کد خبر: ۸۵۸۵۷
تعداد نظرات: ۳۸ نظر
تاریخ انتشار:

همه چیز درباره کوروش و ذوالقرنین

اطلاعات ما درباره‌ی کورش کاملاً از غرب آمده است؛ یعنی، حتی یک کلمه‌ درباره‌ی کورش در منابع درجه‌ی یک فارسی وجود ندارد. تمام کسانی که در این رابطه پژوهش کرده‌اند و به ما اطلاعات داده‌اند، غربی‌اند و اکثرشان یهودی‌اند. از همه مهم‌تر این که اطلاعاتشان تطبیق عجیبی با تورات دارد.
برهان؛ «ناسیونالیسم افراطی» مسأله‌ای نیست که بتوان آن را به مقطع خاصی از تاریخ دوران معاصر محدود کرد. حامیان این گفتمان با فراز و فرودهایی در سده‌ی گذشته همواره در حیات تاریخ معاصر ایران ابراز وجود کرده‌اند گفتمانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز از جانب افراد و گروه‌هایی در حال طرح بوده و می‌باشد.

یکی از موضوعاتی که در 50 سال اخیر همواره مورد توجه بسیاری از افراد و جریانات ناسیونال، مذهبی و حتی علمای ما قرار گرفته است، بحث انطباق شخصیت‌های تاریخی مختلف بر «ذوالقرنین» است. تعدد نظرات در این ماجرا چنان وسیع است که افرادی از شرق و غرب زمین را شامل می‌شود. این مسئله وقتی بیشتر به چشم می‌آید که جریاناتی به صورت هدفمند به بزرگ‌نمایی یکی از نظرات می‌پردازند.

همین مسئله باعث شد تا ابعاد گوناگون این بحث در میزگرد تخصصی «برهان» با حضور آقایان «علی ریاحی»، پژوهشگر تاریخ اسلام و علم الحدیث، و «سیدحسین علوی» پژوهشگر تاریخ ایران و مسائل فرهنگی، بررسی شده است که در سه قسمت تقدیم خوانندگان می‌گردد.
 
 آقای ریاحی، لطفاً بفرمایید چه انطباق‌هایی بر شخصیت ذوالقرنین در منابع تفسیری و تاریخی ما آورده شده است و روایت قرآن درباره‌ی شخصیت ذوالقرنین چیست؟                                           
 
از گذشته‌های خیلی دور مسئله‌ی انطباق ذوالقرنین با شخصیت‌های تاریخی مطرح بوده است. این انطباق در مرحله‌ی اول بیشتر در منابع اهل تسنن دیده می‌شود و در طول هزارساله‌ی اول تاریخ تشیع این انطباق کمتر صورت گرفته است. در تفاسیر 4 شخصیت به عنوان مصداق ذوالقرنین معرفی شده‌اند. منتها من فرد پنجمی هم به آن‌ها اضافه می‌کنم که در تفاسیر نیست. البته در مجموع ممکن است که تعداد این مصادیق بیشتر از این باشد. قدیمی‌ترین مصادقی که برای ذوالقرنین مطرح شده اسکندر مقدونی است. حالا بماند که برای خود اسکندر دو مصداق تاریخی ذکر شده است.

پس اولین گزینه اسکندر مقدونی است. ظاهراً قدیمی‌ترین کسانی که این نظریه را مطرح کرده‌اند یکی ابن سینا است که در شفا این موضوع را مطرح کرده و دیگری فخررازی است. این دو نفر ظاهراً ذوالقرنین را همان اسکندر مقدونی مشهور می‌دانند که فاتح ایران بوده است.

گزینه‌ی دومی که در گذشته‌های خیلی دور مطرح بوده تطبیق ذوالقرنین به یکی از پادشاهان یمنی است. اگر اشتباه نکنم، به آن‌ها تبّع می‌گفتند. در القاب این پادشاهان کلمه‌ی «ذو» زیاد به کار می‌رفت و می‌گویند ذوالقرنین هم از جمله‌ی همین پادشاهان است. در اشعار قبل از اسلام یمن هم اشعاری از شعرای یمنی هست که به وجود ذوالقرنین در میان پادشاهان یمن افتخار می‌کردند. ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه و ابن هشام از طرفداران این نظریه بوده‌اند. ظاهراً ابوریحان خیلی روی این قضیه اصرار دارد.

نظریه‌ی سومی که بعدها مطرح شد مربوط به سر احمدخان هندی می‌شود. او نظرش بر این بود که ذوالقرنین نه اسکندر است و نه پادشاه یمنی، بلکه شخصی به نام شین هوآنگ تی است. این شخص یکی از امپراتوران چین بود که دستور ساخت دیوار چین را داد. من تصورم این است که ایشان صرفاً به دنبال یک سد محکمی می‌گشته است که مانع حمله‌ی اقوام وحشی باشد و تنها موردی که با آن برخورد کرده دیوار چین بوده است. البته ظاهر دیوار چین با آن چیزی که در قرآن آمده متفاوت است. تا جایی که من می‌دانم این نظریه‌ را هیچ کس غیر از خود سر احمد خان هندی قبول ندارد.

بعد از این آقای ابوالکلام آزاد، که ظاهراً خیلی تحت تأثیر آرای سر احمد خان هندی بود، نظریه‌ی چهارمی را مطرح کرد و ذوالقرنین را همان کورش دانست. به نظرم قبل از ایشان کسی این مسئله را مطرح نکرده است یا حداقل من اطلاعی ندارم.
بعدها این نظریه طرفداران بسیاری پیدا می‌کند.
 
 
  
ممکن است بعضی از افراد صریحاً نگفته باشند ما این نظریه را پذیرفته‌ایم، اما در فحوای کلامشان این موضوع به چشم می‌خورد. اولین کسی که این نظریه را وارد شیعه می‌کند مرحوم علامه‌ی طباطبایی است. حدود 60 یا 70 صفحه از تفسیر المیزان به این موضوع اختصاص دارد. بعد هم دیگران از ایشان تبعیت می‌کنند. آقای مکارم شیرازی هم در کتاب تفسیر نمونه‌ پنج شش صفحه‌ای به این نظریه پرداخته‌اند. ظاهراً آقای جوادی آملی هم این نظریه را بر سایر نظریه‌ها ترجیح داده‌اند.

این 4 نظریه درباره‌ی ذوالقرنین از بقیه نظریات معروف‌تر هستند: اسکندر، پادشاه یمنی، شین هوآنگ تی و کورش. البته بعضی دیگر فریدون شاهنامه را ذوالقرنین معرفی کرده‌اند. در لغت‌نامه‌ی دهخدا هم به این مطلب اشاره شده است. حتی آنجا نوشته شده است که دو تا ذوالقرنین داریم: ذوالقرنین کبیر که همان فریدون است و ذوالقرنین صغیر که اسکندر است.

این‌ها انطباق‌هایی است که در مورد شخصیت ذوالقرنین مطرح می‌شود. البته فریدون بیشتر جنبه‌ی ادبیاتی و اسطوره‌ای دارد و زیاد مطرح نیست. اما آن چهار نفر دیگر در تفاسیر شیعه و سنی موجود است. ضمن اینکه من در بین محدثین شیعه انطباق ذوالقرنین با شین هوآنگ تی را ندیده‌ام. همان طور که گفتم، این نظریه را فقط سر احمد خان هندی مطرح کرده است.

ریاحی: این 4 نظریه درباره‌ی ذوالقرنین از بقیه نظریات معروف‌تر هستند: اسکندر، پادشاه یمنی، شین هوآنگ تی و کورش. البته بعضی دیگر فریدون شاهنامه را ذوالقرنین معرفی کرده‌اند. در لغت‌نامه‌ی دهخدا هم به این مطلب اشاره شده است. حتی آنجا نوشته شده است که دو تا ذوالقرنین داریم: ذوالقرنین کبیر که همان فریدون است و ذوالقرنین صغیر که اسکندر است.
 
لطفاً روایت قرآن را درباره‌ی شخصیت ذوالقرنین بفرمایید.

قبل از اینکه وارد بحث آیات بشویم، باید مقدمه‌ای در این رابطه عرض کنم. همان طور که می‌دانید، قرآن ویژگی‌هایی دارد که آن را منحصر‌به‌فرد می‌کند. به اعتقاد مسلمانان نه تنها مطلبی در عرض قرآن وجود ندارد، بلکه مطالب دیگر بسیار پایین‌تر از آن هستند. قرآن از نظر همه‌ی مسلمان‌ها وحی است؛ یعنی، در آن هیچ خطایی وجود ندارد.
 
در ضمن بحث سند هم در مورد آیات قرآن مطرح نیست، چون از همه‌ی جهات بالاتر از مطالب دیگر است. بنابراین حتی اگر ما روایت بسیار معتبری داشته باشیم که تمام رجال موجود در سند آن از اجلّای ثقات باشند، اما در مخالفت با قرآن باشد و نتوان آن روایت را با قرآن جمع کرد، می‌گوییم که آن روایت نامعتبر است و قرآن درست می‌گوید. ضمن اینکه من اصلاً به چنین روایتی در این زمینه برنخورده‌ام. این نکته را صرفاً در باب اهمیت قرآن بیان کردم.

لذا در مباحثی که به قرآن برمی‌گردد باید اول به قرآن رجوع کرد و اگر روایاتی در آن زمینه وجود داشت، باید ببینیم آیا در مخالفت با قرآن هستند یا خیر. برای مثال، اگر در قرآن گفته شده باشد که ذوالقرنین سدی از آهن و مس ساخته است، ما نمی‌توانیم آن را به دیوار چین نسبت بدهیم، چون در دیوار چین نه تنها آهن و مس، بلکه هیچ فلزی به کار نرفته است. این مثال را صرفاً جهت روشن شدن مطلب عرض کردم. لذا هر روایتی که به واسطه‌ی اجلّای ثقات هم نقل شده باشد، ولی با قرآن سازگار نباشد، نامعتبر است.

آیه‌ی «وَیَسْئَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا» (83 سوره‌ی کهف) به پیامبر می‌گوید که از تو درباره‌ی ذوالقرنین سؤال می‌کنند و تو پاسخ بده که به زودی ذکری از او برای شما خواهم گفت. در واقع به نظر می‌رسد که این از پیشگویی‌های قرآن برای پیغمبر (ص) محسوب می‌شود. «ذکر» در اینجا به معنای آن است که مختصری از آن را بیان خواهم کرد. وقتی به روایات معتبر در شأن نزول این آیه توجه می‌کنیم، کاملاً معلوم می‌شود که چرا این بیان مختصر است.
شیعه دو روایت درباره‌ی شأن نزول این آیه دارد که سند یکی از آن‌ها ضعیف و سند دیگری قوی است. بر اساس این روایت‌ها مشخص می‌شود که چرا خداوند متعال بیشتر به این ماجرا نپرداخته و کمی از آن را بیان کرده است.
 
در آیه‌ی بعدی آمده است: «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ ءَاتَیْناهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا»: ما او را در زمین تمکین و قدرت بخشیدیم و از هر چیز رشته‌ای به دست او دادیم. «فَأتْبَعَ سَبَبًا»: او هم از آن رشته و وسیله‌ی حق پیروی کرد. خداوند در ادامه می‌گوید: «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَهٍ وَ وَجَدَ عِندَها قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا»: تا هنگامی که ذوالقرنین به مغرب رسید؛ جایی که خورشید را چنین یافت که در یک «حَمِئَه‌ٍ عَیْنٍ» غروب می‌کند و آنجا قومی را یافت که ما به ذوالقرنین دستور دادیم که تو درباره‌ی این قوم یا قهر و عذاب یا لطف و رحمت به جای آور.

«حَمِئَه‌ٍ عَیْنٍ» را بسیاری از مترجمین ما «چشمه‌ی گل‌آلود» معنا کرده‌اند و در توجیه آن می‌گویند که مثلاً در فلان منطقه‌ی اروپا، وقتی خورشید دارد غروب می‌کند، انگار در گل فرومی‌رود. بعضی دیگر «حَمِئَه‌ٍ عَیْنٍ» را به چشمه‌های گِل‌افشانی که در قفقاز وجود دارد ربط می‌دهند، در حالی که «حَمِئَه‌ٍ عَیْنٍ» یک معنای دیگر هم دارد و آن هم «چشمه‌ی مذاب» است.
 
اگر این معنا را در نظر بگیریم، این تشبیه خیلی معمولی می‌شود: خورشید وقتی دارد در دریا غروب می‌کند، در خط افق به نظر می‌رسد که یک قسمت مذابی به وجود آمده است. بنابراین می‌توان این گونه برداشت کرد که ذوالقرنین به منتها الیه خشکی زمین رسیده و دیده است که خورشید دارد در دریا غروب می‌کند.
 
من نمی‌دانم چرا آقایان این ترکیب را چشمه‌ی گل‌آلود معنا کرده‌اند. البته معمولاً وقتی یک نفر از بزرگان ترجمه‌ای را انتخاب می‌کند، باقی هم از او تبعیت می‌کنند. بنابراین بعید نیست که این ترجمه هم همین طور باشد، در حالی که به نظر می‌آید «چشمه‌ی مذاب» معنای معمولی‌تر و بی‌تکلف‌تری دارد.

در واقع قرآن می‌گوید که انتخاب ذوالقرنین برای این بود که ستمکاران را عذاب کند و با آدم‌های خوب با ملایمت و مهربانی رفتار کند.

در ادامه خداوند می‌فرماید: «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا»: [ذوالقرنین] باز با همان وسایل و اسباب تعقیب کرد. «حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِن دُونِهَا سِتْرًا»: تا آنکه به مشرق زمین رسید. آنجا قومی را یافت که ما میان آن‌ها و آفتاب ساتری قرار ندادیم. از این آیه مشخص می‌شود که در ابتدا حرکت او به سمت غرب بوده و سپس به سمت شرق حرکت کرده است.در آنجا ذوالقرنین به قومی می‌رسد که در مقابل خورشید هیچ پوششی در مقابلشان نیست.

از این آیه می‌توان این گونه برداشت کرد که ذوالقرنین تقریباً به منتها الیه شرقی زمین ‌رسیده است. «حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ» یعنی به جایی می‌رسد که خورشید تمام می‌شود و برای او امکان پیشروی وجود ندارد. در واقع آنجا محل طلوع خورشید است و قومی در آنجا حضور دارد.

در ظاهر از این قسمت آیه «لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً» دو معنا می‌توان برداشت کرد: یکی اینکه این‌ قوم برهنه بودند یا لباس اندکی داشتند و دیگری اینکه آن‌ها صحرانشین بودند و خانه نداشتند. تعابیر دیگر رایج نیستند، اما بین دو معنا نمی‌توان هیچ کدام را بر دیگری ترجیح داد. چه بسا هر دو معنا درباره‌ی آن قوم صدق کند. البته این مطلب را بر اساس ظاهر آیه عرض می‌کنم، ممکن است روایتی وجود داشته باشد که یکی از این دو معنا را تقویت کند.

در ادامه خداوند می‌فرماید: «کَذَلِک وَ قَدْ أحَطنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبراً»: همچنین بود و البته ما از احوال آن کاملاً باخبریم. در واقع خداوند می‌گوید چیزی که او تازه فهمیده بود ما قبلاً می‌دانستیم، چیز تازه‌ای برای ما نبود. آیه‌ی 92 می‌گوید: «ثمَّ أَتْبَعَ سبَباً»: باز با وسایل تعقیب می‌کرد. در واقع ذوالقرنین باز هم راهی را پیش می‌گیرد. «حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِما قَوْمًا لَا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا»: تا رسید میان دو سد. آنجا قومی را یافت که سخنی فهم نمی‌کردند.

بعضی از بزرگواران گفته‌اند که حرکت سوم ذوالقرنین به سمت شمال بوده است. این موضوع در آیه‌های بعدی هم مشخص نمی‌شود. بنابراین ممکن است به سمت شمال غربی، شمال شرقی، جنوب غربی یا جنوب شرقی حرکت کرده باشد. این موضوع در قرآن مشخص نشده است. فقط می‌گوید ذوالقرنین راه سومی را پیش گرفته که علی‌القاعده این راه سوم متفاوت از دو راه قبلی بوده است. در این راه به دو مانع مرتفع می‌رسد که در ادامه مشخص می‌شود این دو مانع مرتفع دو کوه هستند. قومی در میان این دو کوه مستقر هستند که زبان هیچ کسی را نمی‌فهمند؛ یعنی، زبان خاص خودشان را دارند.

از آیه‌ی بعدی این برداشت می‌شود که ذوالقرنین زبان آن‌ها را بلد بوده است. مشخص نیست که او زبان آن‌ها را از جایی آموخته یا به او الهام شده است، اما به هر حال زبان آن‌ها را بلد است و با آن‌ها صحبت می‌کند. «قَالُوا یَذَا الْقَرْنَینِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فی الأَرْضِ فَهَلْ نجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلی أن تجْعَلَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ سدًّا»: آنان گفتند ای ذوالقرنین، یأجوج و مأجوج [پشت این کوه] فساد [و خونریزی و وحشی‌گری] بسیار می‌کنند. چنانچه ما خرج آن را به عهده گیریم، سدی میان ما و آن‌ها می‌بندی؟

بعضی‌ها «خرج» را به معنای هزینه دانسته‌اند و برخی دیگر آن را خراج معنا کرده‌اند؛ یعنی، آن‌ها گفته‌اند ما به صورت ثابت خراج می‌دهیم. «خرج» هر دو معنا را دارد و هیچ کدام بر دیگری ارجح نیست. به هر حال آن‌ها درخواست می‌کنند این کار انجام شود و می‌گویند در ازای آن خراج یا هزینه‌ای پرداخت خواهند کرد.

در آیه‌ی بعدی آمده است: «قَالَ مَا مَکَّنی فِیهِ رَبّی خَیرٌ فَأَعِینُونی بِقُوَّه‌ٍ أَجْعَلْ بَیْنَکمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً»: [ذوالقرنین] گفت تمکن و ثروتی که خدا به من عطا فرموده از هزینه‌ی شما بهتر است، اما شما با من به قوت بازو کمک کنید تا سدی محکم برای شما بسازم [که به کلی مانع دستبرد آن‌ها شود].

در واقع ذوالقرنین می‌گوید من «مکنت» لازم را دارم. ممکن است منظور او از «مکنت» مال باشد یا اینکه می‌گوید من علم این کار را دارم. به هر حال، تنها چیزی که از آن‌ها طلب می‌کند کمک فیزیکی است. از این آیه همچنین برداشت می‌شود که ذوالقرنین یا تنها بوده است یا افراد کمی دور و بر او بوده‌اند.

بعد می‌گوید که قطعه‌های آهن بیاورید. آن‌ها را بین دو کوه قرار می‌دهد و با سنگ دیواری می‌سازد. آتشی مهیا می‌کنند تا آهن گداخته شود. سپس روی آن‌ها مس مذاب می‌ریزند. به این ترتیب یک سد تمام‌عیار می‌سازند که ارتفاعش به اندازه‌ی آن دو کوه است. این سد به گونه‌ای است که نه کسی می‌تواند آن را سوراخ کند و نه اینکه از بالای آن عبور کند: «فَمَا اسْطَاعُوا أن یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً»

داستان ذوالقرنین تقریباً در اینجا تمام می‌شود. البته در ادامه‌ آیه‌‌ای دیگر هم داریم: «قالَ هذا رَحْمَهٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا»: [ذوالقرنین] گفت که این از لطف و رحمت خدای من است و آن گاه که وعده‌ی خدا فرارسد، آن سد را متلاشی و پاره‌پاره گرداند و البته وعده‌ی خدا محقق و راست خواهد بود.

در آیات و سوره‌های دیگر قرآن هم این موضوع وجود دارد که در میان یک مطلب یک‌باره آیه‌ای می‌آید که هیچ ربطی به مطالب قبلی ندارد. بعد از آن دوباره یک آیه‌ای می‌آید که به مطالب قبلی برمی‌گردد. بنابراین نمی‌توانیم بگوییم آیه‌های پشت سر هم قطعاً به همدیگر متصل هستند.
 
بنابراین وقتی ذوالقرنین می‌گوید این رحمتی است از جانب پروردگار من، ممکن است این آیه هیچ ربطی به آیه‌های قبلی نداشته باشد. ممکن است که این کلام حضرت رسول‌الله (ص) باشد درباره‌ی این آیاتی که برایش نازل شده است و اصلاً ربطی به اصل داستان نداشته باشد؛ یعنی، من این مطالب را نمی‌دانستم و این‌هایی که گفتم به دلیل رحمتی است که از جانب پروردگار به من شده است و هر وقت هم خدا بخواهد این رحمت را در هم می‌کوبد و این علم را از من می‌گیرد.

گزینه‌ی دوم این است که این آیه به ذوالقرنین برمی‌گردد و منظور از «هذا رَحْمَهٌ مِنْ رَبِّی» آن سدی است که ساخته‌اند و اگر خدا بخواهد، نابود می‌شود. گزینه‌ی سوم این است که این آیه باز هم از زبان ذوالقرنین است، ولی منظور او از «هذا رَحْمَهٌ مِنْ رَبِّی» تمام این اتفاقات بوده است. چون تمام این اتفاقات خاص هستند. بنابراین ممکن است منظور او از رحمت خداوند رفتن به منتها الیه غربی و شرقی و در نهایت عزیمت به آن سرزمینی باشد که مردمانش نمی‌توانستند با کسی صحبت کنند، ولی او علم صحبت کردن با آن‌ها را داشته است.
 
علوی: ملیت‌گرایی افراطی که شما نمونه و مصداق عینی‌اش را در کشور خودمان در دوره‌ی پهلوی ملاحظه می‌فرمایید دقیقاً به منظور تأسیس یک نسخه‌ی اجتماعی، حکومتی و فرهنگی در مقابل نسخه‌ی اصیل اسلام به وجود آمده است. این مسیر را بعد از انقلاب اسلامی هم می‌توانید ملاحظه بفرمایید.

 
اگر این نظریه را بگیریم، ممکن است این آیه اشاره به پایان توفیقات او داشته باشد؛ یعنی، توان انجام این کارهای خارق‌العاده که خداوند به او عطا کرده بود دیگر به پایان رسیده است. ممکن است منظور این باشد که او به فاصله‌ی اندکی از این ماجرا فوت کرده یا اگر زنده بوده، دیگر این توانایی‌ها از او گرفته شده است.

خیلی از آقایان گزینه‌ی دوم را انتخاب کرده‌اند، بدون اینکه دلیل ترجیح آن را بر گزینه‌ی اول و سوم بگویند. ضمن اینکه اگر بیشتر تأمل کنیم، ممکن است وجوه دیگری از این موضوع بر ما آشکار شود.

دو روایت در تکمیل عرایضم بگویم که یکی از آن‌ها مرسل و دیگری معتبر است. روایت مرسل از نظر ما چندان اعتبار ندارد، ولی آن را می‌گویم چون نکته‌ی جالبی دارد. در تفسیر العیاشی هشام ابن سالم از امام صادق (ع) نقل می‌کند که ایشان فرمودند: «مَنْ فَسَّرَ القُرْآنَ بِرَأیهِ فَأصابَ لم یُؤجَرْ و اِنْ أخْطأَ کان إثْمُهُ عَلَیْه»: کسی که قرآن را تفسیر به رأی کند و به واقع هم برسد، اجر ندارد و اگر خطا کند، گناهکار است. یعنی بازی دو سر باخت است. آدم عاقل بازی دو سر باخت انجام نمی‌دهد.
 
 حدیث دوم که معتبر است مرحوم شیخ صدوق در التوحید، عیون اخبار الرضا و امالی روایت کرده است. ایشان بر اساس سلسله سند خودش روایت می‌کند تا می‌رسد به علی ابن موسی الرضا (ع) و در نهایت علی ابن ابیطالب (ع) که از رسول‌الله (ص) شنیده است که خداوند می‌فرماید: «مَا آمَنَ بِی مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ کَلَامِی»: کسی که کلام من را به رأی خودش تفسیر کند به من ایمان نیاورده است. خداوند در ادامه می‌فرماید: «وَ مَا عَرَفَنِی مَنْ شَبَّهَنِی بِخَلْقِی»: کسی که من را به خلقم شبیه کند من را نشناخته است. «وَ مَا عَلَى دِینِی مَنْ یَسْتَعْمِلُ الْقِیَاسَ فِی دِینِی»: و کسی که قیاس را در دینم به کار گیرد در دین من نیست.‌

بنابراین اگر یکی از این وجوه مختلف را بر دیگری ترجیح بدهیم، حتماً باید یک پایه و اساس علمی پشت آن باشد. به نظر می‌آید بعضی از آقایان روی این قضیه دقت نداشته‌اند. اجمالاً این چیزی است که قرآن درباره‌ی ذوالقرنین می‌گوید.

بنا بر مطالبی که حضرت‌عالی درباره‌ی شخصیت ذوالقرنین از قرآن فرمودید، می‌توانیم بگوییم ذوالقرنین صاحب قدرت و نفوذ بوده است، سفرهای خاصی داشته، از سوی خداوند به او الهام می‌شده و قدرت عذاب و رحمت داشته است. با توجه به این مطالب، آیا می‌توان برداشت کرد که او فرد صالحی بوده است؟

در ابتدا درباره‌ی سفرهای ذوالقرنین بحث وجود دارد که آیا او در این سفرها تنها بوده است یا عده‌ای همراه او بوده‌اند. بعد هم این نکته مطرح است که در این صورت چه تعدادی از افراد همراه او بوده‌اند. از آیات قرآن هیچ چیزی در این باره نمی‌توان برداشت کرد. البته بعضی‌ها گفته‌اند چون فعل‌ها مفرد به کار رفته، پس ایشان تنها بوده است. در صورتی که چنین قاعده‌ای در ادبیات عرب وجود ندارد. در زبان عربی هم مثل فارسی برای اسامی جمع از ضمایر مفرد استفاده می‌شود.

بنابراین اینکه افعال مفرد به کار رفته‌اند، دال بر این نیست که او تنها بوده است. اما با توجه به کمکی که او از مردم بین آن دو کوه می‌خواهد، معلوم می‌شود که اگر آدم‌هایی هم دنبالش بوده‌اند، آن قدر زیاد نبوده‌اند که برای انجام آن کار کفایت کنند. حداقل در آن مرحله از سفر این گونه بوده است.
 
نکته‌ی دوم اینکه از آیات قرآن برداشت می‌شود که به او وحی می‌شده است. آنجا که خداوند به او می‌گوید اگر می‌خواهی، عذاب کن یا اگر می‌خواهی، کسانی را انتخاب کن و بر آنان ملایمت داشته باش، نشان‌دهنده‌ی این است که به او وحی می‌شده است. مطلب بعدی این است که در روایت داریم او عبد صالحی بوده است. از آیات قرآن هم می‌توان فهمید که واقعاً همین طور بوده است.
 
علوی: در دوره‌ی بعد از انقلاب جریاناتی که نمی‌خواستند نسخه‌ی حکومت از اسلام منشعب شود، بحث ناسیونالیسم را پیگیری کردند و مثلاً گفتند مگر ارادت داشتن به ملت ایران بد است؟ مگر بد است آدم ملتش را دوست داشته باشد؟ این حرف آن‌ها مصداق «کلمه الحق یراد به الباطل» بود.

 جناب آقای علوی، همان طور که می‌دانید، پس از ورود اسلام به ایران هم‌واره آسیب‌هایی به تفکر اسلامی وارد شده که بعضاً ناشی از غفلت یا غرض‌ورزی افراد بوده است. در ابتدای دوره‌ی قاجار این مسئله وارد فاز جدیدی می‌شود و در دوره‌ی پهلوی اول و دوم باستان‌گرایی و ناسیونالیسم افراطی مطرح می‌گردد. امروز هم بعضی از افراد با اظهارات غیرکارشناسانه‌ی خود به گونه‌ای به تفکرات اسلامی صدمه وارد می‌کنند. در مجموع شما ورود به این حیطه را چقدر ضروری می‌بینید؟   
 
به عقیده‌ی من موضوع ناسیونالیسم افراطی، با توجه به اسناد موجود، یک طرح کاملاً سازماندهی‌شده برای نفوذ هر چه بیشتر استعمار، خصوصاً در کشور ما، بوده است. جالب است که پهلوی‌ها به سنت‌های بومی مردم بی‌توجه بودند، ولی گذشته‌ی باستانی ایران خیلی برایشان اهمیت داشت. به این جهت که در گذشته‌ی باستانی روایات مشکوک و نامشکوک و معتبر و غیرمعتبر در هم آمیخته‌اند و می‌توان از دل آن‌ها روایاتی جعل کرد و در مقابل اسلام قرار داد. این کاری بود که حکومت پهلوی انجام می‌داد. باستان‌گرایی پهلوی‌ها برای مقابله با اسلام بود. در واقع این ناسیونالیسم افراطی نوعی از ملیت‌گرایی نیست، هرچند که روح ملیت‌گرایی هم با اسلام منافات دارد و اگر در آن تعمق کنیم، ممکن است شعبه‌ای از شرک باشد.

ملیت‌گرایی افراطی که شما نمونه و مصداق عینی‌اش را در کشور خودمان در دوره‌ی پهلوی ملاحظه می‌فرمایید دقیقاً به منظور تأسیس یک نسخه‌ی اجتماعی، حکومتی و فرهنگی در مقابل نسخه‌ی اصیل اسلام به وجود آمده است. این مسیر را بعد از انقلاب اسلامی هم می‌توانید ملاحظه بفرمایید. در دوره‌ی بعد از انقلاب جریاناتی که نمی‌خواستند نسخه‌ی حکومت از اسلام منشعب شود، بحث ناسیونالیسم را پیگیری کردند و مثلاً گفتند مگر ارادت داشتن به ملت ایران بد است؟ مگر بد است آدم ملتش را دوست داشته باشد؟ این حرف آن‌ها مصداق «کلمه الحق یراد به الباطل» بود.
 
در واقع از این گزاره‌ی حق که خوب است ما به ملتمان ارادت داشته باشیم نتیجه‌ی باطل گرفتند. مردم ما ملت مسلمانی هستند که پوزه‌ی آمریکا را به خاک مالیده‌اند. از ارادت به این ملت نتیجه گرفتند که ما باید به کورش، داریوش و خشایارشاه هم ارادت داشته باشیم. خشایارشاهی که اخیراً آقا فرمودند مصداق طاغوت ایرانی‌هاست. 
 
 در همین راستا، وقتی فیلم 300 ساخته شد، همه‌ی سیاست‌مداران و افراد متدیّن برای دفاع از ایران و ایرانی‌ها از خشاریارشاه حمایت می‌کنند. هرچند که این فیلم هم با یک نگاه طاغوتی ساخته شده و در پی تخریب چهره‌ی ایرانی‌هاست، اما بعضاً افراد متدین برای مقابله با آن از مصادیق طاغوت حمایت کردند.

البته در همان زمان در هالیوود فیلم «یک شب با شاه» راجع به خشایارشاه ساخته شد و او را قهرمان یهودی‌ها معرفی کردند و آن فیلم در واقع حقیقت خشایارشاه را نشان می‌داد.

ریاحی: اگر این روایت حقیقت داشته باشد، او یک ایرانی‌کش به حساب می‌آید.

علوی:‌ عده‌ای از سر جهل و تعداد کمی با آگاهی و غرض‌ورزی خشایارشاه را مظهر ایرانی‌ها معرفی می‌کنند. کسی که به یونان لشگرکشی کرده و مصداق طاغوت ایرانی‌هاست. اصلاً برای چه باید به یونان لشگرکشی می‌کرد؟ در ادامه‌ی بحث به این موضوع خواهم پرداخت که کورش در مرتبه‌ی اولا اشتباهات خشایارشاه را مرتکب شده است. در واقع پایه‌گذار این طاغوت خود کورش هخامنشی است.

در این میان نکته‌ی بسیار مهمی وجود دارد که حتماً باید به آن توجه شود. من فقط اشاره‌ی کوتاهی به آن کردم، وگرنه شرح این ماجرای تاریخی مفصل است. متأسفانه امروز هم ریشه‌ی بحث‌ها و صحبت‌های جریان انحرافی همان حرف‌هایی است که قبل از انقلاب وجود داشت. این جریان هم می‌گویند نسخه‌ی حکومتی را باید از دل منشور کورش درآورد. این موضوع در حرف‌هایشان مشهود است.

با توجه به اینکه حضرت‌عالی در زمینه‌ی تاریخی بحث تخصص دارید، لطفاً درباره‌ی اسکندر هم اجمالاً توضیح بفرمایید.

آقای ریاحی نکته‌ی بسیار دقیقی را درباره‌ی آن آیه‌ی قرآن فرمودند که خداوند می‌فرماید ذکری از ذوالقرنین را برای شما می‌آوریم و قرار نیست که بیشتر از این به شما بدهیم. در آیه‌ی دیگری از قرآن آمده است: «وَیَسْئلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً»: [ای رسول ما] تو را از حقیقت روح می‌پرسند. جواب ده که روح به فرمان خداست و آنچه از علم به شما داده‌اند بسیار اندک است.

در واقع خداوند می‌فرماید ما علم کمی از روح به شما داده‌ایم و قرار هم نیست که شما بیشتر از این بدانید. اگر می‌خواستیم، علم آن را به شما می‌دادیم. وقتی قرآن کریم می‌خواهد از پیامبری مثل حضرت عیسی (ع) یا حضرت موسی (ع) صحبت کند، اوصاف آن‌ها را می‌آورد و مفصلاً داستان زندگی آن‌ها را شرح می‌دهد، ولی وقتی می‌خواهد درباره‌ی پیامبر قوم عاد صحبت کند، حتی اسم او را هم نمی‌آورد.
 
در خصوص قوم ثمود، اصحاب الایکه و قوم تبّع هم همین طور است؛ یعنی، قرآن اجمالاً به آن‌ها می‌پردازد. اگر خداوند می‌خواست، اطلاعات بیشتری به ما می‌داد. ما اعتقاد داریم که در ذره‌ذره‌ی کلمات قرآن حکمت خداوند وجود دارد. در واقع بر اساس حکمتی خداوند این قدر از علم را در اختیار ما گذاشته است. بنابراین خداوند تبارک و تعالی نمی‌خواسته است ما چیزی بیش از این چند آیه‌ی سوره‌ی کهف درباره‌ی ذوالقرنین بدانیم. به این ترتیب، تلاش یک عده‌ برای اینکه بدانند ذوالقرنین چه کسی بوده بیشتر از آن چیزی است که خداوند متعال می‌خواهد ما بدانیم.

بسیار خوب اشاره کردید. در واقع اصرار بعضی افراد بر این موضوع که یک شخصیت تاریخی را بر ذوالقرنین انطباق دهند کار عبثی است؟

بله. در واقع هر کسی برای خودش ظنی داشته، یکی دیده است در تاریخ الکساندر را داریم، پیش خودش گفته است او را بزرگ کنیم. یکی دیگر می‌خواهد کورش یا فلان شخصیت چینی را بزرگ کند.

ریاحی: بعضی از اوقات این کار افراد جنبه‌ی اظهار فضل داشته است؛ یعنی، می‌خواسته‌اند بگویند ما چیز جدیدی کشف کرده‌ایم. نکته‌ی دوم اینکه ما در روایات، خارج از بحث معتبر بودن یا نبودن آن‌ها، دو شخصیت از ذوالقرنین داریم و نکته‌ی سوم اینکه روایت‌های معتبری که درباره‌ی ذوالقرنین داریم آن قدر مطلب را کم می‌گویند که بعید نیست ناظر به همین قضیه باشد که خداوند نمی‌خواسته است ما بیشتر از این بدانیم. البته در روایت‌های غیرمعتبر چیزهای عجیب و غریبی مطرح می‌شود، ولی در روایت‌های معتبر خیلی مختصر به این موضوع پرداخته شده است. این موضوع واقعاً مهم است.

علوی: همان طور که بیان شد، آیه‌ی شریفه می‌گوید که ذوالقرنین بنده‌ی صالح خدا بوده است. ضمن این که ممکن است اصلاً او موجودی غیر از آدم باشد، چرا که ذوالقرنین صاحب دو شاخ است. به هر حال، قرآن می‌فرماید او بنده‌ی صالحی بوده است. بنابراین آیا می‌توان او را با «اسکندر مقدونی» منطبق کرد؟ آیا او بنده‌ی صالح خداوند بوده است؟

روایت‌های قطعی درباره‌ی اسکندر مقدونی و تحرکاتش از خود یونانی‌ها و مقدونی‌ها رسیده که چه کارهایی کرده است. کسانی که هم‌عصر و حتی وزرای او بوده‌اند مطالبی درباره‌ی او نقل کرده‌اند. تاریخ‌نگاران درباره‌ی او نوشته‌اند که او شراب‌خوار بوده و قتل و غارت‌های بسیاری مرتکب شده است. وقتی او به جایی حمله می‌کرد، زمین سوخته به جا می‌گذاشت و همه چیز را نابود می‌نمود. چگونه می‌توان چنین فردی را با عبد صالح خدا تطبیق داد؟ نمی‌دانم بر چه اساسی عده‌ای این فرد را ذوالقرنین می‌دانند.

در جهان اسلام، بعید می‌دانم کسی اسکندر را با ذوالقرنین انطباق داده باشد، مگر آن‌هایی که ضدایران هستند. از آنجایی که اسکندر ایران را فتح کرده و حکومت هخامنشی را با آن همه سابقه منقرض نموده است، عده‌ای عجم‌ستیز او را با ذوالقرنین منطبق کرده‌اند. اما درباره‌ی «کورش هخامنشی»، بنده از علمای تاریخ سؤال می‌کنم که چند سال است سلسله‌ی هخامنشیان شناسایی شده است؟ به عبارتی دیگر، از چند سال پیش بشر می‌داند که سلسله‌ای به نام هخامنشیان وجود داشته است؟
 
بر اساس اسناد موجود، اطلاعات ما درباره‌ی هخامنشیان به 60 سال نمی‌رسد؛ یعنی، هنوز یک قرن نشده است که ما می‌دانیم سلسه‌ی هخامنشیان وجود داشته است. تا قبل از آن هیچ کس چیزی درباره‌ی هخامنشیان نمی‌دانسته است. فردوسی وقتی از پادشاهان باستانی ایران صحبت می‌کند، هیچ اسمی از پادشاهان هخامنشی نمی‌آورد، چون اصلاً نمی‌داند هخامنشیان چه کسانی هستند. در صحبت‌های بعضی از دوستان این تناقض وجود دارد که از یک سو می‌گویند اسلام و ایران مدیون فردوسی است و از سویی دیگر از کسی تجلیل می‌کنند که اصلاً فردوسی او را نمی‌شناسد.
 
بعد می‌گویند منشور او نسخه‌ی حکومت‌داری دوران جدید است. نسخه‌ای که فردوسی اصلاً آن را نمی‌شناسد. چگونه می‌توان این دو گزاره را با هم جمع کرد؟ این هم از طنزهای روزگار ماست. ضمن این که وقتی بیشتر از 60 سال نیست که هخامنشیان را می‌شناسند، قطعاً کورش را هم بیشتر از 60 سال نیست که می‌شناسند، چون او پادشاه سلسه‌ی هخامنشی بوده است.

سؤال دوم این است که چه کسانی کورش را به ما شناسانده‌اند؟ اطلاعات ما درباره‌ی کورش از کجا آمده است؟ آیا خودمان تحقیق کرده‌ایم تا کورش را بشناسیم؟ یا این که با واسطه اطلاعاتی درباره‌ی او به دست آورده‌ایم؟ علمای تاریخ می‌دانند، اطلاعات ما درباره‌ی کورش کاملاً از غرب آمده است؛ یعنی، حتی یک کلمه‌ درباره‌ی کورش در منابع درجه‌ی یک فارسی وجود ندارد.
 
در واقع هیچ اطلاعات دست‌ اولی درباره‌ی او به زبان فارسی نداریم که یک محقق و پژوهشگر ایرانی یا مسلمان و یا حتی شرقی آن را نوشته باشد. تمام کسانی که در این رابطه پژوهش کرده‌اند و به ما اطلاعات داده‌اند، غربی‌اند و اکثرشان یهودی‌اند. از همه مهم‌تر این که اطلاعاتشان تطبیق عجیبی با تورات دارد؛ یعنی، منجی بنی‌اسراییل که آن‌ها در تورات از او اسم برده‌اند کورش نام دارد و مشخصاتش دقیقاً مانند همین کورش است.

با توجه به این مقدمات، خیلی جالب است که عده‌ای ادعا می‌کنند کورش هخامنشی مصداق عینی شخصیت ذوالقرنین است و می‌خواهند این دو را با هم تطبیق دهند و برای این انطباق باید به اطلاعاتی رجوع کنند که بنی‌اسراییل با توجه به توراتی که قطعاً تحریف شده است، بیان می‌کنند.

ضمن این که بخش تاریخی این موضوع هم قطعاً تحریف شده است.

دقیقاً همین طور است. در واقع مفسری که ذوالقرنین را همان کورش می‌داند، خودش به طور مستقل یک کلمه اطلاعات درباره‌ی کورش ندارد. تمام اطلاعات او از یهود آمده و یهود هم این اطلاعات را از تورات تحریف‌ شده گرفته است. می‌دانیم که نص قرآن این است که تورات تحریف شده است. با توجه به این مطلب، مفسرانی که چنین انطباقی انجام داده‌اند در واقع قرآن را با خلاف قرآن تفسیر کرده‌اند. بنده ضمن ارادتی که به شخصیت «علامه طباطبایی»(رضوان‌الله‌تعالی علیه) دارم باید بگویم هنر ایشان در نوشتن المیزان بر اساس ادعای خودشان این بوده است که قرآن را با قرآن تفسیر آیه به آیه ‌کرده‌اند. در حالی که در رابطه با این موضوع تفسیر آیه با خلاف آیه انجام شده است.
 
یقیناً در قرآن داریم که بنی‌اسراییل کلام خدا را تغییر داده‌اند: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» از آنجا که بنی‌اسراییل حق را کتمان می‌نمودند و تورات را تحریف می‌کردند، قرآن خطاب به آن‌ها می‌فرماید: «لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» با توجه به این مطالب، آیا درست است که اطلاعاتی که از یک منبع تحریف ‌شده به دست آمده را با ذوالقرنین مطابقت بدهیم؟

این‌ها بحث‌های میان ‌رشته‌ای دو علم تفسیر و تاریخ هستند. بنده بیشتر از جنبه‌ی تاریخی آن وارد شدم، چون شأن مفسری را ندارم. بنده می‌گویم حداقل به لحاظ متد تاریخ این تفسیر غلط است. اگر فرض را بر این بگیریم که «سِر احمد خان» موضوع کورش را مطرح کرده است، آن وقت مسئله بسیار پیچیده‌تر می‌شود، چون سِر احمد خان افسر کمپانی هند شرقی و مؤسس فراماسونری در هندوستان بود و لقب سِر را از ملکه الیزابت گرفته بود. دوستانی که می‌گویند کورش ذوالقرنین است، به طور قطع درباره‌ی او اطلاعاتی دارند. همان طور که گفتم، اطلاعات ما درباره‌ی کورش از غرب آمده است.با توجه به همین اطلاعاتی که ما می‌دانیم یقیناً خیلی از آن‌ها تحریف شده است. حال می‌خواهم به تحلیل شخصیت کورش بپردازم.

با توجه به گزارش‌های باستان‌شناسانی مثل «گیریشمن» و «رابینسون» و... شخصیت کورش را در چند پرده بررسی می‌کنیم. در پرده‌ی اول او قاتل پدربزرگش است. کورش را بنیان‌گذار سلسله‌ی هخامنشی در ایران خوانده‌اند. هخامنشیان همان سلسله‌ای است که بعد از سقوط مادها تأسیس شد. آخرین پادشاه مادها شخصی به نام «آستیاگ» بود که بعد از لشکرکشی نوه‌اش به اکباتان سرنگون ‌شد.
 
آستیاگ به دست همان نوه‌اش که خیلی احترام او را حفظ می‌کرد، کشته می‌شود. آن نوه همان کورش بزرگ یا کورش کبیر است. این مطلب را از صفحه‌ی 121 تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، نوشته‌ی گیریشمن نقل می‌کنم. آن‌هایی که می‌گویند از کورش اطلاعاتی غیر از این دارند که او پدربزرگش را نکشته است، بگویند این اطلاعات را از کجا آورده‌اند. کدام تاریخ‌نویس گفته است که کورش پدربزرگش را نکشته است؟ اگر کشته، به چه دلیل کشته است؟ آیا به حق کشته یا به ناحق کشته است؟

اسم پرده‌ی دوم را می‌گذاریم: «از زیاده‌خواهی تا کشورگشایی.» بر اساس اسنادی که از کورش باقی مانده، او خودش را پادشاه 4 پاره‌ی گیتی معرفی کرده است. او بعد از فتح سرزمین مادها، یعنی ایران امروزی، سراغ بابل، یعنی عراق امروزی می‌رود و بعد از ماه‌ها محاصره و مرگ‌ومیر زنان و کودکان بابلی در اثر گرسنگی، بابل را فتح می‌کند.

در ضمن شایان ذکر است که بابل برای او دعوت‌نامه نفرستاده بود.

می‌گویند آن منشور کورش هم در همین زمان نوشته شده است. البته این سؤال مطرح است که آیا آن کتیبه به واقع متعلق به کورش است؟ بر فرض که این کتیبه را خود کوروش نوشته است، در آن می‌گوید که بابل بدون خون‌ریزی فتح شد. چطور می‌توان به گفته‌ی او اعتماد کرد؟ آمریکایی‌ها هم درباره‌ی عراق می‌گویند ما این کشور را بدون خون‌ریزی فتح کردیم. واقعاً هم در ظاهر این گونه است. اما همه می‌دانیم که چند هزار نفر در عراق به علت مخالفت با آمریکا کشته شده‌اند. سؤال این جاست که چگونه می‌توانیم به قول کورش استناد کنیم، در حالی که می‌دانیم او به دنبال کشورگشایی بوده است؟
 
کوروش بعد از بابل به آسیای صغیر لشکرکشی می‌کند و لیدی را با خون‌ریزی فراوان فتح می‌کند. در ادامه یونانیانی را که جرئت نداشتند با او بجنگند، مجبور می‌کند که خراج‌گزار دربار شاهانه‌اش شوند. در نهایت هم امپراتوری خودش را بعد از خون‌ریزی‌های فراوان از شرق تا ماورای آمودریا امتداد داد تا به قول خودش پادشاه 4 پاره‌ی گیتی باشد. این‌ها را «هرودت» نقل می‌کند و البته تمام مورخان عصر هخامنشی روی آن اجماع دارند.
 
کوروش مظهر همان سیاستی است که در دوران مدرن به آن ماکیاولیسم می‌گویند. بنابراین او به وقت خون‌ریزی مانند یک گرگ درنده و به وقت حیله‌گری همچون روباهی مکار است. به همین خاطر، هم به یهودیان می‌رسید و هم هوای بت‌پرستان را داشت. اگر دقت کنید، او دو کار عمده کرده است که کسی در آن‌ها تردید ندارد: «هم هوای یهودی‌ها را داشته و هم بت‌ها را تجلیل کرده است.»

  
در پرده‌ی سوم از شخصیت کورش می‌بینیم از افتخارات او این است که یهودیان در بند پادشاه بابل را آزاد کرده و به اورشلیم فرستاده است. این چیزی است که یهودیان به آن استناد می‌کنند. بر فرض که این ادعای کوروش را باور کنیم، آیا می‌توان به صِرف چنین اقدامی او را پیرو آیین موسی(علیه‌السلام) دانست؟ باید تاریخ را مرور کنیم تا ریشه‌ی چنین اقدامی هویدا شود.

کوروش بابل را فتح کرد و «نبونید»  پادشاه بابل را ساقط نمود. او به محض ورود به بابل دو اقدام اساسی انجام داد: «در مقابل بت مردوک، یعنی خدای بابلیان، سجده کرد و خود را بنده‌ی مردوک معرفی کرد. دوم این که یهودیان بابل را به اورشلیم اعزام کرد.» این مطلب را «اردشیر خدادادیان» در صفحه‌ی 31 جلد سوم تاریخ ایران باستان نوشته است.

سجده‌ی او در مقابل بت مردوک بدون تردید عین واقعیت است. تا کنون هیچ مورخی در این دو اقدام کورش تردید نکرده است. از سویی دیگر تمام کسانی که می‌گویند کورش ذوالقرنین است باید به متون تاریخی استناد کنند. با توجه به این مقدمات، جای این پرسش مطرح است که چرا کسانی که سعی دارند کورش را همان ذوالقرنین بنامند به ادعای صریح وی مبنی بر بندگی در برابر بت مردوک توجه نمی‌کنند؟ ضمن این که نمی‌دانیم آن منشور استوانه‌ای‌ شکل واقعاً متعلق به کوروش هخامنشی است یا خیر، آن را با سروصدا آوردند و چفیه‌ی رزمندگان اسلام را روی آن انداختند و با احترام جابه‌جایش کردند.

ریاحی: «عبدالمجید ارفعی» منشور کورش را ترجمه کرده است. به ظاهر ایشان تنها شخص ایرانی است که این منشور را ترجمه کرده است. این جملات عین ترجمه‌ی ایشان است: «[و نیز پیکره‌ی] خدایان سومر و اکد را که نبونید [بی‌بیم] از خشم سرور خدایان (مردوک) با بابل اندر آورده بود به فرمان مردوک، خدای بزرگ، به شادی و خوشی در نیایشگاه‌هایشان بنشاندم؛ جای‌هایی که دل آن‌ها شاد گردد. باشد که خدایانی که من به جای‌های مقدس [نخستین‌شان] بازگردانیدم هر روز در برابر خداوند (مردوک) و نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند.»

که در واقع این با اقدامات همه‌ی انبیا منافات دارد.

علوی: آقای «مرادی غیاث‌آبادی» تمامی ترجمه‌های منشور کورش را آورده است. این قسمت از منشور بین همه‌ی ترجمه‌ها مشترک است که می‌گوید: «فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بودند بگشایند. همه‌ی خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.» در ادامه آمده است: «پیکره‌ی خدایان سومر و اَکَد را که نَبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود به خشنودی مَردوک، خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود که دل‌ها شاد گردد. بشود خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم هر روز در پیشگاه خدای بزرگ (مردوک) برایم زندگانی بلند خواستار باشند.»

در حال حاضر بت مردوک جزو آثار باستانی بابل محسوب می‌شود و در یکی از موزه‌های اروپایی است. بنابراین بنده اسم پرده‌ی سوم را «پادشاه لامذهب» گذاشته‌ام. کوروش مظهر همان سیاستی است که در دوران مدرن به آن ماکیاولیسم می‌گویند. بنابراین او به وقت خون‌ریزی مانند یک گرگ درنده و به وقت حیله‌گری همچون روباهی مکار است. به همین خاطر، هم به یهودیان می‌رسید و هم هوای بت‌پرستان را داشت. اگر دقت کنید، او دو کار عمده کرده است که کسی در آن‌ها تردید ندارد: «هم هوای یهودی‌ها را داشته و هم بت‌ها را تجلیل کرده است.»
 
فرقی ندارد نام این کار چه باشد، هدف او صرفاً تحکیم پایه‌های امپراتوری هخامنشی بود. امروز تاریخ‌نگار صهیونیست آمریکا را بعد از قتل عام میلیون‌ها انسان بی‌گناه با بمب فسفری، اورانیومی، پنج‌تُنی، ده‌تُنی، خوشه‌ای و غیره ناجی ملت عراق معرفی می‌کند. دیروز همین تاریخ‌نگار ویژگی‌های کوروش را بعد از سال‌ها جنگ و کشورگشایی و خون‌ریزی، صرفاً به خاطر خدمت به یهودیان، این گونه بر می‌شمارد: «احترام به ملت‌ها و تحمیل نکردن سلطنت خود بر دیگر ملت‌ها از طریق جنگ، جلوگیری از ظلم، مجازات ظالم، منع بیکاری، آزاد بودن همه‌ی ابنای بشر، حق انتخاب محل سکونت برای مردم، حق انتخاب شغل و منع برد‌ه‌داری.» این مطالب را یکی از مقامات بلندپایه‌ی سیاسی کشورمان هم در تجلیل از کوروش مطرح کرده است.

پرده‌ی آخر ماجرای کورش «مکافات عمل» است. بعد از فتوحات شرق ایران، کوروش دچار غرور شاهانه‌ شده بود. برای او هیچ جنگی بدون پیروزی خاتمه پیدا نمی‌کرد. به او خبر دادند که حاکم سرزمین ماساژت‌ها در شمال شرقی ایران مرده و اکنون حکومت به دست همسر بیوه‌اش افتاده است. به این ترتیب، امپراتور مستکبر، به طمع کشورگشایی بیشتر، به این بیوه که «تومیریس» نام داشت دستور ازدواج سیاسی با خود را داد. تومیریس که از اهداف زیاده‌خواهانه‌ی کوروش باخبر بود از این کار سر باز زد. کوروش متکبر که تاب سرپیچی سفلگان و دون‌پایگان را نداشت، به منظور فتح سرزمین ماساژت‌ها به آنجا لشکرکشی کرد.
 
هرودت متن پیغام تومیریس به کوروش را نقل کرده است: «دست از این زیاده‌خواهی بردار و بر سرزمین خود حکومت کن. تا به کی قصد خون‌ریزی داری؟ آیا از این همه خون‌ریزی سیراب نشده‌ای؟»اما طمع چشمان کوروش را پر کرده بود. از این رو جنگ سختی بین کوروش و تومیریس درگرفت. در میانه‌ی جنگ کوروش فرزند تومیریس را به قتل رساند. اما فرجام دیکتاتور شکست بود. در میان ناباوری هخامنشیان سپاه کوروش تارومار شد و خود او هم به دست این قوم ضعیف بدوی، در شمال ایران فعلی، کشته شد.
 
تومیریس مَشکی را از خون کشته‌شدگان هخامنشی پر کرد و سر کوروش دیکتاتور را در آن فرو برد. آن گاه به کوروش گفت: «هر چه کُشتی سیراب نشدی. اکنون با این خون برای همیشه سیراب شو.»

این شخصیتی است که اسم او را عبد صالح خداوند گذاشته‌اند. اسنادی که از کورش به جا مانده این‌هاست و چیزی بیشتر از این درباره‌ی او وجود ندارد. این‌ها ویژگی‌های شخصیتی کوروش تاریخی است. مگر می‌توان این‌ها را انکار کرد؟ اگر سندی غیر از این دارند، بیاورند. اگر ندارند، برای چه قرآن را آلوده به چنین شخصیت‌های فاسدی می‌کنند؟ کورش در زمان خود مصداق طاغوت و استکبار بود.

ریاحی: باید به این نکته توجه داشته باشیم که مستکبران، اسکندر را بسیار مقتدر و افتخارآمیز معرفی کردند و بعد برای تحقیر یونانی‌ها و مقدونی‌ها فیلم «الکساندر» را ساختند. به همین شکل، اگر بتوانند این مفهوم را جا بیندازند که کوروش همان ذوالقرنین است، باید منتظر باشیم که چنین کاری را با ذوالقرنین انجام دهند. به این ترتیب خیلی راحت نام ذوالقرنین قرآنی به دست خودمان در کل دنیا زیر سؤال می‌رود. بعد هم به صحبت علمای ما استناد خواهند کرد که ذوالقرنین همان کوروش بوده است. آن موقع نمی‌گویند کوروش ایرانی این کارها را کرده، بلکه می‌گویند ذوالقرنین مرتکب این قتل و غارت‌ها شده است.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۳۸
در انتظار بررسی: ۲
غیر قابل انتشار: ۱۷
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۷:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
5
17
به نظر من اينگونه سخن گفتن با توجه به اينكه هيچكس از گذشته خبر ندارد بيرحمانه وگذاف گويي بوده و نميتوان به آن اكتفا كرد پس بهتر است در اين مورد با توجه به نداشتن اطلاعات كافي حرفي زد چون هيچكس نميتواند بگويد من درست ميگويم چون سخنان بالا هم از كتابهايي كه مشخص نيست درست است برگرفته شده است
ناشناس
|
-
|
۰۸:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
2
10
یوسف (ع)وموسی (ع)وذوالقرنین (ع)همه برای نجات بنی اسراییل رسالت داشته اند.وهمگی از نسل اسحاق هستند. بعلاوه آیات سوره کهف درخصوص روح اصحاب کهف وذواقرنین درجواب بنی اسراییل از حضرت محمد(ٌص)آمد وآنها شرط پذیرش جواب حضرت پیامبر(ص)راانطباق باتورات قرارداده اندوطبق نقل تاریخ 40روزطول کشید وپس ازوقفه طولانی جواب وحی شد.تحریف تورات شامل همه آن نمیشود بنظر میرسداگراین مطالب در تورات متفاوت بود بنی اسراییل عکس العمل نشان میدادندولی انطباق آنهاباتورات دلیل تاییدآنهاست برپاسخ حضرت پیامبر(ص).ضمناخداوندقرآن رابرای همه فرستاده وهرکس بقدرمعرفتش ازآن بعنوان برنامه زندگی که هم سوالات وهم جوابهارادارد میتواند قرآن رامورداستفاده قراردهد چه رسدبه علامه طباطبایی وعلمای دیگرکه کمتردردنیاشناخته میشوندوالان وهابیت بشدت درصدد کوباندن آنهاهستند.راستی الان سدیاجوج وماجوج کجاست؟جنوب روسیه بین اروپا وآسیا؟خاورمیانه؟ترکیه؟مغولستان؟آیا سرزمین شرقی همان سواحل هاوایی امروزنیست که دراثر گرما مردم همین امروز هم خانه وپوشش درست وحسابی ندارند؟آیاسرزمین غربی همین بیت المقدس نیست که همواره مورد هجوم اقوام مختلف وموردتوجه همه بوده است؟راستی کاربرد این آیات درعصرامروز چیست وفقط مربوط به آن دوره بوده است؟ یامابه ازای خارجی دارد.خداوند قادربه انجام هرکاری است
واین آیات را برای امروز ماهم قرارداده وپرسیدن سوال دراین خصوص حق خلق است کاش جنبه مثبت ومنفی رادرنظربگیریم وفقط نکته های منفی راتقویت نکنیم .از حضرت رسول(ص) : "حسن ظن بالله اکثرالفضایل وسوء ظن بالله اکبرالکبایر"نقل است.
arash
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
14
24
باستنادبه تفسيرعلامه طباطبايي ذوالقرنين همان كوروش است واين يك افتخاربراي ايرانيان محسوب مي گرددوشماهم سعي نكنيدباوارونه سازي تاريخ ايران بابيگانگان همراه شويد.
پاسخ ها
علی غفوریان
| Iran, Islamic Republic of |
۰۹:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
علامه طباطبائی انسانی بزرگ است و در این مورد هم بسیار با احتیاط و سخن گفته است و از مقایسه چند گزینه احتمالی و مطرح شده کورش را مناسبتر تشخیص داده است و همانجا از درگاه خداوند طلب استغفار نموده است که اگر اشتباه می کند خدا او را ببخشد ما هم اگر تعصب را کنار بگذاریم باید بپذیریم که ایشان انسان معصوم و کامل و متصل به وحی نبوده است ضمن اینکه کورش خیلی بعد از حضرت موسی بوده است در حالیکه ذوالقرنین پیش از نوشیدن آب حیات همسفر خضر بوده است و موسی پس از جاودانگی خضر و این یک واقعیت غیر قابل انکار است
آرش
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
8
16
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه یک نویسنده معمولی نبود علامه بود به حقیقت معنا، همچون عالمی نمیاد در تفسیر قرآن به آن مهمی حرف بدون مدرک بیاره ،حالا شما دل پری از فلانی که کورش و منشورش را تمجید میکنه دارید دلیل نمیشه دادگاهی تشکیل بدین و غیابی علامه رو محکوم کنین ،از کجا معلوم صغری و کبرای شما قطع و یقینه ،مگه شما وحی منزل میگین ،حالا اگه یکی بیاد از قرآن برداشت غلطی بکنه و حقوق انسانی رو زیر سوال ببره تقصیر خدا و قرآنه ؟مگر مستکبران پیامبر صلی الله علیه و اله رو جنگ طلب معرفی نمیکنند !مگر نسبتهای دیگری به حضرتشون نمیدن؟ باید از جنگهای پیامبر ص چیزی گفته نشود که مستکبران برداشت سوء میکنند؟باید از اجرای حدود اسلام چیزی گفته نشود که مستکبران بد میگن؟ اصلا چه اصراری دارین که کورش ذوالقرنین نباشه؟چون یهودیها و غربیها گفتند که کورش خونخوار بوده؟ از کجا معلوم اونها درست میگن؟ چرا ما باید خودمون رو با گفته های اونا تطبیق بدیم؟ خشایارشا مستبد بوده!کورش خونخوار بوده!انوشیروان عادل نبوده! ... دیگه کی موند ؟ ما باید جلو غربیها و یهودیها در بیایم و غلط بودن حرفهای اونها رو ثابت کنیم که اصالتا تحریف کننده هستند نه اینکه علمای خودمون رو زیر سوال ببریم،یقینا غربیها نخواستند و نمی خوان که حقیقت تاریخ رو درباره شرق مخصوصا ایران و اسلام و ادیان الهی بنویسن، تمام تلاششون بر اینه که ثابت کنند حقایق دینی ما هم تئوریهای اشتباهی هستند؛ فرضیه داروین رو ببینین؛ مگه برای حضرت عیسی ع فیلم نساختند و حضرت مریم ع را نعوذ بالله بدکاره معرفیش نکردند؟صورت مسئله رو پاک نکنین بلکه درست نقد کنین!
چشمها را باید شست...
پاسخ ها
چکش
| Iran, Islamic Republic of |
۰۹:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
هزار آفرین بر بنیان تفکر شما.
عباس
| Iran, Islamic Republic of |
۰۹:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
آرش عزیز متشکرم.
سعید
| Iran, Islamic Republic of |
۰۹:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
دمت گرم
sunAson
| Iran, Islamic Republic of |
۰۹:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
من فقط میخواستم یه چیزی بگم شما فرض کوروش همونیه که تو قرانه خب اول خوشتون میاد که یه همچین پادشاه قدرت مند و عادل و نیک ایرانیه بعد به خودتون افتخار میکنین که یه همچین پادشاهی تو تاریخ ما بوده بعد کم کم گفته ها و حرف های اون پادشاه روی زبونا جاری میشه(که الان هم شده ) بعدشم همینجور طرز فکر به سمت زرتشتیان میره و دیگه بعد گذشت سالها دین زرتشتیان جای دین اسلام رو میگره و یهودیان و غربیا که میگی اینو میخوان نه اینکه بگن تاریخ یه چیز دیگه اس اونا میخوان کوروش و زرتشتیان رو بین ما محبوب کنن که الانم کردن من فقط یک خواهشی که دارم اینه که از ارم فروهر استفاده(به عنوان گرنبند و دستبند و...)نکنید
امیرحسین
| Iran, Islamic Republic of |
۰۹:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
درود بر شرفت.
حمید
| Iran, Islamic Republic of |
۰۹:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
sunAson عزیز شما که نگران اسلامید چرا نام غیر اسلامی بر روی خودتان گذاشته اید؟
درضمن اگر کورش و زرتشت محبوب شدند مگر اسلام در برابرشان کم می آورد و ضعیف است که نتواند از خودش دفاع کند؟ این که شد نظر داعشی ها که میگویند الله خون غیر مسلمان میخواهد! یعنی الله آنها چنان خوار و زبون است که بدون کشتن دیگران زنده نمی ماند!! اما به شما میگویم الله ما چنان قوی است که با زبان و گفتگو و مذاکره انسانها را به راه راست هدایت میکند.
محبوبیت کورش در تورات بخاطر آن است که نویسندگان تورات دیدند بزرگان جهان کورش را ستایش میکنند آنها هم ستایشش کردند. موسی و نوح و ابراهیم هم در تورات محبوبیت دارند آیا مشکلی پیش آمده؟؟
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
6
13
وقتي خودم با تاريخ كشورمان اينگونه برخورد مي كنيم از سايرين كه چشم طمع به تماميت عرضي كشور دارند و هر روز شاهد سرقت دانشمندان و متفكرين ايران هستند چه انتظاري ميتوانيم داشته باشيم .
ناشناس
|
United Kingdom
|
۱۴:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
6
13
هرودت و مورخان یهودی هر جا از قتل و خونریزی کورش گفتن حرفشون قابل استناده و هر جا نکات مثبت رو گفتن، تاریخ رو تحریف کردن. کورش در منشورش جایی که از فتح بابل بدون خونریزی صحبت شده دروغه و جایی که در موردسجده به مردوک حرف زده، راست گفته.و...
این منطقتون واقعا تحت تاثیر قرارم داد!
علیرضا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
5
10
در دنیای امروز با این پیشرفت رسانه ای برخی مسائل منتسب به افراد را نمی توان ثابت کرد چه رسد به موضوعات تاریخی ولی مطلب مهم اینکه آنچه می تواند برای ما افتخار باشد باید مورد احترام قرار گیرد.
سعید ملک جلالی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
5
8
با سلام خدمت اساتید محترم ذکر نکاتی را با توجه به بضاعت ناچیز علمی خویش در خصوص صحبت های ایشان ضروری می دانم ابتدا اینکه ایشان نامی از باستان شناسان مورد نظر خود برده اند و بر مبنای برداشت آنان مسایلی را مطرح کرده اند نه بر مبنای متون تاریخی مورخینی مانند هرودوت و گزنفون که اولی پدر تاریخ و دومی فرمانده ده هزار یونانی معروف در فرار بزرگ و نام هایی به مراتب بزرگتر حداقل از نظر تاریخی نسبت به آنانی که ایشان به یافته هایشان استناد می کنند هستند و ذر عین حال می دانیم که هم هرودوت و هم گزنفون دشمن ایرانیان بوده و مخصوصا در عین متن ترجمه کتاب هرودوت از ایرانیان با عنوان بربر یاد شده است ، لازم به ذکر است استاد محترم تنها قسمت ناچیزی از میراث این مورخان ایران ستیز را که در راستای تایید فرمایشات خود بوده را شاهدی بر تفکرات خود دانسته اند و سخنی از تحسین کرامت انسانی کوروش که حتی هرودوت نیز به آن اذعان دارد به میان نیاورده اند ، حال آ«که فاصله اندک زمان زیستن هرودت و گزنفون از کوروش می تواند موید این مطلب باشد که بزرگ منشی های به اندازه ای بوده است که کتمان آن غیرممکن بوده است .
شما در جاییکه حداکثر زمان شناخت کوروش را 60 سال می دانید ظاهرا توجه به این نداشته اید همانطور هم که فردوسی اشاره می کند هرچند تاریخ تحریف می شود ولی سینه به سینه منتقل خواهد شد همان تاریخی که فردوسی نیز به آن اشارتی دارد و در مورد اشکانیان با حدود 500 سال فرمانروایی می فرماید : از ایشان به جز نام نشنیده ام نه در نامه خسروان دیده ام وبا همه این احوال بی خبری ظاهری از هخامنشیان با 200 سال فرمانروایی و دوره فطرتی که پس از آن تا زمان اشکانیان پدید آمده و تلاش سلوکیان برای نابودی فرهنگ و هویت ایرانیان عجیب نیست ، کما اینکه آیا واقعا ممکن است مردم عظمت تخت جمشید را تنها در 60 سال اخیر به چشم دیده باشند و ندانسته باشند که از کجا آمده و از آن مهمتر هرچند بعد از کوروش این بنا ساخته شده اما یادآور اقتدار هخامنشیان بوده و غیرممکن است که با هخامنشیان حتی به واسطه این بنای عظیم آشنا شد ولی نام بزرگترین فرمانروای آن که از قضا کوروش است را ندانست ؟ آیا آگاهی متعلق به همین 60 سال اخیر است ؟
همانطور که از متون تاریخی کهن بر می آید آژی دهاک آخرین پادشاه ماد مرتبه خود را درجه الوهیت بالا برده و خوی ستمگر و ظالمی داشته است که مورخین پیش از میلاد قریب به اتفاق رای بر رفتار توام با عطوفت و مهر کوروش نه تنها با ایشان بلکه با سایر رقبا از جمله کرزوس پادشاه لیدیه دارند ...
در متن تورات پیش گویی در مورد ناجی ملت یهود از دست بابلیان پس از اسارت موعودشان موجود است که ظاهرا با کوروش منطبق است .
به نظر بنده قیاس بین آمریکا با این دستگاه عرض و طویل علی الخصوص تبلیغات و القای حس بشر دوستی با زمان کوروش که قتل و غارت و تعدی نسبت به مغلوبین پدیده رایجی تا قبل از ظهور کوروش بود ، قیاس مع الفارق بوده و صرف ابرقدرتی زمان نمی توان فاکتورهای دیگر مورد اختلاف بین زمان کوروش و آمریکای قرن اخیر را نادیده انگاشت که حکم به بطلان تشابه مد نظر استاد گرامی می دهد .
در مورد جنگ بابل و ... نیز صحبت بسیار و خارج از حوصله این بحث است کما اینکه آ«ها نیز فاقد پشتوانه تاریخی بوده و کفه ترازو در اینجا نیز به نفع عدم خونریزی و عدالت خواهی کوروش سنگینی می کند .

حال اگر بدون حب و بغض افراطی اسلامی و یا یکی دانستن یهودیان آن هم در زمان کوروش با صهیونیسم امروزی بخواهیم به این مبحث نگاهی بیندازیم پر واضح است که حتی اگر کوروش ذوالقرنین نباشد هم قطعا مردی بزرگ است که حتی دشمنانش به آن اذعان دارند ...
ناشناس
|
Poland
|
۱۷:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
8
6
چند سال پیش کتابی خوندم که نوشته بود داستان قران در این زمینه یه تمثیل و اثبات کرده بود که منظور ازذوالقرنین حضرت مهدی است نه یک شخصیت تاریخی.
پاسخ ها
محمد
| Iran, Islamic Republic of |
۱۷:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
در قرآن گفته شده ذوالقرنین دیواری ساخته برای مردم اون زمان. حضرت مهدی (عج) که هنوز نیومدن که دیوار بسازن
ناشناس
|
Poland
|
۲۰:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
4
4
کتاب ذوالقرنین نویسنده اش هم اقای عبدالله مستحسن پیشنهاد میکنم کتاب رو بخونید بعد قضاوت کنید
علی
|
United States
|
۲۲:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
6
8
اگر بخواهم بیطرفانه در مورد این حرفها در این مقاله سخن بگویم باید بگویم این حرفهایی که آقایان زدند خیلی مقرضانه هست و هر فرضی را به ضرر کوروش تعبیر کرده اند. اینکه 60 سال است که هخامنشیان شناخته شده اند پس نباید واقعیت داشته باشد اوج مغلطه گری آقایان هست چون خیلی از تاریخ هست که حتی الان توسط تاریخ شناسان کشف میشود
علی
|
United States
|
۲۲:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
5
7
در شمن به یه چیزی من خیلی خندیدم و آن اینکه اگه ادعای آقایان در مورد اینکه هخامنشیان 6 سال هست که شناخته شده اند پس حتما تخت جمشید هم 60 سال باشد که ساخته شده باشد اگه اینطور بود یعنی باستان شناس ضدیهودی در دنیا وجود ندارد که نفهمیده باشد تخت جمشید 60 ساله که ساخته شده؟
پاسخ ها
araz
| Iran, Islamic Republic of |
۲۲:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۸
وجود دارد ،دی وی دی تختگاه هیچکس را ببین. تخت جمشید ناقص است.
چکش
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۹
7
6
دوستان عزیز هر آنچه باید اشاره کرده اند اما من نظر دیگری دارم : اخیرا زمزمه های ایرانی گرایی و غیره با سرلوحه قرار دادن پیشینیان بزرگ بالاخص کورش کبیر اندکی بلندتر به گوش میرسد. متاسفانه این همصدایی به عمد یا غیر عمد با مکتب ایرانی گرایی در راستای اهداف سیاسی و احتمالا ضد اسلامی، برخی را به این فکر انداخته که کار را با کوبیدن نرم مبنای تفکر منحرفین یا معاندین یا... آغاز کنند. این از مقالات و متون و حتی کامنت های مربوط به آنها توسط اشخاصی که اصرار به (ارزشی) بودن خود دارند کاملا قابل مشاهده است. ای کاش بتوانیم راه آسانتر را انتخاب نکنیم چون نه تنها به هدف مان نمیرسیم بلکه این چیزی جز خود زنی نیست.
پاسخ ها
عباس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۵:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۹
متشکرم.
.
|
United States
|
۰۱:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۰
4
7
"در جهان اسلام، بعید می‌دانم کسی اسکندر را با ذوالقرنین انطباق داده باشد، مگر آن‌هایی که ضدایران هستند. از آنجایی که اسکندر ایران را فتح کرده و *حکومت هخامنشی*را با آن *همه سابقه* منقرض نموده است، عده‌ای عجم‌ستیز او را با ذوالقرنین منطبق کرده‌اند. اما درباره‌ی«کورش هخامنشی»، بنده از علمای تاریخ سؤال می‌کنم که چند سال است سلسله‌ی هخامنشیان شناسایی شده است؟ به عبارتی دیگر، از چند سال پیش بشر می‌داند که سلسله‌ای به نام هخامنشیان وجود داشته است؟60سال"
يارو با خودشم درگيره
سربازصفر وطن
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۲:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۰
3
8
آقا جان به علمای ما توهین نفرمائید

مگر همین مسیحیت اروپایی که در عمل و اجرای آئین مسیح (ع) فاقد هرگونه معنویت و بیگانه با حدود الهی بوده اند، در قرون ابتدایی پیدایش اسلام و ظهور پیامبر خاتم (ص) و پس از آن ودر مقاطع مختلف تاریخ و چند قرن گذشته و خصوصا" قرن نوزدهم و بیستم و دوران معاصربا تحریک یهود و سر لوحه قراردادن اهداف فراماسونها و صهیونیستهای شیطانپرست بارها علیه مسلمانان و خاصه به جهت جلو گیری از فراگیر شدن اسلام و اراده اشاره شده خداوند در قرآن و محو قرآن از زندگی مسلمان و بشریت اقدامات غیر انسانی و حیله و ترفند و جنایات حیوانی و شیطانی نکرده اند ؟
یک نمونه اش جنگ های صلیبی که به اسم دین و کلیسا و ... و انجام بیشمار جنایت و قتل و غارت و ظلم در حق مسلمانان شد.

آیا نویسنده محترم که خود را تاریخ شناس و تا اندازه ای (با شکسته نفسی) آگاه به دین و قرآن نامیده
کجا سراغ دارند که تاریخ نگاری یهودی و یامورخی مسیحی مثلا با درجه اعتباری پائین تر از هرودوت و امثال او از با انگیزه انسان دوستی و واقع نگاری منصفانه شرحی واقعی از انگیزها و وقایع و حنایات بی حد و حصر در حق مسلمانان و مظلومین زیر پرچم اسلام و مسلمین را به قلم کشیده باشد ؟

و همچنین ایشان مذعی هستند تمام آنچه که به اسم تاریخ ایران در اختیار مااست کمتر از یک قرن و نزدیک 60 سال پیش از طریق کتب تاریخی و اسناد مورخین یهودی و مسیحی گرفته و ترجمه و رواج یافته و اکنون برای سو استفاده توسط منحرفین مورد بهره برداری قرار میگیرد .

برداشت ونظر من اینست :
کسانیکه بقول شما این تاریخ را به حقیقت و یا به دروغ نوشته اند هرگز و در هیچ زمانی سر دوستی با مسلمانان خصو صا" ایرانیان مسلمان شیعه و خواهان اسلام ناب محمدی را نداشته و ندارند
و چون نوشته ها و اسناد(درست و یا غلط) تاریخی که بقول شما در اختیار آنها و اهداف آنهاست به هر طریق برای خدمت بما اقدامی نمیکنند و شما که علمایی چون علامه طباطبایی را در اشتباه و خطا و در مسیر غلط و خلاف قرآن و نیات الهی میدانید هرگز در مسیر خدمت به این کشور و دین اسلام و اصلاح عقاید و مسیر اشتباه رفته نیستید و قصد دارید تسلط و قدرت و توانایی شیاطین و دشمن و ضعف و خطا و گمراهی احتمالی (البته از نظر شما و نه نظر ایرانیان مسلمان و دشمن شناس با بصیرت) ما را به رخ و چالش بکشید.

که اگر ما ایرانیان مسلمان به چنین تفسیر های تاریخی و دینی امثال شما گوش فرا دهیم و چراغ راه کنیم طو لی نمیپاید که همه لائیک و لا مذهب و اجنبی پرست خواهیم شد.

تا جایی که میترسم نعوذ و بالله با خواندن 2 و یا 3 مطلب از این نوع مطالب تغیر مذهب داده و امام حسین (ع)را هم متهم به زیاده روی در مقابل یزید( ملعون) و آشوب گر معرفی کنیم.

و البته مشابه اینگونه تابیر و تفسیر از دین توسط قلم به دستانی چون سروش نیز مشاهده و تجربه شده است و حال اینهم نوعی تاریخی و دینی آنست
والسلام)
احمد ا.
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۱
2
2
شاید جالب باشد بدانید که علت اینکه اطلاعاتی که از کورش امده چرابا تورات انظباق دارد و دلیل علاقه یهودیان به کوروش و هخامنشی چیست به ذکر چند نکته اشاره میکنم هر کس علاقه داشت بره دنبالش و خودش تحقیق کنه،

- در نگاره های تخت جمشید می بینیم که شیر به گاو حمله کرده است و گاو در حال دفاع از خود قرار دارد، اما شکست نخورده است! آیا این نگاره ها بی مفهوم طراحی شده است؟
گروهی معتقدند این نگاره نشان دهنده ی هجوم سال نو به سال کهنه است! اما آیا هرگز دقت کرده اید که شیر نماد مردمان ساکن منطقه فلات ایران و گاو نماد یهودیان بنی اسرائیل است!؟

- طبق مندرجات کتب مذهبی یهود در 13 آدار سال 3405 عبری در سرزمین بزرگ پارس توطئه شوم برای شهروندان یهودی در شرف انجام بود که با همبستگی یهودیان بویژه با سیاست های مدبرانه پیرمردی روحانی بنام مُردخای و فداکاری دختر عمویش استر( همسر یهودی خشایار شا)، معجزه ای به وقوع می پیوندد که باعث عقیم ماندن یک فاجعه (گزرا) میشود.
((به نقل از عهد عتیق، فصل استر، در روز 13 آدار خشایارشا به توصیه ی همسرش اِستر 77هزار نفر از ایرانی ها را قتل عام میکند ____ که البته به دلیل تحریف تورات احتمال تحریفی بزرگ در این ارقام میرود ... شاید ده ها یا صدها بار بیش از این بوده است ))
پاسخ ها
mhc
| Iran, Islamic Republic of |
۱۲:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۱
شاید هم اصلا چنین چیزی هم نبوده. شما جواب منو بدید: کسی که همچین شخصیتی دارد چرادر کتیبه هایش خود را چنین معرفی میکند : خدای بزرگ است اهورا مزدا که زمین را آفرید که آسمان را آفرید که انسانرا آفرید که خوشبختی را آفرید که خشایارشا را شاه کرد...
خداوند کشور مرا و مرا بپایاد و آنچه را بنا کردیم بپایاد... یه شاه باستانی و غیر ایرانی نام ببر که اینقدر اسم خداوند رو برده باشه. کتیبه رو هم میتونی بری تخت جمشید ببینی
حمید
| Iran, Islamic Republic of |
۱۲:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۱
احمد جان کتاب استر چند سده پس از اسلام نوشته شده. حتی آرامگاه استر و مردخای در همدان قدمتشان مربوط به پس از اسلام است نه این که بخواهد به قبل از اسلام یا شگفت تر از همه به 1000 سال قبل از اسلام برسد!!
شاید استر و مردخای بیش از 1000 سال عمر کرده اند!!
گاو نماد بنی اسرائیل نیست و در همه خاورمیانه مورد احترام بوده. حتی در هند مورد ستایش است!
mhc
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۱
2
5
واقعا توهین آمیز بود... چطور مهمترین بخش های زندگی کوروش مشخص نیست (مثلا نحوه ی مرگ) ولی سجده ی او به مردوک در همه ی گزارش های تاریخی به قول خودتون غربی و نا معتبر اومده و قبول میکنید ؟ کسی که منشور را در ایران ترجمه کرده از کجا معلوم حقیقت گو است؟ در مورد ذوالقرنین: قبول دارید خدا برای مردمی که می اندیشند مثالهای روشنی در قرآن آورده؟ در مجموعه ی پاسارگاد تندیسی که منسوب به کوروش است دیده اید؟ انسانی بالدار با دو شاخ و سه ماهی بین آن (نماد دریاهای آن زمان) آیا نمیتواند مصداق ذوالقرنین باشد؟ مگر خداوند نفرموده به هر کس بخواهد قدرت و ثروت عطا میکند؟ آیا آزاد کردن یهودیان بوسیله ی کوروش خوش خدمتی به آنان بوده (اصلا به چه دلیل؟!!) یا فرمان الهی برای آزمودن دوباره ی یهودیان (همانطور که خداوند در آن زمان از خیلی از گناهان آنها چشم پوشی کرد)
مطلب بسیار زیاد است اما دست آخر اگر خدا نمیخواهد بیش از آنچه خودش گفته از ذوالقرنین بدانیم شما چرا بدون مدارک محکم این شخصیت تاریخی را بت پرست و لا مذهب و خونخوار میخوانید؟ اگر به آخرتی هم اعتقاد دارید و بعد از مرگ متوجه شدید اشتباه میکردید چه جوابی برای خدا دارید؟ تفسیر قرآن به رای خود؟؟
جنگجوی نااشنا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۲
2
2
بعد میگین چرا غربیها فیلم 300 رو می سازند .
kazem
|
United States
|
۱۴:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۴/۰۸
1
2
واقعا افراط گرایانست . کوروش نتها مدت کمی نیست که شناخته شدست بلکه بسیاری از مورخین سده های اول و دوم سوم از ایشان بنام های کیروش یا کروش نام بردند . حافظه تاریخی ما ایرانی ها بخاطر عربیزه شدن احتیاجی به رجوع تاریخ پیش از اسلام نداشت و ازهمه مهمتر جنگ های داخلی وهجوم ترک ها درطول چند قرن حافظه ی تاریخی مارو نابود کرد. فقط کسانیکه به علم علاقه نشان میدادندبا رجوع به مطالب تاریخی بجا مونده از یونان باستان با این شخصیت آشنا بودند و کوروش رو با نام سیروس میشناختند. جالب اینجاست که همه ی اونها اتفاق نظر دارند . دشمنان تاریخی ما حتی کوروش رو بد جلوه ندادندتا اینکه خودمون براثرتعصبات و توهم تاریخیمون کوروش رو خونخوار بیان کردیم .یکسری کسانی که دراوایل انقلاب وضدیت با نظام شاه کلا با واژه ی شاه مشکل داشتندمانند آقای شاملو ویکسری روحانیون متعصب که تاریخ قبل ازاسلام رو پوچ میدونستن.باید گفت قران با هردوی این گروه ها منافات داره.من خودم 3سال پیش به پاسارگاد رفتم ونگاره ی بالدارکوروش رو دیدم . فکرنکنم معنایی جز ذوالقرنین داشته باشه.
رحمن ميکائيلی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
1
1
باسلام، در ارتباط با مطلب ذوالقرنين مکتوب در آن سايت ابتدائًا آيات 83-98 سوره کهف و شماره 6 و 16 و 20 و 21 از باب 8 دانيال و سپس مطالبي به عرض مي رسد :

وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا (83) إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا (84)

و از تو، از « ذي القرنين » پرسيده اند. بگو! بر شما (مؤمنين) از او ذكري (به وحي) خواهم خواند.
يقينًا ما براي او در زمين تسلط و توانائي داديم و به او از هر چيزي راهي را (براجراي فرمان الله نشان) داديم.

فَأَتْبَعَ سَبَبًا (85) حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا (86)

پس، (به فرمان الله) راهي را دنبال كرد. تا زماني كه به مغرب شمس (مأموريت در غرب) رسيد. خورشيد را يافت. در چشمه سياه و لجن آلودي غروب مي كند و در نزد آن، قومي را يافت. گفتيم، اي « ذا القرنين »! (بر تحقق سوره عصر) يا اينكه (مشرکان و منکران را) عذاب مي دهي و يا اينكه در (بين مؤمنان) ايشان نيكوئي اتخاذ مي كني!

قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا (87) وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا (88)

(الله در ادامه) فرمود ” اما، هركس ظلم كند. پس، او را عذاب خواهيم كرد. سپس، به سوي پروردگارش برگردانده شود. پس، او را به عذاب بدي عذاب مي كند. (مانند انتهاي آيه سبأ : 12) و اما هر كس ايمان (به آيات الله) آورد و نيكوئي (مقرره الله) را عمل كند. پس، براي او پاداش نيكوئي (بهشت) است و برايش از فرمانمان آساني را خواهيم گفت. “ « طه : 74 و 75 »

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا (89) حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا (90)

سپس، (به فرمان الله) راهي را دنبال كرد. تا زماني كه به مطلع شمس (شرق مملكت) رسيد. خورشيد را يافت بر قومي طلوع مي كند. براي ايشان به غيرآن (آفتاب) پوششي قرار نداده بوديم.

كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا (91)

آن چنان بود و يقينًا به آنچه نزدش بود، احاطه داشتيم.

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا (92) حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا (93)

سپس، (به فرمان الله) راهي را دنبال كرد. تا زماني به بين دو كوه رسيد. در برابر آن قومي را يافت. كه قول (الله) را نزديك نبود بفهمند.

قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا (94)

گفتند ” اي « ذا القرنين »! « يأجوج و مأجوج » در (اين) سرزمين مفسدند. پس، آيا براي تو هزينه اي قرار دهيم. كه بين ما و بين ايشان سدي قرار دهي؟ “

قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا (95) آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا (96) فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا (97)

گفت ” آنچه پروردگارم در آن مرا تسلط و توانائي داده (ثروت و قدرت) نيكوتر است. پس، مرا به نيروئي (كارگري) ياري دهيد! (تا) بين شما و بين ايشان سدي قرار دهم.
براي من قطعات بزرگ كلوخ آهن بياوريد! “ تا (نهايتًا) زماني بين دو كوه را يكسان كرد. گفت ” بدميد “ تا (نهايتًا) زماني آن را آتشي (ذوب) كرد. گفت ” براي من مس (مذاب) بياوريد! تا برآن بريزم. “ پس، نتوانستند كه بالاي آن روند و توانائي نداشتند که در آن سوراخي ايجاد كنند.

قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا (98)

گفت ” اين رحمتي از پروردگارم است. پس، زماني كه وعده پروردگارم آيد آن را كوهي كوتاه و پست می گرداند و وعده پروردگارم حق است. “


وَجَاءَ إِلَى الْكَبْشِ صَاحِبِ الْقَرْنَيْنِ الَّذِي رَأَيْتُهُ وَاقِفاً عِنْدَ النَّهْرِ وَرَكَضَ إِلَيْهِ بِشِدَّةِ قُوَّتِه.......
دانيال : باب 8شماره 6 : و به سوي آن قوچ صاحب دو شاخ كه آن را نزد نهر ايستاده ديدم آمد و بشدت قوت خويش ...
Dan 8 : 16 وَسَمِعْتُ صَوْتَ إِنْسَانٍ بَيْنَ أُولاَيَ فَنَادَى وَقَالَ : [يَا جِبْرَائِيلُ فَهِّمْ هَذَا الرَّجُلَ الرُّؤْيَا].
دانيال باب 8 شماره 16 : و آواز آدمي را از ميان نهر اولاي شنيدم كه ندا كرده مي گفت « اي جبريل اين مرد را از معناي اين رؤيا مطلع ساز »
Dan 8 : 20 أَمَّا الْكَبْشُ الَّذِي رَأَيْتَهُ ذَا الْقَرْنَيْنِ فَهُوَ مُلُوكُ مَادِي وَفَارِسَ.
دانيال باب 8 شماره 20 : اما آن قوچ صاحب دو شاخ كه آن را ديد پادشاهان ماديان و پارسيان مي باشد.
Dan 8 : 21 وَالتَّيْسُ الْعَافِي مَلِكُ الْيُونَانِ وَالْقَرْنُ الْعَظِيمُ الَّذِي بَيْنَ عَيْنَيْهِ هُوَ الْمَلِكُ الأَوَّلُ.
و آن بز نر ستبر پادشاه يونان مي باشد و آن شاخ بزرگي كه در ميان دو چشمش بود پادشاه اول است.

 ظاهرًا تنها سابقه از « ذو القرنين » در كتاب (عربي) دانيال نبي « صَاحِبِ الْقَرْنَيْنِ » و « ذَا الْقَرْنَيْنِ » است.
 مانند « هديً » اختصاصی متقين در آيه بقره : 2، « ذكر » در « سَأَتْلُوا عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا » و « ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ، مريم : 2 » و آيات « قلم : 52 و 53، تكوير : 27، ص : 87، قمر : 17، يوسف : 104، طه : 99 و 113، انبياء : 48، احزاب : 41، صافات : 3 و 168، طلاق : 10، مرسلات : 5 » ذكر ذوالقرنين در قرآن يا کتب پيامبران گذشته، با کلامی واحد، رحمتي فقط براي مؤمنين است و در هر کتاب الله به هر پيغمبری فقط در محدوده آيات 83-98 بوده و هر تغير كلام الله توسط احدی با تبديل و دستكاري خاص شيطاني (مانند نقش شيطان اوليه در فريب آدم) « رجمًا بالغيب » و شرک است «كهف : 1 و 2 و 23 »
**************************************************************************
1. « سبب » : مأموريت هاي الله به « ذوالقرنين » در سه محور است.
الف . « فاتبع سببًا » : اولين مأموريت به غرب به آدرسی براي شناسائی محل مأموريت توسط ذوالقرنين، بر انذار و بشارت كلامِ الله به شرح آيات 86-88 قابل مقايسه با آيات « هود : 2-5 » است و به راهنمائي آيات « يونس : 47 » و « وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ در انعام : 48 و كهف : 56 » و « وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ ، شعراء : 208، وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ، اسراء : 15، قصص : 59 » او مأموري مكين (پادشاهي) با قدرت و ثروتي عظيم (شبيه سليمان) بود.
ب . عبارت « كذلك » در آيه 91، مشابهت ابلاغ كلامِ الله (آيه 86-88) در دومين مأموريت است و مانند « بِأَعْيُنِنَا » براي نوح « هود : 37 »، « وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا » شبيه « وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا ، طور : 48 » بر اعلام نظارت و احاطه مطلق الله بر انجام وظيفه مقرره بر هر پيغمبری است « جن : 27 و 28 »
ج . « ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا » در آيه 92 ابلاغ فرامين الله (به شرح آيات 86-88) براي قومي با صفت « قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا » است که « يَفْقَهُونَ » در آيات اعراف : 179، انعام : 65 و 91، انفال : 65، نساء : 78، حشر : 13، منافقون : 3 و 7 ، فتح : 15 و توبه : 81 و 87 و 122 تفقه در قول الله است « فصلت : 44 » زيرا با زبان محاوره ای از ذوالقرنين درخواست ايجاد سدي با پيشنهاد شركت در ساخت و كمك مالي برای تسليم به فرمان الله نمودند، تا همطراز كوه غيرِ قابل عبور، راه نفوذ و شر مفسدان « يأجوج و مأجوج » مسدود گردد و دوری از شر شيطان ها رحمتي از طرف پروردگار و برای فهم قيامت در زمين اعلام شد. « مؤمنون : 98 » و توضيح بر « مفسد في الارض » در آيات « أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ (12) ، بقره : 27 و 30 و 60 و 205، مائده : 33 و 64، اعراف : 56 و 85، هود : 85 و 116، رعد : 25، شعراء : 152 » روشن نموده « يأجوج و مأجوج » صفت مخصوص رهبران مذهبي شيطان صفت بر مذهب مشرک قوم بوده و مانند شيطان هاي ذکر شده در آيات « يس : 15، نمل : 24، عنكبوت : 38، نحل : 63 » قوم بين السدين را از فهم كلامِ الله باز مي داشتند و « يأجوج و مأجوج » در اين آيات به زبان قوم بين دو سد، شيطان هاي باز دارنده از کلام الله هستند مانند « شيطان رجيم » در آيات « حجر : 17 و صافات : 7 و آل عمران : 36 » يا شيطان مريد ‌« حج : 3، نساء : 117 » براي معرفي شيطان ها و مراجع تقليد شيطان صفت مذهبي باز دارنده راه الله و مفسد پيرو اشخاص در مقابل پيروي از كلام الله که همچون ابليس، تافته اي جدا بافته با قدرت و ثروت باد آورده از حرامخواري از مقلدين « أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ (42)، توبه : 34 » و مانند سامري که تكبر خود را از نتيجه شرك مي نماياندند،استعارًا يا اصطلاحًا به زبان قوم بين السدين به شيطان های قوم گفته مي شد لذا « يأجوج و مأجوج » نه نام قومي به زعم است و نه نسب شناسي آنان به عنوان حل معمائی گفته شده و نه معرب از زبان ديگری به وهم و خيال است. بلکه مثالی بر رد ادعاي مشركين و منكرين با تكيه به قدرت و ثروت در برابر پيغمبران، شبیه آيات « مريم : 73، سبأ : 35، فصلت : 15، كهف : 39 » است كه الله اگر بخواهد، با ارسال مأموري قدرتمندترين و ثروتمند ترين از هر رهبر سياسي همچون فرعون و هر رهبر مذهبي همچون هامان و قارون و ملاء همه قوم هاي مدعي قدرت و ثروت تا جملگي بي هيچ مقاومتي سر فرود آورند. « شعراء : 4 » لكن مانند آيات « يونس : 99، هود : 118، انعام : 35 و 149، شوري : 8، نحل : 9، سجده : 13 » طرحريزي بر عدم خواست الله بر هدايت جميع جن و انس در آزمون براي انتخاب آخرت است. و در آيه « انبياء : 96 » نيز اشاره به شيطان های باز دارنده از کلام الله در زمان مقرر آيه است و در « سفر پيدايش باب 10 شماره 1-3 و باب اول كتاب اول تواريخ ايام شماره 5 »، « كتاب حزقيال باب 38 شماره 2 و باب 39 شماره 1 و 6 »؛ « مكاشفه يوحناي رسول باب 20 شماره 7-9 » و حتی در قاموس كتاب مقدس در لغت مأجوج نوشته : « مراد از جوج و مأجوج دشمنان دين مسيحي (به مانند شيطان های مذهبی فرق آنان) معرفی شده است »
آدرس مغرب و مشرق و بين سدين و راهنمائي اول آيه 86 و آيه 90 فقط براي پيدا كردن محل دقيق مأموريت « نحل : 15 و 16 » توسط ذوالقرنين بر رساندن آيات 86-88 بود و ذكر « ذوالقرنين » و « يأجوج و مأجوج » بر نشان دادن حقيقت آيات الله براي مؤمنان توسط انبياي بني اسرائيل دقيقًا با کلام واحد الله مانند قرآن بوده « وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ ، شعراء : 196، شوري : 13 » كه در کتاب تحريف شدهء دانيال همچون وسوسهء شيطان براي خيالبافي بر كشف اسم ذوالقرنين دگرگون شده است و عليرغم اينكه به حكمت الله، اراده بر افشاي هويت اشخاص در قرآن نيامده (آزموني بر تناسب عكس العمل اشخاص به كلام الله مجيد، بر فريب از شيطان ها « انعام : 71 » به شك و گمان و خيالبافي) به همين ترتيب آدرس و مشخصات مكان مأموريت هاي سه گانه، براي شناسائي اسم ذوالقرنين نيست كه با حل معماگونه آن، شخصيتي از سابقه ذهني و مشكوك تاريخ « قصص : 44-46، انعام : 116 » به گمان و خيالبافي در مطابقت با كارهاي خيالي اولين پادشاه چين و يا در تطبيق با جنگ هاي اولين پادشاه هخامنشي، از مقايسه حركت خيالی کوروش به غرب و شرق و شمال به وهم [تا به جاي بزرگي هاي الله، به شيطنت علاقمندان و دوستداران كوروش، (نشأت گرفته از کتاب مقدس) بدون مجوزي از الله، شخصيتي خاص براي كورش معرفي شده باشد و حتی بدون دليلي از الله او را پيغمبري معرفی نمايند، در حالي كه وقتي فرمان « اسراء : 4 » صادر شد بخت النصر صاحب نيروئي شديد و غارتگر و کشتار کننده بدون اينكه خود بداند مأمور نابودي مسجد بيت هميقداش شد و طبق آيه اسراء : 6 با بازگشت توبه كنندگان بني اسرائيلي به كلام الله، (مانند عزير و همفکرانش) بدون اينكه كورش نيز بداند، مأمور الله بر بازسازي مسجد برای لطف ومنت الله بر مؤمنان گرديد « اشعياء ، باب 44 :28 و 45 : 1-7، كتاب دوم تواريخ ايام، 36 : 22 و عزرا ، 1 : 1-4 »(و نهايتًا تيتوس ظالم هم مأموری برای تخریب و نابودي كامل مسجد) لذا تغير آيات الله به باب 8 دانيال، (طبق آيه حجر : 90-93) دامي برای علاقمندان به « رجمًا بالغيب » و سخنوريِ بدون ترسي از الله است « احزاب : 70 و 71 »، (حتی باب 10 و 12 نيز وسوسه اي برای وهم و خيال بر نظر دهی موهوم و حيالی و باطل كشف رمز ساعت مخفي آخرتی توسط بعضی است « طه : 15 »)] چنانکه فردوسي نيز با خيالبافي هاي شاعرانه (مورد تبعيت غاوون) اسكندر را نامزد نمود و همگي نيز بر اثبات مدعاي واهی خود بر فهم اسم ذوالقرنين هرچه دل تنگشان مي خواهد بگويند « كهف : 26 و 27، 104 »
اولاً اختلاف در سخن الله مطلقًا وجود ندارد. « مريم : 37، يونس : 93، زخرف : 65، سجده : 25، آل عمران : 19 » و معرفی های مختلف از يک شخص مورد مثال در کلام واحد و يقينی و درست و مطلق الله به عنوان تفسير و با احتمال و اگر و شايد و منطق و نظر بشری، نمايشی کذب از اختلاف در کلام محکم و قاطع و بر نشان دادن منيت و تكبر و بزرگ نمائی رأی شخص و شرک است « شوري : 9 و 10 و 14، بقره : 253 » و نظر سنجي و رأي اكثريت در باره آيات الله نيز مطلقًا باطل است « انعام : 116 » بلکه آيه شوري : 38 مجوزی برای شور و كسب رأي اكثريت در زمان پيغمبر در برخورد با مشكلي دنيائي است و ربطی به شور در کلام محکم الله ندارد « آل عمران : 159، نور : 62 »
ثانيًا هيچ يك از آيات كتاب الله سرگرمي و چيستان براي حل مثل يا معمائي براي 1400 سال بعد از نزول نيست، بلكه آيات قرآني مستقل از زمان و مكان و فهم و شعور و منطق و نظر انسان است که نور آن از سوی الله است و احدی نمي تواند در افزايش يا کاهش نور آن اثری داشته باشد « نور : 35 » « سبحان الله » و حتی اسم معدودي از اشخاص اعم از شاکر يا کفور « ذاريات : 56 » در هر حال فقط بر معرفي « عبدِ مطلق الله » است. « كهف : 1، علق : 10، مريم : 30 » تا راه بندگي مستقيم و حنيف و بي واسطه نسبت به فرامين الله، نشان داده شده باشد،« اسراء : 57، بقره : 256 » نه اينكه اسم و شخصيت احدی، به عنوان اولياء و صاحب اختيار و سخن گوي ديني در برابر الله عَلَم شود « اعراف : 3، زمر : 3، شوري : 6 و 9 » و اگر بر پيغمبر و حواريون موصوف به « الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ ، مدثر : 31 » و منتخب الله « هُوَ اجْتَبَاكُمْ ، حج : 78 » در روزهای اول بعثت كه نهايتًا حكيم نيز شدند « مزمل : 20، جمعه : 2 » فرضی بر فهم نام ذوالقرنين بو (آنطور كه اعلام كنندگان از افتخارات خود مي دانند) يقينًا به سبب ترس از الله و به عنوان شركت در مسابقه فهم كلام الله پی گيری و تأييد آن فقط بوسيله الله به تعهد « ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ، قيامت : 19 » اعلام مي گردید زيرا وقتي پيغمبر براي زبان در دهان چرخاندن در زمان نزول وحي « قيامت : 16 » يا براي ناراحتي و اظهار تأسف بر عدم ايمان منكران و مشركان مورد تدکر قرار مي گيرد « توبه : 43 و 122 » به طريق اولی بر عدم اطلاع به چنين فرضی نيز مورد خطاب قرار مي گرفت « تحريم : 1 » و محول به مهتديان (خود خوانده) 15 قرن بعد و از متأخرين بذعت گذار نمي شد و آيه نشان مي دهد خواست الله بر عدم احاطه انسان به چنين دانشی بوده « وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاءَ ، بقره : 255 » لذا معرفی های محتلف فقط نشان از خودسري و « رجمًا بالغيب » (تير در تاريكي) است.
بلكه داستان ذوالقرنين نيز مانند تمام سوره كهف توضيحي بر آيه 6 است كه رهبران مذهبي قوم مكه، شيطان هائي شبيه « يأجوج و ماجوج » (استعاره اي) و سامري گونه، تفقه و فهم كلام الله را بر مردم مكه مسدود كرده « يس : 8-10 » و به خواست الله در زمانش دست آنان نيز از فساد در زمين مكه و مسجد الحرام قطع خواهد شد « انفال : 35، اسراء : 81 » (که شد) حتي وعده حكومت الله توسط پيامبر و حواريون او « نور : 55 » طبق برنامه ريزي سوره قدر است. « مزمل : 9، صافات : 5، زمر : 10، شعراء : 28، صافات : 5، معارج : 40 »
2. حتي اگر سؤال در باره ذوالقرنين مسبوق به كتاب دانيال هم نباشد، آيات 83-98 مثال سوره هاي اعراف و شعراء و مريم ذکری است که اسم او طبق « وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ » در آيات « غافر : 78 و نساء : 164» در قرآن نيامده است و فقط الله با حضور مطلق خودش و با دقتي مطلق، حقيقت سخنان گذشتگان را با آياتی مثانی (بر اثبات سخن الله « يگانه نور » و نفی هر سخنی از غير الله « ظلمات کثير ») نقل قول و بيان مي فرمايد. « قصص : 44-46 »
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۲۲ - ۱۳۹۲/۰۸/۱۶
1
1
عبارت اول مطلبتون(اطلاعان ماکاملاازغرب آمده...)نظریه ی کیست؟
حمید
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۰۰ - ۱۳۹۳/۰۹/۲۸
0
1
اهالی میانرودان به خدای بزرگشان «مردوک» میگفتند. نام الله حدود دویست سال قبل از اسلام بوجود آمده و پیش از آن همان مردوک بوده است. مردوک مانند الله مالک آسمانها و زمین است.
توجه داشته باشید که مردوک در واقع الله بابلیان بوده. مشخصات مردوک:
1-مالک آسمانها و زمین
2-خالق انسان
3-بشر را از خاک رس و گل خلق نمود
4-در خلقت انسان خون یا روح یا بذاق خدا دخیل بوده
5-مومنان باید از خدایشان بترسند
6-دلیل خلقت بشر عبادت خدا بوده
سيد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۵۴ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
0
0
توصيه ميكنم قرآن را برداريد و آيات ٨٣ تا ٩٨ سوره مباركه كهف مربوط به ذوالقرنين را بخوانيد و كتاب ذوالقرنين نوشته جناب آقاي عبدالله مستحسن را هم بعدش بخوانيد متوجه خواهيد شد ذوالقرنين (صاحب دو امت(عصر) غيبت و ظهور) امام مهدي (عج) هستند كه صاحب همه مايند، مهمترين نكات در اين آيات از اين قرار است:
١- اشاره به آينده
٢- ابتدا مغرب سپس مشرق
٣- عذاب و پاداش همه توسط او (پيامبر ابتدا انذار و بشارت ميدهد و عذاب و پاداش نميكند ولي در اينجا زماني است كه حجت بر همه تمام شده است و اين جز بعد از حضرت محمد (ص) كه خاتم پيامبران است نميتواند باشد)
نیما
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۰۶ - ۱۳۹۵/۰۷/۲۹
0
0
امام رضا گفته ذوالقرنین کسی بوده که قبر مرا کنده
یک آریایی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۱۲ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۶
0
0
درود به همه ی هموطنان
آقا یه سوال ذهنمو درگیر خودش کرده...
تاریخ ایران باستان از کجا شروع میشه اگه همه ی اینایی که گفتید دروغه و حاصل توهمات ذهن غربیا و یهودیاست( بطور حتم از نظر شما که علم غیب دارید و همه ی این مستندات تاریخی موجود رو تکذیب میکنید، تاریخ ایران باستان و کلا نسل ما ایرانیها از بعد حمله ی عربها به ایران میدونید دیگهههه) نهههه؟؟؟!!!؟؟؟
البته قبول دارم شما عرب تشریف دارید و هنوز عربها حاکمان مطلق ایرانن، ولی این سوال ذهتمو درگیر کرده بود که مثلا مقبره کوروش کبیر پدر بزرگوار ایران باستان، از کجا اومده یا تخت جمشید یا یا یا..... ...
چون شما علم غیب داشتید سوال کردما، بنظرم جوابش میدونم شاید جوابتون اینه که از آسمون افتاده پایین یا پدران شما اونو ساختن... نمیدونم والا
بهمن
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۴۳ - ۱۳۹۶/۰۶/۲۰
0
0
سلام به همه
بنده هم مقاله بالا را کاملا خواندم و هم بعضی از گفته های دوستان
پس بگذارید صادقانه بگم
کسی که از ته دل و صادقانه می خواهد دینداری کند و می خواهد پاک بماند نسبت به مسائل نژادی و کورشی و غیره پشت کرده و فقط خدایی خدا را در نظر می گیرد
اما در غیر اینصورت نه تنها بحث زرتشتی و کورشی بلکه همه گزینه های غیر اسلامی می توانند لذت بخش باشند

اینرو من میگم که هر دو طرف را تجربه کردم
می گید نه از دلتون سؤال کینن
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین