گروه اجتماعی: در میان غوغای اخبار و هیاهوی سیاسی، قصه تلخ موسی عنایتی، جوان بسیجی قائمشهری، بهمثابه پتکی بر وجدان جامعه فرود میآید. موسی در جریان اغتشاشات، با شلیک گلولهای از اسلحه شکاری، دچار ضایعه نخاعی شد که دستها و پاهایش را به سکون ابدی محکوم کرد. اما این تنها آغاز تراژدی او بود.
به گزارش بولتن نیوز ،مادرش، تاب دیدن زخم و درد فرزند را نداشت و از دنیا رفت. اندوه این حادثه اما تنها به همینجا ختم نشد؛ پدر موسی نیز که شاید تحمل نابودی جسم و جان پسرش برایش بیش از حد توان بود، با دلی شکسته به او پیوست. موسی که خود اسیر فلج جسمی و تلخیهای روحی است، حالا تنها دو خواهر کوچک دارد که زندگیشان به همت اقوام میچرخد.
اما تلخی ماجرا زمانی عمیقتر میشود که با رویکرد مسئولین روبهرو میشویم؛ مسئولانی که گاه با اظهارات خود نمک بر زخمهای خانوادههای دردمند میپاشند. آیا موسیهای این سرزمین میتوانند فراموش کنند؟ آیا کسانی که جسم و جانشان در این بحرانها زخمی شده است، با رها شدن بازداشتیها و رویکردهای بخششی دستگاه قضا و دولت، احساس عدالت میکنند؟
سوالی که مطرح میشود این است: آیا مسئولانی که به نام بخشش، سیاستهایی در پیش گرفتهاند، به تأثیر این تصمیمها بر دلهای دردمند خانوادههایی چون خانواده موسی اندیشیدهاند؟ آیا عدالت، تنها در آمار و آزادی خلاصه میشود یا زخمهای عمیق جامعه نیز بخشی از این معادله است؟
موسی عنایتی تنها یک نمونه از هزاران قربانی گمنام این جریانات است. قربانیانی که شاید هیچگاه مجال بیان رنجشان را نیابند. سکوت و همدلی شاید حداقل وظیفهای باشد که مسئولان در قبال این عزیزان میتوانند انجام دهند. اگر نمیتوانند این زخمها را التیام بخشند، دستکم با نمکپاشی به زخمها، بار این درد را سنگینتر نکنند.
در پایان، این یک فراخوان برای همه است: بیایید فراموش نکنیم که پشت هر آمار و تصمیم سیاسی، زندگیهایی است که برای همیشه تغییر کردهاند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
که بی نسیم، گل از شاخسار میریزد؟