شکوههای امیرالمومنین از دست خواص و عوام جامعه و دوست و دشمن فصل مفصلی از نهجالبلاغه را تشکیل میدهد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از خبرگزاری مهر، توجه دوباره به نهجالبلاغه همزمان با آغاز نهضت اسلامی در اوایل دهه چهل شمسی است و متفکران انقلاب اسلامی به این کتاب شریف و مفاهیم آن توجه ویژه ای داشتند. اهتمام به این کتاب شریف را میتوان در سخنرانیهای حضرت آیت الله خامنهای در کنگره نهجالبلاغه که نخستین بار در بهار ۱۳۶۰ ایراد شد، مشاهده کرد: ما امروز در دنیای اسلام - که درک و دریافت و بینش اسلامی در آن گاهی با فاصلههایی به اندازهی فاصلهی ایمان و کفر از هم دور هستند - با واقعیتی مواجه هستیم. امروز آشکارترین و روشنترین حقایق اسلامی به وسیلهی بعضی از مدعیان اسلام در کشورهای اسلامی نادیده گرفته میشود. امروز همان روزی است که شعارها یکسان است اما جهتگیریها به شدت مغایر یکدیگر است، امروز شرایطی مشابه شرایط دوران حکومت امیرالمؤمنین است، پس روزگار نهجالبلاغه است.
وَ قَالَ (علیه السلام) فِی ذِکْرِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ: [رَحِمَ] یَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ، فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً، وَ هَاجَرَ طَائِعاً، وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ، وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ، وَ عَاشَ مُجَاهِداً.
امام (علیه السلام) به هنگام ذکر نام «خباب بن ارت» فرمود: خدا رحمت کند خباب بن الارت را او از روی رغبت اسلام آورد و برای اطاعت خداوند هجرت کرد، به زندگی ساده قناعت نمود، از خدا خشنود و در تمام دوران عمرش مجاهد بود.
ابن ابی الحدید معتزلی درباره خباب میگوید: «نام و نسب او، خباب بن ارت بن جندلة بن سعد بن خزیمة بن کعب بن سعد بن زید منات بن تمیم است، کنیه او را ابو عبد الله و ابو محمد و ابو یحیی گفتهاند. گروهی او را به اسیری گرفتند و در مکه او را فروختند. مادرش هم از زنانی بود که ختنه میکردند. خبّاب از فقرای برگزیده مسلمانان است. او بیمار هم بود. در دوره جاهلی هم بندهای آهنگر بود که شمشیر میساخت. او از مسلمانان بسیار قدیمی است و گفته شده است ششمین مسلمان است. در جنگ بدر و دیگر جنگها شرکت کرد و از شمار شکنجه شدگان در راه خداوند است. عمر بن خطاب به روزگار خلافت خود از او پرسید از مردم مکه چه کشیدی؟ گفت: پشت مرا نگاه کن، عمر به پشت او نگریست و گفت: تا کنون پشت هیچ مردی را چنین ندیدهام، خباب گفت: آری، برای من آتشی میافروختند و مرا با پشت بر آن میافکندند و چربی و آب گوشتهای پشت من آن را خاموش میکرد.باری دیگر که خباب پیش عمر آمد، عمر گفت: او را نزدیک و نزدیکتر بنشانید. سپس به او گفت: هیچکس جز تو شایسته برای نشستن اینجا نیست، مگر عمار بن یاسر اگر بیاید. خباب ساکن کوفه شد و در همان شهر به سال سی و هفت و هم گفته شده است به سال سی و نهم پس از شرکت در جنگهای صفین و نهروان در التزام علی علیه السّلام درگذشت. علی علیه السّلام بر پیکرش نماز گزارد و عمر او به هنگام مرگ هفتاد و سه سال بود و پشت کوفه به خاک سپرده شد. پسرش عبد الله بن خباب را خوارج کشتند و علی علیه السّلام خون او را از ایشان مطالبه کرد و همین موضوع را بر ایشان حجت آورد، و این موضوع را پیش از این آوردیم.»
حجت الاسلام مهدوی ارفع در شرح حکمت ۴۳ نهجالبلاغه میگوید: امام امیرالمومنین علی (علیه السلام) وقتی به عیادت یکی از یاران بیمارشان تشریف بردند، فرمودند: «خدا آنچه را که از آن شکایت داری، موجب کاستن گناهانت قرار داد؛ همانا در بیماری پاداشی نیست امّا گناهان را از بین میبرد و آنها را چونان برگ پاییزی میریزد و همانا پاداش در گفتار به زبان و کردار با دستها و قدم هاست و خدای سبحان به خاطر نیّت راست و درون پاک، هر کس از بندگانش را که بخواهد وارد بهشت خواهد کرد.»
در شرح این حکمت، دو نکته بسیار اساسی و جالب از نهجالبلاغه است: یکی مسئله شکوه و شکایت است و دوّم تأثیر نیت در اجر بردن.
ابتدا مسئله دوم که کوتاه است را عرض میکنم و سپس به موضوع شِکوه و شکایت در نهجالبلاغه شریف میپردازم.
حضرت در انتهای حکمت ۴۲ میفرمایند: «و خداوند سبحان به خاطر نیّت راست و درون پاک، هر کس را بخواهد پاداش میدهد.» درست است که قاعده اولیه این است که در بیماری اجری نیست و اجر دائرمدار عمل است، اما خداوند متعال از روی لطف گاهی به نیت هایِ افراد اجر عمل میدهد.
نمونهٔ آن خطبه ۱۲ نهجالبلاغه است. در خطبه دوازدهم میخوانیم: بعد از اتمام جنگ جمل که با اقتدار کامل امیرالمؤمنین و لشکرشان به نفع سپاه اسلام و با شکست طلحه و زبیر و شورشیان جمل پایان یافت، یکی از یاران امام خدمت ایشان عرض کرد: دوست داشتم برادرم هم با ما بود و میدید که چگونه خدا شما را بر دشمنانتان پیروز کرد. امام علی (علیه السلام) پرسیدند: آیا فکر و دل برادرت با ما بود؟ (یعنی با ما هم عقیده بود؟ اگر مانعی وجود نداشت الان اینجا بود؟)
گفت: آری! امام علی (علیه السلام) فرمودند﴾: «پس او هم در این جنگ با ما شریک بود. بلکه با ما در این نبرد شریک اند آنهایی که حضور ندارند، در صُلب پدران و رَحِم مادران میباشند، ولی با ما هم عقیده اند و به زودی متولد میشوند و دین و ایمان به وسیله آنان تقویت میگردد.»
پس من و شما هم که ۱۴۰۰ سال بعد از جمل به دنیا آمدیم و زندگی میکنیم چون نیت و قصد و عقیده مان با امیرالمؤمنین هماهنگ است، در ثواب جنگ جمل با همه مشقّت ها و ترسها و شبهاتش شریکیم الحمدلله و این اثر نیّت مؤمن و تفضّل خداست.
اما موضوع اول بحث شکوه و شکایت است، که یک موضوع محوری در حکمت ۴۲ است.
اولاً معنای شکوه و شکایت در لغت یعنی گله، شکوا یعنی بیماری، گله، درد و شکایت کردن. شکایت یعنی گله کردن، نالیدن اظهار درد و ناراحتی کردن.
یکی دیگر از مسائلی که پیرامون شکوا و شکایت در نهجالبلاغه مطرح است، موضع شکواست. یعنی انسان شکایتش را نزد چه کسی ببرد و نزد چه کسی نبرد. اولین موضع شکوا خودِ خداوند متعال است؛ یعنی آنجایی که انسان شکایتهای خودش را به درگاه خدا میبرد.
در نهجالبلاغه شریف موارد زیادی در این مورد داریم. نکته اول توصیه امام علی (علیه السلام) در بندِ دهم نامه ۳۱ به مولا امام حسن (علیه السلام) است، که در آنجا درباره رابطه او با خدا میفرماید: «وَ شَکَوتَ إلَیهِ هُمومَک»؛ تو در مناجات با خدا، غصهها و همّ و غم خودت را به درگاه خدا شکوه میکنی.
نکته دوم شکوه هایِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) به درگاه الهی است. ابتدا بند دوم از خطبه ۱۷، شکایت مولا علی (علیه السلام) به درگاه خدا از دست مدعیّان دروغین قضاوت است.
حضرت در بند دوم از خطبه ۱۷ میفرماید: به خدا شکایت میکنم از گروهی که جاهلانه زندگی میکنند و گمراه میمیرند.» شکایت دوم حضرت از دست مردم زمانه خودشان است. در حکمت ۲۶۱ میفرماید اگر رعایا و مردم قبل از حکومت من از حیف و میل و ظلم و جور مسئولین شأن شکایت داشتند، امروز روزگار منِ علی به جایی رسیده است که به عنوان مسئولِ جامعه از دست ظلم رعیتم شکایت به درگاه خدا دارم.
سوم به درگاه خدا از خشکسالی است. در بند سوم از خطبه ۱۴۳ میخوانیم: «اللّهُمَّ اِنّا خَرَجْنا اِلَیْکَ نَشْکُو اِلَیْکَ ما لایَخْفی عَلَیْکَ»؛ خدایا ما از مناظرمان به بیابان، به سوی تو آمدیم تا از آنچه که بر تو مخفی نیست، به درگاهت شکوه کنیم. (یعنی خشکسالی و بی بارانی)
مورد بعدی شکایت از شرایط و اوضاع زمانه است. مولا علی (علیه السلام) در نامه ۱۵ در قالب مناجات به درگاه خدا اینگونه عرضه میدارد: اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ غَیْبَةَ نَبِیِّنَا وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ تَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا»؛ خدایا ما به تو شکایت میکنیم از فقدان پیامبر (صلوات الله علیه) و کثرت دشمنان و متشدّد بودن خواسته هایِ مردممان.
البته شکوههای مولا از دست خواص و عوام جامعه و دوست و دشمن فصل مفصلی از نهجالبلاغه را تشکیل میدهد که در این مجال کوتاه فرصت بیان آنها نیست.
اثرِ شکوه مؤمن است. مولا علی (علیه السلام) در همین حکمت ۴۲ که موضوع بحث ماست اثر صحیح شکوه از درد و بیماری به درگاه خدا را ریزش گناهان و اثر نادرست و غیر واقعی را اجر بردن معرفی میکنند.
۱. شکایت به درگاه خداوند
از طرفی میفرمایند: جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ»؛
خدا این شکوه و شکایتی که از درد و بیماری دارید باعث ریزش گناهانت قرار داده است. بعد میفرمایند: فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِیهِ»
البته این جور نیست که بیماری ثواب داشته باشد چون ثواب دایر مدار عمل است. این بحث اول در بحث موضع شکوا که شکایت به خداست.
۲. شکایت به مؤمن
اما موضع دوم شکوا و شکایت، شکایت به مؤمن است. از نگاه مولا علی (علیه السلام) اگر کسی دردش، حاجتش، مشکلش را به مؤمنی بگوید و شکوه بکند، گویا به خداوند رفته و به درگاه خدا شکایت میکند. شما در حکمت ۴۲۷ میخوانید، کسی که حاجتش را به مؤمنی شکوه کند گویا آن حاجت را به درگاه خدا برده و شکوه کرده است.
مصادیقی هم برای این شکوه به مؤمن هست که مصداق اصلیش در نهجالبلاغه شکوه مردم به کارگزاران حکومت اسلامی است. در نهجالبلاغه گله و شکوه مردم از مشکلات و ناراحتی هایشان به کارگزاران حکومت اسلامی، مصادیق متعددی دارد که به چند دسته تقسیمش کردند:
اول شکوه به امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان رهبر جامعه از دست مسئولین، نمونه اش در نامه ۱۹ هست. حضرت در نامه به حاکم فارس نوشتند: «همانا دهقانان سرزمین تو از دست تو به خاطر غلظت و خشونت و قساوت و تحقیر مردم و سختگیری شکوه و شکایت به من کردند.»
اما قسمت پایانی مسئله شکوه و شکوا و شکایت، در حکمت ۴۲ از نهجالبلاغه، اقسام شکوه هاست.
میشود بر اساس بیانات مولا علی (ع)، شکوه و شکایت در نهجالبلاغه را به سه دسته: شکوه بد، شکوه خوب و شکوه عالی تقسیم کرد.
در مورد شکوهٔ بد سه چیز قابل بیان است: شکوه از مصیبت مقدر که حکمت ۲۲۸ است. شکایت کردن از مشکلات و حاجات به کافر که در واقع در حکم شکایت کردن از خدا به کافر است و خیلی بد است.شکوه هایِ بی ربط معاویه در ماجرای قتل عثمان است که در بند سوم نامه ۲۸ حضرت آوردهاند.
در بند سوم نامه ۲۸ خطاب به معاویه مینویسند: «خیال کردی که من به همه خلفای قبل از خودم حسادت ورزیدم و علیه همهشان طغیان کردم؟ بر فرض هم اگر چنین بود بر تو جنایت نکردم که بخواهم از تو عذرخواهی کنم…»
بعد حضرت استشهاد میکنند به یک مصرع از شعر که: «و تِلکَ شَکاه ظاهر عنکَ َعارَها» و این شکایتهایی است که اصلاً ننگ و عارش به تو ربطی ندارد.
شکایت دسته دوم شکوه خوب است که در حکمت ۴۲۷ عرض شد، شکایت به مؤمن که در واقع در حکم شکایت از مشکلات به خداست. و شکایت عالی در حکمت ۲۸۹ است؛ انسانهای درجه یک بعد از اینکه مشکلشان حل میشود، دردشان درمان میشود، بیماریشان رفع میشود شکوه میکنند؛ در واقع این شکوه نوعی شکر گذاری است که خدا را شکر من سه ماه پیش یک بیماری گرفتم که خیلی درد داشت و خیلی خطرناک بود! الحمدلله خوب شدم.
در حکمت ۲۸۹، حضرت علی (علیه السلام) درباره برادر خدایی که قبلها داشته یکی از ویژگیهای مثبت آن را اینطور بیان میکند: «وَ کَانَ لَا یَشْکُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ»؛ برادر خدایی من اینگونه بود که از هیچ دردی شکایت نمیکرد، مگر وقتی که اون درد درمان شده بود و رفع شده بود.