به گزارش بولتن نیوز
محمد نوري در ليست مازاد پرسپوليس قرار گرفته و به همين دليل از دست مسوولان اين باشگاه ناراحت است. در يكي از آخرين مصاحبههايي كه از او منتشر شده، نوري ميگويد: «بزرگتر از من را هم با بيحرمتي بيرون كردند.» او علاقهاش به حضور در ليگ قهرمانان آسيا با پيراهن پرسپوليس را پنهان نميكند و شكايت دارد از اينكه او را نخواستهاند؛ اما به راستي چنين طرز تفكري چقدر در فوتبال مدرن امروز قابل پذيرش است؟ آيا همه آن چيزي كه يكي مثل محمد نوري از حرفهايگري آموخته، در همان قرارداد يك ميليارد و صد ميليون تومانياش براي يك فصل نيمكتنشيني خلاصه ميشود؟ واقعا كجاي دنيا ممكن است يك بازيكن به چنين شكلي از باشگاهش جدا شود و همه چيز را زير سوال ببرد؟
محمد نوري اولين بازيكني نيست كه بعد از قطع همكاري با تيمش رو به چنين ادبيات گلايهآميزي ميآورد. همين چند روز پيش مهرداد اولادي كه اصل انتقالش به استقلال زير سوال بود، بعد از اطلاع از عدم تمديد قراردادش كل اركان باشگاه را به چالش كشيد و به اعتبار اين تيم لطمه وارد كرد. پيشتر در خود پرسپوليس بازيكناني كه با هنرنماييهايشان اين تيم را دوازدهم كرده بودند، بعد از جدايي مدعي شدند نفرينشان پشت سر قرمزهاست و اجازه نخواهد داد كه سرخپوشان يك روز خوش ببينند. جدايي با درد و خونريزي در حالي به يكي از عادتهاي اين ساليان فوتبال ايران تبديل شده است كه هيچ كجاي جهان مترقي از اين خبرها نيست. همين چند روز پيش بود كه فرانك لمپارد به رغم تواناييهاي فنياش با خواست مورينيو به 13 سال حضورش در چلسي خاتمه داد. اين هافبك استثنايي در قسمتي از نامه خداحافظياش مينويسد: «این باشگاه بخشی از زندگی من شده پس باید از خیلیها تشکر کنم که این فرصت را به من دادند، از مربيانم و مديرانم، همينطور از عوامل پشت صحنه و كارمندان؛ آنها هرگز هيچ جامي را بالا نميبرند، اما بدون حضورشان كسب موفقيت امكانپذير نبود.» آيا لمپارد هم نميتوانست با اين همه پايگاه اجتماعياش براي مديران و مربياني كه او را نخواستند خط و نشان بكشد؟ آيا در انگلستان كسي مثلا بلد نيست بگويد: «اين تيم را به نامادريها ميسپارم و ميروم؟» آيا لعن و نفرين فقط برازنده سق ايراني است و در فرنگستان شعور سوپراستارها به چنين واكنشهايي قد نميدهد؟
تابستان سال 2011 در اتفاقي شگفتانگيز آندرهآ پيرلو از سوي مسوولان ميلان در ليست مازاد روسونري قرار گرفت. او اما بدون اعتراض و واكنشهاي عجيب و غريب راهي يوونتوس شد تا سه سال پشت سر هم به قهرماني بانوي پير كمك كند. حتي بعد از جشنهاي قهرماني پيدرپي يووه هم شنيده نشد كه پيرلو به ملامت سران ميلان بپردازد، چرا كه او و امثال او به معناي واقعي «حرفهاي» هستند. اين به آن معنا نيست كه هيچكس در اروپا اشتباه نميكند، اما بايد قبول كرد آنجا «ناهنجارها» در اقليت هستند و اينجا «بههنجارها»! در پي سفر ستارگان ميلان به تهران، عادل فردوسيپور يكي از چند فرصت طلايياش براي طرح سوال از گنارو گتوزو را با پرسوجو در مورد اختلاف رينو و مديران پالرمو تلف كرد، اما جواب هافبك پيشين تيم ملي ايتاليا براي خيلي از ما شگفتانگيز بود: «از من نخواهيد كه به بدگويي از مديران اين تيم بپردازم. برعكس، بايد از آنها تشكر كنم كه در باشگاهشان به من فرصت مربيگري دادند. همين!» اين فاصله نجومي ماست با آنچه بايد باشيم. بدبختانه چنين خلقوخويي صرفا منحصر به ستارهها نيز نميشود. خيلي از ما «معمولي»ها هم چنان كه شايسته است اهل قدرشناسي نيستيم و به محض قطع يك رابطه حرفهاي يا حتي شخصي، نسبت به نقاط مثبت طرف مقابل كاملا نبابينا ميشويم. اين هم مثل همه عادتهاي ديگر، خردهفرهنگي است كه از اين پايين ميجوشد و به آن بالاها ميرسد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com