کد خبر: ۹۴۲۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
خیانت و پيوندهاي سياه عیسی سحر خیز

آزادی در جعل واقعیت و ایران در زندان یک ذهن بیمار

نگاهي به موجوديت فكري وي،‌ البته با دور كند، حقايق تأسف باري را به نمايش مي‌گذارد؛ تأسف بار از اين نظر كه انسان تا چه حد مي‌تواند سقوط كند كه دوستي مردم و مملكتش را وابگذارد و بيگانه را دوست پندارد. او را مي‌توان نمونه‌اي از اپورتونيست‌ها و ماكياوليست‌هاي خزنده در فضاي سياسي كشور درنظر گرفت. او و افراد شبيه به او، بدون آنكه حدودي را رعايت نمايند و پاي‌بند اخلاق باشند به هر آنچه منافع شخصي‌شان را تأمين نكند، حمله كرده و تا آنجا پيش مي‌روند كه هم‌كاسه‌ي بيگانگان مي‌شوند .
عيسي سحرخيز، مدافع سينه‌چاك اكبر گنجي (كه اكنون به حدي از "شفافيت" رسيده كه محتواي قرآن كريم را هم مخدوش مي‌داند) و مدافع سرسخت شيرين عبادي (مروج فمينيسم)، سال گذشته در مقاله‌اي نوشته بود اوضاع سياسي كشور چنان شتابي دارد كه گويي فيلمي است با دور تند! او البته بيشتر به تحولات مديريتي در بخش فرهنگي (رسانه‌ها و مطبوعات) نظر داشت و مدعي بود اين رويدادها را پيش بيني مي كرد اما نه به اين سرعت.
اما نگاهي به موجوديت فكري وي،‌ البته با دور كند، حقايق تأسف باري را به نمايش مي‌گذارد؛ تأسف بار از اين نظر كه انسان تا چه حد مي‌تواند سقوط كند كه دوستي مردم و مملكتش را وابگذارد و بيگانه را دوست پندارد. ذكر اين نكته لازم است كه پرداختن به كسي همچون سحرخيز به معناي اهميت وي و ديدگاه‌هايش نيست. او ناچيزتر از آن است كه بر اراده‌ي ملتي اثري داشته باشد و به آساني فراموش مي‌شود. اما او را مي‌توان نمونه‌اي از اپورتونيست‌ها و ماكياوليست‌هاي خزنده در فضاي سياسي كشور درنظر گرفت. او و افراد شبيه به او، بدون آنكه حدودي را رعايت نمايند و پاي‌بند اخلاق باشند به هر آنچه منافع شخصي‌شان را تأمين نكند، حمله كرده و تا آنجا پيش مي‌روند كه هم‌كاسه‌ي بيگانگان مي‌شوند تا خر مراد را سوار شوند؛ البته اگر شد. اگر نشد هم انگشت خيس خود را در هوا نگه مي‌دارند تا بفهمند باد از كدام سود مي‌وزد!
نگاهي به اين نمونه‌ي جالب مي‌تواند ماهيت جرياني را كه براي سال‌ها هر نوع سياست استقلال مدار را مورد طعن و تمسخر قرار داده و هوشياري در برابر دشمنان را به "توهم توطئه" تعبير مي‌كرد، بيش از پيش در معرض قضاوت منصفانه قرار دهد و آشكار كند كه خود اين افراد در چه درجه‌اي از چنين توهمي گرفتار آمده‌اند؛ چنان كه تغيير مديران و اساساً هر اقدام و تصميم دولت كنوني را "توطئه" براي "حذف اصلاح‌طلبان" مي‌شمارند. آن هم اصلاح‌طلباني كه در اواخر دوره‌ي حضورشان در دولت، براي فرار از پاسخگويي به افكار عمومي درباره‌ي عملكردشان، به بهانه‌هاي واهي "سياست خروج از حاكميت" را در پيش گرفته بودند. اينكه حالا چه شده كه اين افراد قصد قدرت كرده‌اند واصلاً‌ كجايند و در چه كارند كه دولت كنوني مي‌خواهد حذفشان كند را بايد در ذهن كوچك سحرخيز جستجو كرد!
ترشحات ذهني او طي 3 سال اخير به صورت سخنراني يا مقاله و يادداشت و مصاحبه، عمدتاً در سايت‌ها و رسانه‌هاي خارج كشور منتشر شده است؛ از قبيل روزآنلاين، پيك نت، ‌صداي آلمان، راديو فردا، ايران امروز و... كه هتاكي به اسلام و انقلاب و ايران و مردم ايران مأموريت اصلي آنهاست و همگان از وابستگي اين رسانه‌ها به دستگاه‌هاي اطلاعاتي بيگانه آگاهند.
به اين ترتيب، در اولين صحنه‌هاي نمايش عيسي سحرخيز، مشخص است كه مواضع و ديدگاه‌هاي وي حتي در رسانه‌هاي اصلاح‌طلب داخل كشور قابل انتشار نبوده و بدنام‌ترين رسانه‌هاي ضد ايراني تمايل زيادي به انتشار مطالب و مواضع وي داشته‌اند. ظاهراً تنها طريق امرار معاش وي، كه مطالبش به ندرت در نشريات داخل كشورمنتشر مي‌شود، از رسانه‌هاي مذكور است.
مسئله سحرخيز آنجا جدي‌تر مي‌شود كه به يادآوريم او در اوايل دوره‌ي حضور اصلاح‌طلبان در دولت، در وزارت ارشاد عهده‌دار مديركلي مطبوعات داخلي بود. "مدير كل مطبوعات داخلي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي" در زمان رياست جمهوري خاتمي و وزارت عطاءالله مهاجراني اكنون به اين نتيجه رسيده است كه "آنچه در كشور برخلاف روح و مفاد قانون اساي جريان دارد، حاكميت مطلقه‌ي يك فرد بيشتر نيست و ديگران، چه در دولت تزييني،‌ چه در مجلس فرمايشي، و چه در قوه‌ي قضاييه تحت امر، چيزي نيستند جز معاوناني فرمانبردار و در واقع عروسك‌هاي خيمه شب بازي كه دست‌ها و پاهايشان با نخ‌هاي نامري به حركت در‌مي‌آيد و برنامه ها و نقشه‌هاي بازيگر پس پرده را اجرا مي‌كنند و ديگر هيچ. هسته‌ي اصلي اين باند حاكميت يك جريان خشونت‌گرا و جنگ طلب و ضد دموكراسي و حقوق بشر در داخل و ضد صلح در جهان است. ماهيت اين جريان همان‌گونه كه اقتضاي طبيعتش است، مخالفت با فعاليت آزاد احزاب و گروه‌هاي سياسي، جنبش‌هاي دانشجويي و زنان، سازمان غيردولتي و اتحاديه‌ها و سنديكاهاي كارگري و كارمندي است. به اين دليل است كه اين جريانرسانه اياين دست تحرك هاي قانوني، به شدت برخورد مي‌كند و صداي مخالفانن را در حلقوم خفه مي‌سازد" (وبلاگ حماسه‌ي گنجي- 26/4/1385)
پاراگراف بالا را دوباره با دقت بخوانيد و سپس آن را مقايسه كنيد با نوشته هاي روبين، مایکل لدين و ديگر حقوق بگيران مؤسسه صهيونيستي امريكن اينترپرايز كه سال‌هاست عليه ايران و نظام جمهوري اسلامي همين‌گونه لجن پراكني كرده‌اند. شواهد و مصاديق اين پيوند را در ادامه بررسي مي‌كنيم.
از جمله مهمترین وظایف رسانه‌ها اطلاع‌رسانی به قصد تنویر افکار عمومی است. این وظیفه مهم در وضعیت فعلی ارتباطات و اطلاعات، جنبه‌ای حیاتی دارد و فقدان یا کمرنگ بودن آن، بی‌تردید راه به خیانت می‌برد؛ خیانت به آرمان‌ها و ارزش ها و انسانیت و به خصوص حقیقت.
در عرصه فرهنگ و سیاست در سال‌های اخیر و به طور مشخص در دهه گذشته، طیف گسترده‌ای از رویدادها و افراد و نظریه‌ها و تحلیل‌ها رخ نموده‌اند که بررسی و کنکاش در آنها می‌تواند برای دریافت بلاواسطه حقایق، یا دست کم با واسطه‌های کمتر، مؤثر باشد.
می‌دانیم که صدها نفر در این عرصه عرض اندام کرده‌اند؛ میلیون‌ها کلمه نوشته و گفته شده‌اند و جریان‌ها و موج‌هایی برآمده و فروکش کرده‌اند. برخی از این اجزاء تاریخ مصرفشان به اتمام رسیده و کنار رفته‌اند یا نقشی دیگر پذیرفته‌اند. بخشی نیز همچنان مطمح نظرند و مورد بحث و دست به کار.
در این کشمکش ها و لفاظی ها همواره این سؤال دشوار از سوی کنجکاوان و ناظران بیرونی -بیرون از دایره باندها و گروه‌ها و...- مطرح بوده که کدام طرف راست می‌گوید؟ بدیهی است که پاسخ چنین پرسشی نیازمند بررسی اطلاعات گوناگون و گاه بی‌ربط به هم است؛ که از عهده هر کسی برنمی‌آید در حالی که نیاز به دانستن ضرورتی است، غیرقابل چشم‌پوشی. اینجا پرسش دوم مطرح می‌شود که پس برای فهم حقیقت چه باید کرد؟
مجموع این 2 پرسش به هم پیوسته، انگیزه ما در تهیه و ارائه این مجموعه مطالب بوده است. در واقع، اعتقاد و پایبندی به رسالت اطلاع‌رسانی صحیح و بدون دغلکاری و شانتاژ و درهم‌آمیزی راست و دروغ، ما را بر آن داشت تا به صورتی مدون و روشمند و دقیق، بدون پیش‌داوری و غرض‌ورزی، در این آشفته بازار به دنبال آن بگردیم که کدام سکه قلب است و کدام سره؟ و چه کسی ظاهر و باطنش یکی است و چه کسی فریبکار.

یکی از کسانی که در این سال‌ها فعالیت‌های بسیار مشکوکی داشته و سؤالات فراوانی درباره او و ارتباطات و فعالیتش مطرح شده و خودش هیچ گاه پاسخی ارائه نکرده، سحرخیز است. وی از کسانی است که با برآمدن دولت اصلاحات، خود را به آن الصاق کرد و ابتدا مورد اعتماد قرار گرفت اما در پی تخلفاتی چند، کنار زده شد و از آن پس، شروع به قلمزنی در برخی نشریات و همچنین راه‌اندازی یک ماهنامه کرد و با شدت و صراحت زیادی به همه چیز، از مبانی اسلام گرفته تا اصول و ارزش‌های انقلاب و حتی به اصلاح‌طلبانی که با آنها دمساز بود، حمله کرد. ارتباط ویژه او با رسانه‌های خارجی، برای بسیاری و از جمله اغلب اصلاح‌طلبان این گمان را مطرح کرد که او از سوی گروه یا سازمان خاصی با هدف ایجاد اغتشاش در عرصه سیاست کشور هدایت و حمایت می‌شود. همین گمان باعث گردید که وی مطرود بسیاری از اصلاح‌طلبان بشود که این البته به تجری وی انجامید تا آنجا که برخی از دوستان نزدیکش را هم متهم کرد که آلت دست شده‌اند و تن به سازوکاری داده‌اند.
وضعیت خاص این فرد چون می‌تواند نشاندهنده وضعیت یک جریان در کشور باشد، ارزش بررسی و کنکاش دارد وگرنه به لحاظ قوت فکر و نفوذ نظریات، سحرخیز اصلاً قابل اعتنا نیست.
در برخورد با این مجموعه، مطالب باید در نظر داشت که ممکن است یافته‌ها و نتایج مطابق میل و گمان اولیه هر یک از ما نباشد؛ یا شاید به نظر جانبدارانه برسد؛ یا حتی ورود نابجا به حریم شخصی و خصوصی تلقی گردد. اما همة مواردی از این دست، نتیجة وضعیت و ماهیت موضوع تحت بررسی است. به عبارت دیگر، ماهیت سحرخیز و فعالیت‌ها و نوشته‌های اوست که باعث تیزی این مجموعه مطالب، ورود به مسائل شخصی وی، تکرار برخی مواضع او و موضع گیری در برابر آنها به قصد وانمایی حقیقت و... می‌گردد.
نکته پایانی اینکه، این یک بررسی کامل و جامع نیست و به ویژه محتاج نقد و گره‌گشایی بیشتر است. به همین جهت، باب اظهار نظر در این زمینه گشوده است و تهیه‌کنندگان مشتاق دریافت نظرات و حتی اطلاعات بیشتر و مغفول‌مانده در این باره می‌باشند.
آزادي در جعل واقعيت
اگر ترشحات ذهن سحرخيز را با دقت بررسي كنيم، جزئیات رسوا كننده اي يافت می شود؛ از جمله دغدغه آزادي بيان. وي با استناد به اعلاميه جهاني حقوق بشر معتقد است "هر فردي حق آزادي عقيده و بيان دارد و اين حق مستلزم آن است كه كسي از داشتن عقايد خود بيم و نگراني نداشته باشد و در كسب، دريافت و انتشار اطلاعات و افكار، ‌به تمام وسائل ممكن بيان و بدون ملاحظات مرزي آزاد باشد."
در اينكه انسان بايد از حق آزادي بيان برخوردار باشند، شكي نيست اما-گذشته از بحث لزوم تعادل ميان انسان‌ها در استفاده از اين آزادي- بايد ديد چرا سحرخيز در حالي كه هر آنچه مي‌خواهد، مي‌گويد و به مسئولين كشور توهين مي‌كند و از اتهام زدن به ديگران ابايي ندارد، بر اين حق به صورت ويژه تأكيد مي‌كند و در پس اين تأكيد چه چيزي نهفته است؟ براي نمونه و به منظور كشف این "بزه ذهني"، مقاله "سانسور و خودسانسوري؛ ابزار تحكيم حاكميت اقتدارگرايان" وي را (منتشر شده در سايت اخبار روز به تاريخ 3/3/86) مرور می کنیم.
وي در اين مقاله‌ي مطول كه در يك سايت ضد انقلابي ارائه شده، ابتدا اشاره مي كند كه امام خميني(ره) علاقه‌ي شديدي به اخبار داشت و مسئولين خبرگزاري جمهوري اسلامي براي ايشان به صورت روزانه بولتن خبري تهيه مي‌كردند و وقايع و نقاط ضعف و قوت را بدون بيم گزارش مي‌نمودند اما مقام معظم رهبري تنها به اخباري علاقه دارند كه در تأييد سياست ها و عملكرد نظام باشد: "پس از فوت ايشان شرايطي پيش آمد كه دامنه‌ي تحمل مسئولان كشور چنان تنزل كرد كه حتي به روي تهيه اخبار و گزارش‌هاي مرتبط با نارسايي‌ها و مشكلات، و حتي در جريان قرار گرفتن مديران مياني كشور حساسيت به خرج دهند. اين امور خود سنگ بنايي شد تا اين ديوار كژ تا ثريا كژ بالا رود و به روزگاري چون امروز برسيم كه سانسور و خودسانسوری فزاينده در رسانه‌هاي خبري و به ويژه روزنامه ها در تاريخ ايران كم سابقه است."
در اينجا 2 جعل قابل مشاهده است: يكي در مورد علاقه‌ي امام(ره) به اخبار است كه سحرخيز به سادگي آن را به علاقه‌اي ژورناليستي تقليل داده و اين علاقه را مبناي تصميم‌گيري ايشان برشمرده است. حال آنكه، حضرت امام خميني(ره) از طرق مختلفي درباره‌ي موضوعات و مسائل گوناگون كسب اطلاع مي‌كردند و سپس به مشورت با افراد پرداخته و در نهايت براساس انديشه‌ي بلند خود تصميم مي‌گرفتند. جعل دوم سحرخيز، در مورد رهبر معظم انقلاب است و مدعي است ايشان توجهي به اخبار ندارند و مخصوصاً‌ كسي جرأت ارائه‌ي اخبار نقایص و كمبودها را ندارد، زيرا توبيخ مي‌شود!‌ وي قطعاً نمي‌تواند به اين پرسش ساده پاسخ دهد كه در حالي كه در روزنامه‌هاي كشور هر نارسايي و هر كمبود و نقصي با صراحت تمام ذكر مي‌شود، چگونه رهبر نظام از اخبار مطلع نمي‌گردد و آيا اين روزنامه‌ها توبيخ مي‌شوند؟ البته برخورد با تخلفات مطبوعاتي امري جداست كه اتفاقاً سحرخيز از ورود به حوزه‌ي آن پرهيز مي‌كند زيرا خود سابقه‌ي بزه مطبوعاتي دارد و خيلي خوب مي‌داند كه با تمسك به اصل آزادي بيان نمي‌توان اخلاق و قانون را زير پا گذاشت. در ادامه به اين موضوع بيشتر خواهيم پرداخت.
به هر حال، سحرخيز در يك پاراگراف كوتاه به آساني به جعل واقعيات مبادرت كرده تا بتواند پاي خود را بر پله بعدي پروژه‌ي "دفاع از آزادي بيان" بگذارد. در اين پروژه، ابتدا بايد تصويري از "دشمن آزادي بيان" ارائه شود تا زمينه‌ي براي دفاع از آزادي بيان پديد آيد. در واقع، اين پروژه زماني قابل اجراست كه اساساً مسئله‌اي با عنوان آزادي بيان مطرح باشد و ا گر چنين نبود، يعني آزادي بيان در جامعه برقرار بود، يا بايد قيد اين پروژه را زد يا براي آن مسئله تراشيد! اين همان دستورالعملي است كه جين شارپ در يك كتابچه‌ي راهنماي برقراري دموكراسي به شاگردانش آموزش داده است.
در ابعاد بزرگتری، ايالات متحده و كشورهاي غربي براي مقابله با انقلاب اسلامي و تضعيف نظام جمهوري اسلامي از همين شيوه استفاده كرده و مسئله فرضي نظامي بودن برنامه‌ي هسته‌اي ايران را مطرح کرده و سپس بر سر اين مسئله فرضي كشمكش راه انداختند. جنبه‌ي حقوق بشري اين كشمكش در قالب يك پروژه با همان اهداف و به كارگرداني همان كشورها و با استفاده از محافل وابسته مانند سازمان جهاني حقوق بشر، انجمن بين‌المللي كار و ... با همكاري يك پياده نظام از ماجراجويان داخلي (از جمله افرادي مانند گنجي، سازگارا، سحرخيز، عبادي و...) به همان ترتيب، يعني تعريف يك مسئله‌ي فرضي و سپس كشمكش بر سر آن، عملياتي شده است.
ايران در زندان ذهن
توهم خود پرداخته‌اي كه سحرخيز و به طور كلي پياده نظام پروژه‌ي "دفاع از آزادي بيان" به آن دچارند و آن را تبليغ مي‌كنند، بخشي از جنگ رواني براي ايجاد بدبيني جامعه نسبت به نظام و مسئولين كشور است. جين شارپ در كتابچه‌ي راهنماي دموكراسي خود چنين دستورالعملي را صادر كرده است: ‌"مبارزات غيرخشونت آميز توسط جنگ افزارهاي رواني، اجتماعي، اقتصادي و سياسي كه توسط مرم و مؤسسات اجتماعي به كار گرفته مي‌شوند. اين سلاح‌ها با نام‌هاي گوناگوني همچون اعتراضات، اعتصابات، عدم همكاري‌ها، تحريم‌ها، بي‌ميلي‌ها ونيروهاي مردمي شناخته شده‌اند."
در طول سال‌هاي گذشته بارها اين اقدامات از سوي جریان متمایل به براندازی اجرا شده است. اما اين راهكار همچنان مورد استفاده طيفي از آن افراد است كه هنوز از توهم مزبور خلاصي نيافته‌اند.
در مقاطعي در دوران 8 ساله اصلاح طلبان، تندورهاي اين طيف بارها شرايط جامعه را به ماه‌هاي آخر رژيم پوسيده‌ي پهلوي تشبيه مي‌كردند تا چنين القا كنند كه جمهوري اسلامي به پايان راه خود رسيده است و ناچار است از آرمان‌ها و اصول خود دست بكشد. با این حال، آنان كه اين تشبيه نابجا را فریاد مي‌كشيدند، رفتند و جمهوري اسلامي مقتدرتر از پيش به راه خود ادامه داده است. اما گويا يكي هنوز تغيير اوضاع را درنيافته است و بر همان سياق مي‌نويسد: "روزنامه نگاران، اكنون با تغيير دولت، روز به روز عرصه را بر خود تنگتر مي‌بينند. شرايط ويژه‌اي كه انسان را به ياد نيمه‌ي اول دهه‌ي 70 مي‌اندازد؛ دوران حاكميت باند سعيد امامي بر فضاي فرهنگي و مطبوعاتي كشور، البته این بار بي‌پرده و آشكار. فضاي پر رعب و وحشت، همراه با سانسور و خودسانسوري در زنداني به نام ايران كه روزنامه‌نگاران و اهالي مطبوعات از سفر كردن به خارج نيز منع مي‌شوند و بازداشتگاه‌ها منتظر آنان."
گذشته از سطحی نگری كه در اين تشبيه پيداست، خبط عمده‌ي سحرخيز آن است كه حافظه‌ي تاريخي مردم را ناديده گرفته است و بر مبناي توهم خود، دوراني را فرض مي‌كند كه بيشتر يادآور مكاكارتيسم در امریکاست و آن را در بخشی از دوران حيات جمهوري اسلامي تعبيه مي‌كند كه از قضا فعاليت‌هاي فرهنگي در آن رو به اوج بود. به همين دليل او تضيح نمي‌دهد در آن سال‌ها چه اتفاقاتي و توسط چه كساني افتاده كه در نتيجه‌ي آن "ايران تبديل به زندان روزنامه‌نگاران" شده بود و مهمتر اينكه اگر چنان سانسور و اختناقي بر مطبوعات حاكم بود، چرا او و دوستانش مخالفت خود را ابراز نمي‌كردند و اصلاً نشرياتي كه پيش از خرداد 76 به انتشار افكار و نظرات اصلاح‌طلبان مي‌پرداختند و بسياري از همفكران سحرخيز در آنها هرچه مي‌خواستند مي‌نوشتند، در كجا منتشر مي‌شدند؟ آيا در جايي غير از ايران؟ خود سحرخيز در آن سال‌ها در كجا به چه كاري مشغول بود؟ پاسخ اين پرسش‌ها را خواهيم داد و خواهيم گفت که او مشغول چه كارهايي بوده است؟
در حال حاضر و به عبارت درست‌تر، در مدتي كه دولت كنوني زمام امور را به دست داشته، هيچ خبرنگاري ممنوع الخروج نشده، مگر به واسطه‌ي ارتكاب جرایمي كه قانون حكم بر حضور متهم در محدوده‌ي مشخص و قابل دسترس داده باشد. سحرخيز آيا نمي‌داند كه چندي از "دوستانش" بعد از 3 تیر 84 به طرق مختلف و با بودجه‌هايي كه معلوم نشد از كجا تهيه كرده‌اند، به خارج رفته و مشغول هتاكي به جمهوري اسلامي شدند؟ سحرخيز كه دغدغه‌ي آزادي بيان را دارد و بر جريان آزاد اطلاعات تأكيد مي‌كند، توضيح بدهد كه اكبر گنجي با كدام بودجه و درآمدي در امریکا و اروپا ولگردي مي‌كند؟ يا بگويد بر چه مبنايي فاطمه حقيقت‌جو در دانشگاه امریکايي ام.آي.تي مشغول تحصيل و تدريس است؟ آيا اعضاي هيئت مديره‌ي انجمن صنفي روزنامه‌نگاران در 3 سال گذشته ده‌ها سفر خارجي آشكار و پنهان نداشته‌اند؟ آيا كسي جلو آنها را گرفت؟ ترديدي نمي‌توان داشت كه زندان، نه ايران بلكه ذهن توهم‌زدگان است.
يك سئوال مهم: هنگامي كه دولت هفتم بر سر كار آمد، آيا يك روزنامه نگار از جناح مخالف آن دولت حاضر شد به خارج كشور برود و از آن‌جا عليه دولت هفتم تبليغ كند؟ نگوييد كه در آن زمان هم قدرت در دست همان‌هايي بود كه امروز در دولت حضور دارند. كسي باور نخواهد كرد و تضييقات بسيار مزورانه‌اي كه بر نشريات غير دوم خردادي اعمال مي‌شد را از ياد نبرده ايم.
بعد از 3 تیر 84 چندين و چند نفر از روزنامه‌نگاران شبيه عيسي‌سحرخيز به كشورهاي اروپايي و امریکايي رفتند و با تمام توان به ايران و جمهوري اسلامي و حتي اسلام تاختند. برخي از آنها كه از قضا مورد حمايت وی هم بوده‌اند،‌ با صهيونيست‌ها به همكاري پرداخته و زير پرچم بيگانه دم از دموكراسي در ايران زدند. هيچ يك از آنها هيچ‌گاه نگفت كه منبع درآمدش چيست. هيچ يك از آنها نگفت كه اگر ماندن در ايران برايش خطرناك بوده چرا سحرخيز و امثال او ماندند، هيچ مشكلي پيدا نكردند و هر چه خواستند گفتند.
منبع: رجا نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۰۵ - ۱۳۸۷/۱۱/۱۰
0
1
بنام خدا
آقای سحر خیز ناگهان خواب نما نشده اند که در سه سال اخیر تغییر ماهیت داده باشند، در سه سال اخیر تدریجا فرصت بروز آنچه مخفی کرده بودند بدست آورده اند. بیاد دارم که ایشان مسئول تهیه بولتن های ریاست جمهوری وقت هم بودند. بجای پرداختن به اوهام سحرخیز و انتشار مطالب ایشان به بهانه نقد، شاید بهتر باشد به سرنوشت رییس مستقیم ایشان یعنی مهاجرانی و معرف ایشان به دولت اصلاحات و نیز نقد اقدامات ایشان در دوران مسئولیت دولتی بپردازید
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین