پيري عرصه اي است که در آن آدمي به واسطه تجربه هاي روحي و ذهني گذشته افق هاي بازي را در خود احساس مي کند .لذا پيران مي توانند مشاوران خوبي براي همه ماباشند
آقاي دکتر عليرضا عباسي عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي در خصوص دوران سالمندي که دوره اي مهم از زندگي انسان مي باشد در يادداشت خود چنين آورده است :
سالمندي چيست ؟
پيري واپسين مرحله زندگي آدمي است که پس از گذراندن دوران هاي کودکي ، جواني و ميانسالي ، در تقويم زندگي انسان ، خود را نمايان مي کند.
انسان چالاک ، در سرازيري زندگي قرار مي گيرد ، قواي جسماني اش تحليل مي رود و همين فرسودگي قواي جسماني ، که امري ناگزير است عوارض و پيامدهاي جسماني و رواني ويژه اي را پديد مي آورد.
اينکه پيري دقيقا از کي و در چه سني گريبان آدمي را مي گيرد ، امري مبهم است و به عوامل گوناگون طبيعي ، اقليمي ، اجتماعي ، رواني ، دروني و نوع جهان بيني فرد وابسته است .به ويژه تصويري که آدمي از خويش مي سازد در اين زمينه نيز موثر است .مثلا فردي که 40 سالگي را ميانسالي مي داند طبيعي است 60 و 70 سالگي را پيري تلقي مي کند و کسي که در سن 60 سالگي خود را ميانسال مي داند طبيعتا از 80 به بالا را پيري تلقي مي کند .
در عالم واقع هم همين طور است . گاهي افراد را با سن 40 تا 50 سال مشاهده مي کنيم که چنان گرد پيري بر جسم و روانشان نشسته که گويي 70 ساله اند و بر عکس کساني هستند که با سن 70 سالگي که چنان تحرک و جنب و جوش دارند که به هيچ عنوان نمي توان گفت که پيري برآن ها عارض شده است .
بدينسان به نظر مي رسد که پيري ، بيشتر عارضه اي فکري و رواني است تا جسماني .
اگر چه از بنيان هاي جسماني پيري گريزي نيست اما مي توان با تقويت روحيه و اتخاذ جهان بيني صحيح ، هم پروسه جسماني پيري را به تعويق انداخت و هم از عوارض منفي ناشي از پيري جسم فرو کاست .
سالخوردگان ، سرمايه هاي معنوي جامعه هستند
غالبا چنين تصور مي شود که پيران زار و نزار و خسته و بي دل و افسرده و کم حافظه و ناراحتند . چنين تصوري شايد نسبت به بعضي از افراد پير مصداق داشته باشد اما عموميت ندارد.
همين تصور جامعه نسبت به دوران پيري و افراد سالخورده ، علاوه بر اينکه چه بسا بسياري از آن ها را بيازارد و ممکن است حتي منجر به پذيرش چنين تصور غلطي از سوي برخي سالخوردگان گردد.آدمي در هر دوره اي از عمر خود توانايي هايي دارد که بايد انها را بشناسد و از آن ها بهره ببرد .
واقعيت اين است که سالخوردگان به عنوان منابع ارزشمندي از تجربه هاي گوناگون زندگي سرمايه هاي معنوي جامعه هستند .به ويژه تجربه هاي ارزشمندي که مي تواند براي جوان تر ها بسيار سودمند باشد .
چرا مي گويند چيزي که جوان در آئينه نمي بيند پير در خشت خام مي بيند .مگر در خشت خام چه مي توان ديد ؟
منظور اين است که پيران در اثر گذشت زمان و طي دوره هاي مختلف زندگي حامل دانايي ، تجربه ها و بصيرتي هستند که جوان نا پخته و کم تجربه آن را ندارد .راه انتقال چنين تجربه ها و دانايي هاي ارزشمندي مصاحبت و معاشرت است .
پيران به واسطه داشتن کوله باري از دانائي و تجربه هاي مفيد براي زندگي ، براستي سرمايه هاي معنوي جامعه اند .تصحيح نگرش جامعه نسبت به دوران سالخوردگي و سالخوردگان مي تواند آنها را به منبع سرشار از روح و اميد و سرمايه هاي بزرگ براي جامعه تبديل نمايد .
سالخورگان ، مشاوران اجتماعي خوبي هستند
احتمال بروز و ظهور چند صفت در ميان سالخوردگان نسبت به جوانان و ميانسالان بيشتر است .
صفت هاي خوب و بدي مثل برهان ، حکمت ، محافظه کاري ، ترس و بدبيني از جمله صفت هايي است که در سالخوردگان ، بيش از ديگران مشاهده مي شود .مثلا صفت حکمت که فراتر از دانش و علم است به معناي دانستن حقيقت هر چيزي و دانستن درست ترين و مصلحت آميز ترين عمل است .
بروز و ظهور حکمت در ميان سالخوردگان بسي بيشتر از ساير سنين است .ساير صفات هم به همين ترتيب .
حتي محافظه کاري و ترس در سالخوردگان مي تواند جنبه هاي مثبت فراواني داشته باشد .
بدينسان نسل هاي نو به هيچ وجه از پند پيران و مشورت آنان نبايد احساس استغناء نمايند.
مولف مرزبان نامه ( سعدالدين وراويني) مي گويد : تعالي و اوج به دست نخواهد آمد ، مگر براي کسي که خشت بر خشت گذشتگان بنهد.
عنصرالمعالي نيز در قابوسنامه مي گويد : همه نشست و برخاست را با جوانان مدار و با بزرگان و پيران نيز مجالست کن و رفيقان و نديمان پيرو جوان آميخته دار از آن که پيران و بزرگان چيزي دانند که جوانان ندانند.
و حافظ مي گويد : نصيحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند جوانان سعادتمند ، پند پير دانا را
مشورت گيري جوانان از پيران شور و نشاط و سرزندگي آنان را به تجربه ، دانايي ، حکمت و دور انديشي پيران پيوند مي زند و زندگاني آنان را سرشار مي سازد .
پيري عرصه اي است که در آن آدمي به واسطه تجربه هاي روحي و ذهني گذشته افق هاي بازي را در خود احساس مي کند .لذا پيران مي توانند مشاوران خوبي براي همه ماباشند .
علي بن ابيطالب (ع) مي فرمايد :
تدبير پيران ، بالاتر از شمشير جوانان است .
حافظ مي فرمايد :
جوانا سرمتاب از پند پيران که پند پير از بخت جوان به
احترام و تکريم سالخوردگان
تکريم سالخوردگان و پيران ، از فضايل اخلاقي پر اهميتي است که بيانگر جهان بيني صحيح و وجود عواطف و ارزشهاي والاي اجتماعي در جامعه مي باشد .
در جوامعي که جهان بيني صحيحي نباشد و عواطف و ارزشهاي والا به غفلت و فراموشي رود ، پيران و سالخوردگان وضعيت نابساماني را خواهند داشت .
بي مهري ها و بد اخلاقي هايي که امروزه در برخي جوامع نسبت به سالخوردگان مي رود به سبب آن است که جهان بيني منحط اصالت لذت و اصالت شهوت و اصالت ثروت و کامروايي فربه گرديده و جايي براي تکريم فضايل اخلاقي و حق شناسي نگذاشته است .
اهميت تکريم سالخوردگان در دين اسلام تا آن حد است که پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند :
احترام به پيران امت من ، احترام به من است .
بي ترديد يکي از مهمترين قوانين اين عالم قانون عمل و عکس العمل است .
بي احترامي به سالخوردگان منجر به بي احترامي به خود ما در سالخوردگي مي شود .زيرا با بي احترامي به سالخوردگان به فرزندان خود مي آموزيم که به خود ما در سالخوردگي بي احترامي کنند .
لذا در حديثي آمده است : پيران خود را پاس بداريد تا کوچک ها شما را پاس نگهدارند.
والدين و افراد سالخورده به واسطه همين خون جگر خوردن ها و به ثمر رساندن ها ، شايسته تقدير و تکريم و احترامند و بي احترامي به آنان علاوه بر آنکه نشانه گستاخي آدمي است ، مکافات عمل را نيز در پي خواهد داشت .آ نان که جواني خود را به ما انتقال داده اند شايسته بهترين تقديرهايند.
سحرگه به راهي يکي پير ديدم
سوي خاک خم گشته از ناتواني
بگفتم چه گم کرده اي اندر اين ره
بگفتا جواني ، جواني ، جواني
مصداق هاي احترام به سالخوردگان
در اين مجال مي خواهيم چند مصداق احترام به بزرگسالان بخصوص سالخوردگان را يادآوري نماييم.
1- از مصاديق ادب ورزي ، به ويژه در برخورد با سالخوردگان ، سخن گفتن با ملايمت و لطافت و پرهيز از هرگونه تندي و خشونت در سخن است .سخن مهمرترين ابزار ارتباطي آدمي است ، لذا يک پديده اجتماعي محسوب مي شود .
يکي از ارزش هاي مهم در سخن گفتن به ويژه با والدين و سالخوردگان رعايت مهرباني و ادب و ملايمت است .
زير چتر سخنان مودبانه و ملاطفت آميز ، مصالح اجتماعي و رعايت حقوق افراد جامعه ، به ويژه سالمندان بيشتر تامين مي گردد.
2- برخاستن به احترام سالمندان نيز ، مصداق مهم رعايت ادب است . اين مساله به ويژه در وسايل نقليه عمومي بايد مورد رعايت جوان ترها قرار گيرد .
3- اظهار فضل و کمال در برابر سالمندان به توعي نشانه تکبر و خود خواهي و غرور است که بايد به حکم اخلاق از آن پرهيز نمود.
4- لازم است کساني که با سالمندان در ارتباط هستند در مواقع لزوم برخي از کارهايي را که در توان سالمندان است بر عهده آن ها بگذارند. اين کار نوعي اعتماد به نفس به آن ها داده ، احساس ارزشمندي و نقش داشتن در خانواده خواهند کرد .
5- برآوردن و تامين نيازهاي سالمندان نيز از ضروريات مورد تاکيد است .
اخلاقا و عقلا از وظايف مهم فرزندان در برابر والدين سالخورده و پير اين است که در صورت فقر مالي نيازهاي مادي آن ها را تامين کنند.
اين نکته حتي از نظر شرعي هم مورد تاکيد قرار گرفته که " تامين نفقه پدر و مادر فقير و ناتوان بر فرزندان واجب است "
6- از مصاديق مهم احترام به سالمندان ، مشورت گرفتن از آن هاست . البته بايد از مشورت هاي تصنعي وساختگي پرهيز کرد . هر رفتاري که منجر به احساس "ترحم کردن" شود باعث تحقير سالخوردگان مي گردد.
خانه سالمندان ، آري يا نه ؟
خانه هاي سالمندان در ايران که عمري چند دهه دارند مکان هايي هستند که با گرفتن وجهي، از سالمندان نگهداري کرده ، سعي مي کنند رفاه و آسايش نسبي آن ها را تامين نمايند.اين خانه ها هر چند که ممکن است مزاياي متعددي هم براي برخي سالمندان داشته باشد مثل برخورداري از مراقبين و پرستاران شبانه روزي يا بهره مندي از رژيم هاي غذايي مناسب ، اما به طور کلي به عنوان يک فرآيند جامع و فراگير آسيب هاي روحي و رواني فراواني را براي سالمندان در پي دارد.
دوري از فرزندان و خانواده و احساس محروميت هاي عاطفي ، مهم ترين آسيبي است که ممكن است بر سالمندان وارد شود .
احساس بي مهري ، طرد و بي عزتي از سوي فرزندان که سالمندان در محيط خانه سامندان دارند به وفور گزارش شده است و يکي از عوامل مهم بروز اختلالات رواني در سالخوردگان مقيم در اين آسايشگاه مي باشد .
اگر موارد استثنايي و خاص را کنار بگذاريم به طور کلي ، سپردن سالمندان به خانه سالمندان ، طرد آن ها محسوب مي شود و طرد آن ها بدي در حق آن ها است و بدي در حق آن ها برخوردي ناشايسته و ظالمانه است .سالخوردگان را بايد زير پروبال گرفت ، زيرا آن ها ما را زير پر و بال گرفته اند.
يک انسان اصيل و اخلاق گرا هيچگاه به خود اجازه نمي دهد که ولي نعمتان خود را چنين در بند کشد
خانه سالمندان مناسب کساني است که واقعا کسي را ندارند.
سرآخر به استقبال شعري مي رويم که خانم شاعره اي که خود در بند زندان خانه سالمندان بود سروده است :
دست هايم چه پير و فرتو ت اند
دست ، نه ، دسته ي تابوت اند
روزي اين دستها جوان بودند
نازک و نرم و مهربان بودند
مانده امروز ، از آن همه پاکي
زان همه چيرگي و چالاکي
پوستي تيره و چروکيده
استخواني تکيده ، پوسيده
شده نشخوار يادها ، کارم
خويش را اينچنين مي آزارم
گاه زين پير مانده در زندان
ياد کي مي کنند فرزندان
گاهي از من سراغ مي گيرند
ليک اما ز ديدنم سيرند
سرد و نامهربان و نا هنجار
رفع تکليف مي کنند انگار
چه کنم درد من نمي دانند
خواهش جان من نمي خوانند
احترام به افراد کهنسال یک سنت دیرینه در این سرزمین است و معنی حداقل آن این است که آنها این مرز و بوم را به ما برای ما حفظ و بودیعه گذاشتند با مرز های مادی ، معنوی و سرزمینی اثبات شده و تزلزل ناپذیر با پرچمی سرفراز و همیشه در اهتزاز
باید بدونیم هر جور باهاشون رفتار کنیم عاقبت با ما رفتار می کنند.