم.قضیه را زیادی ساده می دیدیم و خودمان را مرد این میدان.سالهای دانشگاه که نهج البلاغه را خواندیم مو بر تنمان راست شد و ترسیدیم از ریاست و مسئولیت! که تازه دیدیم علی(ع) خطاب به کارگزارانش مختصر نویسی نامه های دولتی را نهیب می زند تا مبادا کاغذ بیت المال حیف و میل شود!
 
مصائب تکیه بر صندلی ریاست!بی تعارف وقتی وارد جامعه و محیط های کاری شدیم، باورمان شد که دیگر دوره آن حرفها و دقت ها گذشته است.همه اصول و قواعد اداری و مدیریتی را به گونه ای متفاوت از آنچه انتظارش را داشتیم،یافتیم و تجربه کردیم.باید ترسید! باید ترسید از روزی که ما را نه با محک علی و اولاد علی، بلکه با محک رزمنده سیمان کاری به نام صمد ابراهیمی هژیر(*) مورد حساب و مواخذه قرار دهند.رزمنده ای که تن ماهی سهمیه خودش را از دست فرزند دوساله اش که هوس خوردنش را کرده بود، می گیرد و در جواب اعتراض همسرش می گوید:«درسته اون تن ماهی سهمیه خودمه، اما به شرطی که در منطقه جنگی باشم نه حالا که برای مرخصی پیش خانواده ام هستم!»
 
صلواتی بفرستیم برای شادی روح «صمد ابراهیمی هژیر» و سلامتی مدیری که برای همه فرزندان و اقوام شهرستانی و «متوسط الاستعداد» خودش  در همان مجموعه اداری خودش شغلی دست و پا کرده و دائم می نالد از نبود قانون در مملکت و رانت خواری و فساد اقتصادی! حتما شب های قدر هم گریه اش می گیرد از شنیدن دردهای علی و قصه آتشی که سمت دست عقیل نشانه می رود!

*برای آشنایی بیشتر به کتاب «دختر شینا» نوشته بهناز ضرابی زاده مراجعه شود.
 

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین