کد خبر: ۸۳۵۷۱۲
تاریخ انتشار:
با تکیه بر صادق هدایت، جلال آل احمد و کاووش های داریوش رضایی

پیدایش ریشه ی خالکوبی؛ خالکوبی(تتو) هنر است یا بی هنری؟

غربزدگی! استاد صادق هدایت در پیشگفتار کتاب فرهنگ عامیانه ی مردم ایران می گوید؛ سرزمین ایران مانند کاروانسراییست که همه قافله های بشر از ملل متمدن....
پیدایش ریشه ی خالکوبی؛ خالکوبی(تتو) هنر است یا بی هنری؟

گروه فرهنگی: غربزدگی! استاد صادق هدایت در پیشگفتار کتاب فرهنگ عامیانه ی مردم ایران می گوید؛ سرزمین ایران مانند کاروانسراییست که همه قافله های بشر از ملل متمدن و وحشی دنیای باستان مانند کلدانی، آشوری، یونانی، رومی، یهودی، ترک، عرب و مغول پی در پی در آن بار انداخته و آمیزش داشته و کالاهای بسیار گرانبها را با خود برده و مازاد کالا را در آن ریخته اند! . بنده ، خودم به شخص، بر این باور هستم که غربزدگی واژه ای اشتباه است و باید از نقاط قدرت دیگران چه غرب چه شرق و شمال و جنوب استفاده نمود و ایرانیزه کرد، بجای زدگی! و از اشتباهات آنها دوری نمود و در فرهنگ نقاط قوت فرهنگ کشور را در چشم آورد و را صادر نمود. کاری که در همه ی کشورهای متمدن انجام می شود و بجای واژه ی زدگی از دوستی و همیاری و همکاری استفاده نمود. حال اینکه اگر چیزی را دشمن می دانید، باید دشمن را هم بشناسید و بررسی کنید و تبدیل به دوست نمایید.
به گزارش بولتن نیوز، حال به بهانه ی زادروز استاد جلال آل احمد نویسنده بزرگ آثاری همچون اورازان، غربزدگی، سه تار، خسی در میقات، معلم مدرسه و..؛
استاد جلال آل احمد نویسنده ی طالقانی تبار که در نوشتار دارای سبکی مخصوص به خود بود و همانند صادق هدایت که هم دوران هم بودند، قلمی پیچیده در ادبیات و واژه آرایی و مفاهیم بود. در کتاب غربزدگی می گوید؛ غربزدگی در آداب چیزی هِرهِری (باری به هر سو) مآب(رفتار) است و آدمی سرگشته و گمگشته که انگار گرمازدگی یا سرمازدگی بر او چیره گشته یا بگوییم اما نه چیزی در اندازه ی دست کم (حداقل) سن زدگی است!
حال می خواهم به ریشه ی خالکوبی اشاره ای بنمایم:
خالکوبی از کشور متمدن ایران در هزاران سال پیش به دنیا رهسپار گردید و رویکرد و کارکرد آن شناسنامه ای بود. جالب است که این کارکرد امروزه به گونه ای دیگر در حال پیشرفت است. بدینسان که استفاده از میکروچیپ در بدن را می خواهند جایگزین شناساننده نمایند!
خواستگاه(هدف) خالکوبی در آن روزگار این بود؛ آدمهایی که در روزگار دیرین دانش و سواد نداشتند، یا سختی های ژنتیک مانند سندروم دان یا منگلیسم و ... داشتند و نام خویش و آدرس و یا نشانه از خویش نداشتند را با این راهکار {خالکوبی} نشان دار می نمودند بدین گونه که آدرس خانه، نام، زادگاه، نام پدر مادر، کارایی(شغل) و یا هر آنچه برای شناسایی و یا یاری به شخص خالکوبی شده نیاز است را بر جاهایی از بدن او یادداشت می نمودند تا پاک نشود و بتوان شناسایی نمود . برای نمونه روی دست او آدرس می نوشتند و هر گاه او گم می شد آستینش را بالا میزد و می گفت من به اینجا می خواهم بروم و ...
حال امروزه می بینیم که این گونه کارکرد به رویه ای دیگر استفاده می شود! هنر نقاشی یا خطاطی، ریشه در به نمایش گذاشتن آیینهای کهن و یادگار(ثبت) نمودن آدمیان از رویدادهای پیرامون خویش برای دیگران سرچشمه گرفته است و در درازای روزگار رویکردی برانگیخته گرانه ی احساسات آدمی را به خود گرفته که می تواند هواس پنجگانه را بکار اندازد. حال اینکه رویکرد ماندگاری برای آیندگان و این نمایش چگونه و در کجا استفاده گردد بستگی به اندازه کارکرد آن روی می دهد. امروزه می بینیم که تب بزرگی آدمیان را فرا گرفته و این گرمازدگی در اندازه تب چهل درجه و اغمابر و توهم زا و مرگ آفرین به جایی رهنمون می شود که می تواند آدم را به کام مرگ بفرستد! و اگر از پیشینه ی بیماری آگاهی نداشته باشیم سرخوشانه برایش آغوش باز نموده و گروهی آماده اند تا از آن درآمد هم کسب نمایند!
چشیدن شیرینی یک تابلو نقاشی یا خط در درون مایه و خواستگاه درونی آن ریشه دارد و می تواند احساس را برانگیزد. حال پرسش این است آیا حاضریم روی کله ی خود یک تابلو نقاشی نیم متری وصل نماییم و در خیابان راه بیفتیم و بگوییم من زیبا نیستم ولی این تابلو که روی کله ی من است مرا زیبا ساخته!!!

معلم پای تخته داد میزد..صورتش از خشم گلگون بود..ودستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود..ولی آن آخر کلاسی ها..لواشک بین خود تقسیم می کردند.. وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق میزد..برای آنکه بیخود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان..تساوی های جبری رانشان می داد..بخطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک..غمگین بود..تساوی را چنین نوشت که یک با یک برابر است..از میان جمع شاگردان یکی برخاست..همیشه یک نفر باید به پا خیزد..به آرامی سخن سر داد که تساوی اشتباهی فاحش و محض است..نگاه بچه ها ناگه به یک سو خیره گشت و..معلم مات بر جا ماند..واو پرسید اگر یک فرد انسان واحد یک بود..آیا باز هم یک با یک برابر بود؟!..سکوت مدهوشی بود و سوالی سخت..معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود..و او با پوزخندی گفت..اگر یک فرد انسان واحد یک بود..آنکه زور و زر داشت بالا بود و آنکه..قلبی پاک و دستی فاقد از زر داشت پایین بود؟..اگر یک فرد انسان واحد یک بود..آنکهآنکه صورت نقره گون،چون قرص مه می داشت بالا بود؟... آن سیه چرده که می نالید پایین بود؟..اگر یک فرد انسان واحد یک بود..این تساوی زیر و رو می شد..حال می پرسم اگر یک با یک برابر بود..نان و مال مفتخوران از کجا آماده می گردید؟..یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد؟..یک اگر با یک برابر بود..پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد؟..یا که زیر ضربت شلاق له می گشت؟..یک اگر با یک برابر بود..پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟..معلم ناله آسا گفت..بچه ها در جزوه های خویش بنویسید..که یک با یک برابر نیست اینجا
داریوش رضایی کارشناس ارشد هنرهای نمایشی
برچسب: جلال آل احمد، صادق هدایت، تتو، خالکوبی، داریوش رضایی

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین