حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان نوشت:
1- این داستان را در نوجوانی و از عالمان دینی شنیدهام، شاید هم جایی خوانده باشم. هر چه هست، درسآموز و عبرتانگیز است...
بر
منبر نشسته بود و برای مردم از معارف و آموزههای اسلامی سخن میگفت. مجلس
وعظ و خطابهاش مثل همیشه گرم و پررونق بود. اینبار اما، انبوه جمعیت را
که دید به خود بالید و... شیطان زیرپوستش خزید... کلامی به غایت شیوا داری!
و دانشی به ژرفای اقیانوسها!... بیچاره باورش شد! زبان به گزافه گشود و
خطاب به جمعیت گفت؛ «ای جماعت! سلونی قبل أن تفقدونی... قبل از آن که مرا
از دست بدهید، هر چه میخواهید از من بپرسید». سخنی که به اذعان همه
ژرفاندیشان از آغاز تا پایان جهان، شایسته امیرمومنان، علی علیهالسلام
بوده و هست. یکی از میان جمعیت برخاست و پرسید: ای شیخ! حضرت آدم(ع) در
انجام مناسک حج وقتی از سعی میان صفا و مروه فارغ شد، به «کندن موی» تقصیر
بهجای آورد یا به «چیدن ناخن»؟!... شیخ با شرمساری سر در گریبان کشید، چه
میدانست که آیا آدم ابوالبشر(ع)، حج به جای آورده بود یا نه؟ و اگر به حج
رفته بود، بعد از سعی صفا و مروه با چیدن ناخن تقصیر کرده بود یا به کندن
موی؟... چه زود رسوا شده بود! روی به سوالکننده کرد و پرسید؛ این پرسش را
چه کسی به تو آموخته است؟ پاسخ شنید که هیچکس!... به ذهن خودم خطور کرد.
شیخ گفت؛ به خدا سوگند که این سوال را خدای سبحان بر زبان تو انداخته است
که مرا ادب کند تا از این پس سخن گزاف نگویم و پای از گلیم کوچک خویش بیرون
نگذارم...
2- روز سهشنبه 29 بهمنماه،
حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد موسویبجنوردی در مصاحبه با یکی از
روزنامههای زنجیرهای، خاطرهای نقل کرده و گفته بود، « سال 1356 همراه
شهید سیدمصطفی خمینی و مرحوم سیداحمد خمینی از سوریه به لبنان رفته بودیم و
در شهر بعلبک در قهوهخانهای نشسته بودیم که مردی حدود 48 ساله آمد و
نشست و از حاجآقا مصطفی پرسید، اسم مادرت چیست؟ بعد پشت گردن او را نگاه
کرد و گفت: شما آن آرزویی را که دارید نمیبینید و همین امسال فوت میکنید.
بعد، رفت سراغ حاجاحمدآقا، به او گفت شما آرزویی را که این آقا داشت
خواهید دید و به مقامات بالایی هم خواهید رسید، بعد آمد سمت من. خیلی
ترسیدم، فکر کردم میخواهد بگوید همین امشب فوت میکنی، اما به من گفت:
«دریا پایان دارد ولی علم تو پایان ندارد»... گفتم یک پولی به این بدهیم،
اما هر چه گشتیم، ایشان را ندیدیم.»!
3- جناب
سیدمحمد موسویبجنوردی طی سالهای گذشته - و البته در همه موارد، بعد از
فوت مرحوم حاجسیداحمد خمینی - چندبار دیگر نیز این خاطره! را نقل کرده و
از این طریق بر «علم بیپایان»! خود اصرار ورزیده بود که به این ادعا
اعتنایی نشده بود. این دفعه هم، ادعای ایشان نیازی به پرداختن نداشت، اما
برخی از شواهد پیرامونی و اظهارات بعدی آقای موسویبجنوردی، مخصوصا مصاحبه
اخیر ایشان با «سایت جماران»، که استقبال گسترده دشمنان بیرونی را در پی
داشت، به این تردید و نگرانی دامن زده که گویا اینبار ماجرای دیگری در
میان است و حرکت خزندهای برای مقابله با بینش و منش حضرت امام(ره) در حال
شکل گرفتن است. از این روی، سکوت را جفا به ساحت مقدس امام راحلمان(ره)
تلقی میکنیم... وجیزه پیش روی در این راستا نوشته شده. بخوانید:
4-
ابتدا باید گفت، ادعای حجتالاسلام موسویبجنوردی درباره «علم بیپایان»
خود! به اندازهای نارواست که اثبات بیپایه و اساس بودن آن نیازی به
استدلال ندارد. ممکن است گفته شود که ایشان فقط یک «خاطره» را نقل کرده و
ادعای «علم بیپایان»! نداشته است، ولی تکرار پیدرپی خاطره مورد اشاره،
این تلقی خطرناک را پیش میآورد که انگار جناب موسوی بجنوردی علم بیپایان
خود را باور کرده است! و یا از دیگران انتظار باور دارد.
گفتنی
است، آقای موسوی بجنوردی، خاطره یاد شده را در حالی تکرار میکند که اولا؛
هر دو شاهد مورد اشاره ایشان، شهید سیدمصطفی خمینی و مرحوم سیداحمد خمینی،
از دنیا رفتهاند، ثانیا؛ از سال 1356 تا سال 1373، یعنی طی 17 سال که
مرحوم حاجسیداحمد خمینی در قید حیات بود، آقای موسویبجنوردی لببه نقل
این خاطره نگشوده بود و ثالثا؛ خبر علم بیپایان ایشان که اگر «دریا تمام
شود نیز پایانی نخواهد داشت»! با دو رخداد به وقوع پیوسته شهادت حاجآقا
مصطفی و رسیدن حاجاحمدآقا به جایگاه رفیع گره خورده است تا تحقق آن دو
رخداد پیشبینی شده، نشانه صحت نظر پیشگوی یاد شده درباره علم بیپایان
جناب موسوی بجنوردی باشد! رابعا؛ با اشاره به این که شخص غیبگو بعد از
بیان اخبار غیبی یاد شده، غیبش زده است این تصور پیش میآید که خبر مورد
اشاره از عالم غیب آمده است! و...
البته بعید
نیست که اشاره شخص یاد شده به شهادت حاجسیدمصطفی و جایگاه رفیع بعدی
سیداحمدآقا صحت داشته باشد، ولی این دو رخداد، با موازین عقلی ناسازگار
نیست در حالی که ادعای «علم بیپایان» نه فقط با موازین و آموزههای
اسلامی، بلکه با ملاکها و موازین عقلی نیز کمترین همخوانی و مطابقتی
ندارد. به یقین جناب موسوی بجنوردی معتقد نیستند که علم ایشان از همه
عالمان و دانشمندان جهان برتر و بیشتر است؟!
5-
ادعای جناب موسویبجنوردی همانگونه که اشاره شد، پیش از این نیز مطرح شده و
به آن اعتنایی نشده بود ولی طرح مجدد آن با شواهد پیرامونی و پیوستهای
دیگری همراه است و آنگونه که اشاره شد احتمال کلید خوردن پروژهای به منظور
تحریف خط و راه مبارک حضرت امام(ره) را به میان میکشد. از جمله آن که
ایشان در مصاحبه اخیر با سایت جماران - وابسته به موسسه حفظ و نشر آثار
امام خمینی(ره) - نسبتهایی به حضرت امام(ره) میدهد که با بینش و منش
شناخته شده امام راحل(ره) و آنچه به طور مکتوب و در صحیفه حضرت امام(ره)
آمده است همخوانی ندارد. مصاحبه ایشان با سایت جماران در پوشش و قالب
«صحیفهخوانی» و به بهانه تفسیر و تحلیل بیانات و رهنمودهای حضرت امام(ره)،
صورت گرفته است که این حرکت با توجه به اصرار و تلاش یک جریان سیاسی
شناخته شده برای تحریف آموزهها و رهنمودهای حضرت امام(ره)، مشکوک و
سوالبرانگیز به نظر میرسد. چرا که؛
الف: طی چند
سال اخیر، بارها شاهد تحریف کلام و رهنمودهای صریح حضرت امام(ره) بودهایم
که متأسفانه موسسه حفظ و نشر آثار امام(ره)، علیرغم وظیفه و مسئولیتی که
برعهده دارد نه فقط در مقابل این تحریفها واکنشی نشان نداده است بلکه با
سکوت معنیدار خود از کنار آن گذشته است. تحریف کلام حضرت امام از سوی
آقایان یوسف صانعی و هاشمیرفسنجانی از آن جمله است.
ب:
آقای موسویبجنوردی در مصاحبه خود نسبتهایی به حضرت امام(ره) میدهد که
در بسیاری از موارد، تنها شاهد آن، فقط خود ایشان است! و یا کسانی که از
دنیا رفتهاند و در دسترس نیستند تا درباره صحت و یا غیرواقعی بودن ادعای
حجتالاسلام موسوی بجنوردی اعلامنظر کنند! در برخی از موارد هم به اظهارات
ضدانقلابیون تابلودار استناد میکند!
ج: آقای
موسویبجنوردی در تفسیر صحیفه، بخشهایی از نظر مبارک حضرت امام(ره) را
دقیقا مطابق خواست این روزهای دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنها تحلیل
میکند. نظیر؛ زندانهای جمهوری اسلامی، شرعی نیست! و یا شهید لاجوردی را
که خار چشم دشمنان بود، شکنجهگر! معرفی میکند و...
دراینباره
باز هم گفتنیهای دیگری هست که میگذاریم و میگذریم. و توضیح درباره این
نکته را نیز ضروری میدانیم که اگر دلشوره تحریف احتمالی نظرات مبارک حضرت
امام(ره) در میان نبود، کمترین نیازی هم به نوشتن این وجیزه نبود.