گروه فرهنگی- سید مجتبی نعیمی:
مقدمه:
جشنوارهی
عمار در حال برگزاریست و انشاءلله تا چند روز دیگر هم ادامه خواهد داشت. جشنوارهای
که مردمی بودن بخشی از آن است و انقلابی بودن، وجه دیگر و شاید مهمتر آن. عمار
آمده تا در سلیقهها، ذائقهها، تولیدات، مشاهدات و در کل، در سینما و مستند امروز
ما انقلاب ایجاد کند.
به گزارش بولتن نیوز، اما پیوستن به این موج و به خوبی بنیانشکن بودن، نیازمند درک انقلابیست که قرار است توسط ما در سینما و مستند ایران انجام شود. و کدام مرجعی بهتر از آقا مرتضی که طوفان انقلاب خمینی کبیر را درک کرد و در حوزهی فعالیتش، یعنی هنر و فرهنگ رسوخ داد. و مگر غیر از این است که عمار امروز، محصول نگاه دیگر سید شهیدان اهل قلم به سینماست. پس برای یک انقلابی بودن در سینما و مستند، لازم است تا بدانیم نکتههای باریکتر از موی آن چیست؟ به نظر میرسد آوینی به خوبی میتواند جواب این سوال را به ما بدهد.
سید شهیدان اهل قلم، سیدمرتضی آوینی:
یک:
رزمآوران جبههی حق همگی به اسوههای خویش که اولیای خدا هستند نزدیک میشوند و
از تکلف و تصنع، جلوهفروشی، عصبیت، تظاهرات احساساتی و اغراقآمیز در رفتار،
عادات جنونآمیز، اضطراب و التهاب، خیالبافی و همهی امراض قلبی ـ کبر، عجب و ریا،
حسد، خودبینی و خودنمایی... ـ دور میشوند و بنابراین، اصلاً پرسوناژهای مناسبی
برای تئاتر و سینما و حتی رمان نیستند.
تئاتر و سینما لزوماً با «نمایش» سر و کار دارند و باید تا آنجا که ممکن است فاصلهی میان ظاهر و باطن و بیرون و درون را حذف کنند و تماشاگر را بیمعطلی به خصایل اخلاقی و روحیات پرسوناژها برسانند و پرروشن است که جلوهگر ساختن شخصیتهای جبههی حق با توجه به روحیهی غیرنمایشی آنها چقدر دشوار است. مؤمنین حقیقی از «نمایش دادن» خویش بهشدت پرهیز دارند و اهل حجب و عفت، ملایمت و مدارا، صفا و سادگی، صلح و سلم و صدق و عدل در رفتار و گفتار هستند و این خصایل، همگی غیرنمایشی هستند.
در روانشناسی امروز، اشخاصی اینچنین را «درونگرا» مینامند و اگرچه در صدق و کذب این نسبت سخن بسیار است، اما به هر تقدیر، در این اصطلاح نیز اشارهای صریح به همان مطلبی وجود دارد که مورد بحث ماست: درونگرایی خصلتی غیرنمایشی است، حال آنکه بالعکس، برونگرایی خصلتی نمایشی است، چرا که «نمایش» یعنی یک امر نهفتهی درونی را در رفتار و گفتار آشکار کردن.
اگر شما پرسوناژهای فیلم «رام کردن زن سرکش» را با شخصیتهایی که ما در جستوجوی آنها هستیم مقایسه کنید، آنگاه اگر انصاف روا دارید، راهی به سوی درک این حقیقت خواهید یافت که التزام به واقعگرایی در باب شخصیتهایی چون رزمآوران جبههی حق چقدر مشکل است.
در میان فرماندهان لشکر بیست و هفت محمد رسولالله(ص)، حاج همت (رضوانالله تعالی علیه) بیش از دیگران هنگام سخن گفتن در میان جمع رفتاری نمایشی داشت: خم و راست میشد، دستهایش را تکان میداد و احوال درونیاش در یکایک خطوط چهرهاش آشکار میشد؛ اما او هم، مثل دیگران، هنگام فرماندهی و مواجهه با خطرات و ضد حملههای دشمن هرگز روحیهای نمایشی نداشت؛ آرام آرام بود و اصلاً گرفتار هیجان و اضطراب و التهاب و خشم و پرخاشجویی و شتابزدگی و... نمیشد، حال آنکه تئاتر و سینما ماهیتاً ناچارند که برای نمایش دادن حالات درونی، روی به اکسپرسیونیسم بیاورند. ادبیات غنایی نیز با پرسوناژهایی چون هاملت، مکبث و اتللو به وجود میآید که در خصوصیات و خصائل خویش «مطلقگرا» هستند: خشم مطلق، آرامش مطلق، جلال مطلق، رحم مطلق، لطافت مطلق و... حال آنکه هیچیک از مؤمنین و اولیای خدا، جز در عشق به خدا، انجام فرایض و ترک منهیات، مطلقگرا نیستند.
چه میتوان کرد با شخصیتهایی که نه قهرمان هستند و نه ضد قهرمان و نه غیر قهرمان؟ چگونه باید روحیهای را که بهشدت غیرنمایشی است، به نمایش درآورد؟ گلستان حکمت و انسانیت از باطن آتش جهاد در راه خدا سر بر میآورد و در وجود انسان خداگونه، قهر و رحمت، شدت و لطافت، جلالت و کرم و قدرت و رأفت... جمع میآید: محمد رسولالله والذین معه اشدأ علی الکفار رحما بینهم... و با اینهمه، «انسان و اسلحه» و مخصوصاً «دیدهبان» بهخوبی توانسته بودند که از تصنع و تکلف در شخصیتپردازی بگریزند و پرسوناژهای خود را به «واقعیت» نزدیک کنند _ و البته این «واقعیت» نیز با آنچه که به طور معمول «واقعیت» مینامند بسیار متفاوت است. کلامی از حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده است با این مضمون که اگر شما یاران حضرت رسول اکرم(ص) را میدیدید، در چشم شما دیوانه مینمودند. و در اینجا نیز باید اذعان داشت که رزمآوران جبهههای جنگ و مجاهدان فیسبیلالله را اگر با معیارهای متعارف و عقل روانکاوانه بنگریم، دیوانگانی بیش نیستند؛ حال آنکه حقیقت امر این است که همه، جز اهل حق، دچار الیناسیون و ازخودبیگانگی هستند؛ همه در عوالمی که ساختهی توهمات دروغینشان است حضور دارند، جز مؤمنین و اولیای خدا که خود را در «محضر خدا»، یعنی در «جهان واقعی» میبینند.
دو: مسئلهی «پرداخت وقایع» در فیلمهایی اینچنین که متضمن بیان حقایق و متعهد به اسلام هستند، حتی از پرداخت پرسوناژها نیز مشکلتر است. فیلم سینمایی، خواه ناخواه، با یک «سیر داستانی» محقق میشود و سیر داستانی نیز بهناچار بر مجموعهای از وقایع و حوادث و رابطهی علّی میان آنها استوار است. هر فیلمساز، ناگزیر، وقایع فیلم خود را آنچنان ایجاد میکند که خود میپسندد؛ یعنی خواه ناخواه این معتقدات اوست که در فیلم ظاهر میشود و معرفت او از جهان اطراف خویش در سیر داستانی فیلم و هویت پرسوناژها ظهور و بروز مییابد. جز این است؟
در نزد فیلمساز مؤمن، وقایع و حوادث تحققِ ارادهی حق و مشیت مطلق او هستند و اسباب و علل، آنچنان که از این الفاظ برمیآید، وسائطی هستند که حقیقت جهان از طریق آنها ظاهر میشود. هنرمند مؤمن در عین حال انسان را واقعاً مختار میداند و اعتقاد به مشیت در نزد او منافی این اختیار و ملازم با جبر نیست: لا جبر و لا تفویض بل امر بینالامین... پس کار او در پرداخت وقایع همانقدر مشکل است که در درک این حقیقت.
معجزه، معجزه است، اما در جبهههای حق کدام واقعهای است که معجزه نباشد؟ چه باور بکنند و چه نکنند، حقیقت همین است و ما نیز نمیتوانیم آنچه را که خود به رأیالعین دیدهایم انکار کنیم... اما وقتی در اولین عملیات هویزه سخن از امدادهای غیبی به میان آمد، بنیصدر بدبخت حتی در تلویزیون اعتراض کرد که این حرفها منافی اراده و اختیار انسانی است و سخن او مدعای همهی آنهایی است که حقیقت جبر و اختیار را در نمییابند.
از سوی دیگر، هنرمند مسلمان در کار قصهپردازی برای سینما، تئاتر و... با این مسئلهی اساسی روبهروست که چگونه عالم را با مجموعهی زشتیها و زیباییهایش بر اساس «عدل الهی» معنا کند. هنرمند مسلمان اگرچه باید دیدی «خطاپوش» داشته باشد و عالم را سراسر تجلی فعلی اسما و صفات الهی بداند، اما در عین حال نباید فراموش کند که چگونه خیرات و زیباییها در متن زشتیها و نقایص جلوه میکنند، آنچنان که سفید در متن سیاه. نیهیلیسم و آنارشیسم، پسیمیسم، اگزیستانسیالیسم نوین سارتر و کامو... هیچیک ربطی به اسلام ندارند. التقاط، التقاط است و اگر در سیاست پذیرفته نیست، چرا باید در هنر پذیرفته باشد؟ اسلام طریق خاص خویش را دارد و آن طریق با هیچیک از شیوهها و سبکهای موجود مطابقت ندارد و اصلاً اگر از این طریق معمول تفکر فلسفی، امکان داشت که بشر به دین و دینداری برسد، دیگر چه نیازی بود که وحی نازل شود و پیامبران برانگیخته شوند؟ عقل و شرع در نهایت مؤید یکدیگر هستند؛ اما کدام عقل؟ همین عقل روزمره که ما را در انجام گناهانمان یاری میدهد و شیوههای انجام کار پنهانی و فرار از قانون را به ما میآموزد؟ یا آن عقل ملامتگر که حجت باطنی خداست بر انسان؟ بگذریم، که اگر از حد اجمال تجاوز کنیم، هرگز فرصت بیان همهی مسائل را نخواهیم یافت.
کثرت وقایع در فیلم «انسان و اسلحه» ضعفی بود که باعث میشد بسیاری از ظرایف فیلم در لابهلای آن گم شود و جلوهی حقیقی خویش را نیابد: انگشتر عقیق حسن، تسبیح یوسف، ازدواج خواهر حسن و علی، نحوهی مقابلهی همهی آنها با خانه و خانواده و زن و فرزند و پدر و مادر، شخصیت علی و... «دیدهبان» خوب توانسته بود که از این ضعف بگریزد، و در فیلم «عبور» هم اگرچه این کثرت وقایع حتی بیشتر از «انسان و اسلحه» وجود داشت، اما ظرایف فیلم صراحت بیشتری یافته بود. و در مقابل، جبههی عراقیها در فیلم «انسان و اسلحه» صراحتی داشت که اصلاً با ساختار فیلم نمیخواند، گذشته از آنکه سکانسهای مربوط به جبههی دشمن غالبا ضعیف و بسیار تصنعی از آب در آمده بود. و در عوض، چه بدانیم که این اولین کار «راعی» بوده است و چه ندانیم، صحنههای مربوط به عملیات و اسپشال افکتها خارقالعاده است و بسیار زیبا. اگر راعی خود در خاک مقدس جبهه پا نگرفته بود و در آسمان پاک عملیاتها شاخ و برگ نگسترانیده بود، نفسش اینچنین بوی دلاویز جبههها را نمیگرفت و کارش لبریز از اینهمه صداقت نمیگشت، صداقتی که در فیلمهای «عبور» و «دیدهبان» و «روزنه» نیز به تفاوت مراتب تجلی یافته بود، چرا که فیلم آینهی درون فیلمساز است و از باطن او پرده برمیدارد.
ادامه دارد...
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com