17 ماه از آغاز سلسله انقلاب ها در حد
فاصل شمال آفريقا و شبه جزيره عربستان گذشت. 17 دسامبر 2010 (27 آذر 1389) چاشني
انفجار خشم ملت تونس عليه ديكتاتوري كه مستخدم رسمي سازمان سيا بود عمل كرد و به
سرعت دامنه آن به ميان ملت هاي به ستوه آمده مصر و يمن و بحرين و ليبي كشيده شد، تا
امروز كه يكي از عميق ترين و مهم ترين انقلاب ها در شرق عربستان در حال تكوين است.
هفده ماه پس از آن ماجرا مي توان نگاه دقيق تري به صحنه داشت. اين ارزيابي از آن
جهت مهم است كه انقلاب ها در ميانه راه هستند و و هر كدام با شدت و ضعف پيش رفته
اند.
به موازات اين امر شبكه تبليغاتي غرب و برخي رسانه ها و تحليل گران همسو با آنها در
ميان اپوزيسيون جمهوري اسلامي تلاش پرحجمي را سامان داده اند تا چنين القا كنند كه
اولا اينها انقلاب نيست و رفورم است. ثانيا همه چيز تحت كنترل آمريكاست! ثالثا اين
حركت ها به بن بست رسيده و تمام خواهد شد. رابعا به نفع ايران نيست و بنابراين
نبايد از اين انقلاب ها حمايت كرد. اين شبكه، هم به جعل خبر مي پردازد و هم روي
برخي اخبار فرعي زوم مي كند تا گزاره هاي القايي خود را ثابت كند. در آخرين دور از
اين تحركات ادعا شد سران اخوان المسلمين و دولت جديد مصر «ضد شيعه» هستند! همچنين
به ملاقات محمد مرسي با وزير خارجه آمريكا يا اولين سفر خارجي وي به عربستان سعودي
استناد شد. يا مثلا گفته مي شود چون ژنرال هاي دوره مبارك هنوز نقش آفريني مي كنند،
پس اساسا در مصر انقلاب نشده است و... از اين قبيل.
1- هر پديده سياسي و انساني را به چند شيوه مي توان مورد ارزيابي و قضاوت قرار داد.
يك شيوه اين است كه آن پديده را به شكل منتزع از متن ديد اما شيوه بهتر و دقيق تر،
ديدن آن در «متن» است. اين ارزيابي مقايسه اي و تطبيقي، قضاوت بسيار دقيق تري را به
دست ناظران مي دهد. شيوه هاي ارزيابي ديگري هم وجود دارد مانند اينكه پديده مورد
مطالعه را با «مطلوب» و مدل ايده آل بسنجيم يا به روشي ديگر، در كنار سنجش پديده با
مدل مطلوب و ايده آل، گذشته موضوع مورد مطالعه را نيز مورد توجه قرار دهيم و ببينيم
كه اين پديده در كدام نقطه دور از مدل ايده آل بوده و اكنون در روند صيرورت و تغيير
خود چه قدر به مطلوب نزديكتر شده است؟ مغالطه شبكه تبليغاتي غرب و اپوزيسيون جمهوري
اسلامي و جريان شبه روشنفكري در همين نقطه انتخاب روش ارزيابي رخ مي دهد. آنها كه
در مقياس هاي متفاوت- به دلايل متعدد سياسي و فرهنگي و فكري- از روند تحولات آسيب
ديده اند، چشم بندي ترتيب مي دهند تا ذهن مخاطب را از ديدن درست تحولات و روند گذار
آن منحرف كنند.
عمليات فريبي كه در مغالطه و شعبده بازي تحليلي اين جريان رخ مي دهد چند لايه است.
آنها اين حقيقت را مي پوشانند كه انقلاب هاي جديد فرع بر يك اتفاق مهمتر و برآمده
از متغير «بيداري و مقاومت اسلامي» در شطرنج بزرگ تحولات خاورميانه هستند؛ همان
گونه كه سرپوش مي گذارند بر موضوع روي كار آمدن جريان هاي اسلامگرا در هر جا كه پس
از وقوع انقلاب، صندوق رأي و انتخاب دولتمردان و نمايندگان جديد به ميان نهاده شد.
آنها پس از تلاش براي كتمان «هويت بيداري اسلامي» در اين انقلاب ها، گام ديگري برمي
دارند و به دوگانه تصنعي «اسلام يا دموكراسي» دامن مي زنند. در گام بعدي دو قطبي
هاي «عربي- ايراني» يا «سني- شيعي» را چه نزد افكار عمومي ما و چه ساير ملت هاي
منطقه برجسته مي كنند. شعار نه غزه نه لبنان را براي ما تجويز مي كنند و از آن طرف
از اخوان المسلمين چهره ضدشيعي مي سازند- همان گونه كه در بحبوحه جنگ 22 روز و هجوم
وحشيانه صهيونيست ها به غزه بي پناه و در محاصره، مدعي شدند حماس، دشمن امام حسين
عليه السلام و جانبدار يزيد است!- و در مقابل مي كوشند كشورهاي در حال انقلاب را از
«اسلام»، «ايران» و «شيعه» بترسانند.
2- اما حقيقت ماجرا چيست؟ چه از زاويه «اسلامي» به عرصه بنگريم يا آن را «تكاپوي
محض دموكراسي» بناميم، در اصل ماجرا تفاوت چنداني نمي كند. آمريكا و متحدانش از سال
2001 شمشير را از رو بستند و آمدند با 4 جنگ افغانستان و عراق و لبنان و غزه، نقشه
خاورميانه را تغيير دهند. از جنگ جهاني چهارم عليه 24 كشور اسلامي خبر دادند تا
خاورميانه جديد را با همكاري رژيم صهيونيستي و مصر مبارك و رژيم سعودي بسازند. اما
از دل اين هجوم آميخته با خيانت، مقاومت و بيداري اسلامي در چهار گوشه خاورميانه
(از جمله شمال آفريقا و شبه جزيره عربستان) سر برآورد و هر 3 ستون پروژه خاورميانه
جديد و قرن جديد آمريكايي را به لرزه درآورد، چنان كه صهيونيست ها از زلزله 9
ريشتري خبر دادند. ايران، محور مقاومت و بيداري اسلامي شد كه به تدريج در لبنان و
فلسطين و سوريه و سپس عراق و مصر و بحرين و يمن و عربستان- با شدت و ضعف- شكل گرفت.
اما حتي اگر اتفاق 17 ماه اخير را تكاپوي محض دموكراسي فرض كنيم، پرسش از مدعيان
اين است كه ملت ها حق حاكميت خود را از كدام حكومت ها مطالبه كردند؟ آيا اين حكومت
ها در مصر و تونس و ليبي و بحرين و يمن و عربستان، جز نظام هاي خودكامه و مستبد
سرسپرده به جبهه استكبار (به رهبري آمريكا) بوده اند؟ و بدين ترتيب آيا همين انقلاب
ها در ذات خود ضد آمريكايي و ضداستكباري نيستند و متقابلا نظام هاي مورد اعتراض،
دشمنان جمهوري اسلامي نبوده اند؟ اما اگر ادعاي رفورم را مطرح مي كنند تا انقلابي
بودن تحولات 17 ماهه را انكار كنند، پرسش اين است كه طبق تعاريف آكادميك در كدام
حركت رفورميستي شعار «الشّعب يريد اسقاط النظام» سر مي دهند و برايش جان مي سپارند
و شهيد مي دهند و با نظاميان گلاويز مي شوند و خودكامگان حاكم را فراري مي دهند يا
به محاكمه مي كشانند و درخواست اعدام آنها را مطرح مي كنند؟
3- مي گويند اين رويدادها تحت كنترل آمريكا انجام شد. اين چه آمادگي و مديريتي بود
كه 7 بهمن 1389 (2 هفته قبل از اسقاط مبارك) وقتي خبرنگار شبكه PBS از جوزف بايدن
معاون اوباما پرسيد «آيا زمان آن فرا رسيده كه مبارك از قدرت كنار برود؟ و آيا شما
او را ديكتاتور مي دانيد؟»، بايدن با خونسردي- خوابزدگي- تمام پاسخ داد «خير! زمان
آن فرا رسيده كه پرزيدنت مبارك حركت در مسير جديد را آغاز كند. او در بسياري از
مسائل و از جمله صلح خاورميانه هم پيمان ماست و بسيار مسئولانه عمل كرده است. خير!
ما از او به عنوان ديكتاتور ياد نمي كنيم»؟! حتي در بحبوحه انتفاضه ملت مسلمان مصر،
فرانك وايزنر مشاور امنيتي اوباما براي دفاع از مبارك به قاهره رفت و همان جا علنا
اعلام كرد «آمريكا مخالف كناره گيري پرزيدنت مبارك است». براساس اسناد ويكي ليكس، 2
سال قبل از اين ماجرا (فوريه 2009) مارگارت اسكوبي سفير آمريكا درباره سفر جرج ميچل
(فرستاده ويژه اوباما) به قاهره و ملاقات او با مبارك نوشت «مبارك نفرت غريزي از
ايران دارد و مي گويد ما آمادگي كامل داريم تا همراه اسرائيل عليه هر كس كه با
ايران همكاري مي كند به ويژه حزب الله فعاليت كنيم... ما بايد روابط با قاهره را
توسعه دهيم چرا كه مبارك و دولت مصر قابل اعتمادترين هم پيمان واشنگتن در خاورميانه
است... واشنگتن نبايد براي رفورم و اصلاحات سياسي به مصر فشار بياورد. پرزيدنت
مبارك سكولار است و سرنوشت شاه ايران را جلوي چشم خود دارد». دو سال بعد- 15 فوريه
2011- روزنامه صهيونيستي هاآرتص خاطرنشان كرد «دو فرآيند بزرگ، يكي افول اقتدار غرب
و ديگري انقلاب در كشورهاي عربي در جريان است. 40 سال ثبات مصنوعي در اين كشورها به
هم ريخته و ناگهان انتفاضه اي شبيه انتفاضه فلسطينيان در سال 1987 سربرآورده است...
انتفاضه 2011 حاكماني را به چالش گرفته كه به آمريكا متكي هستند و نظم 60 سال پيش
به هم خورده است... اكنون اين اقتدار غرب است كه در ميدان التحرير قاهره به چالش
كشيده مي شود».
4- هيچ كس نمي تواند نسبت وثيق انقلاب اسلامي ايران با انقلاب هاي جديد را مورد
انكار قرار دهد. زماني كه رسانه هاي وابسته به شبكه عنكبوت، خيز برداشته بودند تا
به استناد نامه اينترنتي(!) ابراهيم يزدي به راشد الغنوشي، به تحريف حقايق انقلاب
اسلامي تونس بپردازند، رهبر حزب النهضه دوبار و به فواصل چند ماهه تصريح كرد «مردم
سالاري ايران الگوي كشورهاي منطقه است» و «شعار نه غزه نه لبنان در ايران، خدمت به
اسرائيل بود». در اين ميان تناقض اپوزيسيون جمهوري اسلامي در نوع خود جالب توجه
است. آنها هم شعار نه غزه نه لبنان سر مي دهند، هم مدعي دفاع از اين انقلاب ها مي
شوند و سرانجام با ذوق زدگي و تحريف گري مي گويند اين انقلاب ها به جايي نرسيده و
آمريكا بر اوضاع مسلط است! آنها كدام طرفي هستند؟ با جبهه ملت ها و مردم سالاري يا
استبداد و استعمار؟!
5- انقلاب در ذات خود يك «خط» و «روند» است، نه «نقطه» و «حادثه». آغازي دارد و
روندي و فرجامي. آغاز هر انقلاب به معناي اتمام و كمال آن نيست. انقلاب اگرچه شروع
انفجاري و آميخته به طغيان دارد اما تدريجي و زمانبر است. انقلاب ها و انقلابيون در
طول مسير و در چالش با موانع ساخته مي شوند و به تعميق و تكامل مي رسند. از اين
نظر، نه تحولات تونس و مصر و ليبي و بحرين و يمن و عربستان به يك اندازه مشترك پيش
رفته اند و نه هر يك از اين انقلاب ها به پايان رسيده است. با اين حال ارزيابي
واقعي از اين انقلاب ها آن نيست كه چون هنوز با مطلوب و مدل آرماني فاصله دارند، پس
مي توان اصل وقوع و تداوم انقلاب را انكار كرد يا نگاه صفر و يكي داشت. فاصله هست
اما اصل انقلاب رخ داده و حركت رو به جلو نيز در جريان است. نشان به آن نشان كه نه
در مصر، ژنرال ها با همه ترفندها و فشارها توانستند از برگزاري انتخابات و حاكم شدن
اسلامگرايان بر دولت و پارلمان جلوگيري كنند و نه شدت سركوب ها در بحرين، انتفاضه
اسلامي را خاموش كرد بلكه حتي شراره هاي انقلاب در بحرين به ظاهر كوچك اكنون به جان
خود عربستان كه قرار است نقش ژاندارمي آمريكا در قبال حوادث بحرين و يمن و مصر و
سوريه را ايفا كند و آتش نشان باشد، افتاده است.
انقلاب ها و انقلابيون به تجربه انقلاب كبير اسلامي ما در فراز و نشيب مسير ساخته
مي شوند. آنها به تدريج تجربه مي آموزند، به غربال درمي آيند، چكش مي خورند و ساخته
مي شوند. بازرگان و ابراهيم يزدي و بني صدر و مسعود رجوي و ديگراني بعد از آنها را
خود انقلاب و مردم انقلابي ما غربال كردند. عيار آنها و خيلي هاي ديگر در كوره همين
انقلاب معلوم شد. در فراز و نشيب انواع اتفاقات پس از انقلاب- و در عين خوش بيني
برخي گروه ها به آمريكا- بود كه عمق خباثت شيطان بزرگ و اينكه هيچ معامله اي با او
جز مقاومت نمي توان كرد، پديدار شد. انقلاب ها كانون رويش ها و ريزش هاست و البته
در ذات «انقلاب اسلامي» ريزش ها اصلا قابل مقايسه با رويش ها و ثمر دادن ها نيست.
ما به تجربه آموخته ايم كه انقلاب خم رنگرزي يا چسب يك دو سه نيست. مطمئن هستيم
تاريخ در هيچ يك از اين كشورها دستخوش انقلاب اسلامي به پيش از 17 دسامبر 2010
بازنخواهد گشت و آمريكا پس از ضربه بزرگي كه به گيجگاهش خورده سرپا نخواهد شد. در
عين حال مسير هيچ انقلابي در برابر استكبار و استبداد، اتوبان نيست. نه تنها سنگلاخ
است، سنگ اندازي و فشار و تهديد و تطميع هم هست. ما تجارب بزرگ و پرقيمتي در اين
مسير داريم كه مي توان آنها را در اختيار ديگر ملت ها قرار داد. اين مسئوليت ماست.
و البته ملت ها در مسير رشد، تجربه مي اندوزند. اتفاقا بررسي تطبيقي اين انقلاب ها
و انقلاب 1979 ايران است كه ويژگي ها و نقاط منحصر به فرد انقلاب كبير اسلامي به
رهبري حضرت امام خميني(ره) را «نقش برجسته» مي كند.
محمد ايماني
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com