ماراتن 9 ساله مذاكرات هسته اي ميان ايران و گروه 1+5 چهارشنبه هفته آينده به ايستگاه بغداد مي رسد. طبيعتا هر چه به روز مذاكره نزديك تر شويم، گمانه زني ها درباره نتايج اين دور از مذاكرات افزايش مي يابد. كدام پيش بيني به واقعيت نزديك خواهد بود؟ آيا اين مذاكرات محكوم به موفقيت است آن گونه كه بعضي تحليل گران مي گويند؟ يا محكوم به شكست است چنان كه تحليل گران ديگري معتقدند؟ فضاي مذاكره مثبت و رو به جلو خواهد بود يا منفي و آميخته به چالش؟ آيا مي توان فرمول روشني براي توافق يافت يا خير؟ تيتر رسانه ها در روز پنج شنبه چهارم خرداد-24مه- چه گرايشي خواهد داشت؟ اساسا مذاكرات بغداد را بايد از زاويه خرد تحليل كرد يا با رويكرد كلان نگريست؟
1- بغداد شهر خاطره انگيزي است اما نه صرفا به خاطر گذشته پرفراز و نشيبش. بغداد امروز هم در سياست جهاني، يك نماد مهم است، كليد واژه اي كه انبوهي از داده هاي فشرده مربوط به جابه جايي معادله قدرت در دنيا را در خود جاي داده است. مذاكره كنندگان آمريكايي به شهر بزرگ و پرخاطره اي خواهند آمد كه باغ سبز مي نمود اما جهنم را براي اشغالگران معنا كرد. اين را بايد مقامات اسرائيل گواهي كنند كه نقش مهمي در تشجيع و تدارك زمينه هاي يورش آمريكا به عراق ايفا كردند اما طي 9 سال گذشته مدام تيپاخورده و بيشتر به حاشيه پرتاب شده اند. اين سخنان دوري گلد سفيراسبق اسرائيل در سازمان ملل است كه اواخر فروردين امسال گفت «ما شديداً نگرانيم عراق در كنار لبنان و سوريه به محور مقاومت بپيوندد و به دشمن تازه تل آويو تبديل شود. عراق از سال 2003 كه مورد حمله آمريكا قرار گرفت تهديدي براي اسرائيل محسوب نمي شد اما از هنگام خروج آمريكايي ها تل آويو نگران گسترش روابط بغداد - تهران است. چگونه نگران نباشيم در حالي كه خوب مي دانيم از حالا به بعد نقش عراق در خاورميانه همسو با ايران تعيين مي شود، به ويژه اينكه گروه هاي همسو با ايران به هسته اصلي قدرت صعود كرده اند».
2- روزنامه لس آنجلس تايمز به فاصله 5 سال، دو تحليل به چاپ رسانده كه موقعيت قدرت آمريكا را به تصوير مي كشد. درست مثل اينكه 5 سال پيش از يك نفر عكس گرفته باشيد و اكنون عكس ديگري از او بگيريد و مقايسه كنيد. تصوير اول مربوط به 9 ژانويه 2007-20 دي 1386- است يعني زماني كه معلوم شد ماشين جنگي آمريكا در سربالايي عراق خاموش شده و بي اختيار رو به عقب مي گردد. تصويري كه آن روز از سوي لس آنجلس تايمز قاب گرفته شد، اين بود: «وقتي شما يك قدرت بزرگ باشيد، از دست دادن يك دهه، شما را به موقعيتي كه آن دهه را شروع كرديد باز نمي گرداند بلكه به خيلي عقب تر مي برد. بهتر است نامزدهاي رياست جمهوري ما نقشه هاي درستي براي كار داشته باشند زيرا راه اندازي مجدد سيستم و شروع به كار با آن به اين معنا نيست كه هنوز ساعت در ژانويه 2001 متوقف مانده است». اين تحليل با عنوان غلط انداز «آمريكا، سرخانه اول» منتشر شد.
تصوير دوم را روزنامه آمريكايي 10 روز پيش (7مه-18 ارديبهشت) به قلم آرون ديويد ميلر از اعضاي مركز وودرو ويلسون برجسته كرد و با مرور 4 سال رياست اوباما نوشت «اوباما به يك رئيس جمهور با هوش و كمتر اهل ريسك در سياست خارجي معروف شده است. غريزه و شمّ او براي اين زمانه بسيار مناسب است. مردم آمريكا از درگير شدن در مرداب پرهزينه خارجي خسته شده و در عوض مايلند كه بر امور داخلي تمركز كنند. ... به احتمال زياد توافق عمده اي در مذاكرات 1+5 با ايران به دست نيايد اما جنگي هم آغاز نخواهد شد و اين براي رئيس جمهوري كه درصدد تمركز بر رهايي از چنگال دو جنگ - طولاني ترين جنگ ها در تاريخ آمريكا- مي باشد، بسيار مطلوب است. او به شدت از گير افتادن در چنين ورطه هايي پرهيز دارد... بايد از منتقدان پرزيدنتي كه او را به «آقاي حالانه» معروف كرده اند، خواست راه حل واقع بينانه بدهند. او از سر اجبار به گزينه هاي فعلي تن داده و بين بد و بدتر انتخاب كرده است. اوباما رئيس جمهور كشور «آري ما مي توانيم»، در مقابل دنياي «نه شما نخواهيد كرد» قرار گرفته و هوشمندانه عمل كرده است. برخي اوقات از سر راه مسير تاريخ خارج شدن بهتر از آن است كه به وسيله آن زير گرفته شويد. اگر خواهان ديپلماسي جسورانه و بزرگ هستيد، بعد از انتخابات نوامبر (آبان) با اوباما صحبت كنيد؛ فعلا نه!».
3- هيئت حاكمه آمريكا- چه دموكرات و چه جمهوري خواه- اكنون دقيقا مي دانند با طناب كدام رژيم مافيايي (اسرائيل) وارد چاه ويل در افغانستان و عراق شدند. به يقين و به شهادت صدها سند، امروز وارثان سياستمداراني كه در غرب ايده تشكيل رژيم اسرائيل را عملي كردند، به اين رژيم به چشم دردسر بلكه علت اصلي بسياري از گره هاي ناگشوده غرب در خاورميانه مي نگرند. اين سياستمداران از يك سو نفوذ صهيونيست ها را مي شناسند و از سوي ديگر دچار اشمئزاز نسبت به پديده اسرائيل و صهيونيسم شده اند؛ يك نمونه اش نجواي دو نفره ساركوزي و اوباما در كن فرانسه (17 آبان سال گذشته) كه يكي گفت «از دروغ هاي نتانياهو خسته شده ام و نمي توانم او را تحمل كنم» و ديگري پاسخ داد «اگر تو خسته شده اي، پس من چه بگويم كه مدام مجبورم با او سروكله بزنم.» اين ماجرا البته مربوط به 6 ماه پيش بود و اوضاع اكنون بدتر شده كه بهتر نشده است. مقامات تل آويو اين واقعيت نه چندان شيرين را مي فهمند كه به تعبير يووال ديسكين (رئيس سابق سرويس امنيت داخلي اسرائيل) مدام در حال «پارس كردن» هستند. آنها به وضوح مي بينند با مديريت ايران بر مذاكرات، مدام به حاشيه دورتري پرتاب مي شوند و به عنوان سگ زنجيري آمريكا كمتر مورد اعتنا قرار مي گيرند. بنابراين يكي در ميان پرخاش مي كنند و سپس مي گويند «نبايد درباره موضوع ايران وراجي كرد» (نتانياهو) يا «نتانياهو و باراك زيادي پارس مي كنند اما همه مي دانند كه نمي توانند گاز بگيرند» (ديسكين).
2 كد جالب در اين ميان قابل استناد است. يكي سخنان روز شنبه دنيس راس مشاور كناره گرفته اوباما كه پايگاه صهيونيستي دبكا فايل از قول وي نوشت «دولت اوباما از فراز و نشيب ها بين واشنگتن و تل آويو خسته شده و قصد دارد با كنار گذاشتن اين موضوع به برنامه انتخاباتي خود بپردازد. به نظر مي رسد ايران در چند جبهه پيروزي به دست آورده است» و ديگري اظهارات داني ايالون معاون وزير خارجه اسرائيل كه همان روز در سالن كنفرانس پارلمان به خبرنگار رويتر گفت «خيلي دوست داريم كه مذاكرات موفقيت آميز باشد اما يك توافق بد، بدتر از نرسيدن به توافق است. اين واقعيت كه ما شايعاتي در مورد توافق براي حفظ غني سازي اورانيوم و ذخاير غني سازي در ايران مي شنويم، خيلي خيلي خطرناك است. اكنون به تهران اجازه داده شده به رغم فشار تحريم ها، شرايط را به نفع خود تحميل كند. همچنين ديكته كردن محل مذاكرات [بغداد] از سوي ايران خوشايند نيست. اين چيزي نيست كه ما بتوانيم به آن افتخار كنيم. به نظر ما ايران نبايد اصلا در موقعيت مذاكره باشد.» در چنين فضايي، رفتارهاي اسرائيل بيشتر شبيه پارازيت انداختن يا انفجار نارنجك صوتي است.
4- مذاكرات هسته اي ايران و گروه 1+5 پس از 9 سال تبديل به يك فرآيند و روند شده است چرا كه اين مذاكرات به اعتبار اقتضائات آن اساسا نمي توانست يك پروژه با زمان بندي كوتاه باشد. در واقع «روند» جابه جايي قدرت ميان دو سوي اصلي اين رقابت- ايران و آمريكا- در طول اين سلسله مذاكرات «ساخته» شد و ايران با تدبير آميخته به شجاعت، اين روند پرتنش را كه از سال 2003- مقارن دومين يورش آمريكا به عراق- آغاز شد، مديريت كرد. در مجموع و اگر در روزهاي اول، ايران يك گام به عقب گذاشت امروز دهها قدم جلو آمده است. روند مذاكرات فراز و فرود داشت اما براي ايران بن بست نداشت. ايران در پيچ و خم مذاكرات مي افتاد اما پيش مي رفت و اگر در ابتدا انعطاف به خرج داد، هم كار تثبيت دستاوردها را انجام داد و هم دروغ بودن رگبار اتهامات را با حوصله به دنيا ثابت كرد تا امروز كه از موضع ان پي تي و حقوق قانوني، آمريكا و اسرائيل را در نقطه «ياغي گري» و «بي منطقي» فريز كرده است.
با اين وصف، مذاكرات بغداد براي ما ضمن آن كه نماد ايستادن بر قله است و ايران از موضع قدرت و با دست پر در اين مذاكرات شركت مي كند، يك ايستگاه تثبيت شده به شمار مي رود.مذاكرات بغداد به هر نحو رقم بخورد، ايران تا اينجاي كار نيز ميخ خود را محكم كوبيده است. طرف ايراني از توافق و موفقيت اين دور از مذاكرات استقبال مي كند اما مذاكره را محكوم به توافق به هر قيمت نمي بيند. در طرف مقابل به ويژه طيف غرب، هرچند احساس نياز به توافق شديدا احساس مي شود اما شماري از آنها نگرانند از نگاه جهاني، نفس توافق، پيروزي بزرگ براي ايران تلقي شود. آمريكا و اروپا به لحاظ بحران هاي اقتصادي و سياسي و انتخاباتي- كه تاكنون چند تلفات بزرگ در فرانسه و ايتاليا و اسپانيا و يونان گرفته و مي تواند در آمريكا نيز تكرار شود- شديدا نيازمند آثار آرام بخش مذاكرات بغداد و نه عوارض التهاب آفرين آن هستند. با اين حال رويكرد تحريك آميز ديگري كه از محافل صهيونيستي آب مي خورد، مايل است به واسطه بن بست در مذاكرات، الگوي چالش با ايران را پيش ببرد و هزينه هاي آن را البته از جيب برخي دولت هاي اروپايي و آمريكا بپردازد. در اين ميان انتخاب طيف غربي 1+5 (آمريكا، انگليس، فرانسه و آلمان) است كه روشن مي كند مذاكرات در ارزيابي جهاني، مثبت و توأم با توافق باشد يا همچنان در پيچ و خم بن بست هاي قبلي باقي بماند. در واقع مسئوليت موفقيت يا شكست مذاكرات برعهده آنهاست چرا كه طرف ايراني مدل روشني براي توافق به شيوه برد- برد دارد.
5- صورت مسئله و محل اختلاف بايد روشن شود كه آيا نگراني موجود، درباره احتمال ساخت سلاح اتمي از سوي ايران است يا به انحصارطلبي و زورگويي قدرت هاي غربي مربوط مي شود؟ مسئله دوم به شهادت پازل 9 ساله مذاكرات كه اغلب قطعات آن اكنون سر جاي خود چيده شده و تصوير موازنه قدرت را تقريبا شفاف كرده، حاصلي جز شرمندگي و احساس شكست براي غرب ندارد. آنها مجبورند بپذيرند- و در عمل هم پذيرفته اند- كه ايران داراي چرخه كامل توليد سوخت اتمي براي مصارف صلح آميز باشد. اما اگر مسئله محدود به نگراني درباره توليد سلاح اتمي باشد- كه غرب در اينجا هم تناقضات بي شماري دارد و در موضع اتهام است نه در جايگاه مدعي العموم- مكانيزم هاي توافق روشني را مي توان پيدا كرد. نخست اينكه همه حاضران در مذاكرات بايد امضا كنند كه منع توليد و خلع سلاح اتمي براي همه باشد و طبيعتا بايد تقويم بازرسي و خلع سلاح رژيم صهيونيستي در همان مذاكرات معلوم شود. ثانيا به لحاظ فني و حقوقي مرز روشني ميان غني سازي اورانيوم (توليد سوخت اتمي) و توليد تسليحات اتمي وجود دارد. 9 سال بازرسي آژانس و گزارش هاي مكرر اطلاعاتي آمريكا بر اين مرزگذاري روشن از سوي ايران دلالت مي كند. اگر ادعايي غير از اين در ميان باشد، اين مدعي است كه بايد سند و بينه ارائه كند. وگرنه طرف مبرا چگونه مي تواند و اصلا براي چه بايد برائت خود را ثابت كند؟!
به واقع اين مسئله، مسئله ما نيست بلكه مسئله طرف مقابل است. مسئله به عدم تنظيم باد غرب مربوط مي شود. آنها اگر عاقل باشند همين منطقه سبز بغداد و خاطرات عجيب 9 ساله آن- از فرمانروايي يك حاكم نظامي به نام پل برمر تا امروز كه دوستان ايران با رأي مردم عراق به حكومت رسيده اند- موقعيت خوب و آبرومندي براي تنظيم باد به شمار مي رود. به قول ميلر، برخي اوقات از سر راه تاريخ كنار رفتن بهتر از زير گرفته شدن است. آنها يك هفته فرصت دارند كه خوب در ابعاد و عواقب دو رويكرد بيانديشند؛ يا در همان بغداد به توافق برسند، يا براي ايستگاه بعدي مذاكرات و فرصت تصميم گيري بيشتر درباره ادامه مذاكرات توافق كنند، يا اينكه مثل 15 ماه قبل از مذاكرات اسلامبول2، مذاكره نكنند و به قول اوباما «وراجي» كنند. اوباما اواسط اسفند گذشته در جمع ايپك گفت كه «پرگويي درباره تهديد، به نفع ايران است.»
محمد ايماني