کد خبر: ۸۶۴۱۵۳
تاریخ انتشار:

اعلامیه‌هایی که ماموستا در پوشش ثبت ازدواج پخش می‌کرد

ماموستا ملاعلی ملامیرزایی یکی از روحانیون اهل سنت کردستان، از آشنایی‌اش در قم با تفکر امام خمینی(ره) می‌گوید و اینکه بعد از بازگشت به کردستان، اعلامیه‌هایی را که به بهانه ثبت عقدنامه به دفترخانه‌اش می‌آوردند توسط افراد فعالی که در این زمینه دستی بر آتش داشتند پخش می‌کرد.
اعلامیه‌هایی که ماموستا در پوشش ثبت ازدواج پخش می‌کرد

به گزارش بولتن نیوز به نقل از فارس، آرمان‌خواهی و انقلابی بودن ملت ایران را نمی‌توان مختص یک قوم و مذهب دانست و بدون شک تک‌تک مردم ایران در شکل‌گیری بزرگترین انقلاب قرن، نقش بزرگ و سهمی بزرگ‌تر دارند.  مردم کردستان که همواره مورد ظلم و تعدی رژیم پهلوی بودند، پابه‌پای دیگر هم‌وطنانمان علیه رژیم ستم‌شاهی قیام کردند و با حضور در صحنه‌های جهاد و مبارزه، پیوندی ناگسستنی با انقلاب اسلامی ایجاد کردند.  

هسته‌های اولیه مبارزه با رژیم پهلوی از سال 1355 در کردستان شکل رسمی‌تری به خود گرفت و تعدادی از انقلابیون که بعدها از بنیان‌گذاران و مؤسسان کمیته انقلاب اسلامی و سازمان پیشمرگان مسلمان کرد شدند، از پیش‌قراولان حرکت انقلابی مردم کردستان علیه رژیم پهلوی بودند.   

افرادی از این عزیزان نسبت به پخش و توزیع پیام‌ها و اعلامیه‌های امام خمینی(ره) اقدام می‌کردند. یکی از نکات بارز در قیام‌های مردم کردستان و به‌ویژه برپایی نماز جماعت در زمان تظاهرات بوده که در ساعات اولیه شروع تظاهرات، خیابان‌های سطح شهر مملو از جمعیت می‌شد و با طولانی‌شدن تظاهرات و فرارسیدن زمان اقامه نماز، مردم مسلمان و متعهد سنندج، در داخل خیابان نماز جماعت را برپا می‌کردند.

ماموستا ملاعلی کیست؟

طبق قرار قبلی به دیدارش می‌روم دفتر ثبت ازدواج دارد با مهربانی پذیرایمان می‌شود، از ما می‌خواهد دقایقی به او فرصت دهیم تا نمازش را به جا آورد و با فراغت حال بیشتر پاسخگوی سؤالاتمان باشد، چشمی در دفاتر قدیمی دفترخانه‌اش می‌گردانم تاریخ وصل و جدایی دفاترش به سال‌های دور بر می‌گردد حتی قبل از پیروزی انقلاب، همان‌جا کنار سجاده‌اش می‌نشینم تا از هیاهوی شلوغی اتاق کارش که ارباب‌رجوع در آن جمع شده بودند دور باشیم.  

ملاعلی ملامیرزایی در اولین روز بهار سال 1329 در روستای زیبای دولاب سنندج دیده به جهان گشوده است او که اکنون 74 سال سن دارد، بیشترین سال‌های عمرش را در خدمت دین بوده و در مسیر علم‌آموزی خیلی از شهرهای ایران و عراق را پیموده است.  

از همان آغازین روزهای کودکی در خدمت پدرشان که او نیز از علما و روحانیون صاحب‌نام دولاب سنندج بوده، کسب فیض کرده است امکان تحصیل برای او که روستازاده بود در محیطی که زندگی می‌کرد مهیا نبود اما عشق به تحصیل موجب شد که پایش را در یک کفش کند و از خانواده‌اش بخواهد او را در مسیر کسب علم یاری کنند.

روایت تحصیل ملاعلی، از کرمانشاه تا عراق

سخنش را با پیشنهاد عمویش برای تحصیل در استان کرمانشاه شروع می‌کند و می‌گوید: بنا به این پیشنهاد، به کرمانشاه رفتم، سازم را برای رفتن به مدرسه به جد کوک کرده بودم  قبل از ظهر به مدرسه عادی می‌رفتم و بعدازظهرها در خدمت ماموستا ملاحسین مدرس در حجره یکی از مساجد کرمانشاه درس طلبگی و تحصیلات دینی می‌خواندم.

مقطع پنجم و ششم ابتدایی را در مدرسه محمدیه علاف خانه کرمانشاه گذارندم، سیکل را در مدرسه کزازیه گرفتم، هم‌زمان با تحصیل در مدرسه عادی تصنیف ملاعلی را با موفقیت پشت سر گذاشتم، خیلی زود و بدون وقفه سویتی را در دولت‌آباد شروع کردم دو سال در مدرسه‌ای در آن محل در خدمت استاد ماموستا ملامجید که از عالمان متبحر بود کسب فیض کردم.

بعد از آن به عراق عزیمت کردم و در بغداد به باب‌الشیخ رفتم 3 سال در آنجا ماندم و بعد از آن به سلیمانیه بازگشتم و درس را ادامه دادم و به ایران بازگشم، دو سال در خدمت مرحوم ملاباقر کسب فیض کردم بعد از آن به دولاب برگشتم یک سال بعد از برگشت به آبادی متأهل شدم، ۲۲ساله بودم که برای گرفتن افتا به همراه 72 ماموستای دیگر به دانشگاه الهیات رفتیم و طبق روال قدیم در این دانشگاه منابع مختلف را با بهترین نمرات پشت سر گذاشتم.  

در مجموع سال‌های تحصیل در داخل و خارج از کشور موفق به گرفتن دو مدرک افتا را یکی از مرحوم ماموستا خالد مفتی که از اساتید بزرگ و قضات زمان بودند و دیگر مدرک را از دانشگاه الهیات گرفتم.

آشنایی ملاعلی با امام خمینی(ره) در قم

برای امتحان الهیات به ما برنامه دادند و گفتند در منطق از کتاب سبزواری و در اصول و نحو و غیره از شرکت‌کنندگان سوال می‌شود، اهل سنت برخی منابع را می‌خوانندکه منابع سبزواری در بین آنها نبود شنیده بودم سبزواری را در قم خوب تدریس می‌کنند به همین دلیل راهی شهر قم شدم و تقریبا 6 ماه در آن شهر در خدمت آیت‌الله صانعی کسب فیض کردم و امتحان دادم.

زمانی که در قم بودم با تفکرات امام خمینی(ره) آشنا شدم آنچه امام می‌گفت حرف خدا و قرآن بود و همین حق بودن کلام بر قلب هر کس می‌نشست.

به خاطر دارم روزی اروپایی‌ها در شهر قم نزد آیت‌الله شریعتمداری سوال کردند آقای آیت‌الله، شاه این همه قدرت و اسلحه مدرن دارد، شما چه چیزی دارید که مقابل او بایستید، آیت‌الله شریعتمداری جواب داد، ما اسلحه سرد داریم اسلحه سرد اثر داغ روی قلب و جان مردم می‌گذارد ولی اثر اسلحه داغ روی قلب مردم سرد است ما نصیحت می‌کنیم نصیحت سرد است اما روی قلب و دل تمام مومنین اثرگذار است ولی شاه می‌خواهد با توپ و تفنگ مردم را راضی به قبول خودش بکند.  

برای شنیدن از امام و تفکراتش با افرادی که شنیده بودم از مخالفین شاه و دوستدار و خواستار تفکر امام هستند در شهرهای مختلف از جمله کرمانشاه آشنا شده بودم، شرایط در آن روزهای سخت بود، اگر اعلامیه را دست کسی می‌دیدند به قیمت شکنجه و مرگ تمام می‌شد وضعیت برای کسانی که زن و فرزند هم داشتند، بسیار سخت‌تر بود.  

با مرحوم سروش، سبزعلی مشهور به بنده خدا، شیخ علی و غیره که از اهالی کرمانشاه بودند فعالیت‌هایی انجام می‌دادیم اعلامیه‌ها را آنها به بهانه ثبت عقدنامه به دفترخانه من می‌آوردند و من هم توسط افراد فعالی که در این زمینه دستی بر آتش داشتند پخش می‌کردم.

روزهای نفس‌گیری بود رژیم به شدت دنبال افرادی بود که فعالیت‌های انقلابی داشتند، مردادماه سال 57 در خانه باغ روستای دولاب زندگی می‌کردم همان زمان زمزمه بازگشت امام به ایران بود با دوستانی که قبلا گفتم مرتب در ارتباط بودم و در پوشش ثبت ازدواج اعلامیه‌ها به ما می‌رسید و ما هم در سطح شهر و روستاهای اطراف پخش می‌کردیم.

به صورت نامحسوس فعالیت می‌کردیم حرف‌های امام را در مسجد به مردم انتقال می‌دادم، ترسی از اسارت ژاندارم‌ها نداشتم چون از راهی که انتخاب کرده بودم مطمئن بودم.  

وضعیت کردستان با دیگر نقاط متفاوت بود مردم از هر نوع حرکتی وحشت داشتند خیلی‌ها تصورشان این بود که نمی‌شود با رژیم شاه در افتاد، کار در چنین شرایطی بسیار دشوار بود وضعیت در روستا بدتر از شهر بود، حرف‌هایم برای بعضی‌ها خوشایند نبود و عده‌ای هم به خاطر علاقه‌ای که به من داشتند گاه و بی‌گاه مرا از این کارها منع می‌کردند.         

تابستان سال 57 بود، روزی فردی به اسم صالح از اهالی روستا نزدم آمد و گفت ماموستا برای ما خیلی عزیز هستی بیم جانت را داریم کمی مراقب باشید رژیم دنبالت است، گفتم ما در مسیر دین حرکت می‌کنیم حکومتی که قرار است پایه‌گذار آن عالم دینی باشد لذا نمی‌شود از چنین حکومت و رهبری دفاع نکرد.

به صالح گفتم، تو هم به صف ما بپیوند و در بین مردم تبلیغ کن حرف‌های امام بر مبنای قرآن و دین خدا است و می‌خواهد حق را جایگزین باطل کند این حرف‌ها آنقدر زود بر دل و جان صالح نشست که بلافاصله به روستای نشور رفت و به همراه حاج میکائیل و دیگر دوستان در سنندج به همراه شهید غمیان یک گروه را تشکیل دادیم و تا زمان انقلاب به آگاهی‌بخشی مردم و جذب نیروهای انقلابی پرداختیم.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین