صراحت
لهجه پکن و زمانبندی آنها برای ورود به فرایند صلح، توجه کارشناسان را به
چندقطبی شدن فرایند صلح در آینده معطوف کرد؛ امریکه درصورت وقوع میتواند
روند مذاکرات و نتایج آن را دستخوش تحولات جدیدی کند. در این میان،
اتحادیه اروپا نیز همواره خواهان ایفای نقش در این فرایند بوده است. بسیاری
از کارشناسان، مواضع اخیر کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و
ابراز نگرانی وی از مسائل بیتالمقدس شرقی را در آستانه نشست کمیته پیگیری
صلح اتحادیه عرب در واشنگتن، مبین اعتراض اتحادیه اروپا از یکجانبهگرایی
حاکم بر فرایند صلح دانستهاند.
از
سوی دیگر، دن بلومنتال، مدیر مطالعات آسیایی در مؤسسه اینترپرایز آمریکا
بر این نظر است که بهرغم توان بازیگرانی مانند: چین و اتحادیه اروپا در
ورود به فرایند صلح، تفاوت در هزینههای ورود در مقاطع تاریخی متفاوت عملاً
تمایل این بازیگران را مقطعی و وابسته به شرایط کرده است.
گفتنی
است رهبران چین بعد از مائو، نگاه اقتصادی را جایگزین نگرش ایدئولوژیک
نمودند. بر این مبنا، سیاستمداران چینی معتقدند در سیاست بینالملل، جنگ و
صلح محوریت ندارد، بلکه توسعه و صلح، موضوع اساسی است؛ یعنی اگر دغدغه
کشورها توسعه باشد، در جهان کنونی ناگزیر از همکاری و تعامل هستند. همکاری و
تعامل، ضمن کاهش تهدیدات، خطر جنگ را رفع، و صلح را تقویت میکند.
کارکردگرایی نهفته در این رویکرد باعث میشود چین فرایند صلح را با عینک
اقتصادی ببیند.
این
در حالی است که طرف فلسطینی و اسرائیلی در عرصه داخلی درگیر معضلات
اقتصادی هستند؛ واقعیتی که جان کری نیز برای ایجاد انگیزه، از آن با ارائه
بسته اقتصادی بهره میبرد. در این میان، مهم آن است که در طرح کری، با این
منطق که چالشهای صلح فلسطین و اسرائیل بسیار بزرگتر از مسائل اقتصادی
صرف است، بخش کوچکی از طرح بر مبنای حل مشکلات اقتصادی دو طرف پیریزی شده
بود، اما نگاه چین به این موضوع بهطور اساسی با نگاه آمریکا متفاوت است.
پکن توسعه را محور فرایند صلح میداند. تأکید رهبران چین بر این موضوع مبین
آن است که چینیها تمایل ندارند وارد بازیهای سیاسی شوند. از سویی، عدم
ورود این کشور به موضوعات سیاسی بین دو طرف و تأکید صرف بر راههای اقتصادی
در صلح، از تعریف حداقلی چین از مقوله میانجیگری حکایت دارد.
بهطور
مشخص، هدف رهبران چینی از طرح این موضوع، فقط پیگیری فرایند صلح نبوده
است. پکن طیفی از اهداف چندگانه اعلانی، مانند: ورود کمهزینه و باثبات به
خاورمیانه، امتیازگیری بهنفع تداوم حکومت اسد از غرب و رژیم صهیونیستی و
نیز ورود نرم به حوزه نفوذ رقیب استراتژیک خود یعنی آمریکا را درنظر دارد.
انگیزههای
چین از ورود به فرایند صلح، گذار از یکجانبهگرایی به چندقطبی شدن فرایند
صلح را مقدور میسازد، اما تعدد بازیگران با علایق و انگیزههای متنوع،
چالشهایی را برای اجماع درخصوص گستره وسیع موضوعات مورد اختلاف فلسطین و
اسرائیل بهوجود آورده است که سبب میشود مذاکرات بدون دستاورد قابل ذکری
حالت فرسایشی پیدا کند. از سویی، مدیریت مذاکرات با وجود چند بازیگر
بهمراتب سختتر از مدیریت آن با تعداد محدود کنشگران است. با اینحال،
بهنظر میرسد چندقطبی شدن فرایند موصوف را عادلانهتر پیش میبرد؛ امریکه
تا کنون به دلیل مدیریت یکجانبه آمریکا صورت نگرفته است.