در حوزه فرهنگ و هنر یک سوال مهم همیشه در ذهن ماست و آن اینکه در حوزه فرهنگ چه باید کرد؟ برخورد زنده یعنی اینکه اگر آوینی هم اکنون زنده بود در این حوزه چه می کرد؟ اگر چه که باید سوال خود را در این حوزه کمی به عقب تر ببریم که اصلا آیا می شود کاری کرد؟ که بعد از آن بگوییم چه باید کرد؟ و چگونه؟
پرويز اميني : نوع مواجهه ما با سرمایه هایمان چه سرمایه های مادی و چه سرمایه های معنوی
علی الخصوص معنوی بسیار مهم است. در واقع اگر ما در یک محیط و یک بستر از
کار فرهنگی و سیاسی هستیم در ابتدا کمیت فرصت ها و یا حتی کیفیت آنها و
تهدیدها در آن مهم است. اما درجه اول نیست.
به گزارش بولتن نیوز، در درجه اول آنچه که مهم است
یعنی فرصت ها ر ا واقعا فرصت می کند و یا تهدید ها را واقعا تبدیل به به
تهدید می کند، نوع مواجهه ما با آن پدیده است و این مهمتر از خود پدیده
است. ما پدیده هایی داشتیم که ظاهرا کاملا فرصت بودند اما به دلیل آنکه به
درستی با آن مواجه نشدیم، تبدیل به تهدید شدند مثل مشارکت چهل میلیون در
انتخابات سال ۸۸ که یک فرصت بود اما نوع برخورد ما، آن را تبدیل به یک
تهدید کرد. و یا فتنه که به عنوان یک تهدید محسوب می شد، نوع مواجهه ما آن
را تبدیل به فرصت کرد. بنابراین آنچه که مهم است مواجهه است..
با سرمایه شهید آوینی دو نوع می توان مواجه شد، یک نوع که بنده آن را
برخورد نوستالژیک و یا برخورد تاریخی می نامم، یعنی یک آوینی بود که بسیار
هم آدم خوبی بود کارهای خوبی انجام داد در سالگردشهادتش یا هر مناسبت دیگری
که در انقلاب نقش داشته است جمع می شویم راجع به ایشان صحبت می کنیم
خاطراتمان را مرور می کنیم در جلسه خَلسه ای پیدا کرده و فردا صبح هم به
دنبال زندگی خودمان می رویم. این یعنی آوینی در حاشیه، آوینی نوستالژیک،
یعنی یک خاطره خوب و در همین حد از یک شخصیت بزرگ و برجسته! که با شهید
آوینی در حال حاضر چنین برخوردی می شود. یعنی در این ۱۹ سال عمدتا برخورد
ما با این شخصیت برخورد نوستالژیک بوده است. زمانی که نزدیک می شویم به
سالگرد شهید آوینی، گردهمایی ها و نشست ها برگزار می شود. و در حد یک
یادآوری از این شهید، مرور خاطرات او، یادی از آثارش و یا پخش تصاویر باقی
می ماند! و عملا اتفاق خاصی در عالم خارج نمی افتد. یعنی شهید آوینی برای
ما یک چهره زنده نیست و نوع مواجهه ما با او غالبا مواجهه نوستالژیک و
تاریخیست. مثل اینکه مثلا شما آلبوم عکس دانشجویی خود را نگاه می کنید که
دوستی داشتید، یک دوست خوب! به یادش می افتید، عجب روزهای خوبی داشتیم بعد
هم یکی دو ساعت در عالم خلسه فرو می روید و تمام که شد به سراغ زندگی
خودتان می روید. بدون اینکه این عمل تأثیری در زندگی سیاسی و فرهنگی شما
داشته باشد. در این تلقی شهید آوینی یک سرمایه در حاشیه است.
اما نوع دوم مواجهه، مواجهه با شهید آوینی به عنوان یک پدیده زنده است.
تفاوت برخورد تاریخی و یا نوستالژیک با مواجهه و برخورد زنده در این است
که؛ عنصر زنده امروز هم به کار ما می آید، زنده است و ما می توانیم مسأله
خود را به او ارجاع دهیم و از او پاسخ بخواهیم. وقتی می گوییم با امام باید
به عنوان یک پدیده زنده روبرو شد، یعنی آنکه او یک مکتب زنده است و ما هر
زمان چالشی داشته باشیم می توانیم به او مراجعه کنیم. یعنی این طور نیست که
امام تا یک دهه ای زنده است و بعد هم دیگر تمام شد و رفت! ما با بایستی با
آوینی هم به عنوان یک سرمایه زنده و یک عنصر زنده برخورد کنیم.
در حوزه فرهنگ و هنر یک سوال مهم همیشه در ذهن ماست و آن اینکه در حوزه
فرهنگ چه باید کرد؟ برخورد زنده یعنی اینکه اگر آوینی هم اکنون زنده بود در
این حوزه چه می کرد؟ اگر چه که باید سوال خود را در این حوزه کمی به عقب
تر ببریم که اصلا آیا می شود کاری کرد؟ که بعد از آن بگوییم چه باید کرد؟ و
چگونه؟ در حال حاضر برای بسیاری از عناصر در حوزه فرهنگ سوال مهمشان این
است که اصلا آیا واقعا به نفع این فرهنگ دینی و انقلابی و اسلامی می شود
کاری کرد یا نه؟ و این سئوال نسبت به سئوال چه باید کرد؟ و چگونه؟ مقدم
است.
وقتی که شاهدیم کسانی که دائما در حوزه سینما از رادیکالترین وضع با تمام
معاونت های سینمایی بعد از انقلاب در چالش بوده اند و آنها را از نظر
معیارهای ارزشی نقد کرده اند، همین ها می شوند معاونت سینمایی در دولت دهم و
جشنواره ای مثل جشنواره بیست و نهم اتفاق می افتد که جزء بدترین و ضد
انقلابی ترین جشنواره های فیلم فجر می شود و در این شرایط است که فرد سوال
می کند که با این وضعیت آیا می شود کاری کرد؟ امروز که مدیریت و امکانات و
تصمیم گیری و سیاستگزاری در اختیار کسانی قرار گرفته که رادیکالترین وجوه
فکری و هنری را نسبت به حوزه مدیریتی فرهنگی قبلی داشتند، حال که خود اینها
آمده اند پس چرا باز نشد؟ یا سراغ آدم ها و مصداقها می رود و می بیند آقای
فلانی مثلا از کرخه تا راین و یا آژانس ساخته و بعد مثلا به نام پدر می
سازد بعدا گزارش یک جشن می سازد و بعد قضاوت می کند که این فرد که این
ویژگی ها را داشت یعنی از نظر عقبه های فکری و انقلابی ممتازترین بود چرا
اینچنین شد؟ در حوزه های دیگر نیز وضع را به همین منوال نگاه می کند و بعد
باز هم این سوال به وجود می آید که آیا واقعا در حوزه فرهنگی می شود کاری
کرد یا نه؟ چه می شود که حتی برای افراد معتقد به نظام هم چنین اتفاقی می
افتد و می شود جشنواره بیست و نهم؟ فیلمی که برنده چند سیمرغ شد، فیلم
جدایی نادر از سیمین بود. جدایی نادر از سیمین چیست؟ جدایی نادر از سیمین،
بدون دخترم هرگزی هست که گل درشت نیست، اما پیام و محتوای یکی است. اما
تفاوتش با فیلم بدون دخترم هرگز این است که پیامش خیلی شفاف و روشن نیست و
مخاطبش هم خیلی مقاومت نمی کند یعنی کاملا در او نفوذ می کند یعنی همان
بدون دخترم هرگزی که دیگران ساختند علیه ایران، برای مخاطب خارجی اینجا
ساخته می شود در دوره ای که این آقایان معاون سینمایی هستند به این شکل
تحسین می شود و معاون سینمایی می گوید ما در این دوره رفتارها و انتقاداتی
که در دوره قبل می کردیم، فیلم جدایی نادر از سیمین را خودمان برای جشنواره
برلین انتخاب کردیم. آنها از ما پرسیدند که موردی ندارد که این فیلم را
بگذاریم در جشنواره؟ معاون سینمایی می گوید که شما دیدید که چه فضای خوبی
از جامعه ایران را نشان داد؟ دیدید؟!
و اکنون با تمام این اوصاف در مقابل سوال این که آیا می شود کاری کرد و یا
خیر؟ آوینی پاسخ می دهد که می شود، آوینی مظهر این است که می شود کاری
کرد. آوینی در عرصه هایی وارد شد و کارهایی انجام داد که جزء پر مخاطره
ترین عرصه ها بود و کاری که آوینی در آن عرصه کرد از قوی ترین کارها بود.
در حالی که شرایط پیرامونی و مقدماتی هم برای او فراهم نبود. همین فیلمی که
آوینی از بوسنی تهیه کرده بود با همکاری طالب زاده و غیره... به نام خنجر و
شقایق، که با صدا و نریشن شهید آوینی تهیه شده بود، اما صدا و سیما حاضر
نشد این فیلم را پخش کند فقط به دلیل صدا و نریشن آوینی! یعنی آوینی در این
حد از محدودیت که در مورد موضوع بوسنی فیلم ساخته شده و با ادبیات خوب و
نریشن ایشان، این نریش به خاطر آوینی قابل پخش نیست.
بیایید در حوزه هنر، حوزه سینما و در همه حوزه های دیگر هم اینچنین است.
در مجله سوره در حوزه هنری، این خاطراتی که الان می گویند همین است. گذشته
از این ما الان دنبال این نیستیم که آیا مثلا چه کسانی در حق آوینی جفا
کردند یا جفا نکردند؟ یا آوینی را قبول داشتند و الان قبول ندارند! یعنی
مسائل را در این حد طرح کنیم! ورود به مسئله آوینی به این شکل یعنی دقیقا
آوینی در حاشیه! مثلا اینکه بگوییم ما با آوینی کاری نداریم و مسئله مان
آقای خاتمی است. می خواهیم خاتمی را کله پا کنیم دنبال یک موضوع می گردیم
می رویم نامه انتقادی آوینی به صحبت های آقای خاتمی در دانشگاه تهران را می
آوریم. وگرنه آوینی تا حالا کجا بود؟ این آوینی در حاشیه است. این آوینی
ای است که از آن استفاده ابزاری می شود. آوینی شأنش بزرگتر از آن است که ما
او را در این مجادلات قرار دهیم و با آوینی به این شکل مواجه شویم. اینکه
حالا چه کسی با آوینی خوب بود و چه کسی بد بود و چه کسی به او سخت می گرفت،
اصلا اینها موضوع ما نیست. ما الآن یک مسئله دیگه ای داریم آیا آوینی می
تواند به مسئله ما پاسخ بدهد؟ آیا پاسخ داده است یا خیر؟
آوینی در چهار حوزه و در چهار وجه دارای عنصر برجسته و از یک منظر دیگر
راهنمای عمل امروز ماست. یعنی دارای تقریبا ویژگی های منحصر به فردیست.
شرایط محیطی سخت او را در نظر بگیرید این طور نبوده که یک آوینی آزادی بوده
و همه نظام در خدمت او بودند که او بتواند آنچه را که دارد شکوفا کند. خیر
او ضمن همه محدودیت های فراوان همه این کارها را انجام داده است.
۱. ایجاد نوعی سبک: برجسته ترین کاری
که آوینی به عقیده ما انجام داده است و امروز اگر بخواهیم با آوینی مواجهه
شویم باید به آن توجه بکنیم کاری بود که او در سینما انجام داد. یعنی
مجموعه ای که تبدیل شد به روایت فتح. یعنی قوی ترین وجهه ای از آوینی که
باید دیده شود. چرا می گوییم قوی ترین؟ به این دلیل که ما پدیده ای مدرن
داشتیم به نام سینما، با یک پدیده مدرن این دفاع مقدسی که با همه دفاع و
جنگ های آنها فرق داشت چطور می شود این ابزار سینما یا عنصر سینما را در
خدمت این مفهوم به کار گرفت؟ گفتند که امکان پذیر نیست و چنین چیزی شدنی
نیست. مستند های زیادی راجع به جنگ ساخته شد و نشان داد که واقعا شدنی
نیست. چون واقعا نمی توان این واقعیت متافیزیکی و ماوراءالطبیعه را نشان
داد. آوینی این کار را کرد و انجام داد. این کاری که آوینی انجام داد از
نظر هنری به آن می گویند سبک. یعنی او یک سبک ایجاد کرد همانی که در علوم
انسانی به او نظریه پردازی می گویند به زبان هنری می گویند سبک. آوینی برای
روایت جنگ و دفاع ما یک سبکی را خلق کرد که تمام مستنداتی که بعد از جنگ
ساخته شد بلا استثنا کپی و یا در چارچوب همان کار روایت فتح بود. حالا
مواجهه زنده با آوینی یعنی اینکه ما این سبک را تئوریزه کنیم. در دنیا مثلا
سبک های هنری که ایجاد می شود و آنچه که توسط عناصر برجسته هنری اتفاق می
افتد بعدا تئوریزه می شود. مثلا فلان مکتب در سینما قبل از آنکه ساخته شود
مکتبش وجود ندارد. الآن ۱۹ سال از شهادت آوینی گذشته است، چه کسی رفته این
فیلم و این مستند سازی را تجزیه و تحلیل کند و بگوید که این یک سبک هنریست
یک نظریه است یک پارادایم در حوزه سینماست که با آن می توان از مدیوم
سینما، مفاهیم دینی و انقلابی جنگ را بیان کرد ؟ این را تئوریزه کند و یک
تئوری در سینما از آن درست کرد. حداقل یک ایده اولیه برای تئوری پردازی در
حوزه سینما به ما می دهد. اما متأسفانه هیچ کس به این فکر نیست! هر روز هم
می گویند که ما هنر اسلامی داریم یا نه؟ اما متوجه نیستند که چیزی بیشتر از
نظریه صرف خلق شده یعنی وقوع! یعنی مهمترین دلیل برای یک چیزی این است که
وقوع پیدا کرده باشد این که وقوع پیدا کرده یعنی شده اتفاق افتاده و می
شود. به هرحال چرا ما مواجهه زنده با آوینی نداریم؟ چون ما با آوینی به
عنوان یک آوینی تاریخی برخورد می کنیم. نسخه ای از آوینی که برای ما هیچ
خاصیتی ندارد! یعنی هیچ مشکلی از مشکلات ما و هیچ مسئله ای از مسائل ما را
پاسخگو نیست! یا راهنمایی برای مسائل ما نیست! این آوینی به چه درد می
خورد؟ جمع شویم و یک عکسی از آوینی پخش کنیم در لحظه شهادت و بعد هم یک
دفعه نشان بدهیم که بله شهید شد، که چه بشود؟ این یک مواجهه نوستالژیک با
آوینیست! بعد هم یک خلسه ای مخاطب پیدا کند اشکی هم ممکن است پیدا شود ولی
اتفاقی در عالم خارج با آوینی نمی افتد!
نکته دومی که مجموعه کار فیلمسازی آوینی و علی الخصوص روایت فتح را
مهمترین بخش کاری آوینی می کند این است که تمام ویژگی های آوینی در روایت
فتح متبلور است. اعم از قدرت نویسندگی و فهمش از سینما. این است که می گوید
تکنیک سینما را باید جدی گرفت! فقط با انگیزه اینکه من می خواهم یک کار
انقلابی بکنم وارد سینما نمی شد . که اگر اینچنین باشد سینما انسان را هضم
می کند! تکنیک را می شناسم پس می توانم تکنیک را به خدمت مبانی معرفتی و
فکری و معنوی در بیاورم. آن فیلم و آن نریشن و آن دوربینی که عمق و دید
عمیقی از صحنه را به شما می دهد تمام ویژگی های آوینی را در این مجموعه
روایت فتح متبلور می سازد. این معنویتی که درونیست را چطور می شود بیرونی
کرد؟ اینطوری می شود که معنویت، خودش را در اثری که فرد صاحب آن معنا هست
نشان می دهد شما مجموعه روایت فتح را ببنید هنوز این صدا و طنین صدای آوینی
و این جملات آوینی وقتی مرور می شود، تأثیر گذار است. پس چرا دیگر اثری و
سبکبی مثل روایت فتح ساخته نشد؟ و اگر هم ساخته شد دیگر آن خصوصیات را
نداشت؟
پس چرا فقط جلسه خاطره گویی دوباره بعد از ۱۹ سال از آوینی؟ این هم خوب
است اما این یک ظلم در حق آوینیست. در حق آوینی قبل از شهادتش ظلم هایی شد و
آن هم اینکه آوینی را نادیده گرفتند. آوینی برای اینکه یک کاری را بتواند
انجام دهد با هزاران مشکل مواجه بود. امروز هم باز آوینی نادیده گرفته می
شود. چرا که واقعیت آوینی برای ما حالت نوستالژیک دارد. ما او را در واقع
در خدمت راحت کردن ذهن و خیال و یک ساعتی برای فراق از دنیا بکار گرفته
ایم.
سومین دلیل برای این که مجموعه کار فیلمسازی آوینی را برجسته ترین بخش
کارنامه وی می کند، عبارت است از این مسئله که در حوزه و عرصه ای آوینی در
بالاترین سطح آن یعنی ایجاد یک سبک پیش رفت که کاملا از آن دیگران بود و
دست ها ی حزب اللهی جماعت در سینما کاملا خالی بود.
۲.قدرت نویسندگی: دومین هنر و ظرفیت
آوینی یعنی ظرفیت نویسندگی او و قدرت نویسندگیش است و در عالم هنر یک بخشی
از کار نویسندگی، سبک نوشتاری آن است. یعنی قلم فقط بحث محتوا نیست. اعم از
محتوا، یک نوع نگارش و یک نوع نویسندگی در آثار آوینی می بینیم. تعبیر
مقام معظم رهبری راجع به آوینی "سید شهیدان اهل قلم" تاکید بر همین بعد قلم
قوی و قدرت نویسندگی اوست. نوشته های آوینی دارای یک نثر خاص است.
۳.تفکر: سومین ویژگی آوینی و برجستگی
او جنبه های تفکری و اندیشه ای آوینیست. برخی افراد می خواهند که چهره
برجسته آوینی را در جنبه های فکر و فلسفی اش نشان دهند. اگرچه که اینها هم
جزء جنبه های برجسته است ولی آنچه که برجسته تر است همان کاری است که در
سینما کرد. چون تمام این ظرفیت ها را در خدمت این قضیه به کار گرفت و به
میدان آورد. برجستگی دیدگاههای آوینی از نظر فکری در فلسفه سینما و حکمت
سینما یا آن چیزی که راجع به سینما بیان کرده است. آن چیزی که در آوینی
برجستگی فکری دارد همانی است که الان آیینه جادوست که فکر می کنم حدود چهار
جلد شده است. یعنی ایشان آمده است یک فلسفه برای هنر به معنای خاص آن و
سینما آورده است. اگرچه که ممکن است با دیدگاههای آوینی در حوزه سینما از
لحاظ فکری و فلسفی مخالفت هایی باشد -که هست- اما دست کم نگاه خاص او به
سینما، چالشهای عالمانه و تأملات عالمانه و متفکرانه ای را در حوزه سینما
برای ما طرح می کند. برای اینکه وقتی شما می خواهید وارد سینما بشوید
بدانید که با چه پدیده ای روبرو هستید و به جای آنکه سینما شما را اداره
کند شما بتوانی سینما را اداره کنی. این همه آدمهایی که رفتند در حوزه
سینما در ابتدا با یک چیزهای دیگری شروع کردند و بعد از یک جاهای دیگری سر
در آوردند. چرا؟ چون به این نحو با سینما روبرو نشده بودند. چرا این متن
نوشته شده درباره سینما در دانشگاههای ما تدریس نمیشود؟ چرا به عنوان یک
متن درسی، یک منبع آموزشی در کلاسهای آموزشی دانشگاههای هنر، مجموعه های
هنری و مجموعه های عمومی ما گنجانده نمی شود. برای اینکه این مسئله جریان
پیدا کند و آوینی در پوست و گوشت و روح جامعه وارد شود و فقط خاطره معنوی
از او در ذهنها باقی نماند. یعنی همه آن چیزهایی که از آوینی می گوییم
آوینی می گوید می شود انجام داد. و در تنگناها و محدودیتهای مادی می شود
کار کرد.
۴.قدرت مدیریت نیروی انسانی: چهارمین
ویژگی آوینی قدرت مدیریت او و تعاملش با آدم ها بود. الان یکی از مشکلات ما
در حوزه هنر و فرهنگ این است که عناصری که در حوزه مدیریت فرهنگی هستند،
قدرت و توان تعامل با نیرو و عنصر فرهنگی را ندارند. چون از جنس آنها
نیستند. بنابراین کسی که "آژانس" می سازد بعد از ده سال "به نام پدر" می
سازد. آژانس در فضای دوم خرداد اکران می شود. امتیاز بزرگ آژانس این است که
علیه گفتمان زمانه است و در این کار موفق است. یعنی زمانی که شما می گویید
یک کاری از نظر هنری چقدر قوی است باید ببینیم چقدر توانسته علیه آن
گفتمان زمان خود موفق عمل کند. آژانس به این شکل است. یکی از مولفه های
گفتمان زمانه پس از دوم خرداد بحث اقلیت و اکثریت است. شعار بعد از دوم
خرداد شعار حق با اکثریت است. شعار بیست میلیون و پیام بیست میلیون است. در
فیلم "آژانس" کل جامعه را در یک آژانس جمع می کند. یعنی همان طبقاتی که در
جامعه می بینید، عصاره جامعه اند، شهرستانی، تهرانی، زن، مرد، میانسال،
مذهبی، بازاری، روشنفکر و دانشجو، همه هستند و همه را در برابر حاج کاظم
مغلوب می کند. و از حاج کاظم در برابر اکثریت دفاع موفق می کند و مخاطب را
با او همراه و همدل می کند. یعنی از اقلیت در برابر اکثریت دفاع می کند.
درست در زمانه ای که گفتمان زمانه، گفتمان غلبه اکثریت بر اقلیت است، ثابت
می کند که اقلیت درست است نه اکثریت! دومین مولفه گفتمانی زمانه قانون و
قانون گرایی بود. آژانس از ترجیح آرمان بر قانون دفاع می کند و می گوید
آنچه که مهم است آرمان است نه قانون. و قانونی که در خدمت آرمان نیست ارزشی
ندارد. در این فیلم عباس نماد آرمان بود و آقای سلحشور نماد قانون. سومین
بحث خشونت بود. فضای بعد از دوم خرداد، فضا و شعار ضد خشونت است ولی در این
فیلم از خشونت دفاع می کند و از حاج کاظم که با اسلحه در آژانس همه را
گرفته دفاع می کند و می گوید کار حاج کاظم درست است. یعنی از جنگ و دفاع
مقدس و از یک آدم بازمانده از جنگ که مظلوم واقع شده است دفاع می کند.
اینچنین علیه گفتمان زمانه دفاع می کند. این آدم ده سال بعد که شرایط اصلا
شرایط قبل نیست و به مراتب بهتر شده است "به نام پدر" می سازد و می گوید که
اصلا چرا ما جنگیدیم. دختری که در ماجرای باستان شناسی پای خود را از دست
می دهد نماد این است که این چنین قضیه ای هنوز از آثار جنگ است و آثار بعد
آن نسل ما را هم در بر گرفته. پس این آدم از آن نقطه می رسد به این نقطه.
حاتمی کیا ده سال پیش هم همین دغدغه هایی که در گزارش یک جشن بود را می
گفت؛ یعنی ورود نظامی به عرصه فرهنگ. می گفت یک دوره جنگ بود ما سرباز
بودیم و آنها ژنرال. در عرصه نظامی آنها قوی تر بودند، آنها فرمان می دادند
و ما عمل می کردیم اما در فرهنگ دیگر ما ژنرال هستیم. ما هستیم که باید
بگوییم در فرهنگ چه باید بشود نه دوباره شما آقای سپاه آقای بسیج آقای
فلان! پس الان نقش مدیریت اینجا کجاست؟ یعنی مدیریت نه تنها کسی را به عرصه
نیاورده بلکه کسی را هم که خودش در وسط میدان بوده و در اوج بوده است را
هم از میدان به در کرده است. آوینی یک عنصر مهمش مدیریت بود. آدمهایی که با
آوینی کار می کردند، نه همفکر با او و نه هم نظر و نه شبیه او بودند. اما
آوینی جمع اضداد بود و با همه طیف و همه بخش ها کار می کرد. مثل یک نخ
تسبیح بود که همه عناصر حول او کار می کردند و آوینی می توانست که این کار
را انجام دهند. آوینی خیلی از کسانی را که در جنگ فراموش شده بودند در
روایت فتح پیدا می کرد و می آورد و با عناصر دیگر در حوزه های مختلف کار می
کرد. بنابراین وقتی او رفت، آن مجموعه زنجیر شده به هم نیز از هم گسست و
هرکس به راهی رفت و ما دیگر چنین چیزی در فضای فرهنگی ندیدیم و چنین حلقه
هایی دیگر شکل نگرفت. بنابراین انسان ها مثل کنسرو نیستند که حالت ایستا
داشته باشند. آقای حاتمی کیا و امثال آن ذهنشان در حال شکل گیری است. حاتمی
کیا برادریش را ثابت کرد. نرفت یک فیلم مذهبی بسازد و بعد کارگردان شود.
ده تا فیلم درباره دفاع مقدس ساخته که حداقل ۵ تا فیلم خوب و بالاتر از خوب
هستند. از دیده بان بگیرید تا مهاجر، بوی پیراهن یوسف، از کرخه تا راین و
آژانس. پنج تا فیلم حداقل برجسته که اشکالات جزئی هم دارد، در هر حال این
فرد برادریش را ثابت کرد اما این بی عرضگی مدیریت فرهنگی ماست که چنین
فردی، در چنین جایگاهی قابل مدیریت نیست. او در شرایط اجتماعی متفاوت قرار
دارد و ذهنش در حال کار کردن و شکل گرفتن است. اگر من و شما و ده ها نفر
مثل ما با او در تعامل باشیم ذهن او یک جور شکل می گیرد و اگر نتوانیم
تعامل کنیم، کسانی دیگر با او تعامل می کنند و ذهن او جور دیگری شکل می
گیرد وگرنه فرد چارچوبش عوض نمی شود و می گوید من درون نظام هستم و گزارش
یک جشن را هم که می سازد فکر می کند که به نظام خدمت می کند و می گوید که
اتفاقا من دارم آن نقاط حساس را به نظام آلارم می دهم! آوینی زمانی که بود
این چنین مدیریتی برای عناصر فرهنگی می کرد. یا مثلا فیلمی که مجید مجیدی
ساخته بود به نام "بدوک" که اولین فیلم او بود و در دوران سازندگی ساخته
شد. فیلم "بدوک" که با موضوعیت فقر و محرومیت هایی همراه بود، با واکنش
شدید دولت سازندگی مواجه شد و حتی خودش می گوید که من گریه کردم از
انتقادهای آنها و به من گفتند ما که این همه سیلو و سد می سازیم در
سازندگی، پس چرا اینها را نشان ندادی؟ می گوید که آوینی آمد و با من صحبت
کرد و همدردی کرد و گفت اینها نمی فهمند؛ هنر که نمی آید سیلو و این چیزها
را نشان بدهد. اینها کار هنر نیست. بعد یک گزارشی به رهبری داده شد و ایشان
گفتند که خلاصه این کاری که مجیدی راجع به محرومیت ساخته است یا درست است و
یا غلط. که اگر درست است ما مسئولیت داریم برویم و آن محرومیت ها را برطرف
کنیم و نباید با فیلمساز دعوا کنیم. خوب این دو نوع برخورد است. یک
برخوردی که به نام دولت سازندگی می شود و یک برخوردی هم رهبری و آوینی و
این می شود که فرد در این حوزه باقی می ماند و بعدها بچه های آسمان متولد
می شود. اما متاسفانه با وجود آدمهایی مثل وزیر ارشاد فعلی و و یا قبلی
امکان هرگونه تعامل با هنرمندان و فیلم سازان به کلی منتفی است.
۵.آوینی قربانی برخوردهای تنگ نظرانه : ویژگی
پنجم آوینی به معنای سلبی آن این بود که او قربانی تنگ نظری ها، ارزیابی
ها و تحلیل های شتابزده و مطلق گراهای عصر خود بود. این چنین نبود که مثلا
شما فکر کنید آوینی را همه بر سر دست می بردند. حقیقت حیات آوینی اینچنین
نبود. صف بندی های خیلی محکمی علیه او وجود داشت. او را حتی خارج از
چهارچوب انقلاب می دانستند. یعنی داوری های شتابزده، نسنجیده، مطلق گرا و
صفر و صدی درباره او وجود داشت. اینکه ما به هرکس انتقاد داریم و اگر
اشکالی در کارش می بینیم، کل کارهایی را که قبلا و بعد ها هم کرده در
اطرافش همه را حذف می کنیم و با همین انتقادها او را از چهارچوب خارج می
کنیم. الان هم تا کسی کاری را در حوزه فرهنگ و هنر می کند تمام سوابقش و
لواحقش را زیر سؤال می برند. خیلی از ریزشهایی که در جریان انقلاب در حوزه
فرهنگ و هنر داشتیم به این شکل بوده است. انسان می تواند انتقاد کند،
مخالفت کند، اما نمی تواند او را به تمام معنا حذف نماید. همین کاری که
الان راجع به حاتمی کیا انجام می شود. که او را بعد از ساخت "گزارش یک جشن"
منافق و نفوذی خواندند. می شود گفت مثلا ما با این فیلم مخالفیم و حتی
محتوای فیلم تور ا نمی پسندیم. ولی نباید او را از چارچوب بیرون کرد. کاری
نکنیم که عملا فردی که خودش نمی خواهد از دایره انقلاب بیرون رود به زور
بیرونش کنیم. این هنر نیست. اما متاسفانه بعضی از حزب اللهی های ما این هنر
را دارند. ما نمی توانیم آدمها را خوب تجزیه و تحلیل کنیم و اطراف و
اکنافش را، حواشی و شرایطش را، اقتضائات و شرایطش را و آن کانتکسی که فرد
در آن حضور دارد خوب تجزیه و تحلیل کنیم. آوینی قربانی همین بود. پس ما یاد
بگیریم این کار را راجع به افراد دیگر نکنیم. الان هم ممکن است آوینی هایی
هم باشند. چون که آوینی نمی تواند یک چیز منحصر بفرد و یکتا در خلقت باشد.
ممکن است در بخشهایی از ویژگیها و مناسبات کسانی شبیه آوینی باشند.
ببینیم اگر الان آوینی زنده بود با او چکار می کردیم؟ زمانی که به فیلمی
مثل فیلم "عروس" با آن اقتضائات زمانی که ساخته شد و آوینی از این فیلم
دفاع کرد، ما با آوینی چکار می کردیم؟ چه برخوردی می کردیم و با او چه می
کردیم؟خیلی کسانی هستند الان در اطراف ما در حوزه هنر و فرهنگ که ما با
آنها با این نحو برخورد می کنیم. همان برخوردی که با آوینی شد. ما از آوینی
دفاع می کنیم و می گوییم آوینی مظلوم واقع شد. می گوییم مثلا کیهان – مهدی
نصیری – چرا آن زمان این کار را علیه آوینی انجام دادید؟ چرا روزنامه
جمهوری اسلامی آن کاریکاتور را از او زدید؟ در حالی اگر ما خودمان بودیم
همین کار را حتی تندتر با او می کردیم. ما باید مرزهای گفتمانی را بشناسیم.
فردی که در چهارچوب گفتمانی ما قرار دارد باید زبان ما بیان ما و نوع
مواجهه ما با او فرق کند. و در مقابل با گفتمان مخالف و کسانی که خارج از
چهارچوب گفتمانی شما هستند، سفت و سخت برخورد کرد. مسئله ای که در اینجا
باید مد نظر گرفت این است که بر عکس این شخصیت مهربان و متواضع و لبخند بر
لب که از آوینی نشان داده می شود، آوینی در نقد بسیار صریح است. با فیلم
مخملباف و فیلم داریوش مهرجویی و فیلم حاتمی کیا برخورد متفاوت دارد. یعنی
می فهمد که حاتمی کیا "وصل نیکانش" در نیامده است ولی بصورت مدیریت شده با
این نیروی انسانی برخورد می کند. "عروس" افخمی را اگر تمجید می کند معتقد
است که به هر حال او کسی بوده که میرزا کوچک خان را ساخته و از درون ماست
اما الان متأسفانه برعکس است. آیه اشداء علی الکفار و رحما بینهم برعکس
اجرا می شود. مثلا آدمهای آنطرفی را خیلی خوب تحویل میگیریم و مي گوييم خوب
حالا بنده خدا یک کاری کرده و اشکالی ندارد اما این طرف تا فرد تکان بخورد
می گوییم دیگر معلوم شد که تو چکاره بودی؟ گاهي می گویند جنگ چطوری تمام
شد؟ تا یک موقعی کاری نداشتند که جنگ چطوری تمام شد. بعد که یک سری اتفاقات
سیاسی می افتد، می گویند بله معلوم شد که جنگ چگونه صلح شد؛ امام قبول نمی
کردند و این آقای هاشمی بود که قطعنامه را پذیرفت و جام زهر را نوشاند .
چرا؟ چون آن زمان با هاشمی مشکل پیدا کرده بودند. بعد که فردایش با محسن
رضایی هم مشکل پیدا کردند گفتند این دو نفر بودند که جام زهر را نوشاندند.
بعد موسوی با نقشی که در فتنه ۸۸ داشت هم به آنها اضافه شد . گفتند مثلث ما
نمی توانیم این سه نفر بودند و این مثلث بود که جام زهر را به امام نوشاند
و بعد که دیدند شمخانی آمد در یک برنامه ای و یک چیزهایی گفت، بعد گفتند
این مربع بود که جام زهر را نوشاندند! وضع الان اینجوری است. هرکس که اضافه
می شد یک ضلع افزوده می شد. در واقع اینها برخوردهای سیاسی است و ما وقتی
به آقای ایکس یک انتقادی می کنیم در همان چهارچوبی که خطایی انجام داده است
باید انتقاد کنيم نه اینکه یک شبه تبدیل به شمر ذی الجوشن شود. دیروز می
آمدند در نماز جمعه و می گفتند مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است چند وقت بعد می
گفتند این خود دشمن پیغمبر بوده و ما نمی دانستیم. یعنی این نوع افراط و
تفریط ها آسیب است و یکی از قربانی هایش هم آوینی بود.
آوینی اگر با همان ویژگی ها الان زنده بود بخش زیادی از این جلسه ما
احتمالا در نقد آوینی برگزار می شد. خیلی از جلساتی که برگزار می شد در نقد
آوینی و حرفهای او بود. موضوع هایش آوینی و بر علیه او بود. این را باید
در خودمان اصلاح کنیم. ما متاسفانه ارزش و قدر آوینی را نمی دانیم چرا که
به واقعیت و عمق آوینی آشنا نیستیم. مثلا باید از خودمان بپرسیم که چند
نفرمان کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب آوینی را خوانده ایم؟ جواب این سوال می
شود میزان شناخت ما از واقعیت آوینی! یعنی بیستم فروردین که تمام شود،
آوینی هم دیگر انگار تمام می شود. چند نفر از ما آیینه جادو را خوانده ایم؟
چند نفر روایت فتح را با آن زاویه ای که اشاره شد، دیده ایم؟ چند نفر از
شما پیشنهاد کردید، پیگیری کردید ساختار و نگاهی را که آوینی در روایت فتح
آورده است را تئوريزه کرده اید و یک مکتب و یک سبک هنری و یک ایده ای از آن
برای هنر انقلاب در آورده اید؟ بنابراین ما به برخورد زنده با آوینی نیاز
داریم نه مواجهه نوستالژیک و تاریخی. ممکن است آوینی اشتباهاتی هم داشته
باشد و منظور این نیست که آوینی بدون اشتباه است. ما نمی خواهیم از او یک
بت بسازیم که در تمام حوزه ها خود را با آوینی تطبیق بدهیم. آوینی نیز قابل
نقد است و ممکن است اشکالاتی هم داشته باشد. اما آوینی ظرفیت هایی دارد که
می تواند پاسخگوی مسایل امروز ما باشد.
*پرویز امینی دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و نویسنده
دو کتاب مهار قدرت در مردم سالاری دینی و جامعه شناسی ۲۲ خرداد (سخنرانی در
جمع اعضای اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاههای کشور در
بهار سال ۹۰ درباره شهید آوینی)