ماراتن يك ساله انتخابات با نو شدن دو سوم نمايندگان و راهيابي 196
چهره جديد به مجلس نهم پايان يافت. معمولا پرونده هر انتخابات يك سال پيش
از روز اخذ رأي گشوده مي شود و مباحث و مجادلات مربوط به آن دست كم تا يك
سال بعد امتداد پيدا مي كند؛ از تحليل هاي عميق جامعه شناسانه بگيريد تا
كري خواني رقبا و مصادره به مطلوب نتايج. حالا هم احتمالا بدن رقبا از عرق
رقابت اخير خشك نشده، پرونده انتخابات رياست جمهوري خرداد 92 گشوده خواهد
شد. اين اتفاق كه تقريبا هر سال رخ مي دهد، منطقا حس دوگانه نشاط/دلزدگي را
برمي انگيزد. رقابت سالم در كنار نو شدن صاحبان مناصب با رأي مردم، طبيعتا
نشاط برانگيز است همچنان كه آميختن اين رقابت پويا به مجادلات فرساينده و
بداخلاقي ها و فرصت سوزي ها، براي مردم ما ملال آور مي شود.
هر چند كه
اصل انتخابات در كشور ما جشن مردم سالاري و مانور قدرت ملي است، غلبه حواشي
گاه چنان فزوني مي گيرد كه فضاي مجادلات و منازعات سياسي را به حد اشباع
مي رساند و به موازات اين اتفاق، گوهر خدمت و آرامش بخشي و الفت كمياب مي
شود. اينجاست كه جبهه ها و رجال سياسي نقض غرض مي كنند، زحمت افزاي زيست
شهروندان مي شوند و به اصطلاح، روي اعصاب مردم راه مي روند. پرسش مهم اين
است كه آيا نمي توان با غربالگري مجادلات و منازعات سياسي، هزينه هاي رقابت
را كه نوعا از جيب مردم پرداخت مي شود، سامان داد و هدفمند كرد؟ به عبارت
ديگر و به عنوان مثال آيا مي توان در همين يك سال باقي مانده تا انتخابات
آتي رياست جمهوري، به نحوي سياست ورزي كرد كه هزينه هاي گزاف چند سال اخير
به كشور تحميل نشود و توقعات به حق مردم به حاشيه نيفتد؟
سياست را صرفا
«بازي قدرت» پنداشتن و غرق اين بازي «اعتيادآور» و «مصلحت سوز» شدن، بارها
باعث شده تا رجال صاحب آوازه در چنين بحر بي كرانه اي از دست بروند هيچ،
كه مجموعه اي از مصالح ملي را نيز قرباني كنند. چنين اعتيادهايي بلاي
خانماسوز است اما در مقياس ملي بلكه در مقياس جهاني. گاه ريل حركت تاريخ با
يك عمل از سر بيداري يا خواب زدگي عوض مي شود و امروز، يكي از بزنگاه هاي
كم نظير تاريخ است. اين واقعيت كه مقامات امنيتي و سياسي در رژيم پنهانكار
صهيونيستي-پايتخت سيطره طلبي امپراطوري غرب- با صداي بلند به جان هم افتاده
اند و يكديگر را سگ هايي خطاب مي كنند كه زيادي پارس مي كنند اما از عهده
جمهوري اسلامي ايران برنمي آيند، اتفاق كوچكي نيست. اينكه مقامات رژيم
صهيونيستي به عنوان اسطوره قدرت امپراطوري غرب علي الدوام بگويند «اسرائيل
بر لبه پرتگاه ايستاده و حاكميت آن كفايتي براي اتخاذ تدابير نجات بخش
ندارد»، «ما بر دهانه آتشفشان ايستاده ايم و نابودي در انتظار اسرائيل
است»، «تل آويو با زلزله 9 ريشتري مواجه شده»، «انقلاب ايران از عراق و
افغانستان تا بحرين و يمن و عربستان و لبنان و مصر و تونس ريشه دوانده است»
و... را نبايد دست كم گرفت. از نگاه آنها، بدون چاره جويي براي چالش
راهبردي ايران، مرگ اسرائيل و زوال قدرت آمريكا ترديدناپذير است.
اگر
از چشم مديران اتاق هاي فكر و عمليات آمريكا و انگليس و اسرائيل به جبهه
ايران نگاه كنيم، تنها راه محتمل براي زدن ضربه كاري به ايران يا دست كم،
كشيدن ترمز حركت شتابان و الهام بخش آن، بي ثبات سازي داخلي و ضربه از درون
به واسطه نيروهاي داخلي است. يا به تعبير شيمون پرز جنگ با ايران، از درون
مرزهاي اين كشور آغاز مي شود. منطق هر مبارزه اي مي گويد براي ضربه زدن به
حريف مخصوصا اگر قدرتمند باشد، از انرژي خود وي استفاده كنيد و نيروي
نهفته در پيكره وي را عليه خود او مديريت نماييد. فتنه 3 سال پيش،
ماجراجويي هاي حلقه انحرافي از جيب دولت و بالاخره منازعات درون جبهه
اصولگرايي- كم يا بيش- متاثر از همين فرمول «ضربه از درون» پديد آمد همچنان
كه عقده ها و نفسانيات يا ضعف بصيرت برخي رجال سياسي نقش مكملي در اين
زمينه داشت. دشمن در اين ميان مايل بود اختلاف هاي غالبا غيرموجه و
ناشايست در سطح سياستمداران را به حوزه اجتماعي وسعت دهد و توانست هزينه
هايي را هم به كشور ما تحميل كند. اما اين پروژه خطرناك سر بزنگاه ها شكست
خورد چون دشمنان هرگز نتوانسته اند حساب يك واقعيت مهم را بكنند و آن ايمان
مردم و پيوند عميق آنها با نقطه ثقل تعادل نظام يعني ولايت و رهبري است.
پروژه
هاي بي ثبات سازي به اعتبار همين پيوند راهنما و راهگشا يكي پس از ديگري
ناكام ماند اما دريغ از فرصت هاي مهمي كه خدشه دار شد و هزينه هايي كه
داديم و مي شد ندهيم. و شد آنچه نبايد. نخست وزير دوره دفاع مقدس، هم جبهه
سلطنت طلبان و سازمان منافقين و انبوه فرقه هاي لامذهبي شد كه به خون
مسلمانان و مومنان به انقلاب تشنه بودند. رئيس دولت اصلاح طلب به گفته
نزديكترين دوستانش تا پاي خودكشي براي گروهك هاي فاشيستي پيش رفت آن يكي
چهره سياسي براي كساني انتحار كرد كه او را- به ناجوانمردي- سردسته قاتلان
زنجيره اي معرفي مي كردند و چهارمي فريب جوانكي را خورد كه پس از فرار از
ايران معلوم شد مهره استخدام شده فرقه استعماري و ضد اسلامي بهائيت است.
پنجمي در حالي كه بر سر ناهار و شام روزانه يا حقوق ماهيانه اش احتياط و
وسواس داشت، در تعصب تا آنجا پيش رفت كه سپر بلاي مشتي رند فرصت طلب آلوده
به مفاسد كلان اقتصادي شود يا در حوزه نفوذ ششمي، براي اختصاصي سازي! يك
دانشگاه غيردولتي 300 هزار ميليارد توماني خيز برداشتند يا در قلمرو مديريت
هفتمين رجل سياسي، ميلياردها تومان سكه خريدند و در التهاب كاذب بازار
دميدند و از قبل او، انواع سايت ها و روزنامه هايي را راه انداختند كه جز
دميدن بر تفرقه و نزاع- با توجيه تبليغات انتخابات رياست جمهوري!- كار ويژه
ديگري نداشتند و... قس علي هذا. ضعف هاي شخصيتي برخي رجال سياسي كه بيرون
زد، فضا براي غواصي بدخواهان و مغرضان در انبوه سوژه هايي كه آنان فراهم مي
كردند- يا فراهم شدن آن سوژه ها باب طبع اين سياستمداران قرار مي گرفت-
مساعد شد. شدند دشمن شادكن و اسباب شماتت ملت و حاكميت. بدين ترتيب بستر
انواعي از عفونت ها و مفاسد فراهم گرديد و هر دزد و خائني، زير قباي رجل
صاحب وجهه اي پنهان شد. تا كجا بايد از امنيت ملت و اقتضائات برش حساس
تاريخي فعلي كم گذاشت و آخرت خود را خرج كيسه دوزي و فسادطلبي انواع حلقه
هاي سياسي كرد؟!
سال پيش رو به دلايل مختلف، سال خطير و پراهميتي است.
1- تداوم فروپاشي نظم جهاني فرسوده و تكوين نظم جديد با نشانه هاي اقتدار
ايران اسلامي در خاورميانه 2- رسيدن مذاكرات چند ساله هسته اي به نقطه اي
تعيين كننده در كنار سنگيني كفه قدرت جمهوري اسلامي 3-نيمه كاره ماندن
هدفمندسازي توزيع يارانه به مثابه يك جراحي اقتصادي ضروري و مورد اتفاق همه
كارشناسان و طيف هاي سياسي 4- چالش تحريم اقتصادي و فشار «تورم مصنوعي-
انتظاري» 5- سال تداركات طيف هاي سياسي براي انتخابات رياست جمهوري كه مي
تواند متضمن برخي چالش ها باشد يا نباشد. دشمن زخم خورده در چنين موقعيت
خطيري، دو پروژه مهم را به مثابه دو لبه يك قيچي در دست اجرا دارد. 1-
ائتلاف و انسجام همه احزاب و طوايف ضدانقلاب با انواع توقعات در نقطه
«بازگشت به انتخابات» به عنوان پوششي براي بازسازي فتنه سه سال قبل 2- دامن
زدن به اختلاف و تجزيه و تقابل در ميان گروه هاي حامل انقلاب تا مرز
انحلال قدرت آنان. به عبارت ديگر دشمن مي كوشد هر چه قدر سطح توقعات گروه
هاي اپوزيسيون و نفاق را براي تبديل كليت آنها به يك «جبهه» پايين آورد، به
فضاي سوءظن و بدگماني و تقابل در ميان جبهه انقلاب دامن زند. دشمن در
آخرين برآورد، به چند مرحله عملياتي مي انديشد. 1- پمپاژ نااميدي در كشور و
جنباندن محورهاي اعتراض (تبديل نارضايتي به اعتراض) در دو سطح سياسي و
اجتماعي 2- اتصال اين نقاط و محورها به يكديگر و تبديل آن به يك جبهه 3-
الحاق دو جبهه فشار خارجي و داخلي به هم و تقاطع دادن اين دو براي عمليات
گازانبري 4- پكاندن پيشاپيش انسجام و اقتدار جبهه انقلاب به واسطه تعميق
مجادلات و دلخوري ها.
پيشنهادي كه به طيف هاي سياسي وفادار انقلاب مي
توان داد، كاستن از فضاي سوءظن و كار كردن روي «اشتراكات» فراوان است نه
تمركز- ريز شدن- روي محورهاي اختلاف. طيف هاي سياسي بد مي فهمند اگر خيال
مي كنند با متهم كردن يكديگر و انباشتن فضاي سياسي از انبوه اتهامات، نزد
افكار عمومي احترام و اعتبار پيدا مي كنند. تا جايي كه به اصول اسلام و
انقلاب برنمي گردد، بايد با يكديگر از سر اغماض و مدارا و رفق و الفت رفتار
كرد. هم بايد از موضع تهمت اجتناب كرد- غوطه خوردن در مواضع اتهام كه جاي
خود دارد! - و هم در قضاوت ها، حسن ظن و سعه صدر بيشتري داشت. اگر نه،
مثلاً مقابل هم قرار دادن دولت و مجلس و دستگاه قضايي و مجمع تشخيص يا
اوتادي چون آيت الله مصباح يزدي و آيت الله مهدوي كني- حفظهماالله تعالي-،
هيچ خير و بركتي عايد جمهوري اسلامي نخواهد كرد. در وسعت تعاملات سياسي، نه
لجاجت بر خطا پذيرفته است و نه اصرار به ملامت گري و سرزنش مداوم، نتيجه
مثبتي دارد. خودكامگي ها و تعصبات باطل بود كه در فتنه هاي همين چند سال
گذشته، هزينه هاي سنگيني را به كشور و به خود طيف ها و رجال سياسي وارد
كرد.
مي شود از هزينه هاي ملي در سياست كاست اگر عنايت داشته باشيم كه
حيات انگلي برخي رسانه ها و حلقه ها اساساً به بحران سازي و هزينه تراشي و
حاشيه پردازي وابسته است. آنها نان اختلاف را مي خورند و براي همين كار
ويژه راه افتاده اند. طيف هاي سياسي مي توانند پيش از كليد زدن دور تازه
رقابت ها، شجاعانه و عاقلانه عملكرد خود را نقد كنند كه آيا با مشي خود به
ميدان مانور قدرت جمهوري اسلامي وسعت داده يا ايجاد مضيقه كرده اند؟ آيا از
سر حكمت و درايت و مصلحت سنجي و مآل انديشي رفتار كرده اند يا رفتار آنان
معطوف به لجاجت و هيجان بوده است؟ با محافل فسادانگيز فاصله گذاري كرده اند
يا آنها را شريك و مؤتلف خود پنداشته اند؟ مردم را شاد كرده اند يا باعث
ملال و نگراني آنان شده اند؟ چه قدر به خاطر مصالح بزرگ تر اهل گذشت بوده
اند؟ مسئوليت پذير بوده اند يا مسئوليت گريز؟
دست كم بايد اصولگرايان را
مورد خطاب قرار داد و تصريح كرد كه دوگانه هايي نظير «جبهه متحد» و «جبهه
پايداري» تا آنجا كه معناي تكثر و رقابت سالم را با خود دارد، پذيرفتني است
اما اگر اين قبيل تمايزها تبديل به جبهه بندي اصلي شد، نبايد در انحرافي
بودن آن ترديد داشت.
محمد ايماني