گروه بین الملل- غلام
رضا کاظمیان پور:
موضوع بهرمندی برخی کشورهای مشخص از امتیازی خود خواسته تحت عنوان " حق وتو " ، از سال ها پیش تا کنون و به ویژه در دو دهه اخیر ، محل بحث و اعتراض دیگر کشورها قرار گرفته است . در همین راستا بسیاری از کشورها با طرح دلایل و ایرادهای حقوقی و با استفاد از مبانی فلسفه سیاسی ، حذف این تبعیض فاحش از تشکیلات شورای امنیت سازمان ملل را پیگیری می نمایند .
به گزارش
بولتن نیوز، یکی از استدلال های مطرح شده در این خصوص ، تأکید بر اصل پذیرفته شده " برابری کشورها در مناسبات بین المللی و استقلال کشورها در امور داخلی " است . در ادامه ، این نتیجه گیری قطعی بدست می آید که در نظر گرفتن امتیاز برای چند کشور مشخص ، با فلسفه وجودی سازمان ملل و با اصل برابری کشورها در تعارض قرار داشته و در مواردی نیز ناقض استقلال کشورها در امور داخلی آنها است .
درکنار این گروه ، گروه دیگری از کشورها با اشاره به این واقعیت که شکل گیری سازمان ملل محصول شرایط پس از جنگ است و مناسبات و مقررات آن نیز بر همان اساس و به اقتضای شرایط آن زمان تدوین و تعیین شده است ؛ در نظر گرفتن امتیاز وتو ، برای کشورهای پیروز در جنگ را در جهان امروز غیر عادلانه و غیر ضروری و موجب تضییع حقوق سایر کشورها می دانند .
بر همین مبنا و با هدف توزیع بهتر و تعمیم این امتیاز به کشورهای بیشتر ، اعطاء امتیاز وتو به دیگر کشورها بر مبنای جمعیت ، اقتصاد و ثروت ملی ، دین ونیز نقش آفرینی آنها در صحنه های مختلف بین المللی را مطالبه می نمایند . از برزیل و هند به عنوان کشورهای شاخص این گروه نام برده می شود .
کشور ما با درک صحیح از اوضاع جهان امروز و الزامات آن و با نگاهی هوشمندانه به سوابق استفاده از وتو از سوی کشورهای بهره مند از آن ، وجود این امتیاز را به شکل حاضر و بدون اصلاح و تغییر اساسی در شکل و ماهیت و بدون باز تعریف آن ، غیر ضروری و زیانبار می داند و به سهم خود ، اصلاح ساختار سازمان ملل و شورای امنیت و تبدیل آن به محلی برای تعاملات بین المللی در راستای حل مشکلات جهانی و همکاری های بین المللی در زمینه های مختلف و مآلاً حفظ صلح و تأمین حقوق انسان ها و ممانعت از تجاوز و تعدی زورمداران و مستکبران به سرزمین و حقوق ملی و استقلال کشور ها را پیگیری می کند .
اگرچه دارندگان امتیاز وتو ، به سادگی حاضربه ازدست دادن آن نیستند و علیرغم ژست و شعار همکاری با دیگران، به هیچ وجه حاضر به پذیرش شریک و رقیب جدید برای خود در بزرگترین سازمان بین المللی نیستند و امتیازوتو را برگ برنده و ابزار باج خواهی های خود از جهانیان می دانند . با این وجود و با آگاهی از مقاومت شدید دارندگان وتو و اطلاع از موانع دیگر در مسیر دشوار اصلاح ساختار سازمان ملل ، می توان امید داشت که در سایه انسجام و پیگیری هماهنگ سایر اعضای سازمان ملل ، در آینده نه چندان دور شاهد اصلاحات ساختاری در این سازمان و شورای امنیت و حذف زائده وتو از آن باشیم .
از مطلب بالا ، ذهن آدمی ناگزیر از کنکاش پیرامون یک اتفاق تاریخی و جستجو در مورد ماهیت و چگونگی این رخداد در قرن بیستم و یافتن پاسخ برای سؤال و ابهام نهفته در خصوص تحریف و جعل واقعیات پیرامونی آن است . سؤال و ابهام این است که آیا جنگ های رخ داده در اوایل و اواسط این قرن ، جنگ های جهانی بوده اند ؟ آیا کشور های جهان با اراده خود و بر اساس نیاز ملی خود درگیر جنگ شده اند ؟ پاسخ به این پرسش ها دشوار نیست . نگاهی گذرا به تاریخ معاصر گویای این حقیقت است که این هر دو جنگ ، از ابتدا جنگ هایی بوده اند که در اروپا شعله ور گشته و طرف های درگیر کشورهای اروپایی بوده اند. نقطه آغازین هر دو جنگ اروپا و علت هر دو جنگ نیز اختلاف های تاریخی ، مناقشات مرزی ، رقابت های کهنه ، و توسعه طلبی و بلند پروازی های رهبران اروپایی بوده است .
ترور ولیعهد اطریش در سارایوو در سال 1914 ، علت آغاز جنگ موسوم به جنگ اول جهانی خوانده می شود . این حادثه را نمی توان علت اصلی جنگ دانست . علت اصلی ، همان رقابت ها و بلند پروازی ها و زیاده خواهی های کشور های اروپایی نسبت به هم و در کنار آن دسته بندی ها و اتحاد های دوجانبه و چند جانبه میان آنها بوده است و لذا ترور مقام اطریشی ، بیشتر یک بهانه و مستمسک ضعیف برای سرباز کردن اختلاف ها و دشمنی های قبلی بوده است . با شروع جنگ هرکدام از کشورهای اروپایی در حمایت از یک طرف وارد کارزار شده و در کوتاه مدت دامنه جنگ فراگیر شد .
جنگ بعد نیز در اروپا شعله ور شد . آغاز جنگ هنگامی بود که در سپتامبر سال 1939، آلمان هیتلری ماشین جنگی خود را به راه انداخت و با هدف دست یابی به فضای حیاتی برای نژاد برتر ، مرزهای لهستان را پشت سر گذاشت . این جنگ زمانی آغاز شد که هنوز خرابی های جنگ قبلی جبران نشده و هنوز آلام و آثار آن برچهره اروپا و دیگر مناطق آسیب دیده ، خودنمایی می کرد . در پی این اقدام ، دیگر کشورهای اروپایی در صدد جلوگیری از پیشروی ارتش آلمان و حفظ امنیت خود برآمده ، وارد رویارویی با آلمان ها شدند .
آنچه که مسلم است ، در ادامه و با گسترش جنگ ، دیگر کشورها و به ویژه کشورهای غیر اروپایی و کشورهایی که نه داعیه ای داشتند و نه ورود در جنگ برای آنها نفعی را تضمین می کرد ؛ بی آنکه خود بخواهند درگیر این حادثه خسارت بار شدند و به عبارت روشن تر ، اغلب این کشورها از قربانیان جنگ بوده و جنگی که محصول رقابت کشورهای اروپایی بود ، به آنها تحمیل شد و در نتیجه آن ، علاوه بر ویرانی ها و خرابی های بی حد و حصر و نابود شدن زیر ساخت های اجتماعی این کشورها ، میلیون ها نفر از مردم این کشورها - بی آنکه کمترین نقش و حضوری در جنگ داشته باشند - کشته شده و قربانی طمع ورزی های حاکمان اروپا شدند . اروپایی که ، صدها و هزاران کیلومتر دور تر از مناطق آسیب دیده قرار داشت .
به طور مثال ، کشور ایران علیرغم اعلام بی طرفی در هر دو جنگ ، مورد هجوم کشورهای متخاصم قرار گرفت و اشغال شد . بر اساس آمار موجود 9 میلیون نفر از جمعیت 20 میلیون نفری ایران بر اثر جنگ اول و تبعات بعدی آن مثل قحطی و بیماری های واگیر دار از بین رفتند . یک محاسبه کوتاه به خوبی نمایانگر این واقعیت تلخ است که کشوری که نزدیک به نیمی از جمعیت خود را در زمانی کوتاه از دست داده است با چه مصیبت های جبران ناپذیری مواجه خواهد شد و مصایب اقتصادی و بحران های اجتماعی تا چند سال بعد ، گریبانگیر این کشور و مردم آن خواهد بود . حسب مستندات به جای مانده ، اشغالگران و کشور های درگیر در جنگ ، برای تأمین غذای سربازان خود ، اقدام به مصادره محصولات کشاورزی و دام و طیور متعلق به مردم ایران نمودند . به علت بروز قحطی ، گاه مردم ناگزیر بودند برای غلبه بر گرسنگی و فرار از مرگ اجساد حیوانات تلف شده و گیاهان غیر مأکول را بخورند . اما با این وجود انسان های بی گناه بسیاری جان باختند .
دیگر کشورها نیز کم و بیش شرایط و وضعیت ایران را داشتند . این کشورها بی آنکه خود بخواهند و تنها و تنها در راستای اهداف کشورهای اروپایی ، عرصه تاخت و تاز ارتش های درگیر قرار گرفتند . مردم آنها و خانه و کاشانه و محل کار و مزارع و مدارس و جاده ها و پل ها و مسیر راه آهن آنها آماج بمباران هوایی و گلوله باران توپخانه های طرفین در گیر قرار گرفت و در نتیجه ، علاوه بر میلیون ها کشته و زخمی وبه جای ماندن یک نسل سوخته و نا امید ، کشورهای ویران و پر از خرابی و غارت شده بعضاً تحت اشغال ، برای جهان بی ارتباط با جنگ به جای ماند .
اما چرا این دو جنگ به دروغ ، جنگ جهانی نامیده شده و تحت این عنوان غلط به جهانیان از جمله به کشورهای خسارت دیده و به قربانیان آن معرفی می شود ؟ باید توجه داشت که این دروغ بزرگ و این تقلب زشت در چه شرایطی ساخته و پرداخته و به عنوان حقیقت به باور جهانیان تحمیل شد .
در پایان هر دو جنگ ، طرف های پیروز با تسلط بر امور بین المللی و اشغال مناطق مختلف جهان و با برخورداری از ماشین تبلیغاتی کارآمد ، تاریخ را به خواست و به سود خود نوشتند و نوشته مشحون از دروغ خود را به مثابه پاک ترین حقیقت و واقعی ترین واقعیت ، به دیگران القا نمودند . این آتش افروزان و مرگ آفرینان ، دلیل وقوع جنگ و علت گسترش دامنه آن و آثار و نتایج آن را ، همانطور که خود می خواستند بازسازی و تعریف نمودند و دیگران یعنی جهان خسته از جنگ ، جهان ویران و انسان های بیمار و گرسنه و مرعوب خشونت اشغالگران نیز ، چه بسا چاره و دلیلی جز قبول این دروغ شرم آور نداشتند .
علت این دروغ پردازی بزرگ و تحریف تاریخی و وارانه نشان دادن واقعیت ها چیست ؟ صرف نظر از تحلیل ها ی متفاوت و با کنار گذاشتن دلایل حاشیه ای و حدس و گمان های بسیاری که در این رابطه به ذهن می رسد ؛ سه دلیل اصلی برای این اقدام وجود دارد .
نخست اینکه ، اروپا در تلاش برآمد تا خون مردم بی گناه سرزمین های دور و ننگ جنگ افروزی و کشتار و بمباران و خرابی و اشغالگری را از دستان و چهره کریه خود بشوید . لذا وقیحانه ، با کتمان حقیقت و انکار واقعیت ، جنگی را که خود آغاز کرده بودند و خود آن را گسترش داده بودند واروپا منشاء و خواستگاه آن بود ، به عنوان یک واقعه بین المللی و به اسم جنگ جهانی معرفی نمودند .
دلیل دوم اینکه ، خرابی ها ، ویرانگری ها ، کشتار و قتل عام افراد بی دفاع و بی گناه و عواقب سوء بعدی که موجب عقب ماندگی جبران ناپذیردیگر کشورها شده و اصلاح بخشی از آنها نیز مستلزم صرف سال ها تلاش و سرمایه گذاری های هنگفت است ، وصول غرامت از کشورهای آغاز گر جنگ و گسترش دهنده آن را الزام آور می نماید و این کمترین مسؤلیتی است که متوجه اروپا است و تمام دست ها به سمت اروپا به عنوان آغاز گر جنگ و مسؤل پرداخت غرامت ، نشانه خواهد رفت . اروپا برای فرار از این مسؤلیت تاریخی در برابر قربانیان و آسیب دیدگان از جنگ وحشیانه ای که آغاز گر آن بوده است و برای تبرئه خود از این جنایت قطعی و اثبات شده ، با ابداع دروغ بزرگ و وارد ساختن اصطلاح بی مسمای " جنگ جهانی " در ادبیات سیاسی و تاریخ نگاری معاصر ، رندانه نقش و مسؤلیت خود را در ورای این اصطلاح پنهان ساخت . اصطلاح جنگ جهانی در بردارنده مفهوم درگیری و جنگ همه با همه است و در جنگ همه با همه ، همه از مسؤلیت برابر نسبت به شروع جنگ و تبعات آن برخوردار هستند و هیچ کشوری نمی تواند خود را قربانی و خسارت دیده بداند و جبران خسارت را از طرف های دیگر مطالبه نماید . پذیرش جنگ جهانی ، پذیرش و ادعای خسارت را پیشا پیش منتفی ساخته و هر گونه ادعایی در این زمینه را رد می کند . لذا این اصطلاح ابداع شده از سوی اروپائیان ، آنها را از شر هر نوع و هر میزان مسؤلیت بعدی نسبت به قربانیان جنگ و خسارات جنگ و جنایات جنگی صورت گرفته ، خلاص می نماید .
دلیل سوم اینکه ، کشورهای پیروز در جنگ ، نه تنها از تحمیل جنگ به دیگر مناطق جهان احساس شرمساری نکردند و هیچ تلاشی برای جبران بخشی از خسارات وارده به عمل نیاوردند و حتی از بیان عذر خواهی نیز طفره رفتند بلکه با وقاحت تمام خود را ناجی و طلبکار کشور های اشغال شده معرفی کردند و به باج خواهی از قربانیان جنگ ادامه دادند . این کشورها که خود را نجات دهنده جهان از پدیده شوم فاشیسم و نازیسم معرفی کرده و به زعم خود ایستادگی در برابر این دو پدیده و به ارمغان آوردن دمکراسی برای دیگران را هنر بزرگ خود اعلام کردند و برای این شیرین کاری خود ، با منت گذاشتن بر سر جهانیان ، از دیگر کشور ها طلب مزد کردند و در همین راستا ، با تحمیل مناسبات سیاسی و اقتصادی مهندسی شده و حمایت از حاکمان دست نشانده و سر سپرده ، کماکان در حال مکیدن خون پیکر نحیف و نیمه جان قربانیان و کشور هایی هستند که به صورت نظامی و غیر نظامی ، تحت اشغال قرار دارند . اروپا نه تنها اقدامی در کاستن از آلام قربانیان و جبران گوشه ای از خسارات تحمیل شده به کشور های بی طرف بر نداشت بلکه از رهگذر ادامه اشغال و تحمیل مناسبات ظالمانه و چپاول منابع کشور های آسیب دیده ، به بازسازی و ترمیم خرابی های کشورهای حوزه اروپا پرداخت .
نماد بارز باج خواهی کشورهای پیروز در جنگ ، همان امتیاز وتو است . نگاهی به فهرست اسامی کشورهای دارنده این امتیاز ظالمانه ، به خوبی گویای حقیقت پیش گفته است و روشن می سازد که این کشورها ( انگلستان ، فرانسه ، امریکا ، روسیه و چین ) طرف های پیروز درجنگ هستند و آنچه از آن به عنوان " حق وتو " یاد می شود در حقیقت ، غنیمت بزرگ و با ارزشی است که این کشورها از میان اجساد به خاک و خون کشیده شده در جنگ و بدن های قطعه قطعه شده زنان و کودکان و پیر و جوان کشته شده در جنگ و از میان خرابی ها و ویرانی های ناشی از بمباران های شبانه روزی دیگر کشورها به دست آورده اند و چون خود را پیروز در جنگ و ناجی جهانیان می دانند ، حاضر به تقسیم غنیمت با دیگران نیستند و در کنار آن هیچ مسؤلیت و تعهدی نیز برای پرداخت غرامت به قربانیان ، از جمله به کشور های افریقایی و آسیایی و خاورمیانه و کشورهای اسلامی ، نمی پذیرند و از این غنیمت نه برای حفظ صلح جهانی که برای ادامه چپاول جهانیان و برای غارت جهان و برای ادامه سلطه و سیادت بر جهان استفاده می نمایند .
صلح ، امنیت ، رفاه و آرامش برای بشریت و برای همه کشورها ، موهبتی است الهی و گران بها که همه باید از آن بهره مند باشند . اما در کنار آن ، اعاده حقوق ملت های آسیب دیده از جنگ و اشغالگری و غارت زده و پرداخت غرامت به قربانیان تجاوز گری ها ، مسؤلیت و وظیفه ای است که هیچگاه نباید انکار شود و نادیده انگاشته شودو بلکه هرگز نمی توان این حقیقت را از صفحات غم بار و خون گرفته تاریخ حذف کرد .