به گزارش بولتن نیوز، روز و آیین زادروز مسیح از شب چله ایران و زادروز ایزدمهر برداشته شده و آنها هیچ از خود نداشتند مانند عمو نوروز که از روی آن بابانوئل را دراوردند؛
زادروز مسیح از شب چله ایرانیان رونوشت (کپی) گردیده و همانند دیگر آیینها که ازفرهنگ و تاریخ ایران برداشته اند این (چله) را هم به نام خودشان نموده اند زیرا در دیگر مطالب هم که پیش از این آورده ام، غرب و شرق، چیزی برای تاریخ و فرهنگ بالا و پیشرو نداشته اند و مجبور شده اند از آیینهای ایرانی که زادگاه و خواستگاه تمدن، تاریخ، فرهنگ و هنر جهان است و بس زیبایی بی همتا داشته و دارد، برداشته و به نام خود بگسترانند!
به گذشته های دور تاریخ قوم ایرانی باز می گردیم، نخستین مردم یکجا نشین آریایی در تاریخ هستی، آن گاه که نخستین اندیشه های مزداپرستی در ایران پدیدار شد . مردمی که در کوه و دشت و صحرا به زندگی چوپانی سر می کردند ، قرن ها بود که با دگردیسی های زیست بوم پیرامون خود، چون گرما و سرما ، سپیدی و سیاهی ، روز و شب ، تاریکی و روشنی و درگیری های خوی آدمی همچون خوبی و بدی ، دشمنی و دوستی و ... آشنا شده بودند و چون در زندگی قومی و قبیله ای همیشه سالار و فرمانده یک تن یعنی بزرگ خانواده بود ، به این اندیشه افتادند که نیکی ها و بدی ها سروری و سالار باید و چون شایسته نمیدیدند که سالار خوبی ها به بدی ها فرمان می دهد، از این رو در اندیشه خود برای نیکی ها بازشناختند و بدینسان که آن چه خوب، نیک، نگهبان و مهربان و شکوهمند و نگهبان بود آفریننده ی اورمزد، آنچه بد و زشت و ترس آور بود، زاده ی اهریمن پنداشتند. روز روشن که هنگام کشت و کار و گل گشت بود آفریده ی مزدا و شب پر اسرار و مرموز و ساکت که در پناه آن کشتارها و دزدی ها انجام می شد، آفریده اهریمن بود، ایرانیان دوران کهن برای اینکه این شب ها را تا اندازه ای بی آزار سازند ،آتش می افروختند تا هم روشنایی در خانه باشد و گرما و مهربانی و زیبایی و پاک کننده میکروبها و هم به خاطر نیروی اورمزدی،دیوان و پریان و جادوگران از خانه دور شوند،زیرا عقیده داشتند که در خانه ای که آتش در آن است دیوان و جادوان و میکروبها و سردی و نامهربانی را نمی توانند یافت.
در این شب ها به ویژه در شبهای دراز زمستان به دور آتش گرد می آمدند و پاسی از شب را در آنجا می گذراندند. این شبها که به دور آتش می گذشت آتشان نام داشت و امروز نیز در روستاهای خراسان به شب نشینی "آتشان" می گویند.
درازترین شب سال، شب دگرگونی (دگرگونی) زمستان است که پس از آن، آفتاب از برج قوس (نیماسپ) به برج جدی می رسد و روزها اندک اندک بلندتر می گردد. این درازترین شب سال از نظر آنان بدگون (نحس) بوده زیرا افزون بر اینکه در سرمای سخت زمستان دیرزمانی از دیدار خورشید بازمانده بودند، بنا بر ایده ی مذهبی نیز می پنداشتند که این شب درازترین ترین حمله ی اهریمن را در بر دارد و چون فردای آن شب روشنایی استوار می شد و روز بیشتر می گشت، مردم برای ازبین بردن بدگونی (نحوست) آن شب به شادی می نشستند و گرد هم به دور آتش گرد می آمدند و در آرزوی بر آمدن خورشید و زایش دگر بار خورشید بودند.
پورریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه درباره این روز چنین آورده است :" و نام این روز، نوروز بزرگ است و پسند از آن دگردیسی زمستانی است. گویند در این روز نور از کمال کوچکی به کمال بزرگی خارج می شود و آدمیان به نشو و نما آغاز می کنند و پری ها به زوال و نابودی روی می آورند."
ایرانیان برای آنکه شب چله شبی دور ازاهریمن بد کنش به خوشی بگذرد، آخرین بازمانده های میوه های پاییزی را گرد آورده بودند بر میز خوان می نهادند و گاهی تا بامداد شادی و شب زنده داری می کردند . آوردن این میوه های خشک و تر" میزد" نام داشت و مهمانی مذهبی بود و سربهایی (فدیه ای) بود که پیشکش اورمزد می کردند و چون پس از آن زمستان می آمد و دیگر میوه ای پرورده نمی شد این گستره ی میوه و خوراکی ها شگون داشت و زمستان را که در پیش بود پر از فراوانی می گردانید.
امروز نیز همین راه به جای مانده است و در این شب ها یکسره انار، سیب، بِه، خربزه، هندوانه و انگورهای آویخته که به ویژه در آذرآبادگان برای همین شب انبار شده و میوه های خشک که زیبایی گردهماییهای شب چله در خانه هاست فراهم نموده تا بیدار ماندن را خوش و دلنشین نماید.
به این ترتیب به پیشواز چله بزرگ می رفتند که از روز یکم دی ماه آغاز می شد و تا دهم بهمن ماه ادامه می یافت و این چهل روزی است که نیروی سرما در آن زیاد است، سپس چله ی کوچک آغاز می شد و بدین ترتیب کوچک خوانده می شد که نیروی سرما در آن کمتر بود و این چله هم تا بیستم اسپند ماه ادامه می یافت، از آن پس هم آغاز بهار بود شکفتن شکوفه ها و سپری شدن سرما.
ایرانیان را راه بر این بود که هر از گاه در ماه، نام روز و نام ماه برابر می افتاد، آن روز را جشن می گرفتند. ماه دی از آنِ اورمزد بود و دی که از دگردیسی واژه ی پهلوی"ددو" (dadv) پدید آمده است، از ریشه ی "دا" به چم (معنی) آفریدن و دادن است و "ددو یا دی" به چم(معنی) آفریدگار است. روز یکم هر ماه هم همچنین هورمزد نام دارد و به این ترتیب در یکم دی ماه نام روز با نام ماه برابر می افتد و به این شوند جشن بزرگی برای خدای بزرگ برپا می شد که آن را جشن نود روز هم می نامیدند، زیرا از آن روز تا نوروز نود روز گستردگی است.
زمین در گردش خود دور خورشید در آن روز به نقطه نزدیکی دگرگونی زمستانی می رسند و سال نو زمستانی با افزایش درازای روز آغاز می شود. در روزگاران کهن، در هنگامه هایی که رخداد نگار اوستایی به کار می رفت ، سال با فصل سرد پدیدار می گشت و خود واژه سال که از آن هنگامه که به یادگار مانده است ، از واژه ی (سروده)[SARODE]گرفته شده است ، به چم سرد و این را می رساند که سال اوستایی روزگاری با فصل سرما بدان چم که از نقطه ی دگرگونی زمستانی و یکم دی ماه آغاز می شده است و یکم سال مسیحی هم که در فصل سرد و از یکم ژانویه آغاز می شود یادگاری از آن دورانها و همان سنت آغاز کردن سال با فصل سرد است و در جشن یکم دی ماه همان چم شب چله یادگار نوروز اوستایی و نوروز فصل سرد باقی مانده است .
ایرانیان دیرینه سال دوازده ماهه را گونه ای از جهان دوازده هزارساله می پنداشتند که دارای سیصدو شصت و پنج روز است و به چهار فصل سه ماهه تقسیم می شد. آغاز سال، بیان بود از دوباره زاده شدن و یا دوباره پیدایی خورشید و آن یکم دی ماه بود که خورشید از چنگال شبهای اهریمنی نجات می یافت و کم کم فرمانروایی خود را در جهان می گسترد .
خورشید نمادی بود از ایزد بزرگ "میترا" و میترا نجات دهنده و مسیح جهان بود که می بایستی سرانجام نیروهای اهریمنی را شکست دهد و همین میترا خورشید است که در یکم دی ماه نیروی شب را شکست می دهد و از چیره گی آن در یک دوره ی سالانه، رها می شود . بنابراین ایرانیانی که به ایزد میترا دل بسته بودند ، روز یکم زمستان را که هنگام دگرگونی زمستانی خورشید بود و خورشید دوباره چیره گی خود را بر جهان می گسترد را زادروز میترا می دانستند و آن روز را در بیست و یکم دسامبر جشن می گرفتند و هنگامی که میترا پرستی به صورت دینی بزرگ درآمد و به روم رفت و همین روز ، روز پاک میتراپرستان گشت و در سده ی چهارم میلادی در اثر اشتباه در کبیسه ها ، در روز بیست و پنجم دسامبر پیمان گشت و به نام "زادروز مهر شکست ناپذیر"در میان مردم میتراپرست روم رایج شد . تا آن روز جشن زادروز و تامید مسیح در روز ششم ژانویه گرفته می شد . این روز، زادروز مسیح نجات دهنده بود، زیرا چنانکه گفته شد، میتراییان می پنداشتند که ایزد مهر ناجی بشر و سوشیانث است و در آخرین هنگامه به روی زمین خواهد آمد و کفه ی ترازوی خیر و شر را یکسان خواهد ساخت و اهریمن و یارانش را با آتش پاکی و نیکی شکست خواهد داد . پس از آنکه دین مسیحی در گذشته رواج یافت و اندک اندک جای آیین مهر را گرفت ، بیشتر آداب و رسوم مهری را که از ایران مزدایی گرفته شده بود به خود پذیرفت . زیرا این آداب مذهبی به گونه ی آیین های ملی برگزار می گردیدند و مردمی که به زور و ستم فرمانروایان مسیحی تغییر آیین دادند ، رسم دیرین خود را فراموش نکردند و به این ترتیب زادروز (میلاد) مهر "نجات دهنده" به حضرت " نجات بخشنده" منتسب گشت و با پیشرفت مسیحیت در همه جا از جمله مشرق زمین رواج یافت و با مسیحیان سریانی به ایران بازگشت! و شب چله (یلدا) نامیده شد و چون ایرانیان این روز را شب تولد میترا می دانستند ، این نام را این بار با تلفظ سریانی آن پذیرفتند و یلدا، گونه ی سریانی واژه ی میلادِ عربی است که در چم (معنا) برابراست با واژه ی نوئل از ریشه ی ناتالیس رومی به چم (معنای) زادروز (تولد) می باشد.
در پایان پژوهشی که چهرده سال پیش در این باره انجام داده بودم و چکیده ای از آنرا برایتان آوردم چهار پاره ای (دو بیتی) که برایش سروده بودم پیشکش می نمایم . چله تان شادباش
چله آمد، وقت سرما شد...زُلفِ کوهِ سپید، هویدا شد .. دل نگه دار به گرمی و شادی...آنچه هست در نیستی شیدا شد
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com