موقعيت کنوني جمهوري اسلامي ايران در عرصههاي داخلي، منطقهاي و بينالمللي به گونهاي است که خواب بازگشت تجديد نظر طلبان و ساختار شکنان را طي يک انتخابات سالم و شفاف بيتعبير نموده است و از اين منظر چارهاي جز روي آوردن به طراحي و اجراي پروژههاي خائنانه و مزورانهاي چون «اصلاحات خون ميخواهد» نيست.
انتخاب استراتژي «اپوزيسيون مدني» به جاي پروژههايي همچون بازدارندگي فعال (استفاده از تمام ظرفيتهاي قانوني) و آرامش فعال (حکومتي بودن اصلاحات) از راهبردهاي افراطيون جبهه دوم خرداد پس از شکست آنان در انتخابات شوراها، مجلس هفتم و رياست جمهوري نهم بود.
سخنان سعيد حجاريان در جمع دانشجويان دانشگاه تهران با طرح موضوع «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات» به نوعي تدوين و ارائه استراتژي جديد جبهه از هم فروپاشيده دوم خرداد بود. اين عبارت پارادوکسيکال، برگرداني از شعار «انقلاب مرد، زنده باد انقلاب» تروتسکي و گفته معروف دربار پادشاهان فرانسه با عنوان «شاه مرد، زنده باد شاه» بود که حجاريان به صورت استعارهاي ميخواست نتيجه بگيرد، راهکارهاي سابق جبهه اصلاحات با شکست مواجه شده و براي حفظ بقاء و تداوم حيات حزبي، چارهاي جز اتخاذ استراتژي ديگري نخواهد بود.
تغيير ميدان مبارزه و ورود لايههاي مدني جهت پشتوانه سازي، آخرين راهبردي بود که توسط بازيگردانان اين جبهه همچون حجاريان، بشيريه، علويتبار، جلايي پور و تاجزاده مطرح گرديد.
سه روز پس از روشن شدن نتايج انتخابات مجلس هفتم، سعيدحجاريان در گفتگو با خبرگزاري ايلنا، در تبيين خط مشي جديد اين جبهه گفت: «در پروژه جديد، محوريت اصلاحات از حوزه قدرت به جامعه مدني انتقال خواهد يافت»
اين سخنان بدان معنا بود که در سالهاي گذشته اعضاي ارشد اين جبهه با حضور در قدرت و در راستاي هدف «فتح سنگر به سنگر» از ارتباط با حاميان، سمپاتهاي حزبي، دانشجويان، معلمان و کارمندان و کارگران در برهههاي حساسي چون رد لايحه مطبوعات و تحصن نمايندگان مجلس ششم، نتوانستهاند در بسيج تودهها عليه نظام به موفقيتي دست يابند. به همين جهت م - ت، از اعضاي افراطي اين جبهه، در نشستي حزبي اعلام ميکند: «سال 83، سال تشکيل و پايهريزي جنبشهاي اجتماعي و سال 84، سال به راه انداختن تظاهرات و آشوبهاي اجتماعي است.»
و عليرضا علويتبار با جسارت هر چه تمام اظهار ميدارد: «براي تحقق مطالباتمان بايد خون بدهيم، بايد براي مقابله با ديکتاتوري، سه ميليون نفر را سازماندهي کنيم.تاکنون اشتباه کرديم که چنين سازماندهي را انجام ندادهايم، اما هنوز هم دير نشده است.»
به همين منظور ماهنامه «آفتاب» که در نقش تئوري پرداز و ارگان نظري جبهه مشارکت و طيفي از نيروهاي ملي - مذهبي ظاهر شده در همان دوران با درج مطلبي تحت عنوان «اپوزيسيون مدني، جنبش اصلاحطلبانه ملت ايران» راهکارهايي را جهت برپايي حرکتهاي پوپوليستي و استمداد از ظرفيت اپوزيسيون مدني در قالب گردهمايي، تحصن، تظاهرات، اعتصاب و ساير اشکال مقاومت و نافرماني مدني، جهت نيل به اهداف و خواستههاي فزون طلبانه حزبي خود ارائه ميکند و از ضرورت شکلگيري کميتههاي حزبي در محلات و جذب مردم به ويژه جوانان در اين کميتهها سخن ميگويد. همچنين در تکميل اين خط مشي جديد، حجاريان در مصاحبه با روزنامه شرق ميگويد: «نيروهايمان را به مجلس و دولت برديم و کسي براي سازماندهي مردم باقي نماند. ما در هوا مشغول کارزار بوديم در حالي که رقيب در جبهه زميني مشغول پيشروي بود. اگر يک ميليون نفر جلوي بيمارستان سينا (پس از ترور حجاريان) و 3.5 ميليون نفر روبروي مجلس در زمان تحصن نمايندگان مجلس ششم جمع ميشوند، ديگر کاري از دست نيروي رقيب بر نميآمد.»
*سربازگيري از دانشگاهها
تجربه انقلابهاي مخملين نشان ميدهد سرمايه گذاري بر روي جوانان به ويژه جنبشهاي دانشجويي، يکي از مهمترين مولفههاي پيش برنده طرحهايي چون براندازي نرم است. اولين تجربه انقلاب رنگي در دوران پس از جنگ سرد، در يک دوره زماني 6 هفتهاي يعني از 17 نوامبر تا 29 دسامبر 1989 در کشور چکسلواکي به ثمر نشست. حلقه دوم اين انقلاب که در واژگان علوم سياسي به کودتاي فرامدرن (post-modern coup) شناخته ميشود، در صربستان (1997) و به وسيله جنبش دانشجويي اتپور ( به معناي مقاومت) تکميل گرديد و سپس در سال 2003، حلقه سوم آن در گرجستان با حرکت دانشجويي کمارا ( به معناي "بس است ") تدارک ديده شد. در اکراين نيز گروهي از جوانان و دانشجويان آموزش ديده، حرکتي به نام پورا (به معناي لحظه موعود فرا رسيده) را در سال 2004 طراحي و به مرحله اجرا گذاشتند که با عناويني همچون انقلاب نارنجي، سرخ و شاه بلوطي ملقب گرديد. اين سناريو در بلاروس با نام جنبش زوبر و در انقلاب لالهاي 2005 قرقيزستان که دانشجويان در صفوف مقدم آن قرار داشتند با نام اتپور (مقاومت) ادامه يافت.
در دوره حاکميت تجديد نظرطلبان اين پروژه در جمهوري اسلامي ايران به صورت جدي کليد خورد تا گروهي از عناصر خود فروخته و وابسته، اقدام به سربازگيري از دانشگاههاي کشور نمايند. در پروژهاي که حلقه کيان طراحي نموده بود، ماموريت عبور از ميدان مين و خطوط قرمز به عهده جنبش به اصطلاح دانشجويي گذاشته شد تا جنبشي که خاستگاه و فلسفه وجودي آن با عدالت خواهي، استکبار ستيزي و استقلال محوري تعريف شده است، به ابزاري در جهت تحقق و اجراي سناريوي دشمن تبديل گردد. ثمره اين سرمايه گذاري در شبه کودتاي 18 تير سال 1378 خود را به خوبي نشان داد و عناصر فريب خوردهاي چون علي افشاري، رضا دلبري، اکبر عطري، عبدالله مومني، فاطمه حقيقت جو، علي اکبر موسوي خوئيني، سعيد رضوي فقيه و... به عنوان پيشقراولان جنبش دانشجويي معرفي گرديدند.
با شکست شبه کودتاي 18 تير، طراحان جنگ نرم به اين نتيجه رسيدند که براي پيشبرد اهدافشان در جمهوري اسلامي ايران، نميتوانند برسرمايه گذاري روي قشري خاص حساب ويژه باز کنند بنابراين لايههاي ديگري از جامعه همچون زنان، روزنامه نگاران، اساتيد دانشگاه، نخبگان، کارگران و هنرمندان هم بايد با ميدان بيايند تا زمينههاي انقلاب مخملين به صورت فراگير و گسترده در کشور فراهم گردد.
اعترافاتهاله اسفندياري، رامين جهانبگلو و کيان تاجبخش نشان داد که روزنامه نگاران يکي از مهمترين گروههاي هدف در پروژه براندازي نرم هستند.
داستان پديدارشدن روزنامههاي زنجيرهاي که رهبر معظم انقلاب در تعبيري ژرف و رسا از آنان به عنوان "پايگاههاي دشمن " نام بردند و همچنين روزنامه نگاران خود فروخته و اجير شدهاي که بخش زيادي از آنان هم اکنون در کشورهاي غربي بسر ميبرند، در تدوام جنگ نرم کليد خورده بود و هم اکنون نيز اين پروژه با عناوين مختلف دنبال ميشود.
در سال گذشته و جاري، شاهد سفرهاي متعدد روزنامه نگاران و خبرنگاران رسانههاي مختلف کشور به کشورهايي چون هلند، انگليس، فرانسه، ايتاليا، هند، ژاپن و... بوده ايم. در اين سفرها، عناصري چون خاويرسولانا، اليزابت چني و فرح کريمي، ميزبان روزنامه نگاران ايراني بوده اند و طي آن کلاسهاي آموزشي با تدريس کتابهايي چون "از شورشيان آرمانخواه تا مبارزان بي آرمان " تاليف جين شارپ که ازسال 1993 در تيراژي وسيع در کشورهاي اروپاي شرقي و جمهوريهاي استقلال يافته شوروي چاپ و توزيع شده، همراه بوده است. بخشي از کارشناسايي و دعوت از روزنامه نگاران ايراني، به عهده فاطمه حقيقت جو گذارده شده که هم اکنون در آمريکا مستقر است. وي در سفر گروهي از روزنامه نگاران به ايتاليا، ميزبان آنان بوده است.
تصويب بودجه 15 ميليون يورويي دولت هلند تحت عنوان "پلوراليزم رسانهاي در ايران " که برمبناي آن موسسه هلندي "هيفوس " وظيفه پشتيباني مالي از روزنامه نگاران، رسانههاي مکتوب و ديجيتالي را برعهده ميگيرد، بخشي ديگر از پروژه سرمايه گذاري غرب بر اصحاب رسانه را هويدا ميسازد.
براساس گزارش رسمي موسسه هيفوس، اين موسسه در سال گذشته کمکهاي مالي خود را به موسسات، نشريات و سايتهاي اينترنتي همچون "راهي " متعلق به شادي صدر از روزنامه نگاران فمنيست، "کارورزي سازمانهاي جامعه مدني " متعلق به محبوبه عباسقلي زاده که در نشريات فمنيستي قلم ميزند، "کنشگران داوطلب " متعلق به سهراب رزاقي، "ايران گويا " به مدير عاملي حسين باستاني عضو ارشد حزب مشارکت ايران، "مرکز فرهنگي زنان "، "کانون زنان ايران " و روزنامه اينترنتي "روز آنلاين " اعطا کرده است. در کنار موسسه هيفوس، موسسات واسطي همچون "بنياد دخترک "، "فريدومهاوس " و "پرس تاو " نيزکار تدارک مالي، فني و امنيتي روزنامه نگاران تجديد نظر طلب را برعهده داشتهاند.
برخي از اسناد منتشره نشان ميدهد که کنگره آمريکا، وزارت خارجه اين کشور، بنياد صهيونيستي سوروس، بنياد به اصطلاح غير انتفاعي خانه آزادي و شوراي روابط خارجي ايالات متحده از سرمايه گذاران و پشتيبانان مالي حمايت از روزنامه نگاران ايراني هستند.
* زمستان داغ
با آغاز سال تحصيلي 88 - 87 دانشگاهها، دفتر تحکيم وحدت (طيف علامه) با صدور بيانيهاي اعلام کرد: «با توجه به شکست دوره اصلاحات و در بن بست قرار گرفتن روشنفکران و منتقدان سياسي، اين تشکل دانشجويي تصميم گرفته است راهبرد و تاکتيک فعاليت خود را از فاز سياسي به فاز اجتماعي تغيير دهد.»
در بيانيه اين دفتر همچنين روي چند محور تاکيد شده بود:
- ما شکت سياست «اصلاحات انتخابات محور» را اعلام ميکنيم.
- راه حل خروج از دوران انفعال کنوني، تقويت جامعه مدني و ارتباط گيري با بخشهاي اجتماعي است. دفتر تحکيم بايد پل دانشگاه با اجتماع باشد.
- دوران انسداد کنوني را بايد تبديل به دوره تجهيز و آمادگي نمائيم. از اين روي دفتر تحکيم وحدت از فعاليت سياسي خارج و وارد عرصههاي اجتماعي و فرهنگي خواهد شد. اين دفتر طرح ارتباطگيري موثر با تشکلهايي چون جنبش زنان، کارگران، معلمان، مجامع علمي و اقوام و طوايف را در دستور کار خود قرار داده است.
-تجربه 10 ساله دفتر تحکيم تاکيد دارد راه حل غلبه بر اقتدارگرايي، دوري از قدرت، نقادي قدرت، ديدهباني جامعه مدني و در نهايت ورود به جامعه مدني و عرصههاي عمومي است.
از سوي ديگر در اوايل شهريور ماه سال 87 يعني زماني که اعضاي جديدي شوراي مرکزي دفتر تحکيم (طيف مدرن) توانستند در انتخابات داخلي به پيروزي دست يابند، شاهد اتخاذ چنين مواضع ساختار شکنانهاي از سوي آنان بوديم. اين تشکل با شعار عبور از نظام اسلامي، وعده «زمستاني داغ» را به مردم و مسئولان کشور داده و تاکيد کرد از همه ظرفيتهاي اجتماعي براي رسيدن به اهداف خود سود خواهد برد.
ناگفته پيداست طيف مدرن دفتر تحکيم که توانسته بود بر طيف سنتي و دموکراسي خواه پيروز شود، ارتباط بسيار نزديکي با سازمان مجاهدين، حزب مشارکت، نيروهاي ملي - مذهبي، نهضت آزادي، سلطنت طلبان، تشکلهاي پان ترکيسم، پان عربيسيم و حتي جريانهاي چپ همچون حزب کمونيست کارگري، حکمتسيتها، پژاک و فدائيان خلق داشت و وعده زمستان داغ آنها نشان ميداد که باز هم قرار است از دانشگاه و دانشجو به عنوان موتور محرکي براي خروج از بيحسي اجتماعي استفاده شود. در پروژه جديد بايد بار ديگر دانشجويان به عنوان مينروب و نردبانهاي رسيدن به قدرت و ثروت، مورد سوء استفاده قرار گيرند. آنان هنوز در سوداي شبيهسازي 18 تيري ديگر هستند و براي عملياتي کردن پروژههاي خود، نه تنها هيچ ابايي از هزينه کردن اعتبار دانشجويان يک دانشکده و دانشگاه ندارند بلکه آن را امري بايسته و ضروري ميدانند.
ديدارهاي سال گذشته پياده نظامهاي طيف مدرن که در پروژه جديد بايد نقش دستمالهاي يک بار مصرف را بازي کنند و محتواي مذاکرات آنان با عناصر افراطي و تجديد نظر طلب همچون احمد زيدآبادي، هدي صابر، تقي رحماني، رضا عليجاني، محمد توسلي، ابراهيم يزدي، عبدالله نوري، سعيد حجاريان و مصطفي تاجزاده نشان داد که ادعاي تغيير فاز فعاليتهاي دفتر تحکيم از سياسي به اجتماعي يک ادعاي سخيف و ابلهانه است. بيانيه دفتر تحکيم، دعوت به يک شورش و ساختار شکني آشکار بود که طومار مدعيان آن سريعتر از آنچه که تصور ميکنند توسط نيروهاي نظام در هم پيچيده خواهد شد.
*اصلاحات خون ميخواهد، جانبازي کافي نيست
به اعتقاد بسياري از تحليلگران موقعيت کنوني جمهوري اسلامي ايران در عرصههاي داخلي، منطقهاي و بينالمللي به گونهاي است که خواب بازگشت تجديد نظر طلبان و ساختار شکنان را طي يک انتخابات سالم و شفاف بيتعبير نموده است و از اين منظر چارهاي جز روي آوردن به طراحي و اجراي پروژههاي خائنانه و مزورانهاي چون «اصلاحات خون ميخواهد» نيست.
ورود پيشدستانه سيد محمد خاتمي به صحنه انتخابات دهم رياست جمهوري، با شعار «يا من موسوي» نتوانست خللي در عزم ميرحسين موسوي براي ورود به صحنه انتخابات به وجود آورد. درهمان ايام برخي سيگنالهاي امنيتي حکايت از طراحي توطئهاي جهت حذف رقيب خاتمي از صحنه رقابتهاي انتخاباتي داشت که با ورود زود هنگام نيروهاي امنيتي و حفاظتي، اين توطئه نقش بر آب شد.
پس از کنار کشيدن خاتمي از صحنه رقابت، تجديد نظر طلبان چارهاي جز حمايت از ميرحسين موسوي نداشتند. آنان کروبي را نه کانديدايي داراي مقبوليت ميدانستند و نه رييسجمهوري که بتواند اهداف آنان را دنبال کند. اما موسوي لااقل يک مزيت نسبت به کروبي داشت و آن در ميزان راي او بود.
ورود ميرحسين به صحنه رقابت انتخاباتي و با گفتماني در چارچوب نظام اسلامي و بروز برخوردهايي قهرآلود با طيف ساختارشکن، آنان را به اين تکاپو واداشت که چارهاي ديگر بينديشند. ميرحسين نه پايگاه اجتماعي لازم را براي پيروزي در انتخابات دارد و نه در فرض پيروزي ميتواند اهداف ساختارشکنانه و عبور از نظام اسلامي را براي آنان محقق سازد. ميرحسين 69 ساله آن قدر سرد و گرم روزگار را چشيده که خود را در معرض طرحهاي نابخردانه و کوته فکرانه مشتي جاه طلب قرار ندهد.
بنابراين براي رسيدن به اهداف شوم خود، بايد به پروژهاي ضد امنيتي و ملي پناه ببرند که در راستاي اجراي آن اگر لازم باشد بايد کثيفترين تزويرها را هم به کار بست تا شايد در ميدان خونخواهي او، خواب انقلابهاي رنگين را تدارک ديد.
در خوابهاي بيتعبير شکست خوردگان انتخابات دهم، بايد پيش از آنکه سنگ محک انتخابات، ميزان مقبوليت و مشروعيت مردمي آنان را نشان دهد، بايد فضاي عمومي کشور را به سمت ناآرامي و نافرماني پيش برد تا شايد قبل از انتخابات بتوانند چارهاي بيانديشند.
کشف و خنثي سازي عمليات "آشوبهاي شهري" ، را بايد کشف و خنثي سازي پروژه مزورانه «اصلاحات خون ميخواهد، جانبازي کافي نيست» برشمرد، پروژهاي که با عنايات خداوند متعال و جانفشاني پاسداران امنيت کشور خطري بزرگ را از کيان نظام اسلامي دور ساخت.