گروه سیاسی- سید مجتبی نعیمی: با توجه به مطالبی که در شمارههای پیشین نوشتیم و دیدیم که اکثر نظریههای فعلی در تحلیل انقلاب اسلامی ناتوان هستند، به مرحلۀ مهمی میرسیم و این سوال مطرح میشود که برای تحلیل انقلاب اسلامی موجود در بلاد عربی، کدام نظریه یا نظریاتی باقی میماند تا بر اساس آن، بتوانیم آن را تئوریزه کنیم و درک کاملتری از آنها داشته باشیم؟ آیا چنین نظریهای موجود است؟ اگر نیست، چه باید کرد تا تولیدات ما در حوزۀ علوم انسانی به جایگاهی برسد که بتوانیم نظریۀ لازم را برای انقلاب اسلامی طراحی کنیم؟
به گزارش بولتن نیوز، به نظر میرسد برای تحلیل انقلاب اسلامی، یک پیش شرط بنیادین بسیار مهم لازم است و آن انقلاب در تحلیلها و تئوریهایست که فعلاً در ذهن ما نقش بسته و ما را مجبور میکند تا از منظر آنها به تحولات رخداده در مسائل سیاسی-اجتماعی جهان اسلام بنگریم. به عبارت دیگر، تا وقتی که به مسلّمات نظری حک شده در اندیشهورزی خود، شک نکرده و آنها را مورد نقد قرار ندهیم، نمیتوانیم به این روحیه دست پیدا کنیم که خودمان را در موقعیت نظریهپردازی قرار دهیم. رهبر معظم انقلاب پیرامون این نکته فرمودهاند:
«اينكه
بنده دربارهى علوم انسانى در دانشگاهها و خطر اين دانشهاى ذاتاً مسموم هشدار
دادم - هم به دانشگاهها، هم به مسئولان - به خاطر همين است. اين علوم انسانىاى
كه امروز رائج است، محتواهائى دارد كه ماهيتاً معارض و مخالف با حركت اسلامى و
نظام اسلامى است؛ متكى بر جهانبينى ديگرى است؛ حرف ديگرى دارد، هدف ديگرى دارد.
وقتى اينها رائج شد، مديران بر اساس آنها تربيت ميشوند؛ همين مديران مىآيند در
رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد كشور، در رأس مسائل سياسى داخلى، خارجى، امنيت، غيره و
غيره قرار ميگيرند. حوزههاى علميه و علماى دين پشتوانههائى هستند كه موظفند
نظريات اسلامى را در اين زمينه از متون الهى بيرون بكشند، مشخص كنند، آنها را در
اختيار بگذارند، براى برنامهريزى، براى زمينهسازىهاى گوناگون. پس نظام اسلامى
پشتوانهاش علماى دين و علماى صاحبنظر و نظريات اسلامى است؛ لذا نظام موظف به
حمايت از حوزههاى علميه است، چون تكيهگاه اوست.»
اما این انقلاب مقدماتی در چه سطوح و در چه مواردی باید رخ دهد؟ کدام بخشهای نظریهپردازی ما باید دچار تحول شود؟ انقلاب در علوم انسانی، انقلاب در چه چیزهایی است؟
حتماً ذهن یک نفر نمیتواند همۀ ابعاد یک مسئله را تحت پوشش قرار دهد و هرچقدر این مسئله بزرگتر باشد، نقصهای این امر بیشتر میشود. اما آنچه به عنوان برخی از ملزومات این انقلاب به ذهن خطور میکند این است که انقلاب در تحلیلهای ما برای تحلیل انقلاب اسلامی ایران باید در سه سطح: بینش نظریهپردازی، روش نظریهپردازی و دانش نظریهپردازی اتفاق بیافتد.
انقلاب در بینش نظریهپردازی به این معنی است که اولاً؛ تصور نکنیم غربیها خدای تولید علم هستند و هر وقت دست به خاک میزنند، زر میسازند. به عبارت دیگر، شخصیت اسطورهای از غربیها در ذهن خود نسازیم و اسیر این بت خودساخته نشویم و با رویکرد انتقادی به بررسی آثار ایشان بنشینیم. از سوی دیگر، اعتماد به نفس ملی خویش را بالا برده و به این باور برسیم که "ما میتوانیم." همانطور که امروزه، این توانایی را در بخشهایی مانند انرژی هستهای و نانوتکنولوژی ثابت کردهایم.
ثانیاً؛ ما باید قبول کنیم که تولید علم و نظریهپردازی در حوزۀ علوم انسانی، عرصهایست که در آن خطا ممکن است و با تجربه و گذر از این خصاهاست که میتوانیم به تئوریهای درستتری دست پیدا کنیم. حتی بررسی تجربۀ تاریخی غرب نیز موید این نکته است که بزرگترین نظریههای سیاسی-اجتماعی ایشان محصول نقد و رد تئوریهای پیشین است.
ثالثاً؛ بزرگان علوم انسانی به بحثهای تازهای که در این خصوص تولید میشود، نگاه منفی نداشته باشند و برای نظریههای جدیدی که توسط دیگران تولید میشود و البته خالی از ایراد نیستند، راه ارائه و بروز فراهم کنند و با نگاه دلسوزانه، به تعمیق این نظریهها همت گمارند.
رابعاً؛ نظریهپردازی در حوزۀ علوم انسانی و بخصوص تولید تئوری برای انقلابهای اسلامی، نیازمند افرادی است که خودشان عامل به این نظریهها باشند. برای مثال؛ حضرت امام (ره) که در دوران جدید دست به احیای نظریۀ ولایت فقیه زدند، در ابتدای امر عامل به آن بودند و همۀ هستی خود را در جهت اعتلا و اجرای این نظریه اختصاص دادند. این مسئله آنجا از اهمیت برخوردار میشود که تئوریهای ایجاد شده، بخواهند در واقعیت زندگی عملی خودش وارد شود و عدم التزام عملی بوجود آورندۀ آن، ضربۀ مهلکی است برای آن نظریه.
مراد از انقلاب در روش نظریهپردازی این است که نظریهپرداز انقلاب اسلامی، عالم برجعاج نشین نباشد و برای موارد کاربردی و عملیاتی موجود در عرصههای سیاسی-اجتماعی مسلمانان، دست به تولید نظریه بزند. مسلماً بحثهای تئوریکی که مستقیماً یا غیرمستقیم در جهت کاربرد در حیات سیاسی ایشان نباشد، گویی اصلاً تولید نشده. به عبارت بهتر، نظریههای ما باید برای کاربست عموم مردم باشد و اثر آن در زندگی مردم دیده شود و پرداختن به موضوعات غیرمربوط، خنثی و انحرافی که امروزه در دانشگاههای ما موج میزند، تعطیل شود.
و اما منظور از انقلاب در دانش نظریهپردازی این است که دیتاها، مواد خام یا همان مواد اولیۀ مورد نیاز برای تحلیل و تولید نظریه را، نه از منابع مستشرقین غربی که بسیار جهتدار است بلکه از خودمان کسب کنیم و از تولیدات بومی در این بخش بهره ببریم. جهان اسلام برای برخورداری از نظریۀ بومی، نیازمند تئوریهای است که از دل مناسبات درون چنین جوامعی بیرون آمده باشد و برای این کار لازم است تا گنجینۀ نهان موجود در بخش اطلاعات اولیه باور داشته و آنها را استخراج کنیم. البته این به معنی نفی تولیدات غربیها نیست، بلکه توصیهایست برای داشتن نگاه انتقادی به آنها.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com