کد خبر: ۸۴۳۶۱
تعداد نظرات: ۹۳ نظر
تاریخ انتشار:

راز چمدان حاوی اسرار مگوی آیت‌الله بهجت

حجت‌الاسلام علی بهجت گفت: معمولا یک چمدانی داشتند که مدارک و نامه‌های علمای بزرگ به ایشان را در آن گذاشته و قفل کرده بودند که در دسترس ما نباشد. حدود یکسال قبل از رحلتشان آن چمدان را از من خواستند. بنده چمدان را برای ایشان بردم و بعد دیگر از آن چمدان خبری نشد. نمی‌دانیم که چه شد. یقین داریم از منزل بیرون نرفته ولی دیگر نیست.

به مناسبت 27 اردیبهشت ماه، سالروز رحلت حضرت آیت‌الله بهجت، فارس گفت‌وگوی مشروحی با فرزند این فقیه ربانی انجام داده که تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود. 

پدرم اسرار مگوی خود را مگو گذاشت/ راز چمدان آیت‌الله بهجت چه بود؟

حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت در ابتدای این گفت‌وگو بیان داشت: زندگی پدرم دو جهت داشت: بخشی از زندگی ایشان، جهت فیزیکی آن است که در خانواده و دوستان مطرح بود و گوشه‌هایی از آن به ما رسیده است ولی جهت دیگر؛ زندگی درونی ایشان بوده که نه خودشان راجع به عواملی که در شخصیت ایشان موثر بوده صحبت و راهنمایی می‌کردند و نه حتی مدارک و آثار و نامه‌هایی را که از علمای مختلف داشتند و ما می‌توانستیم از آن بهره ببریم را نشان می‌دادند.

وی افزود: معمولا یک چمدانی داشتند که این مدارک و نامه‌های علمای بزرگ به ایشان را در آن گذاشته و قفل کرده بودند که در دسترس ما نباشد. حدود یکسال قبل از رحلتشان آن چمدان را از من خواستند. بنده چمدان را برای ایشان بردم و بعد دیگر از آن چمدان خبری نشد. نمی‌دانیم که چه شد. یقین داریم از منزل بیرون نرفته ولی دیگر نیست.

وی تأکید کرد: ایشان اسرار مگوی خود را واقعا مگو گذاشتند. ما یک سری اطلاعات از ایشان به صورت کم و کوتاه و پراکنده به دست می‌آوردیم. این اطلاعات به صورت معما برای ما باقی بود. بنده چون فارغ التحصیل فلسفه بودم، عادت داشتم باور خیلی چیزها برایم با برهان و دلیل باشد. باید به یقین صد در صد می‌رسیدم و ادله 20 درصد و 50 درصد برایم کافی نبود. لذا به زندگی و تحصیل خود مشغول بودم و فقط لوازمات ضروری زندگی ایشان را تهیه می‌کردم.

علامه جعفری فرمود: تمام کارهایت را رها و به این پیر خدمت کن!

فرزند آیت الله بهجت در بخش دیگری از گفت‌وگوی خود به ماجرای حضور علامه جعفری در خانه‌شان اشاره کرد و افزود: میان کارهایم روزی چند ساعت را به ایشان اختصاص می‌دادم و در خدمتشان بودم و بقیه را به اتاق خود در بیرون و خوابگاه که حجره‌ای بود می‌رفتم و مشغول کارهای شخصی‌ام می‌شدم. تا اینکه در سال 1363 علامه جعفری یک روز که از منزل آیت الله بهجت بیرون می‌رفت، با حرف‌هایش یک تلنگری به من زد.

وی ادامه داد: علامه جعفری به من گفت که تو تمام کارهایت را رها کن و به خدمت ایشان بیا. علامه جعفری با آن لهجه شیرین و غلیظ ترکی گفت: «تو عقلت نمی‌رسه که این کیه!» علامه وقتی از احوالاتم پرسید و من گفتم که درس‌های فلسفه و ریاضیات و ستاره‌شناسی و عرفان را خوانده‌ام، خیلی برایش جای تعجب بود که چطور توانسته بودم اینها را در قم بخوانم. من هم به شوخی به ایشان گفتم که استاد اینجا مجانی بود و من هم نشستم و خواندم.

فرزند آیت‌الله بهجت گفت: علامه به من فرمود حالا یک چیزی می‌گویم گوش کن. گفتم آقا می‌شنوم. گفتند نه باید عمل کنی. گفتم آقا چطور به مجهول مطلق عمل کنم؟ به چیزی که نمی‌دانم چطور عمل کنم؟ علامه با همان لهجه خود گفتند دست بردار، من برایت می‌گویم. تو تمام کارهایت را رها کن و بیا خدمت همین پیر را بکن.

بهجت ادامه داد: تو گفته‌هایش را یادداشت کن و ضبط کن که نه می‌شناسی‌اش و نه می‌گذارد که بشناسی‌اش. من قم و تهران و مشهد و نجف و عراق و شیعه و سنی را دیده‌ام؛ همین یکی آخرش مانده است. وقتی او را از تو گرفتند، آن وقت می‌فهمی که بوده! بنده در آن زمان مشغول تحصیل بوده و کار فراوان داشتم و در دانشکده بودم.

علامه جعفری: پدرت(آیت‌الله بهجت) مأمور این قرن و این دوره است

وی اضافه کرد: علامه جعفری به من دستور داد که ضبط کن و نگه دار و برای نسل آینده امانت دار باش که این مرد تمام می‌شود و بعد از اینکه او برود معلوم نیست تا 100 سال دیگر هم کسی چون او بیاید. خداوند در هر دوره‌ای یک فرد را میدان می‌دهد، یعنی میدانی را که دارد برایش باز می‌کند  و رشدش می‌دهد تا برای دیگران نشان و الگو باشد.

بهجت گفت: علامه جعفری تأکید کردند آیت الله بهجت مأمور این قرن و این دوره است. البته پس از رحلت پدرم نیز خیلی از شاگردان ایشان به من می‌گفتند که ایشان دیگر تمام شد و تو فکر نکن که همه همین‌طور هستند. با تلنگری که علامه جعفری در سال 63 به من زد، در همان بیست و چند سال پیش، یک مقدار کارهایم را کم کردم و 7 ساعت در روز را به ایشان اختصاص دادم.

وی افزود: پس از سال 72-73 نیز حدود 15 ساعت شد و از سال 80 به بعد بیست و چهار ساعته با ایشان بودم. با این حال ایشان خیلی هنرمند بود و همه کارهایش را تحت یک پوشش و پوسته‌ای انجام می‌داد. وقتی مسائل بلند علمی را می‌خواست نقل کند، خیلی ساده می گفت: می‌شود این چنین گفت...

آیت‌الله بهجت آخرین فرمول‌های عرشی را به ساده‌ترین شکل بیان می‌کرد

علی بهجت در بخش دیگری از گفت‌وگوی خود به شیوه برخورد پدر خود با نظریات علمی اشاره کرد و گفت: ایشان اشکالات و ایرادات نظریه‌های دیگران را می‌گرفت و بعد وقتی می‌خواست نظریه خودش را بدهد، نمی‌گفت که این نظریه بنده است و هیچ کسی نگفته و در جایی نیست و یا خوب توجه کنید. بلکه فقط می‌فرمود: این چنین هم می‌شود گفت، حالا شما ببینید. ایشان آخرین فرمول‌های عرشی را از لحاظ علمی با این بیان ساده می‌گفت.

فرزند آیت‌الله بهجت گفت: از نظر بعد درونی که اصلا حاضر نبود اقرار به چیزی بکند. حتی اینقدر پوشش داشت که مثلا اگر ما می‌خواستیم راجع به استاد ایشان بپرسیم، که آیا از استادتان کار خارق العاده‌ای دیدید یا نه؟ و یا شاهد عمل ممتازی از او بودید یا نه؟ حاضر نبود حرفی بزند. چرایش را بعدها فهمیدم که اگر ایشان درباره استاد خود سخن می‌گفت، این سوال به ذهن ما می‌آمد که حالا این استاد به شما چه یاد دادند؟ بنابراین ایشان از ابتدا چیزی نمی‌گفتند.

وی ادامه داد: بنده دبستانی که بودم، یکی از علما که ریش حنایی می‌گذاشت و سیدی حدود 80 ساله بود، به من گفت که برو تو نخ بابات و ببین که چی بلد است. پدرم او را می‌شناخت ولی من خوب او را نمی‌شناختم. به من می‌گفت که استاد پدرت آنقدر قوی بوده که به هر کسی چیز مهمی داده، برو ببین به پدرت چه داده است.

وی افزود: من هم بچه بودم و می‌رفتم می‌گفتم بابا، آن آقا گفته برو ببین پدرت چه گرفته. پدرم خیلی می‌خندید و در حال تبسم می‌گفت: بله، عجب... عجب... و از کنار آن می‌گذشت. هیچ راهی نمی‌گذاشت تا بیشتر در موردش بدانیم.

داستان عجیب قبل از تولد آیت الله بهجت

حجت الاسلام بهجت در مورد سیر زندگی پدر بزرگوارش از کودکی گفت: داستان کودکی ایشان از سالها قبل‌تر شروع می‌شود و به داستان پدرشان بر می‌گردد که معروف است. پدر آیت الله بهجت در نوجوانی در حال مرگ بوده که ندایی را می شنود که این را رها کنید، او پدر محمد تقی است.

وی گفت: خلاصه ایشان جانی دوباره می‌گیرد و همه تعجب می‌کنند. بعد ازدواج می‌کند و فرزندانش متولد می‌شوند و این داستان را فراموش کرده بوده تا موقع تولد فرزند سومش به یاد می‌آورد که وقتی کوچک بوده به او گفتند که پدر محمد تقی است. اولین پسر را محمد مهدی و دومی را محمد حسین و سومی را که به یاد می‌آورد نامش را محمد تقی می‌گذارد.

وی ادامه داد: محمد تقی هفت ساله بوده که در حوض خانه می‌افتد و خفه می‌شود. از دست دادن این بچه برای آنها غم سنگینی است و مادر آیت الله بهجت متوسل می‌شود تا این فرزند را خداوند به آنها می‌دهد و نامش را محمد تقی می‌گذارند. محمد تقی ثانی؛ که من در یادداشت های پدر ایشان دیده بودم که نامشان را محمد تقی دومی نوشته بودند.

مادر ایشان نمی‌خواست تا دوباره محبت مادر و فرزندی زنده شود

فرزند آیت‌الله بهجت بیان کرد: از آنجا که خداوند کسانی را که می‌خواهد پرورش دهد با رنج پرورش می‌دهد و در ناز و نعمت نمی‌خواباند، آیت الله بهجت هم در 16 ماهگی مادر جوان خود را از دست می‌دهد. مادر ایشان حدود 28 سال داشته است.

وی افزود: یکی از اقوام که اینها را برای من تعریف می‌کرد گفت انسانهای بزرگ به راحتی می‌توانند با اموات ارتباط برقرار کنند و سپس به پدرم گفت: آقا شما مادرتان را در خواب دیده‌اید؟ پدرم گفت: بله؛ ایشان پرسید که مادرتان چه شکلی بود؟ پدرم گفت: چادرش را پایین آورده بود و صورتش پوشیده بود.

بهجت ادامه داد: آن فرد تعجب کرد و گفت: عجب مگر شما پسرش نبودید؟ مگر نامحرم بودید که این کار را کرده بود؟ پدرم لبخندی زد و اشک گوشه چشمش جمع شد و گفت: شاید می‌خواسته تا محبت مادر و فرزندی دوباره در وجود من زنده نشود. ایشان خیلی زود از محبت مادری محروم می‌شود و خواهر بزرگ ایشان متکفل امور او می‌شود.

وی اشاره کرد: پدرم از خاطرات کودکی با خواهرش تعریف می کرد . ایشان می گفت روزی خواهرم داشت نشاءهای گوجه فرنگی و بادمجان را در باغچه می کاشت. من کوچک بودم و پشت سر او می رفتم و می دیدم که نشاء سبز را در داخل خاک می گذارد، آن را بر می داشتم و همین طور تا آخر خط هرچه کاشته بود را برداشتم. در آخر یک دسته نشاء به او دادم. خواهرم گفت چرا تمام کارهای مرا خراب کردی و یک بار مرا زد. من گریه کردم و عمویم گفت که چرا او را می زنی؟ او هم می خواسته خدمت کند و قصد بدی نداشته. این خاطره از حدود سه سالگی  در ذهن ایشان باقی بود.

محمد تقی جانِ مرا چوب زدن یعنی چه؟

بهجت ادامه داد: پدر ایشان نیز خیلی به او علاقه داشته و او را مکتب خانه گذاشته بود. ایشان در مکتب خانه باهوش بوده و خوب درس می‌خوانده و عزیز بوده است. یک بار مربی مکتب خانه برای اینکه از بقیه زهر چشم بگیرد، او را تنبیه می‌کند. او که اصلا توقع نداشته تنبیه شود، پیش پدر رفته و ناراحتی می‌کند. پدر او چون شاعر بوده برایش قصیده‌ای می‌گوید که مفصل است. این شعر را داخل پاکتی به محمد تقی می‌دهد تا به معلمش بدهد. مقداری از آن این بود:

محمد تقی جان مرا چوب زدن یعنی چه / گل و بستان مرا چوب زدن یعنی چه 

وی افزود: آیت‌‌الله بهجت از کودکی اعمالی را انجام می‌داده که با کودک سازگار نبوده است. هم مکتبی‌های او برای من می‌گفتند که در مکتب کارهای بچه‌گانه نمی‌کرد و خیلی جدی بود و اگر مسئول نظم ما می‌شد، مثل یک فرمانده همه را به صف می‌کرد.

وی گفت: سپس پدرم تا 13 سالگی مقداری از درس طلبگی را در همان جا خواند. بعد سیدی که وضع مالی خوبی داشته و زمین دار بوده  و خیلی به آیت الله بهجت علاقه مند بوده، خانواده  او را تحریک می‌کند تا او را همراهش به عراق بفرستند. علت علاقه این سید هم معلوم نبوده است.

بهجت بیان داشت: من ایشان را در کودکی دیده بودم و این سید خیلی مرا دوست داشت. همیشه وقتی وارد خانه آنها می‌شدیم، مرا می‌گرفت و بر روی طاقچه‌ای می‌نشاند. خلاصه این سید می‌خواسته پدرم را با خود ببرد که بار اول موفق نمی‌شود و آنها برای بار دوم و با کاروان بعدی عازم می‌شوند.

تحصیلات آیت‌الله بهجت در کربلا و نجف

فرزند آیت الله بهجت ادامه داد: ایشان به مدت 4 سال برای تحصیل در کربلا بوده، خوب درس می‌خواند و سپس به نجف می‌رود. طلبه‌هایی که در کربلا بودند می‌گفتند که مثلا درس فلان استاد نباید رفت چون طولانی است و به درس استادی می‌رفتند که در مدت کمتری آن درس را بگوید. ولی آیت الله بهجت درست برعکس همه بر سر درس استادی می روند که 14 ساله تمام می‌کند. آن استادی بسیار قوی به نام مرحوم کمپانی بوده که از لحاظ فکری خیلی مسلط و قدرتمند بوده است. پس از آن آقایی از علما بوده که نه تنها علم روز حوزه را داشته بلکه علم باطن را هم کسب کرده بوده به نام سید علی آقا قاضی.

وی افزود: پدرم با وجود اینکه خیلی‌ها به درس او نمی‌رفتند، به درس او می‌رود. شرایط آقای قاضی برای درس بسیار سنگین بوده و کسی که می‌آمده باید فارغ التحصیل 10 سال حوزه و نیمه مجتهد یا مجتهد بود. آیت الله بهجت هنوز به این مراحل نرسیده بود ولی توانست در درس آقای قاضی شرکت کند. اینکه آقا چطور توانست به درس آقای قاضی راه یابد معلوم نیست و نمی‌گفت.

حجت‌الاسلام بهجت گفت: من کلی فکر کردم که چطور چیزی از ایشان بشنوم و در نهایت به ذهنم رسید تا این گونه سوال کنم. بنابراین از پدرم پرسیدم اولین باری که اسم آقای قاضی را شنیدید کجا بود؟ ایشان گفت من در کربلا که بودم برادر علامه طباطبایی که به زیارت می‌آمد، به حجره من می‌آمد و مهمان من می‌شد و با هم دوست شده بودیم. او اسم آقای قاضی را آورد و گفت که او مردی این چنین است. ولی پدرم دیگر از درون خودش چیزی نگفت.

وی ادامه داد: ایشان در اثر ریزگردهای زیاد هوا، ریاضت، درس، و خواندن نماز و روزه مریض می‌شود و برای اینکه بهتر شود بین نجف و کربلا جا به جا می‌شده و گاهی به کاظمین که هوای بهتری داشته می‌رفته است. آیت الله بهجت در سن 29 سالگی و در سال 1324 شمسی فارغ التحصیل می‌شود و به ایران برمی‌گردد و در شمال ازدواج می‌کند.

20 مقام معنوی در سن جوانی / پیش رو و پشت سر برای پدرم فرقی نداشت

حجت‌الاسلام بهجت در بخش دیگر از این مصاحبه گفت: در مورد مقاماتی که ایشان به آن‌ها رسیده بود، یکی از علمای بزرگ نجف به نام آقای قوچانی در مورد ایشان گفته بود که خداوند در جوانی 20 مقام بزرگ را به ایشان عطا کرده ولی چه کنم که با ایشان عهد دارم نگویم. فقط یکی از آنها که مردم می‌دانند این است که برای ایشان پیش رو و پشت سر فرقی نداشت.

وی اضافه کرد: پسر آن عالم بزرگ که آقای قوچانی بود به من گفت آقای قوچانی نزدیک فوت خود نگران بود که مبادا عهدش را با آیت الله بهجت شکسته باشد و بدون اینکه اسم او را ببرد، آن مقامات بلند را برای کسی تعریف کرده باشد و دیگران از ویژگی‌های آقای بهجت و علاقه‌ای که آقای قوچانی به ایشان داشت، حدس زده باشند که اوست.

فرزند آیت‌الله بهجت گفت: بعدها معلوم شد پدرم از خیلی از دوستانش که متوجه می‌شدند عهد می‌گرفته تا این سر را فاش نکنند. یکی از این مقامات طی الارض ایشان بوده که آقای ری شهری در کتاب زمزم عرفان خود از قول پسر یکی از علما نقل می‌کند که پدرش شاگرد آقای بهجت در نجف بوده و با ایشان طی الارض کرده بودند.

وی ادامه داد: این عالم در یکی از چهل شبی که نذر داشتند تا به مسجد سهله بروند و پدرشان مهمان ایشان در کربلا بوده و نمی‌توانستند تنهایش بگذارند، آقای بهجت با طی الارض ایشان را از کربلا به مسجد سهله می‌برد و بر می‌گرداند تا نذرش را ادا کرده و دوباره کنار پدر پیرش که مهمان او بوده، بر گردد و او بعد متوجه می‌شود.

بهجت گفت: آیت‌الله بهجت از او عهد می‌گیرد تا زنده است، به کسی نگوید. پس از سالها این عالم و پسرش آیت الله بهجت را در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها می‌بینند. سپس آن عالم از ترس اینکه بمیرد و آن راز با او دفن شود، برای پسرش باز گو می‌کند و از او عهد می‌گیرد تا او و پدرم زنده‌اند، سر را فاش نکند.

چشم آیت‌الله بهجت حقیقت معصیت را می‌دید، بنابراین مرتکب نمی‌شد

حجت‌الاسلام علی بهجت افزود: بنده پس از رحلت پدرم متوجه خیلی از این قضایا شدم. در روز دوم ختم پدرم یکی از علما که الآن فوت کرده و پسر مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی بود، به من اشاره کرد که نزدیکش بروم. ایشان روی ویلچری نشسته بود و کنار گوش من گفت: من 60 سال پیش در نجف که بودم، آقای قوچانی که با پدر شما نزدیک بود و از اسرار او اطلاع داشت و ارتباط خوبی با استاد آیت الله بهجت نیز داشت، به من چیزی گفت.

وی ادامه داد: او گفت سر اینکه آقای بهجت از همه هم کلاسی‌هایش ممتاز شد، یک چیز بود و آن این بود که آقای بهجت از کودکی و سالها قبل از بلوغ خود در اثر عبادت، چشمش معصیت را می‌دید و مرتکب نمی‌شد. لذا دوران کودکی را با پاکی گذراند و بعد از دوران کودکی هم همین طور گذشت.گناه او را سنگین و چرک و آلوده نکرد. در مدارج ترقی که دیگران باید پله پله بالا بروند، ایشان چون پاک و سبک بود پرواز می‌کرد.

بهجت ادامه داد: پدرم هم در صحبت‌هایش داشت که گناه را کوچکش را هم نباید کوچک بشماری. همیشه می‌گفت اگر در بالاترین حد ترقی باشی و ببینی کودکی آجری جلوی پای نابینایی می‌گذارد تا او زمین بخورد و کودک بخندد و تو فقط یک لبخند زدی، همین کافی است تا تو را با مغز از آن بالا به پایین اندازد.

وی تأکید کرد: این صحبت پسر آقای سید جمال گلپایگانی خیلی به ما کمک کرد و اطلاعات ما را به هم دوخت و وصل کرد. من همیشه طلب مغفرت برای ایشان می‌کنم. بنده بارها از پدرم شنیده بودم و خیلی دیگر از شاگردان ایشان نیز شنیده بودند که پدرم می‌گفت کسی را می‌شناسم که خداوند توفیق معصیت از کودکی به او نداد. هربار معصیت پیش می‌آمد، خداوند یک طور منصرفش می‌کرد.

حجت‌الاسلام علی بهجت اظهار داشت: هیچ وقت پدرم «من» نمی‌گفت و همیشه همه عنوان‌ها و برچسب‌ها و من‌ها را پاک می‌کرد. بسیاری از مطالب را با عنوان سوم شخص می‌گفت و خیلی‌ها می‌گفتند خود آقاست. و من باور نمی‌کردم و دنبال دلیل بودم. او هم که هیچ اقراری نمی‌کرد و من بعدها فهمیدم.

آیت‌الله بهجت به زیارت بسیار علاقه داشت

حجت‌الاسلام والمسلمین علی بهجت اظهار داشت: حضرت آیت الله بهجت به زیارت بسیار علاقه داشت. همین اواخر با ایشان به سفر مشهد رفتیم. وقتی ایشان به حرم می‌رفت و برمی‌گشت، خیلی حال او فرق می‌کرد. ما که همراه ایشان بودیم، با اینکه دو ـ سه ساعت بیدار بودیم، خسته می‌شدیم و دیگر حتی حال صبحانه خوردن نداشتیم.

وی افزود: ایشان حداقل پنج یا شش ساعت بیداری کشیده بود، ولی در راه برگشت از حرم انگار تازه همین الآن صبح اول وقت ایشان است. با همه شوخی می‌کرد و حالشان را می‌پرسید. آیت الله بهجت هر روز در تمام عمرشان دو ساعت به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها می‌رفت. یکساعت و خرده‌ای را ایستاده نماز و زیارت می‌خواند و سپس می‌نشست. ما پاهایمان درد می‌گرفت و می‌نشستیم ولی ایشان نه.

وی ادامه داد: حتی روزی در مشهد یکی از اطرافیان گفت من چشمم شور است می‌خواهی آقا را چشم بزنم تا ایشان هم بنشیند؟ گفتم به ایشان چه کار داری؟ او گفت آخر آبروی ما می‌رود ما که جوانیم نشسته‌ایم ولی این پیر مرد ایستاده است. آیت الله بهجت در حرم شارژ می‌شد و به اصطلاح دوپینگ می‌کرد. ایشان در حرم سرمست می‌شد و گاهی یقین می‌کردیم در حرم چیزی گرفته‌اند که اینقدر سرحال هستند.

آیت‌الله بهجت: مرحوم نخودکی اصفهانی هنوز هم وساطت می‌کند

فرزند آیت‌الله بهجت گفت: ایشان در مشهد پس از زیارت به مزار علما می‌رفت و فاتحه می‌خواند. خصوصا به کنار مزار آقای نخودکی اصفهانی می‌رفتند و برای مردم دعا می‌کردند و می‌گفتند که مرحوم نخودکی هنوز وساطت می‌کند. لذا بنده از کودکی تجربه کرده بودم که پس از زیارت می‌شود یک سری حرف‌هایی را از ایشان پرسید و می‌پرسیدم چون بسیار سرحال بودند و می‌شد چیزی از زبانشان شنید.

آیت‌الله بهجت می‌گفت از کودکی در نمازم چیزهایی را می‌دیدم که فکر می‌کردم همه می‌بینند

وی بیان داشت: یکی از آقایان که الآن از مقامات است، سال‌ها قبل به من گفت روزی وقتی آقای بهجت از حرم آمد، به من گفت ما وقتی کودک بودیم و سالها قبل از بلوغ، هنگام خواندن نماز چیزهایی را می‌دیدیم که فکر می‌کردیم همه دارند می‌بینند. یعنی در نماز ایشان آن پرده‌های باطنی کنار می‌رفته است. این حرف مدرک هم دارد. خود ایشان در جایی اقرار کرده‌اند. البته آن هم برای اینکه مقام یک آقایی را اثبات کنند.

وی اضافه کرد: پدرم در خاطراتش می‌گوید که من روزی که به کربلا وارد شدم، دیدم آقایی نماز فوق‌العاده‌ای می‌خواند. در یک رواق کوچک که شاید دو تا فرش جا می‌گرفت عده‌ای نیز با ایشان نماز می‌خواندند. تصمیم گرفتم تا فردا صبح به اینجا بیایم. فردا صبح که آمدم، آنقدر کوچک بودم، که کنار چهار پایه‌ای که آنجا در صف اول بود و با آن چون برق نبود، شمع‌های حرم را روشن می‌کردند، ایستادم.

حجت‌الاسلام علی بهجت ادامه داد: فکر کردم که اگر بروم در چهار پایه جایم می‌شود. چون اگر بایستم اینجا مردم مرا بیرون می‌کنند و می‌گویند جا کم است. آخر به این نتیجه رسیدم که کنار چهار پایه بایستم تا اگر بیرونم کردند داخل چهار پایه بروم. اتفاقا کسی بیرونم نکرد. همان آقا برای نماز آمد و روز جمعه بود و ایشان سوره جمعه را خواند. خدا می‌داند در نمازش چه احوالاتی را سیر می‌کرد؛ نگفتنی ... این عین جمله پدرم است.

وی ادامه داد: آیت‌الله بهجت در آن موقع تازه یک سال و چند ماه بعد، پانزده ساله می‌شده. در آن سن ایشان آن احوالات و معراج آن آقا را در نماز درک کرده بود. پدرم می‌گفت چنان نمازی را در تمام عمرم جز برای دو سه نفر ندیدم. حتی شاگردان برجسته آن آقا که ده سال پیش ایشان درس خوانده و مرجع تقلید شدند، مثل آیات عظام خوئی و میلانی، خبر از احوالات آن آقا نداشتند. پدر از آنها پرسیده و فهمیده بود، خبر ندارند و برای آنها نگفته بود.


آیت‌الله بهجت دنبال روزی معنوی خود بود و برای آن کار هم می‌کرد

فرزند آیت الله بهجت تأکید کرد: آیت‌آلله بهجت در اثر عبادت به اصطلاح عرفا، سالک مجذوب بود و خودش راه افتاده بود. ایشان مرتب به نماز آن آقا می‌رفته تا آن احوالات را ببیند. پدرم همه عشقش نمازش شده بود و در اثر کثرت این کار قبل از اینکه بالغ شود، آن بینایی کامل برایش محقق شده بود.

اگر کسی واقعا احتیاج به راهنما داشته باشد خداوند راهنما را می‌رساند

وی افزود: ایشان آمادگی قبلی داشته و وقتی از ایشان در مورد آشنایی با آقای قاضی می‌پرسیدیم و ایشان می‌گفت برادر علامه طباطبایی نام ایشان را آورد و مرا با ایشان آَشنا کرد، متوجه هدایت خدا می‌شدیم. خود پدرم نیز می‌گفت که اگر کسی به مراحلی از ترقی برسد که احتیاج به راهنما داشته باشد و چون بر خداوند روزی همه بندگان واجب است، به او می‌دهد.

فرزند آیت‌الله بهجت گفت: خداوندی که روزی کوچکترین موجودات عالم مثل کرم‌ها و ... را می‌دهد، آن وقت روزی انسانی را که غذایش اینها نیست و شکارش در آسمان است را نمی‌دهد؟ سپس با قاطعیت شدید تأکید می‌کرد اگر دنبالش باشید، یقینا خدا خواهد داد. هرگز نمی‌گفت مثلا گفته‌اند که خدا می‌دهد؛ نه بلکه با قاطعیت و یقین صد درصد می‌فرمود.

 بهجت ادامه داد: شما اگر چیزی را در آزمایشگاه خود آزمایش کنید، دقیقا می‌توانید بگویید که اگر این دو ماده با هم ترکیب شوند، فلان ماده بدست می‌آید. برای شما که آزمایش کرده‌اید، جای شکی نیست. ایشان نیز همیشه با باور می‌گفت کسی که خدا را یاد کند خدا همنشین اوست.

وی اشاره کرد: این مراتب را در کودکی طی کرده بود. آیت الله بهجت می‌گفت اگر کسی در معنویات به مرحله‌ای رسید که دیگر نمی‌داند کدام راه را برود، یقینا اگر آنجا برای خدا بایستد و حتی با نود درصد اطمینان نیز حرکت نکند غیر ممکن است که خدا برایش معلمی نفرستد و راه را نشانش ندهد.

آیت‌الله بهجت کسی بود که راه را با آقای قاضی تمام کرد

وی ادامه داد: روزی ایشان معنوی بود و به دنبال آن روزی بود و برایش کار هم انجام می‌داد. ما می‌بینیم که شاگردان معنوی آقای قاضی همه با ایشان استارت را زده و شروع کرده‌اند و آیت الله بهجت تنها کسی بود که راه را با استاد تمام کرد. لذا وقتی هنوز آنجا بوده دیگر درس استاد نمی‌رفته چون مراحل را تمام کرده بود.

وی اضافه کرد: استاد ایشان، آقای قاضی در نامه ای که به برادر علامه طباطبایی نوشته بود، گفته که «آقا شیخ محمد تقی، ترقیات فوق‌العاده کرده است». یعنی در حالت عادی نباید تا اینجا رفته باشد. ایشان به همه توصیه می‌کرد از نظر علمی چنان باید درس بخوانید که همه استاد باشید و بعد از اتمام این واحد درسی، استاد آن باشید و هیچ کم نیاورید. اگر کم آوردید دو مرتبه بخوانید.

وی گفت: به دو دلیل دوباره بخوانید: 1. تا وقتی را که در گذشته صرف آن کردید بیهوده نباشد 2. پایه آینده‌تان را محکم تر کنید. وقتی می‌خواهیم ساختمانی را بسازیم و علم را بر آن انبار کنیم، باید پایه ریزی آن محاسبه شده و محکم باشد. ایشان می‌گفت اگر مراتب علمی را پله پله طی می‌کنید، از انسانیت نیز عقب نمانید.

ملاک ارزیابی اعمال انسان، نماز است

حجت‌الاسلام علی بهجت افزود: انسانیت فقط به تحصیل علوم نیست. علوم ابزار است و با آن باید پرواز کنید. مراتب ترقی روحی را نیز باید پله پله بالا بروید. نشانه حرکت شما و اینکه به جایی رسیده اید، نماز شماست. نماز همان نمودار و تابلوی کارخانه شماست که اگر در جایی مشکل دارید آن را نشان می‌دهد. اگر نماز این ماه شما با ماه گذشته فرق کرد یعنی در حرکت هستید والا یا درجا زده‌اید و یا پایین آمده‌اید.

آیت‌الله بهجت با همه اهمیت دادن به نماز، وصیت کرد یک دور کامل نماز و روزه برایش بجا بیاورند

وی تأکید کرد: پدرم در نماز چنان بود که واقعا بی‌جان می‌شد. حتی در زمستان در هنگام نماز لباس ایشان خیس عرق می‌شد. نمازی که ایشان با این حالت می‌خواند و احساس می‌شد که اینقدر سختی و بی حالی به ایشان وارد می‌شود، آن وقت ببینیم حرفشان راجع به نماز چه بود. آیت الله بهجت می‌گفت: نماز لذیذترین لذایذ عالم هستی است.

وی گفت: خداوند در عالم هستی از نماز لذیذتر نیافریده است. اگر سلاطین عالم لذت نماز را چشیده بودند، به دنبال لذایذ دیگر و عشرتکده‌ها و شب نشینی‌ها و ... نمی‌رفتند. ایشان بعد از نماز تا چند دقیقه‌ای بی حال بود و کمی می‌نشست تا دوباره جان بگیرد. با وجود این نمازی که می‌خواند و درک می‌کرد، باز در وصیت خود گفت در کنار مراسم روضه‌ای که مداومت آن باید حفظ شود، یک دور کامل برای ایشان نماز و روزه بدهیم. اینقدر برای نماز اهمیت قائل بودند.

آیت‌الله بهجت «خود»ها را می‌کشت تا تنها «خدا» بماند

وی اینچنین ادامه داد: مریض‌هایی را پیش ایشان می‌آوردند ولی آیت الله بهجت هیچ گاه به آنها نگفت که برو دیگر خوب شدی. حتی اگر مطمئن می‌شدیم که برای آن مریض انجام داده است، حواس مریض را به جای دیگر متوجه می‌کرد. مثلا می‌گفت برو و آب زمزم تهیه کن و با تربت بخور و یا به حرم امام رضا علیه السلام و یا حضرت معصومه سلام الله علیها و یا جمکران برو، خوب می‌شوی.

فرزند آیت الله بهجت گفت: هر کسی را طوری توجه می‌داد تا توجه به خود او نباشد و «خود» او کشته شده باشد. خودش را محو می‌کرد و فقط می‌خواست تنها خدا باشد و ائمه که باب الله هستند.

آیت‌الله بهجت: تا به حال احدی را به خودم نخواندم

وی بیان داشت: در یک مجلس که آیت الله بهجت در محضر یکی از علما بود، پزشک جراحی هم  حضور داشت. وی، ایشان را خیلی در منگنه گذاشت و بارها و بارها پرسید که چرا من وقتی متوسل به خدا و معصومین شدم جواب نگرفتم. ولی در اوج جراحی که انجام می‌دادم و مشکلی پیش می‌آمد، تا می‌گفتم آیت الله بهجت و نام شما را می‌بردم، کارم حل می‌شد. این رسم را یاد گرفتم تا هر موقع دیگر در جراحی گیر می‌کنم، آقای بهجت را صدا می‌زنم.

وی ادامه داد: بنده فکر می‌کردم که این شخص پزشک 5-6 بار که من بودم پدرم را سوال پیچ کرد، ولی بعد خودش به من گفت که وقتی شما می‌رفتی تا چای بیاوری باز من می‌پرسیدم. خلاصه شاید ده باری پرسیده بود. در آن مجلس هم به خاطر حضور آن عالم پدرم نمی‌توانست آنجا را ترک کند و خلاصه تحت فشار شدید فقط یک جمله گفت و جواب آن پزشک را داد. آیت الله بهجت فرمود: «شاید سرّ آن در این باشد که تا به حال احدی را به خودم نخواندم».

وی تأکید کرد: بنده فکر می‌کنم شاید ما و بعضی از آدمها به آن مرحله نرسیدیم که مستقیم به بالا وصل شویم و باید با فیلتر به آنها نزدیک شویم و آن فیلتر آقای بهجت است. این پزشک شاید فکر کرده بود که آقای بهجت از آنها بالاتر است، ولی نه این طور نیست. این مسئله برای او حل نشده بود که آیت الله بهجت اتصال و واسط بوده است.

وی گفت: ما فهمیدیم در این 85 سال کار ایشان این است که تا کسی جلو می‌آید ایشان یک فلش می‌گذارد تا او را از توجه به خود دور کند. پدر من با اینکه به واقع از لحاظ رتبه علمی در بالاترین سطح ممکن بود، ولی در خانه حاضر نبود حتی بگوید مثلا در حد دیپلم هستم. برای خانواده هیچ وقت اقرار نکرد که من حتی دیپلم دارم حالا اجتهاد ایشان هیچ و نمی‌گفت که کسی هستم.

آیت‌الله بهجت: من تنها یک طلبه‌ام

حجت‌الاسلام بهجت افزود: موقعی می‌خواستم در جلسه‌ای شرکت کنم. پدرم به من گفت من یک طلبه‌ام . تو خودت آیت الله هستی باش. استاد حوزه‌ای باش. خودت را هر چه می‌خواهی بگویی من به تو کار ندارم ولی پدر تو یک طلبه بیشتر نیست. حق نداری بیشتر از آن، برایش جا باز کنی.

وی ادامه داد: لذا مجلسی که می‌خواهی بروی، اگر از طرف خودت می‌روی، هر کجای مجلس می‌خواهی بنشین. اگر از طرف پدرت می‌روی، پدر تو یک طلبه است پس پایین‌ترین جای مجلس بنشین. وقتی به آن مجلس رفتم و می‌خواستم یک جای متوسطی بنشینم، دیگران آمدند و اصرار کردند که باید بیایی و بالا بنشینی.

وی اضافه کرد: مرحوم پسر آیت‌الله اراکی آمد و بازوی مرا گرفت و تا جای مرا عوض کند. من گفتم که والله دستور آقاست که گفته برو و پایین‌ترین جا و کنار دست فلانی بنشین. یادم هست که اینها نتوانستند از خنده خود را نگه دارند و یکی از آنها از خنده نشست که آقا گفته برو زیر دست فلانی بایست.

وی این طور ادامه داد: مثلا آن فرد که ایستاده بود، جزء شاگرد شاگردان ما حساب می‌شد. کسی نمی‌توانست بپذیرد که کسی باشد که حاضر نباشد جایگاه خود را معرفی کند. اینقدر نگوید که زن و بچه‌اش هم خیلی باور نکنند که شاید او حتی علومی هم داشته باشد. ایشان اطلاعات چندانی به کسی نمی‌داد. اگر هم شخص کنجکاوی را می‌دید، از او فاصله می‌گرفت.

چرا نماز واقعی را نشان نمی‌دهید؟/ فیگور آقای بهجت برای تلویزیون مناسب نیست!

فرزند آیت الله بهجت در ادامه بیان کرد: ایشان خود وجودش را شکانده بود. لذا آیت الله بهجت از نظر ظاهری و آرایش لباس، خودش را به ساده ترین و پایین ترین مرتبه می‌رساند و در شأن خودش نبود. خیلی‌ها اصرار می‌کردند که چرا صدا و سیما نماز ایشان را نشان نمی‌دهد.

وی افزود: خیلی‌ها با دیدن یک نماز ایشان زندگیشان فرق کرده بود. بعد از رحلت پدرم آقایی گفت که چند سال قبل به معاونت صدا و سیما رفتم و به ایشان این اعتراض را کردم که شما که بهترین هر چیز را نشان می‌دهید پس چرا بهترین نماز که مثلا نماز آیت الله بهجت باشد را نشان نمی‌دهید؟ او در جوابم گفت آخر یک مشکلی هست که فیگور آقای بهجت برای تلویزیون مناسب نیست.

وی ادامه داد: آن آقا می‌گفت من یکدفعه انگار آتش گرفتم و خیلی ناراحت شدم و به او گفتم حالا من متوجه شدم. اگر در صدر اسلام هم شما متصدی نمایش بودید، حتما نماز علی‌بن ابی‌طالب علیه‌السلام را نشان نمی‌دادید. چون ایشان لباس وصله دار می‌پوشید و دور آستین لباسش ریش ریش بود!

ماجرای فیلم‌گرفتن از آیت‌الله بهجت

وی اضافه کرد: من ایشان را اصلاح می‌کردم و در آرایش ظاهری تمیز و مرتب می‌کردم. این اواخر قیچی‌ها را از ایشان دور می‌کردم.

وی گفت: معمولا علما و روحانیون هر چه مسن‌تر می‌شوند، عمامه‌های بزرگتر و محاسن بلند‌تری دارند. ولی ایشان ساده بود و برعکس همه رفتار می‌کرد. عمامه ایشان اوایل 5/7 متر بود که ایشان اینقدر بریده بود تا به 5/4 متر رسانده بود. چند سال بود عمامه ایشان را من می‌بستم چون ایشان موقع بستن کوتاه می‌کرد. آیت الله بهجت تمام نشانه‌ها و برچسب‌ها و مسائلی را که اهل ظاهر می‌پسندد از خود دور می‌کرد.

وی اشاره کرد: آیت الله بهجت حتی به مقامات بزرگ مملکتی اجازه نمی‌داد تا دوربین را به منزل بیاورند. بنده یکی دو سال بعد از انقلاب دوربین عکاسی داشتم ولی نمی‌توانستم از ایشان عکس بگیرم. یکی دو تا عکس گرفتم آن هم به این صورت که یک عکس می‌گرفتم و فرار می‌کردم و تا چند ساعتی پیدایم نمی‌شد.

حجت الاسلام والمسلمین علی بهجت گفت: در سال 75 دوربین خیلی پیشرفته ای به منزل ما آوردند که آقایی از پست سیاسی وزارت خارجه برایم آورده بود. آن زمان ورودش به ایران ممنوع بود. من روزها سعی داشتم از ایشان فیلم بگیرم و نمی‌شد. آنها گفته بودند که یک وضو و یا نماز از آیت الله بهجت را ضبط کن. من تشخیص دادم که در این فصل ایشان کنار حوض و رو به روی آفتاب می‌نشیند و وضو می‌گیرد.

وی افزود: من درست مقابل ایشان در اتاقی دوربین را پشت شیشه گذاشتم و شیشه را خوب تمیز کردم. راه اتاق از حیاط بود و می‌خواستم از حیاط رفت و آمد نکنم تا ایشان متوجه شود. لذا در دیگر اتاق را که به انباری بود، آن روز باز گذاشتم و از آن رفت و آمد کردم. آقا که آمد برخلاف همه روزها طرف دیگر حوض ایستاد و پشت به دوربین بود.

وی تأکید کرد: من تعجب کردم که بچه‌ها که در خانه از همه کنجکاوترند، متوجه کار من نشده بودند، آقا چه طور فهمیده بود. کنار ایشان رفتم و همین طور که صحبت می‌کردم، طوری که ایشان نفهمد آبی را که برای وضو تهیه کرده بود را در سمت دیگر گذاشتم تا ایشان به جای مود نظر برود.

وی ادامه داد: پدرم گفت آن را چرا از اینجا برداشتی؟ گفتم مگر جلوی آفتاب وضو نمی‌گیرید؟ پدرم گفت همین جایم نمی‌گذاری وضویم را بگیرم؟ گفتم آقا من به شما کاری ندارم. گفت بله هیچ کاری نداری...هیچ کاری نداری... گفتم آقا جان من با شما چه کار دارم؟ ایشان گفت خودت می‌دانی که چه کار داری! واقعا پیش رو و پشت سر برایش یکی بود.

مفقودالاثرهای خانه آیت الله بهجت

وی اضافه کرد: خلاصه نگذاشت تا فیلم بگیرم و بعد هم آن دوربین در خانه ما مفقود الاثر شد. مفقودالاثرها فقط در جبهه نبود. در خانه ما خیلی از این چیزها مفقود الاثر شد که کسی آنها را از خانه بیرون نبرد ولی دیگر در خانه نبود. مانند همان چمدان شخصیشان که قبل از رحلت از من گرفتند و نامه های علمای بزرگ به ایشان و اسناد و مدارکی در آن بود و دیگر پیدا نشد. دوربین هم مفقودالاثر شد.

وی گفت: بعدها هرچه به ایشان می‌گفتم این دوربین امانت است و مال کسی است و باید برگردانم، تا بلکه ایشان دوربین را برگرداند، فقط می‌گفت بله، حالا شما فلان ذکر را بگو تا پیدا شود. ایشان در تمام عمر چیزی از خود باقی نمی‌گذاشت.

مردم حدود 23 هزار عکس از آیت‌الله بهجت به ما فرستادند

وی اشاره کرد: آیت الله بهجت در طول عمرش برای گذرنامه‌ها و یا از بچگی اگر پدرشان به ایشان پولی می‌داد تا عکسی بگیرند، جمعا به اندازه انگشت‌های دست راضی نشده تا عکس بگیرد. یکبار جوانی آمد و گفت من پسر عم آقای مرعشی نجفی و ساکن سوئیس هستم. آنجا دنیای غفلت‌هاست و من در آنجا با شما خوش هستم.

فرزند آیت الله بهجت در ادامه گفت: او اجازه خواست تا عکس آقا را داشته باشد. پدرم گفت آقا عکس نمی‌خواهد. آن جوان اصرار کرد که من آنجا که هستم با دیدن عکس شما به یاد معنویات می‌افتم شما ناراحت می‌شوید؟ من برای خودم و در اتاق خودم می‌خواهم. این با شما بودن را می‌خواهم در آنجا نیز حس کنم. خلاصه آقا اجازه داد.

وی افزود: از ایشان عکس دیگری داریم که ایشان درست به دوربین نگاه می‌کنند. ولی هیچ کس نمی‌داند که آقا در آن زمان در بدنش نیست و در عوالم دیگری سیر می‌کند. درست وقت پرده‌برداری ضریح بود که ایشان چند دقیقه‌ای مبهوت بود و در آنجا این عکس گرفته شد.

وی ادامه داد: وقتی آیت‌الله بهجت رحلت کرد ما در سایت اعلام کردیم اگر کسی عکسی از ایشان دارد بفرستد و 17 هزار عکس آمد. جالب است کسی که حاضر نشده 17 تا عکس بگیرد حالا 17 هزار عکس از او آمده بود! حدود 6 هزار عکس دیگر هم بعدا آمد. پیدا کردن کسی که تا این حد خودش را مخفی می کند خیلی مشکل است.

یاسین مرا نفرستادی؟ مومنان بعد از مرگ نیز ارتباطشان را حفظ می‌کنند

وی تأکید کرد: هنوز مردم از ایشان چیزهایی می‌گویند و ارتباطاتی دارند که من اینها را ضبط نمی‌کنم و گرنه خیلی جالب است. مثلا در فروردین سال گذشته که من عراق بودم و به دنبال کسی یا نشانی از سالهای حضور پدرم به همه آن مکان‌ها رفتم، و بعد که برگشتم گاهی نمی‌شد سوره یاسینی را که هر شب برایشان می‌خواندم را بخوانم. البته نماز نجف یک سوره یاسین و الرحمانی دارد که من به پدرم هدیه می‌کردم.

وی گفت: روزی جوانی که کمک آشپزی در حوالی اراک بود پس از 5 بار مراجعه آمد و گفت که از پدرم پیغامی دارد. من آن جوان را دیدم و او سه پیغام داشت که دو تای اول درست بود و در پیغام سوم گفت آیت الله بهجت گفته به پسرم بگو که یاسین مرا نفرستادی! جوان از من پرسید یاسین کیست؟ و من گفتم منظور پدرم سوره یاسینی است که هدیه‌اش می‌کنم.

وی اضافه کرد: یک ماه بعد دوباره جوان را دیدم و گفت آیت الله بهجت را دیدم و از من تشکر کرد که پیغامم را رساندی ولی پسرم هنوز گاهی تخلف می‌کند (درخواندن یاسین) راست می‌گفت و خنده‌ام گرفت. خود ایشان می‌گفت که مومنین بعد از مرگشان هم ارتباطشان را حفظ می‌کنند.

مسائل سیاسی را نیز رسانه‌ای نمی‌کرد

وی اشاره کرد: آیت الله بهجت از لحاظ سیاسی هم مواضع اساسی داشتند.

وی تأکید کرد: ایشان با دو دستگی مخالف بود و صلاح نمی‌دانست و می‌گفت در برابر خارجی‌ها همه باید یک دست باشیم. البته اگر مطلب خاصی داشتند، تذکر می‌دادند و همان شخصی را که باید آگاه می‌کردند منتها از رسانه‌ای کردن خوششان نمی‌آمد.

فقط «العبد محمد تقی بهجت»

وی ادامه داد: ایشان حاضر نشد اسمش را حتی در یک هفته نامه و یا ماه نامه و در یک روستا ثبت شود. اگر می‌خواست در کتابی چیزی از استاد ایشان و به نقل از ایشان بنویسند، شرطشان این بود که نامی از ایشان برده نشود. حتی راضی نمی‌شد اسمش را روی رساله‌اش بنویسند. رساله 7 مرتبه بدون اسم چاپ شد!

وی افزود: تا اینکه مردم خیلی ناراحت شدند و گفتند مگر زمان ساواک است که اجازه نمی‌دادند کتابی به اسم روح الله موسوی خمینی چاپ شود و وقتی بدون اسم می‌آمد معلوم می‌شد کتاب ایشان است. مردم درک نمی‌کردند پدرم برای چه این کار را می‌کند و برایشان سوال بود. تا اینکه من با چه زحمتی توانستم فقط امضای ایشان را داشته باشم که برای چاپ هشتم رساله با این عنوان آمد: «العبد محمد تقی بهجت». فقط همین را راضی شد بنویسد.

ارتباط آیت الله بهجت با خانواده چگونه بود؟

حجت الاسلام علی بهجت گفت: ارتباط ایشان با همسر و اعضای خانواده خصوصا با نوه‌ها بسیار خوب بود. نوه‌ها در پناه ایشان آزادی خیلی بهتری داشتند و ایشان خیلی به آنها می‌رسیدند. عبارت ایشان در مورد نوه‌ها این بود که اینها جدیدالورود از عالم بالا هستند و معصومند و چون معصومند آدم را به خودشان جذب می‌کنند.

همه موجودات در پناه آیت الله بهجت بودند

وی اشاره داشت: نه تنها بچه‌ها که همه موجودات و جنبنده‌هایی که در خانه بودند در پناه ایشان آزادی داشتند. اصلا اجازه سم پاشی و کشتن موجودات را نمی داد و بارها بنده را توبیخ می‌کرد که مگر نگفتم مگس را نکش! در فصل بهار معمولا مگس به اتاق ایشان می‌آمد. صبحها هنگام کارها و مطالعاتشان بوسیله بادبزن و یا عصا مگس‌ها را این طرف و آن طرف می‌کردند.

وی گفت: گاهی بنده زودتر از ایشان می‌رفتم و حساب همه مگس‌ها را می‌رسیدم تا ایشان اذیت نشوند. یک بار به من توبیخ کردند که مگر نگفتم اینها نکش و فقط بیرونشان کن. من به شوخی گفتم نمی‌شود دانه دانه آنها را بگیری و بیرون کنی، باید چند نفر را بیاوریم که فقط اینها را بیرون کنند تازه دوباره از یک سوراخ دیگری به داخل می‌آیند. خوب من هم آنها را بیرون کردم فقط از هستی بیرونشان کردم. پدرم گفت پناه بر خدا.

وی افزود: وقتی با موجودات این طور بودند، بچه‌ها را که دیگر خیلی دوست داشتند. آیت الله بهجت خیلی سفارش می‌کرد که برای بچه کوچک چیزی بگیرید تا سرگرم باشند. چون مایل نبود بچه‌ها سرگرمی‌های تلویزیونی داشته باشند، می‌گفتند پرنده‌ای بگیرید تا مشغول باشند.

آیت‌الله بهجت می‌فرمود: خروس‌ها در سحر ندای قدوسی سر می‌دهند

وی بیان کرد: یکبار از مراسمی در خیابان می‌آمدیم و حاج آقا هم بودند و بچه‌ها گفتند و 3 جوجه برایشان گرفتم. این جوجه‌ها که به منزل ما آمدند حضورشان برای ما عذاب الیم شد. باید دائما و روزی چند بار احوالات اینها را به پدرم گزارش می‌دادیم.

وی ادامه داد: ایشان می‌پرسید آیا چیزی خورده‌اند یا نه، جایشان خوب است و ... اگر موقعی از احوال اینها می‌پرسیدند و ما جواب سردی می‌دادیم، خودشان گاهی در هوای سرد به حیاط می‌رفتند و از جای آنها خیالشان راحت می‌شد تا دورشان پوشیده باشد.

وی افزود: روزی به من گفت اینها را داخل بیاور. مبادا گربه آنها را بخورد. من هم گفتم پدر جان شاید اینها روزی گربه باشند. ما نباید روزی‌اش را بگیریم و ایشان گفت پناه بر خدا؛ سپس بلند شد و آنها را به داخل آورد. الان یکی از آنها مانده و تبدیل به یک خروس شده است.

وی گفت: ایشان مقید بود که در منزل یک خروس باید باشد. می‌فرمود اینها در سحرها ندای قدوسی سر می‌دهند منتها ما زبان آنها را نمی‌فهمیم. آنهایی که باید بفهمند، می‌فهمند. ایشان دوست داشت که خروس خوش‌صدا و سفید باشد و به موقع بخواند و مرغی هم کنار او باشد.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۹۳
در انتظار بررسی: ۹
غیر قابل انتشار: ۱۶
سهیلا *
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۹
36
281
یک موجود بهشتی که 85 سال به اذن خدا در کنار ما زیست و دوباره به بهشت بازگشت .
پاسخ ها
جواد
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۱:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۹
خاک بر سر منفی دهندگان
امین
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۱:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۹
ای کسانی که منفی دادین
شما چه جور موجودی هستین ؟؟؟؟
محمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۹
32
79
سلام
من دست نویسنده متن را میبوسم خیلی زحمت کشیدید تا این مطالب را درج بفرمایید..
خداوند حضرت آقای بهجت را بیامرزد وان شاالله پسر بزرگوارشان را حفظ کند..
ممنونم بزرگواران
التماس دعا
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۹
30
72
روحش شاد
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۹
31
72
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند.
روحش شاد
حسین
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۹
28
66
خوشا به حالش
مهدی
|
Germany
|
۱۴:۰۹ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۹
27
64
از جبهه که بسمت تهران می آمدم مقید بودم حتما حضرت معصومه سلام الله علیها را زیارت کنم . اغلب اوقات که می خواستم بالای سر حضرت نماز بخوان . پیرمردی خمیده با شلوار گرمکن از جنس پشم را می دیدم که دائما نماز می خواند . بعد ها فهمیدم ایشان آیت الله بهجت هستند . بی تکلف و بدون مرید و همراه
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۹
28
51
بزرگان درس بگیرند
میلاد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۹
26
56
واقعا بدا به حال اون کسایی که نزاشتن ما از وجود ایشون بهره ببریم
و از فیگور بد ایراد گرفتن!
روحانی ترین عالمی که دیدم واقعا
ارزوم بود از نزدیک ببینمشون:(
مصطفی.ا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۹
27
47
خیلی مطلب جالبی بود...
ممنونم ازتون.
مهدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۰۲ - ۱۳۹۱/۰۲/۳۰
21
36
حیف که سنم قد نداد ببینمشون-ممنون از مطلبتون
علي كارگر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۲/۳۰
27
58
سلام و درود خداوند بر آيت ال. بهجت
خدايش بيامرزدش
اميدوارم كه دست مارا در سختيها بگيرد و در آخرت نيز مورد شفاعت قرا دهد.
حديث
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۲/۳۰
26
56
كاش ذره اى از او يادبگيريم
و اى كاش طورى زندگى كنيم كه در قيامت در محضر خداوند از شفاعت و دستگيرى ما شرمنده نشود
محمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۲/۳۰
26
56
روح اش شاد
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۲/۳۱
14
39
منفی زده ها شدید از مشکلات روحی و روانی و بی ایمانی در عذابند.
پاسخ ها
کیوان
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۲/۳۱
ان کید الشیطان کان ضعیفا
مجتبی م ابکنار
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۲/۳۱
11
32
واقعا لذت بردم دست شما درد نکنه متن جالب و پر محتوای بود
سرباز0وطن
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۱
13
34
روحش شاد
مطالب بسیار جالبی بود
ضمنا"
اینها که منفی میزنند از جنود شیطانند
بیمارند و برای مداوا دستورات شیاطین را اجرا میکنند
hosein
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۱
10
29
مطالب بسیار جالبی بود. از نویسنده ممنونم.ان شالله ایشان ما را دعا و شفاعت بفرمایند.
التماس دعا
م سادات موسوی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۱
10
38
ممنون از بولتن عزیز بنده با اجازه گزیده هایی از این مطلب زیبا را در جلسه قرآنمون برای خواهران خواندم همه لذت وافر بردیم.

اگر صوابی داشت که داشت تقدیم به مسئولان بولتن نیوز میکنم.
پاسخ ها
سهیلا *
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۰:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۱
و البته بنده هم برای همسرم خوندم .

خانم در این مجالس دعا بفرمایید عاقبت بخیر بشیم انشالله .
م سادات موسوی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۰:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۱
سهیلا خانم چشم ،بنده هم ملتمس دعا هستم.
حسین سوری
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۱
10
31
درود بر بهجت عارفان .......

یادش بخیر گذر خان در جوار حرم عمه

سادات معصومه ی مطهره (س) - مسجد

فاطمیه - نماز صیح های عاشقانه حضرت

آیت الله محمد تقی بهجت ... اخلاص ، تدین ، عشق ...

عمه سارات سلام علیک ...

روح عبادات سلام علیک ...

کوثر نوری به کویر قمی ...

آب حیات دل این مردمی ...

عمه سادات بگو کیستی ؟؟؟

فاطمه یا زینب ثانیستی ...

السلام علی الصدیقه الشهیده ...
السلام علی الفاطمه المعصومه (س)

این دل دیوانه ام ... در حرم امن تو گم میشود ....

خدای بزرگ به تمام کارکنان محترم بولتن

نیوز توفیقات روز افزون عطا بفرماید ...

انشالله ...
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۱
9
28
همگی با هم دست به دعا برداریم وبرای در راه ماندگان و غافلانی که از لذت درک معنویات عاجزند شفای عاجل بخواهیم (دست خودشون نیست که منفی میدن حد درک وشعورشون همینقدره)!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
م.(حمید) کلباسی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۱
9
20
در آستانه فرارسیدن ماه رجب قرار داریم .
ماه عبادت و بندگی . ماه آمرزش گناهان
ماه میلاد با سعادت مولی الموحدین شاه ولایت امیرالمومنین علی ( ع )
شاهکار عالم است مولی علی
یا علی و یا علی و یا علی
شد منور آسمان از جلوه مولی علی
یا علی و یا علی و یا علی
ماه تابان . شیر یزدان . بنده رب جلی
یا علی و یا علی و یا علی
شیعیان دارند امید شفاعت از علی
یا علی و یا علی و یا علی
در آستانه حلول ماه رجب المرجب با خلوص
نیت از قادر متعال بخواهیم لیاقت بندگی و
عبد صالح شدن همچون حضرت آیت العظمی
بهجت ( ره ) را به ما عطا فرماید.
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۱
9
17
درسهای زیادی از مطالبی که از عالم ربانی بازگو کردید گرفتم خداوند این بزرگوار را با پیامبر ص و ائمه معصومین محشور گرداند باز هم از این عالم بگوئید بنویسید تا آدم بشیم انشاءالله
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۱
کسانیکه منفی داده اید میل ندارید آدم بشید؟
حیفه ها آدم بشید بهتره
محمدحسین دانشجوی ارشد مدیریت IT
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۰۹ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۲
3
20
سفارش اکید ایشان به عزم راسخ و ثابت و دائمی بر ترک معصیت در اعتقاد و در عمل بود
روحشان شاد من از بچگی که ایشان معروف نبودند ایشان رو میشناختم با این منزل ما کرج بود و در نوجوانی که میتونستم تنهایی قم برم حتما نماز و درس خارج فقه ایشان می رفتم همین طور مینشستم و نگاه میکردم صد حیف
واعظ
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۲
3
17
واقعا برزگان درس بگیرند
کیوان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۱۴ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۲
3
53
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟

درود بر روان پاک فخر شیعیان "العبد" محمد تقی بهجت(ره)
نادر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۴/۲۶
0
12
ايشان درس هاي آموزنده ي بسياري را آموختند صد حيف بر اين دل غافل...
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۴۰ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۱
0
14
انشاء الله که ما نیز با دعای عاقبت به خیری این عزیزان موفق به ورود سربلند و روسپید به سرای باقی باشیم . خدایش بیامرزاد
یاس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
0
14
سلام آقا عذر مرا بپذیر.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۵۰ - ۱۳۹۲/۰۱/۱۱
0
8
حسرت
ایمیک
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۰۴ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۲
0
6
یادشان گرامی و روحشان شاد . کاش می بود و یاریمان می کرد .
امیر گلی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۵۶ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۷
0
6
خدا روح ایشان را قرین رحمت قرار دهد انشاالله.خیلی دوست داشتم زیارتشون کنم ولی حیفسعادت نصیبم نشد.
نا آشنا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۳
2
3
چی بگم؟یعنی این حوادث حقیقت دارن؟امیدوارم به یه درک درست و واقعی و نه آمیخته با اغراق نسبت به این موضوع برسم.خدایا خودت مواظب ما باش تا جهالت و معنویتمان با هم یکی نشوند!!
محمدجواد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۲
0
6
با سلام و تشکر از مطالب خوبی که مورد استفاده قرار دادید.
جانم فدای تار موی عبد صالح خدا.
زهرا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۲/۳۰
0
5
مطالب خیلی خوب بود به امید اینکه درس بگیریم
طباطبایی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۰
0
5
روحشان شاد...

خدایا ما را هم عامل به دستوراتت کن...
شایان
|
Kazakhstan
|
۱۲:۰۵ - ۱۳۹۳/۰۴/۱۵
2
4
اولا که ایشون امام معصوم نیستن.واز کجا میدونین با بقیه علما فرق دارن؟.مگه نمیگید که از خودش چیزی نمیگفته پس چرا همه میگن با امام زمان در ارتباط بوده وچشم برزخی داشته ؟.خواهشا اینقد خشن تندروی نکنین شاید کسی به حر ف های شما اهمیتی نده ومنفی بده.
پاسخ ها
علی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۰۵ - ۱۳۹۳/۰۴/۱۵
اولا بله؛ امام معصوم نبودن. (مثل همه)
ثانیا، یکی از ویژگی هایی که سبب برتری و تمایز بین آیت الله بهجت و بقیه شده همین فروتنی ایشون هستش؛ من فکر میکنم شما مطالعه کافی و درستی از عرفان نداشته اید وگرنه نکات بسیار مثبت عرفان رو جزو شبهات نمیذاشتین؛ خواهشا در مورد عرفان در طول تاریخ مطالعه کنید تا ویژگی بسیار بزرگ و خاص این عزیزان رو پیدا کنید. (که کار هر کسی نیست، حتی مراجع!)
ثالثا، در مورد تندروی درست میگید؛ دوستانی که آیت الله بهجت رو میشناسید، شما باید توی اخلاق پیرو ایشون باشین. (نه اینکه مثل ...داخل کشور بیخودی تعصب بی جا داشته باشیم و همش سبب تفرقه و ضعف در اسلام بشیم؛ به شرطی که واقعا دنبال اسلام باشیم نه هوس
بهار
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۴۸ - ۱۳۹۳/۰۴/۲۸
0
6
بینهایت افسوس که ایشون رو در زمان حیاتشون نشناختم، این حسرت تا آخر عمر بامن خواهد بود،از بزرگترین موهبتهایی که استفاده نکردم و از دست دادم
ایشون هم باامام زمان درارتباط بودند هم چشم برزخی داشتند درباره ایشون تحقیق کنید تا یقیین پیدا کنید
پهنايي
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۷
0
3
با سلام وخدا قوت ويژه اول دست نويسنده درد نكنه اجرت با امام زمان
دوما قدر ايشان رو ندانستيم خدا مارو بيامرزد
نسرين
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۹/۱۶
0
2
خدايش بيامرزد . اميدوارم ايشان ما را شفاعت كنند . چون من از وقتي ايشان را شناختم دوستشان داشتم. حيف كه دير شناختمش. حسرت براي ما ايرانيان
حجت
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۹/۳۰
1
2
وقتی خواندم ناامید شدم . ما کجاییم ؟ هرگز امرزیده نمی شویم .
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۱۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
0
2
عالی بود
پرواز
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۱۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۲
0
4
خوشا به حالش که فهمید از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود. ..
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۴۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۲۱
0
2
جالب بود
حيران
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۳:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۵
0
2
هرگز ميان حاضر و غايب شنيده اي من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است ........اعلي الله مقامه،عاشق بود و نور عشق در او تجلي کرده بود
عبدالله
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۳۱ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۰
0
1
چرا باوجود این راهنمایان باز هم در غفلت وگناه غوطه وریم مگه خود خدا نگفنه الیس الله بکاف عبده...التماس دعا
هوشنگ کوچ
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۳:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۷/۰۲
0
1
خداوندازتقصیرات مابگذردبه ابروی رسولخدا وبزرکانی چون ایت الله بهجت روحش باامامان مشهور
زهرا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۳۵ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۶
0
0
سلام توروخدا برایم دعا همسرم خوب برمیگردی
عطا غلامی معلم بازنشسته شیراز
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۷
0
1
دعاکن خداوندمارابه راه راست هدایت کند
محمد جواد چراغی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۰۵ - ۱۳۹۴/۰۹/۲۲
0
1
از زمانی یادم می آید دوستش دارم
زهرا ومریم رضایی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۱۷ - ۱۳۹۴/۰۹/۲۲
0
1
نفس قدسی مرحوم از حضرت ولی عصر(عج)نشاءت گرفته انشاءالله توفیقی حاصل شود از زوار حضرت فاطمه معصومه(س)ومریدان آقا باشیم.
گم نام
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۳۱ - ۱۳۹۴/۱۲/۱۵
0
0
به قول خودشون اگه می خواهید دنیا داشته باشید نماز شب اگه اخرت می خواهید نماز شب ای کاش زودتر می شناختمشون...
معصومه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۲۶ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۴
0
0
آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشم بما کنند
احمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۲۵ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۶
0
0
سعادت دیدارش را در مشهد و بطور اتفاقی کسب نمودم. اونم در ضریح حضرت امام رضا ع ...نمی شناختمش و اصلا نمی دانستم کیه؟ تا یکی از دوستانم به نام مجید مولایی اهل قم بود بهم گفت که ایشان آیت الله بهجت هستن و بعد از معرفی مختصر برآن شدم که ببینمشان از نزدیک و به حمد الهی تونستم از ایشان یه استخاره بگیرم...
به مولای علی سوگند کاملا در زندگیم راست از آب درامد و با اینکه اوایل تو ذهنم سخره به این حرفها می گرفتم....روحش شاد و همیشه یادش در قلبم می ماند
میثم
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۴:۴۲ - ۱۳۹۵/۰۲/۰۲
0
0
آیت الله بهجت(ره) راجع به به آیت الله محمود امجد(حفظه الله) فرمودند: ایشان کسی است که باید دست سالکین الی الله را بگیرد.
خدا وصی ایشان را حفظ کند.
میثم
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۴۱ - ۱۳۹۵/۰۲/۰۲
0
0
آیت الله بهجت(ره) راجع به به آیت الله محمود امجد(حفظه الله) فرمودند: ایشان کسی است که باید دست سالکین الی الله را بگیرد.
خدا وصی ایشان را حفظ کند.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۲۳ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۸
0
0
روحش شاد ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۰
0
0
روحشان شاد.
سمیه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۴۱ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۹
0
0
روحش شاد
رضا
|
United States of America
|
۲۰:۳۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۰۲
0
0
خدا بیامرزد ایشان را روحش شاد،کاش بعضی مسعولان کشور هم به فکر جیب فرزندانشان نباشن
ناامید
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۴۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
0
1
فقط میتونم بگم ای کاش یکبار ایشون زیارت کرده بودم
بهار
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۳۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۱
0
0
سپاسگذارم
مطالب بسیار عالی بودن روحشون شاد
بنده خدا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۱۶ - ۱۳۹۵/۰۴/۰۶
0
0
باور و اعتقاد دارم که با امام زمان در ارتباط بوده اند. خداوند به این حقیر توفیق شناخت چنین انسانهای بزرگی( همجون آیت اله بهجت ) را عطا کند
تارا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۲۳ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۳
0
0
خداخیرات بدهد خیلی استفاده کردم.خداوند به واسطه این بنده پاک ومعصوم گناهان مارو ببخشد وآخر عاقبتان آرا به خیر کند
الهی آمین
سعید
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۲۱ - ۱۳۹۵/۰۵/۰۹
0
0
روحش شاد
ایمان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۴۶ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۹
0
0
به این توصیه ها عمل بنعفته بنده خدا...
علیرضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۳۶ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۲
0
0
خداروشکر یک بار درقم پشت سرآقا نماز خواندیم وقبل از شروع نماز دریک لحظه برگشت وبه همه نگاه کرد.وچنان احساسی بهم دست داد که گویا از قبل مرا میشناخت وبعد از نماز به دوستان گفتم اونها همین احساس داشتند.
عباس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۳:۵۲ - ۱۳۹۵/۰۷/۲۳
0
1
من مرید ایشانم عاشقشم در نماز ایشان شرکت کردم نظیر نداره عرفان کامله درخواب هم ایشان رو دیدم ذکر هم گرفتم خدا ما رو با ایشان محشور کنه
مادر محمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۵۲ - ۱۳۹۵/۰۹/۱۲
0
0
واقعالدت بخش بود فقط میتونم ازاو بخواهم از خدابخواهد من را ببخشد وبه امام و مملکتمان کمک کند
مادر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۳۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۲
0
0
روحت شاد خوشابحالت ک اینقدپاک بودی
عاشق العبد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۲۳ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۴
0
0
بسیار عالی و ارزشمند همیشه دنبال زندگینامه ی ایت ا... بهجت بودم ک خدا رو شکر خوندم دریغ و حسرت ک خودش رو ندیدم دعا کنید حداقل رفتارم رو شبیه کنم سخته ولی نیت میکنم تا خودشم کمکم کنه انشاءالله با دعای خیر خودش عاشق چهره ی مظلوم و معصومشم.راه اتصالم ب عالم بالا نذرم سوره یاسین ب روح پاکش
عاشق العبد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۲۸ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۴
0
0
التماس دعا از شما عالم خدایی شفاعتمون کن ترو ب یاسین
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۱۵ - ۱۳۹۶/۰۴/۰۴
0
0
سلام شایدباورنکنیدولی من آیت الله بهجت رونه دیده بودم نه میشناختمش تا اینکه توماه شعبان که چندروز مونده بودبه نیمه شعبان توخواب دیدمشون خواب عجیبی بود.ماه رمضان داشتم وضومیگرفتم که توبرنامه ای ازتلوزییون ایشون رودیدم درجامیخکوب شدم که این کیه به همسرم گفتم ولی خندیدالان ازروزی که دیدمش دارم درموردزندگیش درموردخوابم همه جاتحقیق میکنم.فقط اینومیتونم بگم که خداماهم راه ایشون روببریم التماس دعادارم وخدابیامرزتشون.
سید علیرضا
|
Japan
|
۱۳:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۱
0
0
دست هایش به روی یاری جویان باز است.مرگ سفرکردن است نه نابود شدن مخصوصا برای اولیای خدا.
خدا قررمود بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را....
دنیا حصارت ...................
زهرا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۲۳ - ۱۳۹۷/۰۶/۲۵
0
0
روحش شاد و یادش گرامی
خداوند ما را هم در پناه خودش حفظ کنه
چقدرخوبه ادمی هر چندوقت یکبار برای آلایش روح خودش هم که شده زندگینامه این انسانهای پاک را بخونه خدایش بیامرزد
ابولفضل
|
Italy
|
۲۳:۳۱ - ۱۳۹۷/۰۸/۱۳
0
0
میگم چقد زود حرفای این بزرگوار رو پشت گوش انداختیم و توی همین نظراتی که اینجا فرستادیم دودستگی بین مون موج میزنه و از همه مهمتر اینکه خیلیامون انگار که چک سفید امضا داده باشن بهمون که قطع به یقین از همه پاکتریم و جامون کمتر از بهشت نیست...!!!!
آقا، خانوم حواسمون کجاست... چقد منیت...؟!؟!؟
چقد از خود راضی...؟!؟!؟
چقد خودخواه و متکبر...؟!؟!؟
شاید اونایی که مقامات ایشون رو باور ندارن واقعا قصد توهین به ایشون رو ندارن و فقط طبق اطلاعات کمی که دارن یه نظر(هرچند اشتباه)دادن و شاید اگه توجیه بشن نظرشون عوض شه...
هیچ کس حق نداره با بزرگ بینی توهم توضیح و توجیه به خودش بگیره و ادعای غلط بودن افکار و عقاید دیگری رو داشته باشه...
ما یه انسانیم با علایق و سلایق خاص خودمون
با هم بحث میکنیم اگه و به بعد جدیدی از مساله میرسیم و جهت نگاهمون عوض میشه یا نههههه حرف همو قبول نمیکنیم


خیلی زشته که فکر کنی فقط خودت خوبی و بقیه بد

از همه طرفدارا و مریدان این عزیز بزرگوار(من جمله خودم) خواهش میکنم که اینقد با کارامون و منم منم کردنامون بقیه رو از دین و درگاه گریزان نکنیم...

ما برای وصل کردن آمدیم/ نی برای فصل کردن
مریم
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۲۷ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۶
0
0
عااااالی.بود.به روح بلندش سلام وصلوات .خدا استادان این چنینی را روزی ما بکند ان شالله
سیاوش حسنوند
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۰۸ - ۱۳۹۸/۰۷/۱۵
0
0
۱۳۹۱.۰۲.۲۹
نظر سرکار سهیلا، خیلی گذشت الان کجا هستن
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۵۸ - ۱۳۹۸/۰۹/۰۶
0
0
صد افسوس که از این عالم ربانی در زمان حیاتش استفاده کامل نکردیم و حال باید افسوس بخوریم روحش با اولیا الله محشور باد.
حسین
|
United States of America
|
۲۲:۵۷ - ۱۳۹۸/۱۰/۱۰
0
0
با سلام ودعای خیر برا همه بندگان خدا
حکایتی حقیقی نقل میکنم از این عالم متبحر و عارف دینی
دوست بزرگواروهمسایه رودسری ما بازبان خودش برام گفتند که آمده بودند قم و نزدیک منزل ایشون تا یک رساله ازخود آقا بدست بیارن اون روز نتونستم از ایشون تحویل بگیرم چرا؟چون آقا مشرف شده بودند به کربلا اما این دوست من میگفت که شخصی که تو بیت حضرت بودند من رو نشناخته گفتند که شما رودسری هستی؟ گفتم بله گفتکه برو رساله آقا رو بگفته ودستور آقا از جناب آقای تجللی معروف که چند سالیه مرحوم شدند تو رودسر ازشون بگیر به این نشونیکه تو طبقه دوم حجره یا مغازشه ..من متعجب از اینکه حاج اقا از کجا میدونن که واسه چی اومدم قم ؟؟؟؟وچه جالب که حاج اقا تجللی رو‌میشناسن ...بهر حال با کمی شک رفتم رودسر به مغازه حاج اقا تجللی و ماجرا رو بهش گفتم و حاج اقا متعجب وبحالتی شوکه فرمودند که بله کاملا درسته یک‌رساله از حضرت بهجت تو طبقه دوم مغازم دارم و ازش گرفتم...اینو خدایی خودم از دوست رودسریمون اسم میبرم آقای کوهستانی شنیدم..خداوند انشاالله مقام حضرت آقا رو تو اون دنیا عالیه...متعالیه ورودشان رو شادتر بنماید...موارد هدایت بکنه....غفرا...من یقرافاتحه مع الصلوات..خدا‌نگهدار‌همه
محمدیار
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۰۱ - ۱۳۹۸/۱۲/۰۵
0
0
سلام روح بزرگ حضرت آیت الله بهجت 14 صلوات و یک حمد و سه با سور توحید را بخوانید با تشکر فراوان
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۴:۲۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
0
با سلام چقدر خوب که آدم با خوندن یک سری مطالب این چنینی از نظر روحی تغذیه میشه و به یک حس قشنگی می رسه ممنون از شما
مجید
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۲۱ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
0
0
من چند باری ایشون رو وقتیکه در حیاط حرم حضرت معصومه امام پیش نماز بودند دیده بودم آقای بهجت سراسر امید و ارامش بودند،که بسیاری از انسانها باوجود قدرت وثروت از اون محروم اند
شکرالله
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۰۷ - ۱۳۹۹/۰۷/۰۸
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم

کاش نصیب ماهم بشود
تا بگوییم روی سنگ قبرمان
بنویسند:
(العبد)
رضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۰۰ - ۱۳۹۹/۱۲/۱۶
0
0
سلام عرض ادب..بسیار عالی..سپاس از نویسنده و مسئولین سایت
عاصی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۱/۳۰
0
0
با سلام
روحشون شاد راهشون پر رهرو
دست مریزاد به تهیه کننده ی مطالب
متشکرم.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۰۸ - ۱۴۰۱/۰۹/۲۹
0
0
سلام ، در احوالات امروز ما ، دریچه ای به سوی نور بود
ممنون از شما
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین