دستیار تخصصی رشته طب سنتی دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی در جلسه دفاع پایان نامه خود درگذشت.
به گزارش
بولتن نیوز به نقل از مهر، دكتر مهدي شعباني در زمان دفاع از پایان نامه دكتري تخصصي طب
سنتي خود در دانشکده طب سنتی دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی درگذشت.
بر
اساس اعلام وزارت بهداشت دكتر مهدي شعباني دستيار دكتری تخصصي طب سنتي
ايران روز گذشته پس از دفاع موفق خود در دانشكده طب سنتي دانشگاه علوم
پزشكي شهيدبهشتي كه مورد تائيد همه اساتيد حاضر در جلسه دفاع قرار گرفت، به
دليل درد ناگهاني شكمي به بيمارستان طالقاني تهران منتقل شد و پس از چند
دقيقه درگذشت.
در همین زمینه دكتر خدادوست، معاون طب سنتي ايراني – اسلامي طي پيامي درگذشت اين دستيار جوان طب سنتي را تسليت گفت.
چقدر این پزشکان می فرمایند خوددرمانی نکنید
چقدر باید بگند؟..........
او برای رسیدن به موقعیتی که به همنوعان خود حدمت کند جهد و تلاش کرده بود و اگر به گذران عادی و روزمره گی قناعت می کرد این اتفاق برایش نمی افتاد.
روانش شاد باد.
جناب مرتضی!
یادم می آید که یک روزی آخوند محله ما "حدیث" و یا "روایت"ی را نقل کرد بدین مضمون که اگر "کسی در پی کس روزی حلال برود و در این راه مرگ او فرا برسد حکم شهید را خواهد داشت".
بله، سخن شما درست است: او در پيشگاه خداوند به عنوان شهيد شناخته خواهد شد، ولي در اين دنيا اطلاق لفظ شهيد جز براي كسي كه در راه خدا مجاهدت به شمشير كرده است جايز دانسته نشده است. مصاديق ديگري هم در احاديث براي شهيد ذكر شده است، مثلا كسي كه در دفاع از مالش كشته شود نيز شهيد است، اما اين در پيشگاه خدا است.
عنوان شهيد، مدال افتخاري سياسي است كه فقط براي كشتهشدگاني كه در را جهاد براي خدا كشته شدهاند بايد استفاده شود و اين كه امروز ميبينيم دارند باب ميكنند هر كه را شهيد بنامند قطعا يك شيطنت است و اگر جلوي آن هرچه زودتر گرفته نشود، در آيندهاي نه چندان دور باب كنندگان اين هدف به نيت خود خواهند رسيد و شهادت را نيز مثل خيلي چيزهاي ديگر، قلب خواهند كرد.
دانشآموزان مكتبخانه درس نخوانده بودند و آن روز هم استاد گفته بود امتحان خواهد گرفت. بايد كاري ميكردند تا كلاس تعطيل شود. با هم مشورت كردند و نقشهاي كشيدند تا به هدفشان برسند.
استاد در راه مكتبخانه، با اولين دانشآموز كه مواجه شد، دانشآموز به او گفت: "استاد! چرا امروز رنگتان انقدر زرد است. خدا بد نده. حالتون بده؟" و استاد با قاطعيت گفت: "نه! اشتباه ميكني. كاملا سلامتم".
همينطور به راهشان ادامه دادند تا به دانشآموز دوم رسيدند. دانشآموز دوم گفت: "استاد خدا بد نده! چرا رنگتون پريده. لبتون هم كبوده. حالتون بده؟". و استاد دوباره همان پاسخ قبلي را داد.
خلاصه كنم! تا مكتبخانه، هر دانشآموزي كه چشمش به استاد افتاد، به او خدا بد ندهاي گفت و عيبي روي چهره استاد گذاشت. استاد بيچاره به مكتبخانه كه رسيد ديگر حسابي احساس بيماري ميكرد. حس كرد تب دارد. سرش هم درد ميكند. در آيينه هم خود را زرد ميديد و بالاخره كلاس را تعطيل كرد و دانشآموزان به سراغ بازي خود رفتند.
حالا اين شده است عين حكايت اين جناب ناشناس! :D
ناشناسجان بنده خودم هستم، و نظرم در اين باب نيز سالها است همين است. البته تغيير نظر چيز بدي نيست و اين كه ميگويند حرف مرد يكي است، يكي از چرتترين سخنان دنيا است. مرد اگر ببيند اشتباه كرده است، دردم نظرش را تغيير ميدهد و سراغ نظر صحيح ميرود. اما از شانس بد جنابعالي اين نظر بنده، سالها است همين است و چون نقيضي بر آن نديدهام، تغيير هم نكرده است.
شما هم به جاي اين كه به همان نيت دانشآموزاني كه عرض كردم دايم تلقين بيمصداق بنماييد كه بنده ضد و نقيض ميگويم و نظراتم عوض شده است، سندتان را رو كنيد كه به ثواب نزديكتر است.
بله اخوي! بنده هم آن فيلم را ديدهام، اين ترفندتان سوخته است ;) :D
روحشون شاد .
فقط نمیفهمم الان وقت مردن بود؟!!!
﴿نهجالبلاغه/نامه ٣١﴾
امام علي ﴿عليهالسلام﴾: در شگفتم از کسي که ميبيند هر روز از جان و عمر او کاسته ميشود ، امّا براي مرگ آماده نميشود!
﴿غررالحکم و دررالکلم ، حديث ٦٢٥٣﴾