در «معانى الاخبار» از محمّد بن موسى بن متوکّل از أبوالحسین محمّد بن جعفر أسَدى از محمّد بن حسین صوفى از یوسف بن عقیل از إسحاق بن راهویه روایت کرده است که او گفت: چون حضرت أبوالحسن الرّضا علیه السّلام در نیشابور اقامت نموده و عازم بر خروج به نزد مأمون بودند، اصحاب حدیث در نزد آن حضرت جمع شدند و گفتند: اى فرزند رسول خدا! شما آماده کوچ کردن هستید، و در این صورت از براى ما حدیثى بیان نمیفرمائید که از آن بهرمند شویم؟
حضرت در این حال در عمارى نشسته و آهنگ حرکت داشتند، سر خود را از عمارى بیرون آورده و فرمودند: شنیدم از پدرم موسى ابن جعفر که مىگفت: شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد که مىگفت: شنیدم از پدرم محمّد بن علىّ که مىگفت: شنیدم از پدرم علىّ بن الحسین که مىگفت: شنیدم از پدرم حسین بن علىّ که مىگفت: شنیدم از پدرم علىّ بن أبى طالب که میگفت: شنیدم از رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم که مىگفت: شنیدم از جبرائیل که مىگفت: سَمِعْتُ اللَهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ حِصْنِى، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِى أَمِنَ مِنْ عَذَابِى. «شنیدم از خداوند عزّ و جلّ که میگفت: لا إله إلَّا اللَهُ قلعه و پناهگاه من است، پس هر کس در این پناهگاه داخل شود از عذاب من در امان است.» و چون عمارى حرکت کرد صدا زده فرمودند: «بِشُروُطها و أَنا مِنْ شُرُوطها؛ این ایمنى از عذاب خدا در صورتی است که به شرط هاى کلمه لاإله إلَّا اللَهُ رفتار کنند، و من از شروط آن هستم.»
در معناى «کَلِمَةُ لا إله إلَّا اللَهُ حِصْنِى....»
البتّه بحث درباره این حدیث مبارک که به حدیث سلسلة الذَّهَب معروف است، چه از نقطه نظر صحّت سند و چه از نقطه نظر معانى و فوائدى که از آن به دست مىآید بسیار است [ که در کتاب ج 5 امام شناسى از دوره علوم و معارف اسلام ضمن درس 68 تا 71 در این باره بحث شده است]؛ و ما در اینجا فقط اشاره به این مىکنیم که:
مراد از لَا إلهَ إلَّا اللَهُ که حِصن و پناه خداست، همان معناى توحید است که هر که در وادى توحید وارد شود، از عذاب خدا در امان است و وادى توحید همان ارتباط با وجه الله است که بر او منکشف گردد، و تمام عالم را به دیده توحید بنگرد. زیرا در این روایت نیست کسى که بگوید لَا إلَه إلَّا اللَهُ، بلکه این است که خود لَا إلهَ إلَّا اللَه یعنى حقیقت معنى و عالَم توحید. و آنچه انسان را از گزند عذاب مصون می دارد، نفس توحید است نه گفتار تنها؛ گرچه بر خودِ گفتار نیز آثارى بلا شکّ مترتّب است. و آنچه در سندِ دیگر از این روایت وارد شده است که کَلِمَةُ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ حِصْنِى منافات با این معنى ندارد، زیرا «کلمه» به معناى موجود و شىء و عالَم است و تمام اشیاء کلمات خدا هستند؛ و آن کسى که همه موجودات را کلمه و کلام خدا ببیند و بداند، طبعاً نظر به آنها از جنبه وجه اللهى نموده است و چون وصول به مقام توحید و انکشاف آن به شهود علمى و عینى، بدون اتّصال و ربط با ولایت که طریق و راه و آیه و علامت و نشان دهنده ذو الآیه که حقیقت ذات و اسماء و صفات است، ممکن نیست، لذا حضرت امام رضا علیه السّلام در این حدیث شرط وصول به مقام توحید را بیان داشتهاند که پذیرش و قبول ولایت است.
نور خدا و وجه الله در قیامت بر همه مشهود مىشود
بارى، از این دسته و جماعت که نور حضرت أحدیّت در دنیا بر آنها مشهود شده و به مقام وجه اللهى رسیدهاند که بگذریم، بقیّه افراد که گرفتار هواى نفس هستند، روى دیده باطن و چشم دل آنان را حجابى گرفته از اوهام و خیالات که حقّ را در نظرشان باطل جلوه میدهد و باطل را حقّ نشان می دهد. چون از این دنیا می روند، آنجا که عالم حقیقت است، حقّ محض و حقیقت تجلّى و ظهور دارد، و آنجا که موطن و محلّ ظهور و بروز قدرت خدا و علم خدا و قیّومیّت خدا و اراده و مشیّت خدا و بالاخره عالم توحید است؛ در آنجا بر آنها مشهود می گردد که در دنیا که زندگى می کردهاند غیر از خدا و آثار خدا و ظهورات خدا هیچ نبوده و تمام عالم امکان و هستى، قائم به خدا بوده است، و غیر از ذات مقدّس حضرت احدیّت، موجودِ اصیل و مستقلّى نبوده است تا اینکه موجودات به آن اتّکاء و ارتباط داشته باشند. ولى این واقعیّت را در دنیا ادراک نمىکردهاند؛ و در قیامت به خوبى ادراک مىکنند....
تحقیق پیرامون حدیث سلسله الذهب
با دقّت و تأمّل یک مطلب به دست مىآید و آن همان حقیقتى است که ما در ضمن بحث معروض داشتیم و آن وصول به مقام عرفان و توحید خداست که به ناچار باید از راه ولایت تحقّق پذیرد. یعنى آنچه انسان را در عصمت و مصونیّت در مىآورد، وصول به مقام توحید است که از آن به لَا الَهَ إلَّا اللَه تعبیر مىشود؛ و وصول بدین مقام بدون عبور از ولایت که معناى مرآتى خداست ناممکن است و بنابراین همه این روایات مجموعاً یک مطلب واحدى را بیان مىکند؛ و ما را به همان یک جهت سوق مىدهد. زیرا گفتن لا إلَهَ إلَّا اللَه مقدمه وصول به لَا إلَهَ إلَّا اللَه است؛ و وصول به آن که حقیقت توحید است بدون اخلاص صورت نمىگیرد؛ و روایات أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا بیان اخلاص است که باید بدینگونه خدا را ملاقات نمود؛ و چون توحید را با معناى مرآتى و آیتى حجاب اقرب در نظر بگیریم همان ولایت است. و این همان مُفاد روایتى است که مىگوید: وَلَایت علىّ بن أبى طالب حِصْن است؛ و آن موجب ایمنى از آتش است.
پس لازمه وصول به توحید، عبور از ولایت است؛ و علی هذا براى سالک، توحید و ولایت یک چیز است. توحید عین ولایت؛ و ولایت عین توحید است. و این همان واقعیّتى است که این روایات هر یک به عبارت مخصوص آن را نشان مىدهد؛ و بدان دلالت مىکند و نظیر این اختلاف لفظى و وحدت مُفادى و معنوى در این روایات، روایاتى است که دلالت دارد بر آنکه اسلام از پنج چیز بنا شده است. روایات شیعه یکى از آن پنج رکن را ولایت مىداند؛ و روایات وارده از طریق عامّه آن را توحید مىداند. ما نیز بعضى از این روایات را بیان مىکنیم و سپس جمعش را ذکر مىنمائیم.
امّا از طریق شیعه: در «کافى» از فُضَیل از ابو حَمزة، و در «محاسن» از
ابن مَحبوب از ابو حَمزة از حضرت باقر علیه السّلام روایت مىکنند که:
«بُنِىَ الإسلامُ عَلَى خَمسٍ: عَلَى الصَّلاة و الزَّکاة و الصَّومِ و
الحَجِّ و الوَلَایَة؛ و ما نُودِىَ بِشَىْءٍ و لَمْ یُنادَ بِشَىْءٍکما
نُودِىَ بِالوَلَایَة؛ اسلام بر پنج ستون بنا نهاده شده است: بر نماز و
زکات و روزه و حجّ و ولایت. و به هیچ چیز توصیه نشده است به آنگونه که به
ولایت توصیه شده است».
و امّا از طریق عامّه: در «صحیح» مُسلم با إسناد خود از عبد الله بن
عُمَر، از پدرش روایت مىکند که: «قالَ رَسولُ اللَهِ صَلَّى اللَه عَلَیه
و آله و سَلَّم: بُنِىَ الإسلَامُ عَلَى خَمسٍ: شَهادَة أن لا إلَهَ إلَّا
اللَهُ، و أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ و رَسُولُهُ، و اقَامِ الصَّلاة، و
ایتاءِ الزَّکاة، و حِجِّ الْبَیتِ، و صَومِ رَمَضَانَ ؛ رسول خدا فرمود:
اسلام بر پنج پایه بنا شده است: شهادت به لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ و به
اینکه محمّد رسول اللَه و بنده خداست و إقامه داشتن نماز و دادن زکات و حجّ
بیت الله الحرام و روزه ماه رمضان.»
این روایات مىفهماند که رسول خدا صلى اللَه علیه و آله و سلَّم، اسلام را بر این پنج اساس که از جمله آن توحید است بیان فرمودهاند؛ و لیکن چون عامّه به همان ظاهر شهادتین اکتفا کرده، و إقرار به مجرّد نبوّت را گرچه مقارن با مخالفت امر رسول خدا درباره ولایت باشد، از اساس اسلام شمرده، و به همان اکتفا نمودهاند؛ لهذا أئمّه طاهرین سلام الله علیهم أجمعین، روایات وارده از رسول خدا را بدین قسم تفسیر کردهاند که: إقرار به توحید و به نبوّت بدون إقرار به ولایت جز ظاهرى بیش نیست؛ و حقیقت اعتراف به آن مستلزم اقرار به ولایت است؛ و دخول در عالم توحید، مشروط از عبور از ولایت است. و این دو امر از هم جدا و منفکّ نمىباشند. حقیقت اسلام به ولایت متّکى است که مفتاح توحید در مظاهر أسماء و صفات و أفعال است؛ و نیز باطن و جوهره نبوّت است.