گروه اقتصادی - سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار ایشان از مجموعه صنعتی مپنا و کارکنان
این مجموعه در روز چهارشنبه گذشته که به مناسبت گرامیداشت روز کارگر برگزار
شد با این مطلع آغاز شد که «خدای متعال را سپاسگزارم که توفیق داد امروز
در جمع پرشور و متراکم شما عزیزان، در این مرکز کاری و اقتصادی و صنعتیِ
بسیار مهم حضور پیدا کنم و بهمناسبت روز کارگر - که همیشه مناسبت مهمّی
برای ما بوده است - با شما عزیزان دیدار داشته باشم.»
به گزارش
بولتن نیوز، اینکه رهبر معظم انقلاب تاکید کرده اند که این مناسبت همیشه برای ایشان
مناسبت مهمی بوده است، شاید به اتفاقی باز گردد که روزهای بیستم تا بیست و
دوم بهمن 1357 در مواجهه ایشان با یک مسئله کارگری و حضور ایشان در میان
جمعی از کارگران رخ داده است.
در صفحه 665 کتاب شرح اسم در فراز ماقبل پایانی کتاب در بخشی با عنوان
خودنمایی کمونیست ها، پس از توضیح کوتاهی درباره اینکه گروه های کمونیستی
که به لطف مبارزات خونین مردم در سال 57 از زندان یا کنج نهانگاه های خود
بیرون آمده بودند و به دلیل آنکه احساس اشتراک و قرابتی با حرکت مردم نمی
کردند به دنبال آن بودند تا از کارگران برای اغراض خود بهره بگیرند و این
کار را در یکی از کارخانه های جاده کرج دنبال می کردند، آمده است:
آیت الله خامنه ای سه روز منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی را درگیر این ماجرا
بود. بیستم بهمن، غرق در کارهای خود بود که آقای اسدالله بادامچیان سر رسید
و گفت که اینجا خود را زیر کار غرق کرده اید، آن بیرون کمونیست ها در حال
دو قطبی کردن کارگرها هستند تا میان صفوف مردم بلوا ایجاد کنند؛ خطرناک
است! مقر امام، محل بارش اخبار بود؛ از هر جا و از هر کس. «من آن وقت به
اهمیت قضیه پی نبردم ... ساعتی بعد شخص دیگری آمد و همین موضوع را بازگفت و
بر خطیر بودن آن پای فشرد. نگران شدم؛ این که موضوع واقعا چیست؟ گفتم: کار
دارم، نمی توانم آن را رها کنم. اما خواستم مشغول شوم که نگرانی اجازه
نداد. ترسیدم از این بی توجهی و اهمال پشیمان شوم.»
آقا ناچارا سه تن از همکارانش را همراه خود کرده و خود را طرف کارخانه
جنرال موتور آن زمان در جاده مخصوص کرج می رود. آنجا سوله بزرگی بوده پر از
آدم و جلو سوله نیز جایگاهی طراحی شده بوده که اطراف آن نیمکت هایی با
جوانان سبیل دار به عنوان نماد چهره نشین کمونیست های آن روزگار قرار داشته
است. با ورود ایشان بر خلاف معمول گردهم آیی های مردمی، نه کسی صلوات
فرستاده و نه کسی اعتنایی می کند. «می خواستم ابعاد قضیه را بدانم. روی یکی
از صندلی ها نشستم و با دقت به سخنان کسی که از جایگاه سخن می راند، گوش
دادم.»
«پس از گذشت مدتی از حضورم در کارخانه، برایم روشن شد که طرح آنها سوار شدن
بر امواج انقلاب است ... و بنا دارند با شعار دفاع از حقوق کارگران از این
کارخانه شروع کنند، طرح خود را به سایر کارخانه های همجوار گسترش دهند، از
مجموع این تجمعات راهپیمایی بزرگی را به طرف شهر سازماندهی کنند ... در
واقع این نقشه تکیه بر وقایع تاریخی، مثل انقلاب بلشویکی روسیه داشت. گروه
کوچک بلشویک ها بر امواج خشم مردم روسیه علیه تزارها سوار شدند و زمام امور
را به دست گرفتند.»
آیت الله خامنه ای احساس خطر می کند و به دهنش می رسد که درخواست اظهارنظر
کند. به طور طبیعی نباید درخواستش را رد می کردند. ادعای آزادی ترجیع بند
حرف هایشان بود. درخواست کرد. عده ای مخالفت کردند و نگذاشتند در جایگاه
حاضر شود. «ولی من بی اعتنا به آنها در جایگاه رفتم و پشت بلندگو ایستادم.
سخنان کوتاهی ایراد کردم. {حس کردم برایشان} مهیج و جالب بود. در فرصتی
دیگر دوباره تقاضای سخنرانی کردم. حضور دوباره ام نتوانست جو حاکم بر سوله
را بشکند {اما رخنه آغاز شده بود.}»
سخنان آیت الله خامنه ای انحصار و سیطره کمونیست ها بر فضای کارخانه را
شکست. صبح روز بعد از پی حوادثی چون آغاز درگیری ها میان همافران و نظامیان
لشکر گارد و باز شدن درب اسلحه خانه پادگان به روی مردمی که برای کمک به
همافران به آنجا رفته بودند، دوباره به کارخانه می رود. در روز بیست و یکم
بهمن، هفت ساعت از وقت جایگاه را از آن خود می کند. «در سخنانم به وجود
توطئه تاکید نمی کردم. وانمود می کردم همه آنها کارگر هستند و بازوی
نیرومند انقلاب اسلامی. می گفتم که هدف انقلاب، زدودن ستم از همه مظلومین و
مستضعفین است.»
بنا نداشت مسیر سخنان خود را از این موضع دور کند، اما پریدن یکی از
کمونیست ها به میدان کلمات او، وادارش کرد لحن خود را تغییر دهد. سخنانش را
بریده بود و با خشم و عصبیت پرسیده بود: برای کارگران چه می خواهید بکنید؟
برنامه شما برای نابودی سرمایه داران چیست؟ شما هیچ تفاوتی بین کارگر و
سرمایه دار نمی گذارید ... یکسره حمله کرده بود. با سکوت، همه پرخاش های
پرسش گونه او را شنید، و وقتی ساکت شد «گفتم: تو کارگری؟ پاسخ داد: بله!
گفتم: کارت شناسایی ات را نشانم بده! درنگی کرد و خواست فرار کندن. محکم به
او گفتم: تو کارگر نیستی. سپس رو کردم به حاضران و گفتم: در میان شما
کسانی هستند که کارگر نیستند و داخل شما نفوذ کرده اند. معلوم نیست چه می
خواهند. مردم، آن بیرون، رنج و مشکلات انقلاب را به دوش گرفته اند و برای
پیروزی دارند شهید می دهند، اما اینان برای مشغول کردن نیروهای انقلاب به
اینجا آمده اند. چه می خواهند؟»
بحث و مشاجره ادامه پیدا می کند تا هنگام نماز مغرب. با وجود ممانعت ها آیت
الله خامنه ای تلاش می کند با برپایی نماز جماعت به کارگران نشان دهد که
چه تعداد از کسانی که آنجا مجتمع شده بودند، مسلمان و کارگر واقعی هستند.
البته عده ای کمتر از تصور او در نماز حاضر می شوند و بعد از نماز دوباره
بحث ها آغاز می شود. این بار عده ای از کمونیست ها به او حمله می کنند و
تعدادی از کارگران نیز به حمایت و محافظت از ایشان اقدام می کنند و بالاخره
آقا را از خطری که جانش را تهدید می کرد، می رهانند.
حالا بیست و یکمین روز بهمن 57 نیز به سر رسیده و اعلامیه حکومت نظامی و
متعاقب آن اطلاعیه امام مبنی بر خلاف شرع بودن این اعلامیه و لزوم بی
اعتنایی مردم به آن صادر می شوند.
دیگر از واپسین ساعات روز بیست و یکم، تهران، در دستان شهروندان مسلح بود.
صبح 22 بهمن آقای خامنه ای شنید که کارگران کارخانه سخت نیازمند حضورش در
آن محل هستند؛ کارگران کمونیست ها را تارانده اند. «تعجب کردم چه شده؟ شد
اشتیاق برای دیدن وضع جدید موجب شد که با خودروام به سوی کارخانه بروم.
دیدم کارگران، کنار در منتظرم هستند. با صلوات و شعار به استقبالم آمدند.
مرا با خود به سوله بردند و ماجرا را تعریف کردند.»
کارگران پس از آنکه رفتار کمونیست ها با آقای خامنه ای را دیده بودند آشفته
شده و احساسات دینی شان به جوش آمده بود. با کمونیست ها درگیر شده بودند و
آنها را فراری داده بودند.
قصد بازگشت کرده بود و خودروی خود را به طرف مدرسه علوی رانده بود. به
خیابان آزادی رسیده بود که برنامه های رادیو به یکباره قطع شده و سرود ای
ایران ای مرز پرگهر ... پخش شده و گوینده گفته بود: «توجه بفرمایید! توجه
بفرمایید! اینجا تهران است، صدای راستین ملت ایران؛ صدای انقلاب است.»
پیاده شده بود و سجده شکر به جا آورده بود.