به گزارش بولتن نیوز به نقل از فارس، اقیانوس صبر و آرامش بود، آنقدر که توانست به نقطهای عظیم از قدرت روحی و معنوی برسد، پرستاری از برادرش صبر میخواست و او شده بود اسوه صبر و استقامتش را آن زمان که گفت «ما رایت الا جمیلا» نشان داد.
زینب(س) الگویی است برای همه اقشار جامعه و به خصوص سفیدپوشان پرستار، آنها که لباس سفید بر تن میکنند و با صبر و حوصله بر بالین بیماران میروند تا فرشته نجاتشان باشند، سفیدپوشانی که در دوران کرونا، هم پرستار بیمار بودند و هم همراهش.
چشمانشان خسته بود اما بر بالین بیمار، لبخند میزدند تا امید مانده در جان بیمار را زنده نگه دارند، دلشان برای فرزندشان تنگ شده بود اما به گرمی دست بیمار را میفشردند تا احساس تنهایی نکند، قلبشان از حال بد بیمار به درد میآمد و نگران بودند نکند بیماران بدحال بیشتر شوند، اما گاهی خودشان در مواجهه با این بیماری بدحال شدند و جان به جان آفرین تسلیم کردند.
سیده زینب خاتون جعفری همسر شهید علی منصوری، از شهدای پرستار دوران کرونا است، پشت تلفن به سختی حرف میزند، میخواهد بغضش را با آرام صحبت کردن، فرودهد اما نمیشود.
سال ۸۶ با علی منصوری ازدواج کرده، علی منصوری آن موقع پرستار نبوده اما سیده زینب اصرار میکند تا درسش را ادامه دهد و اینگونه علی، امتحان میدهد و لباس پرستاری به تن میکند. در طول ۱۰ سال که لباس پرستاری به تن دارد، تمام فکر و ذهنش کمک به مردم بوده.
نجات جان خانم باردار
سیده زینب میگوید: یک بار شیفت شب بود، ساعت ۶ بعد از ظهر، سرشار از انرژی بود که راهی بیمارستان شد، شیفتشان ۱۲ ساعته بود و ۶ صبح که برگشت، دیدم رنگ و رویش زرد است و بیحال، پرسیدم:«علیجان چه شده؟ انگار حالت خوب نیست!» اما جواب درستی نداد. بعد از کمی استراحت، دیدم دستش کبود است، بعد از کلی اصرار توضیح داد شب قبل توی بیمارستان، خانم بارداری به شدت خونریزی داشته و گروه خونیاش اُ منفی بوده و به اون خون داده و جانش را نجات داده است.
همسر شهید علی منصوری با اشاره به خاطره دیگری از کمکهای همسرش به مردم میگوید: چند سال پیش خانمی که در محله خودمان بود، پسرش در بیمارستانی که علی کار میکرد، بستری بود ولی پول ترخیص پسرش را نداشت، علی وقتی این موضوع را فهمید، رفت و حسابش را تسویه کرد.
تسویه نمیکنم
سیده زینب میگوید، علی زمان کرونا، ساعت کاریاش زیادتر و کارش سختتر شده بود، من میگفتم:«علی نمیخواهد بروی بیمارستان و تسویه کن»ولی او اصرار داشت که مردم الان به من احتیاج دارند، قبلا همراهی داشتند که یک قلپ آب دستشان بدهد، اما الان کسی را ندارند، علی میگفت بعضیها میآیند توی بیمارستان و به پرستارها خداقوت میگویند، از این کار خیلی انرژی میگرفت.
علی منصوری، در نهایت به دلیل برخورد با بیمار بد حال کرونایی، به این بیماری مبتلا میشود، همسر شهید میگوید: بعد از ظهر که از بیمارستان آمد، سرفههای خفیف میکرد و چهرهاش سیاه شده بود، اول فکر کردم چون با موتور میرود سر کار، آفتابسوخته شده، برای همین به علی گفتم، کلاه سرش بگذارد اما او گفت به خاطر آفتاب نیست و مطمئن است کرونا گرفته است.
سیده زینب بعد از مکث کوتاهی ادامه میدهد: آن لحظه خیلی ناراحت شدم، فردا صبح آزمایش داد و شب بستری شد و در نهایت در ۷ تیر ۹۹ مصادف با شهادت امام محمد باقر(ع) به شهادت رسید.
شهادت، آرزوی همیشگی او بود
او میگوید: آرزوی همیشگی علی شهادت بود و همیشه میگفت من شهید میشوم، حتی زمانی میخواست از طریق بسیج محله به سوریه برود اما به خاطر فرزندانم نگذاشتم برود، پسرهایم ۸ ساله و ۱۲ ساله هستند، رابطه خیلی خوبی با پدرشان داشتند، علی با اینکه خسته و کوفته از سر کار برمیگشت، بعد از خوردن یک چای، بچهها را میبرد موتورسواری، با اینکه خانهمان کوچک است با آنها فوتبال بازی میکرد، میگفت بگذار دل بچهها خوش باشد.
سیده زینب میگوید علی دل صافی داشت، هرکس از او کاری میخواست، حتما باید آن کار را برایش انجام میداد، بعد از شهادتش فهمیدم که برای پیرزن پیرمردهای محله، نوبت دکتر میگرفته و آنها را میبرده دکتر، داروهایشان را میخریده ولی هیچ کدام این کارها را به من نگفته بود، کسانی که علی کمکشان کرده بود، وقتی من را میبینند، میزنند زیر گریه و میگویند شوهرت خیلی آدم خوبی بود.
شهید صغری آقاباباییان متولد سال ۵۵ نیز از دیگری شهدای پرستار دوران کرونا است، بهمن آقابابایی، از ۳۴ سال زندگی مشترک با او چیزی جز مهربانی به یاد نمیآورد، از ایمان همسرش میگوید و اینکه اهل نماز و روزه بوده، با همه مهربان بوده و مسوولیتش را به خوبی انجام میداده.
کمک به همکاران
صغری آقاباباییان، حدود ۱۳ سال به پرستاری مشغول بوده و با اینکه چند سالی از بیماری روماتیسم رنج میبرده، ولی به پرستاری ادامه میدهد، حتی زمانی که میبیند موقعیتی برای همکارهایش پیش میآمده و نمیتوانستند سر کار حاضر شوند، قبول میکرد و مسوولیتش را به عهده میگرفت.
بهمن آقابابایی میگوید به خاطر آن که بیماری زمینهای داشت، کرونا گرفت، یک روز عصر رفتم خانه و دیدم دخترم میگوید حال مامان خوب نیست، هر کاری میکردیم تبش پایین نمیآمد و داروها اثر نداشت، تا اینکه بردیمش بیمارستان الزهرا ولی هوشیاریاش را از دست داد و ۴ تیرماه ۱۴۰۰ به شهادت رسید.
همسر شهید میگوید، خانمم خیلی منظم بود، با همه صمیمی بود و سعی میکرد به دیگران کمک کند، توی خانه همه چیز را مرتب میکرد و شیفتش را طوری تنظیم میکرد که به وظایف همسری و مادریاش لطمهای وارد نشود، با دخترم مهربان بود و با هم درد دل میکردند.
پایان پیام/
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com