نکته مهمی
است که جایگاه والدین به عنوان یک رکن اصلی در سریال «دختری به نام
آهو» به نمایش گذاشته شده است. این نکته هرچند ممکن است در روایت متفاوتعمل
کند اما در نهایت آنچه که در این سریال دیده میشود،فقط تکریم عده ای
است که بزرگترهای خانواده نام دارند. خانواده ای که در اینجا به نمایش گذاشته می
شود دارای خصوصیت هایی است که ما آن را سنتی و اصیل می پنداریم؛این نکته اما به
شکلی نمایان شده است که نه تکلیف علاقه مندی های خانواده های سنتی آشکار است و نه
تکلیف شخصیت های قصه؛به این معنی که حضور آقا مرتضی به عنوان یک جایگاه و تاثیر او
بر خانواده در لابلای حرف های دیگر که باید مفهوم کلی قصه باشد گم شده است.
داستان ریخت
ساده ای دارد و از این جهت که با مفهوم القا سادگی پیش می رود قابل توجه
است. مرتضي حشمت (بهزاد فراهاني) بزرگ خانوادهاي است كه در آن چهار پسرش
ازدواج كردهاند و تمام آنها نیز صاحب پسر شدهاند. آقامرتضي چون صاحب دختر نشده
حالا خيلي علاقه دارد که یک نوه دختري داشته باشد و به همين جهت به تكاپو ميافتد
تا مقدمات ازدواج پسر پنجم اش وحید (پندار اکبری) را فراهم کند. وحید به تازگی از
خدمت سربازی برگشته و آن طور که خودش گفته گویا قصد ازدواج ندارد و می خواهد ادامه
تحصیل بدهد اما آماده كردن چنين مقدماتي آنقدرها هم كه پدرش تصور ميكند، كار سادهاي
نيست. علاقه او به داشتن نوه دختري باعث شده تا تمام ماجراهای دیگر تحت تاثیر
علاقه خاص قرار گیرد؛علاقه ای بیش از حدی که دلیل محکمی نیز برای آن ارائه نمی
شود. با وجود اتفاقاتي كه می افتد- که البته اتفاقات خاصی نیست و تنها به
تجمع افراد در کنار یکدیگر برمی گردد- مرتضي حشمت همچنان در تلاش است پسر آخرش را
با هر تمهيدي پاي سفره عقد بنشاند؛این همان چيزي است كه ديگران به آن واكنش نشان
ميدهند. این نکته هم کمی قابل فهم نیست که چرا همه افراد این خانواده در برابر
برادر کوچکتر جبهه گرفته اند و با او مخالفت می کنند. این اشخاص فقط هر روز به
خانه پدر و مادرشان می آیند تا گویا تنها در این فضا حضور داشته باشند.حضور این
اشخاص آن هم در شرایطی که نمی توانند ویژگی خاصی را از خود به نمایش بگذارند
درواقع نفعی به حال قصه نخواهد داشت. همه ماجرا در اصل طبق گرفتن تصمیم هایی است
که وحید باید برای آینده خود بگیرد. ما در اینجا شخصیتی که حداقل ویژگی های یک
شخصیت نمایشی را با خود داشته باشد نمی بینیم ضمن این که قصه با کندی پیش می رود و
همه چیز دوباره به حالت اولیه خود برمی گردد. اگر قرار بود که معنا در داخل این
فضای صمیمی به شکل دقیق تری منتقل شود،حداقل باید در این قصه با یک ویژگی خاص از
یک شخصیت روبرو می شدیم که حداقل نمادی از یک رفتار خاص اجتماعی باشد یا تلطیف
کننده قصه ای که ویژگی های پرداختن به این موضوع در آن وجود دارد. نویسنده به سرعت
از پرداخت شخصیت ها عبور کرده و نکته ویژه ای را برای همه افراد در یک مکان بسته
جمع شده اند و حالا قرار است از این طریق حرف ویژه ای را نیز بیان کنند.
جستجوی معنا برای این سریال شاید اندکی دشوار باشد چرا که مفهوم اصلی کار برای خود سریال چندان مشخص نیست و سردرگم به نظر می رسد.شاید واقع شدن نویسنده یا کارگردان در یک موقعیت کوتاه تولیدی موجب شده تا است تا شکل و شمایل روابط حالا به صورت ناشناخته ای از آب درآید. این نکته البته یک بهانه خواهد بود تا ضعف های اثر به چشم نیاید. اگر بخواهیم به شکل مفهومی به این سریال نگاه کنیم،با یک سری مفاهیم انسانی مثل احترام به والدین،جایگاه بزرگترها در خانواده و یا تعامل و دوستی میان فرزندان روبرو می شویم که شاید مدت هاست از آن ها جا مانده ایم. این موارد بیش از همه شبیه به ستون های اصلی یک ساختمان است که به سادگی نمی توان آنها را در یک مکان تعبیه کرد.این روند ساده و البته به ظاهر پیچیده در قا لب یک فضای خانوادگی واقع شده است تا شاید تاثیرگذاری مضاعفی بر بیننده داشته باشد.آنچه که رنگ و بوی کهنه ای به این سریال بخشیده،استفاده از چنین ایده ای است که به نظر می رسد برای افراد جامعه امروز به صورت یک مساله حل شده است و چندان جذابیتی ندارد.
فاطمه فریدن
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com