کد خبر: ۱۴۴۱۸۲
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
گفتگویی با مازیار بیژنی

مخملباف دهه شصت نیستم!

«هولوکاست»، «مقاله‎‎های بی‎متن» و «جنبش سبز مخملی»، از عناوین مجموعه کاریکاتور‎های اوست که در قالب کتاب منتشر شده است
به گزارش بولتن نیوز ، مازیار بیژنی فرزند ارشد استاد منصور بیژنی (مدرس برجسته زبان انگلیسی) در سال ۱۳۵۱ در بابل متولد شد و کاریکاتور را به طور حرفه‌ای از سال ۱۳۷۴ با روزنامه کیهان آغاز کرد. وی تاکنون با نشریات و سایت‌هایی چون: ‌ کیهان، جوان، فارس، مشرق، برهان، راه و… همکاری کرده و بیش از شش مجموعه کتاب از آثار وی منتشر شده است و به تازگی از اولین مجموعه انیمیشن وی تحت عنوان «هولوکاست» رونمایی شد. وی همچنین پرانرژی و فعال به کار خود ادامه می‌دهد و شاید بتوان او را فعال‌ترین کاریکاتوریست مطبوعاتی ایران در دهه اخیر دانست.


نام؟
مازیار.


نام خانوادگی؟
بیژنی.

تحصیلات؟
در دانشگاه امام صادق علوم سیاسی می‎خواندم، که نیمه‎کاره ر‎ها کردم. مدرک درجه دو هنری هم دارم که فوق‎لیسانس حساب می‎شود. البته ارزش علمی ندارد و تنها ارزش اداری دارد.
مهم‎ترین ارزش مدرک همین است دیگر!
پس اصلاح می‎کنم: ارزش علمی ندارد و ارزش واقعی دارد!

شغل؟
اگر کاریکاتور کشیدن برای مطبوعات را شغل حساب کنیم، کاریکاتوریست مطبوعاتی.

شغل پدر؟
دبیر بازنشسته زبان.

 همه مشاغلی که تا امروز داشته‎اید؟
غیر کاریکاتور کشیدن شغلی نداشته‎ام.
دورترین خاطره که از کودکی در ذهن دارید؟
بازی کردن با همسالان در کوچه‎‎های بابل.

شغل مورد علاقه در کودکی؟
در کودکی که هیچ، در جوانی و حتی در دانشگاه هم هیچ‎وقت فکر نمی‎کردم به این‎که چه‎کاره می‎خواهم بشوم!

آخرین بار که کسی را کتک زدید؟
اگر بگویم که بیشتر از این به خشونت‎طلبی متهم می‎شوم! فکر بد نکنید طرف مزاحم ناموسی بود!

اولین‎بار که کاریکاتور کشیدید؟
از شش هفت سالگی نقاشی دوست داشتم و یک چیز‎هایی می‎کشیدم. در بحبوحه انقلاب که کاریکاتور سیاسی باب شده بود، به تقلید از کاریکاتور‎هایی که می‎دیدم، طرح‎‎هایی می‎کشیدم که چیزی بود بین نقاشی و کاریکاتور. درباره اتفاقات سیاسی روز، مثل دستگیری نصیری و فرار بختیار و...

این طرح‎‎ها جایی هم عرضه می‎شدند؟
در مسجد و مدرسه و جا‎های عمومی آویزان‎شان می‎کردم.

 
اولین نمایشگاه کاریکاتور که برگزار کردید؟
بعد از پیروزی انقلاب، محل آموزشگاه‎ مانندی را که پدر آن‎جا تدریس می‎کرد، تبدیل کردیم به نمایشگاه و در محل اعلامیه زدیم: نمایشگاه نقاشی‎‎های انقلابی. مثل یک نمایشگاه واقعی شیرینی هم دادیم و از بازدیدکنندگان استقبال هم کردیم. بچه‎‎های محل از یک ساعت زودتر در خانه‎مان را می‎زدند که پس این نمایشگاه کی شروع می‎شود؟!

اولین کاریکاتوری که از شما منتشر شد؟
سال 58، در صفحه آثار رسیده نشریه «کودک مسلمان» که در قم چاپ می‎شد و فکر می‎کنم آقای راستگو مدیرش بود. چیزی بود شبیه کیهان‎بچه‎ها، البته با محتوایی کوبنده‎تر! طرحی کشیده بودم از امام خمینی که با مشت کردن دستش شاه را مچاله کرده بود.

واکنش‎تان؟
یک بچه شش هفت ساله، جز این‎که ذوق کند چه واکنشی می‎تواند نسبت به چاپ شدن کارش داشته باشد؟!

شروع کار حرفه‎ای؟
سال 74، در نشریه صبح آقای نصیری.

اولین دستمزدی که بابت کاریکاتور گرفتید؟
فکر می‎کنم 30هزار تومان بود، از نشریه صبح. 

و در این 15 سال، کاریکاتور کجای زندگی‎تان بود؟
یک گوشه‎ای بود برای خودش! دنبال کاریکاتوریست شدن نبودم. نقاشی و طراحی می‎کردم، اما کاریکاتور نه.

کوتاه، درباره قلم راپید؟
از اقلام مصرفی روزمره کاریکاتوریست‎ها.

 
فتوشاپ؟
میانه‎ای ندارم.

قلم نوری؟
ابزار کارساز، و عالی برای کاریکاتور مطبوعاتی. در این یکی دو ساله بیشترین استفاده را از قلم نوری داشته‎ام.

دانشگاه امام صادق؟
در ظاهر تنها یک دانشگاه و در واقع یک جریان فکری و سیاسی در 20 ساله اخیر کشور.

هاشور؟
خیلی هاشوری نیستم. اعصاب و حوصله می‎خواهد. سرعت کار مطبوعاتی ریزه‎کاری‎‎هایی مثل هاشور را برنمی‎تابد.

کاریکاتوریست مطبوعاتی؟
مرغِ تخمی، که باید روزی اقلا یک تخم بگذارد!

خط معلا؟
دوستش دارم. و خیلی خوب است که بعد از قرن‎‎ها بالأخره یک خط ابداع شده است.

احمدی‎نژاد؟
قرار نبود سؤال سیاسی بپرسی!

بابل؟
سبز. اگرچه الان دیگر مثل قدیم نیست. بیش از حد شلوغ و پرجمعیت شده است، در حالی‎که گنجایش این‎ حجم از آدم‎‎ها و ماشین‎‎ها را ندارد. من ترجیح می‎دهم ترافیک تهران را تحمل کنم تا این‎که در بابل یک مسیر کوتاه را که می‎شود 10 دقیقه‎ای طی کرد، در ترافیک گیر کنم. نوسازی‎‎های کلیشه‎ای و آبکی، در کنار بنر‎های تبلیغاتی باسمه‎ای در همین چند ساله یک شهر قدیمی را شبیه یک سوپرمارکت بزرگ و البته مصنوعی کرده است.

راست است که بابلی‎‎ها معتقدند بابل مرکز مازندران است؟
یک چیز‎هایی شنیده‎ام! از سال‎‎ها قبل سر مسائلی مثل مرکز استان شدن ساری و انتقال دانشگاه بابل به ساری و… اختلافاتی بین بابلی‎‎ها و ساروی‎‎ها بوده. اخیرا هم سر یک مسئله ساده داشت جنجال درست می‎شد. حتی خودم هم در فیس‎بوک رفتم چیزی بگویم، که بابلی‎‎ها ریختند سرم که «کو غیرتت؟!»
 
بزرگ‎ترین اشتباه جوانی؟
نوجوانی و جوانی همه‎اش دوره نوشتن و خط زدن است.

بارزترین صفت فرهنگ ایرانی؟
از چیز‎هایی که از بین نرفته ولی کمرنگ شده، احترام به سالخوردگان و صله رحم؛ البته در حد این‎که همدیگر را گم نکنیم! جوانمردی و مشدی‎گری و این‎طور چیز‎ها که دیگر تمام شده و رفته!

رؤیای معهود؟
رؤیاهایم دوره‎ای‎اند.

آخرینش؟
پرواز کردن. گاهی هم از دیوار رد شدن!
کابوس مرسوم؟
در تمام عمرم شاید به تعداد انگشتان دست هم کابوس ندیده‎ام؟

آخرینش؟
آقای مشایی را دیدم که با تحکم گفت «از من کاریکاتور نکشی ‎ها.» از ترس از خواب پریدم!
عیبی که در شما نیست، اما به آن متهم‎تان می‎کنند؟
خشونت‎طلبی!

عادات هنری؟ جای خاصی یا وقت خاصی یا حال خاصی لازم است برای این‎که کاریکاتور بکشید؟
هیچ. آن روز‎ها که کیهان روزنامه عصر بود و تا پیش از ظهر باید بسته می‎شد، از 10 صبح به بعد فکر کردنم می‎گرفت. بعد که روزنامه صبح شد، از پنج بعد از ظهر فکرم راه می‎افتاد. الان که در روزنامه کار نمی‎کنم، گاهی در خیابان که راه می‎روم، یا حتی همین‎ که از خواب بیدار می‎شوم و حتی در خواب در ذهنم کاریکاتور می‎کشم!

با چند انگشت تایپ می‎کنید؟
دوتا.

چند وقت یک‎بار اسم خودتان را در موتور‎های جست‎وجو سرچ می‎کنید؟
پیشتر هفته‎ای یک‎بار. الان شاید ماهی یکی دو بار.

با پول یارانه‎تان چه می‎کنید؟
قبض آب و برق و تلفن را می‎پردازم. کار دیگری هم می‎شود با این پول کرد؟!

اگر سه‎هزار میلیارد تومان پول داشته باشید با آن‎چه می‎کنید؟
می‎خندم! مدتی پیش هم‎زمان چندتا هرزنامه به ای‎میلم رسید از اسپانیا و انگلیس و شرکت کوکاکولا، که می‎گفتند برنده چندصدهزار دلار شده‎ام! حساب که کردیم، سرجمع یکی دو میلیارد تومانی می‎شد. با همسرم نشستیم و به پولدار شدن فکر کردیم و خندیدیم!

سوژه کاریکاتور از کجا می‎آید؟
در پاسخ این سؤال حکمای عالم هم در مانده‎اند، از من حقیر چی برمی‎آید؟!

یعنی مبدأ سوژه نامعلوم است؟
مهم این است که می‎آید. مبدأش مهم نیست، مقصدش مهم است. اما تناقضات و ناساز بودن‎‎ها شاید مهم‎ترین منبع سوژه باشند. کنار هم قرار دادن تناقضات، خودش طنزآفرین است.
نظرتان درباره این گزاره که «کاریکاتور چهره، مصداق هجو و توهین است»؟
لزوما این‎طور نیست. و البته به شیوه اجرا بستگی دارد و نیز به طرز تلقی افراد. می‎شود یک چهره را طوری کشید که تمسخر باشد و طوری کشید که نباشد.
اگر بخواهید کاریکاتور چهره این آدم‎‎ها را بکشید، در کدام جزء صورت‎شان اغراق می‎کنید:
 
حسین شریعتمداری؟
بینی‎.
پرویز پرستویی؟ 
چانه.
علی دایی؟
گردن.

احمدی‎نژاد؟
چشم‎ها.

خاتمی؟
ریش.

مازیار بیژنی؟
این‎یکی را نمی‎گویم!

اگر بخواهید حضور آن دوتا بچه را که در بسیاری از کار‎های شما هستند، با یک کلمه توصیف کنید؟
حیرت.

و آن مردِ چاقِ تسبیح به دست با پیشانیِ پینه‎بسته؟
باز هم سؤال سیاسی؟! این تیپ در دوره‎‎های مختلف، تعبیر‎های مختلفی داشت. در دوره کارگزاران یک‎جور، در دوره اصلاحات یک‎جور و الان یک‎جور. اصلش برمی‎گردد به بحث اشرافیت دولتی. من البته مخملبافِ دهه 60 نیستم که همه بازاری‎‎ها را دشمن اسلام و انقلاب بدانم. اما این هست که کاریکاتور بر پایه نماد‎ها می‎گردد و در بسیاری از مواقع اگر نماد‎ها آزاد و بدون شرح باشند، مورد سوءبرداشت هم قرار می‎گیرند. کاریکاتور مطبوعاتی از این جهت بهتر است که چون معمولا متن و شرح دارد و تا حد زیادی جلوی سوءبرداشت‎‎ها را می‎گیرد، کمتر دردسرساز است
.
این تیپ‎سازی‎‎ها چقدر به خلق طنز درست کمک می‎کند؟
گاهی ناچاریم از ساختن تیپ. اما رویکرد درست نقد رفتار و عملکرد است، نه خلق تیپ. تیپ‎سازی حرکت روی لبه تیغ است. مثلا وقتی می‎خواهی تحجر را با خلق تیپ نقد کنی، باید به این فکر کنی که نماد یک آدم متحجر چه فرقی باید داشته باشد با نماد یک آدم متدین؟

یک نمونه سوءبرداشت از نماد آدم متحجر؟
یکی از دوستان کاریکاتوریست که مدتی همکار کیهان هم بود، یک‎سری کاریکاتور ‎کشیده بود با موضوع طالبانیسم، و در سایتش منتشر کرده بود. خودش تعریف کرد که یک صهیونست آمریکایی با او تماس گرفته بود و تشکر کرده بود، از این‎که او چقدر شجاع است که در داخل ایران علیه ملا‎ها کاریکاتور کشیده‎ است!

حس‎تان وقتی کاریکاتورتان رد می‎شد؟
یک‎بار در یک سال پنجاه‎تا طرحم در کیهان رد شد! البته کار‎های حذفی را معمولا در نشریات دیگر یا در کتاب منتشر می‎کردم. اما ناراحت‎کننده‎تر از حذف کاریکاتور، دستکاری در کاریکاتور بود یا تحریف خبر و متن کاریکاتور
.
و واکنش‎تان به این دستکاری و تحریف؟
اعتراض شدید. اگرچه در کیهان به‎جایی نمی‎رسید!
پاسخ‎تان به کسی که می‎گوید «کاریکاتور‎های بیژنی شعارزده است»؟
احتمالا مبنا و تعریف‎مان تفاوت دارد. باید دید تعریفش از کاریکاتور و اساسا هنر و تعریفش از شعار چیست.

پاسخ‎تان به کسی که می‎گوید «بیژنی فقط چندتا نماد سیاسی ساخته و با بازی با آن‎ها کاریکاتور می‎کشد»؟
طبیعی است که هر کاریکاتوریستی در جریان کارش به نماد‎ها و فضا‎های شخصی‎اش می‎رسد و دنیایی می‎سازد که در آن دغدغه‎هایش را مطرح کند.

دغدغه‎‎های شما سیاسی است؟
در ذهن من هم مسائل زیادی مطرح می‎شود، اما بین همان‎‎ها هم باید انتخاب کرد. ضمن این‎که مگر چقدر فرصت داریم که به همه موضوعات و دغدغه‎‎ها بپردازیم؟ ممکن است دغدغه یکی آب شدن یخ‎‎های قطب شمال باشد. مسئله بی‎اهمیتی هم نیست، اما شاید در ذهن من چندان بااهمیت نباشد. من ترجیح می‎دهم به مسائلی که اولویت بالاتر جامعه امروزمان است بپردازم.

کاریکاتور لزوما باید خنده‎دار باشد؟
کاریکاتور‎هایی با طنز سیاه و طنز تلخ و طنز زیرپوستی و طنزی که به زهرخند منجر می‎شود هم داریم. اما فکر می‎کنم این جنس طنز به فرهنگ ما نزدیک نیست و با هاضمه بیننده عام کار‎های ما مناسبت ندارد. خنده نمک کاریکاتور است و البته این نمک باید با موضوع نیز مناسبت داشته باشد. آشپز ماهر باید بداند برای هر غذا چقدر نمک استفاده کند.

پاسخ‎تان به این سؤال که «کاریکاتور به چه درد می‎خورد»؟
اگر سر خودمان را خیلی شلوغ نکرده باشیم و زندگی را فراتر از عقل معاش و کاسبی و روزمرگی ببینیم، کاریکاتور فضای فکری جدیدی است که بابی به عالم تخیل می‎گشاید. ضمن این‎که کاریکاتور اجتماعی آینه ایرادات آدم‎‎ها و مشکلات جامعه است.

اگر ممنوع الفعالیت شوید چه می‎کنید؟
می‎کشم و جمع می‎کنم، تا اوضاع عوض شود!

نظرتان درباره سیدمسعود شجاعی طباطبایی؟
علمدار. کاریکاتوریست‎‎های نسل ما مدیون فعالیت‎‎های ایشان و آقای نیرومندند. هرچند بعضی‎‎ها از نسل ما نمک خوردند و نمکدان شکستند.

کینو؟
منتقد اجتماعی. با نگاهی تیزبین در کشف روابط انسانی و معضلات فرهنگی.

موردیلو؟
انیمیشن کودکانه در دنیایی فانتزی. خیلی با کارهایش ارتباط برقرار نمی‎کنم.

کوزوبوکین؟
پرکار و تیزبین. با توجهی ویژه به مسئله فقر، تبعیض و عدالت.

سمپه؟
کمیک استریپ.

شاوال؟
طنز سیاه. صادق هدایتِ کاریکاتوریست‎ها!

کاریکاتور‎های مطبوعاتی آمریکایی؟
پر کردنِ خلأ سوژه، با تکنیکِ قوی. طنز آمریکایی‎پسند، اکتیو و شاد، اما فاقد عمق.

موقعیت کاریکاتور ایران در جهان؟
از نظر تعداد کاریکاتوریست، فکر می‎کنم بعد از چین رتبه اول را داریم. از نظر ایده و سوژه و محتوا رقیب نداریم. اگرچه ضعف‎‎های تکنیکی زیاد داریم، بخصوص در کاریکاتور مطبوعاتی.

مضحک‎ترین آدم؟
آدم‎‎هایی که فکر می‎کنند وقتی از خودشان تعریف می‎کنند، دیگران هم مثل خودشان خوش‎شان می‎آید!

مضحک‎ترین حیوان؟
بعضی از انواع میمون!

شیر، چای یا قهوه؟
شیرقهوه.

کوه، دریا یا کویر؟
کوه.

استقلال یا پرسپولیس؟
به قول علما در این مقوله ورود ندارم!

تأثیرگذارترین کاریکاتوریست در زندگی شما؟
جواد علیزاده؛ که آشنایی‎ام با کاریکاتور به‎واسطه کار‎های ایشان بود.

مهم‎ترین کارِ نکرده؟
کاریکاتور‎های نکشیده.

اگر بخواهید از بین کاریکاتوریست‎‎ها رئیس‎جمهوری انتخاب کنید؟
هرگز چنین خبطی نمی‎کنم!

میانه‎تان با شعر؟
خوب. می‎خوانم و یادداشت برمی‎دارم.

بیشتر از کدام شاعر شعر در حافظه دارید؟
خیلی اهل حفظ کردن شعر نیستم. اما از سیدحسن حسینی، قیصر امین‎پور، سلمان هراتی، علیرضا قزوه و محمدکاظم کاظمی.

دوست دارید چند سال عمر کنید؟
گاهی که پیرمرد‎ها و پیرزن‎‎های فامیل را می‎بینم که با 80 یا 90 سال سن، به‎خاطر آلزایمر، مثل یک بچه پنج شش ساله‎اند، دوست دارم درجا بمیرم.

اگر بدانید 24 ساعت بیشتر زنده نیستید چه‎کار می‎کنید؟
زنگ می‎زنم به طلبکار‎ها و می‎گویم «آقا ما داریم می‎میریم، حلال کنید!» و بعد استغفار.
اگر این امکان را داشته باشید که به گذشته برگردید، کدام دوره تاریخی را انتخاب می‎کنید؟
خیلی به این موضوع فکر کرده‎ام. شاید عاشورای سال 61. اما ما‎ها که ادعای «یالیتنا کنا معک» داریم، آیا عرضه‎ جنگیدن در رکاب امام حسین(علیهالسلام) را هم داریم؟

بزرگ‎ترین آرزویی که به‎ش رسیده‎اید؟
به بزرگ‎‎ها که هنوز نرسیده‎ام. اما به بعضی از خرده‎آرزو‎ها چرا. مثلا راه انداختن مجله طنز و سایت کاریکاتور.

اگر مجبور باشید در کشوری غیر از ایران زندگی کنید، کدام کشور را انتخاب می‎کنید؟
در حال حاضر لبنان.

بهترین شهر ایران برای زندگی؟
از بین شهر‎هایی که دیده‎ام، اصفهان و بعد یزد.

بهترین خیابان تهران؟
خیابان قشنگی هم در تهران مانده؟!
برخوردتان با آدم حراف؟
فرار می‎کنم!

با آدم متملق؟
باید زد توی صورتش!

با آدمی که در برخورد اول، شما را تو خطاب می‎کند؟
استقبال می‎کنم! اصولا دنبال احترامات فائقه نیستم. آدم‎‎هایی که زیادی احترام می‎گذارند، لابد یک کاری با آدم دارند!
مازیار بیژنی در یک عبارت؟
آدم نصفه‎کاره!
حرف آخر؟
انصاف داشته باشید. کاریکاتور بیشتر ببینید!

 
گفتگو از امید مهدی نژاد -پنجره 

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
حشمت خليج پارسي
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۳۳ - ۱۳۹۲/۰۲/۳۱
1
4
مصاحبه جالبي بود
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین