گروه سیاسی - سیدمجتبی نعیمی: دروغ چرا. شبی که خبر اشنویه پخش شد، به لطف سکوت رسانهی ملی و خیلی از رسانههای رسمی، پیش خودم گفتم نکند واقعیت همان چیزیست که در اینستاگرام میبینم. فردا صبحش زنگ زدم به یکی از همکاران در آنجا. هرچند توقع داشتم حداقل گوشی را بردارد، و اینقدر را میدانستم که خبر سقوط اشنویه شوخیست. اما دیگر توقع نداشتم وقتی میپرسم: راستی، دیشب اشنویه خیلی شلوغ شده بود؟ بزند زیر خنده و بگوید که ها، شما هم فکر کردید شهر را گرفتهاند؟ و باز بخندد و بگوید بله، کمی شلوغ کردند اما چند ساعتی بود و تمام شد.
به گزارش بولتن نیوز، ماجرای زاهدان که پیش آمد، چند داستانِ متفاوت بود که در رسانههای مختلف منتشر شد. از بعضیها که انتظاری جز داستانِ از پیش نوشته شده نبود. اما خُب، رسانههای رسمی مگر چه گلی به سر ما زدند؟ آنهم وقتی مولوی عبدالحمید رسماً گفت آن فاجعه، کار گروههای تروریستی نبوده و نیروی انتظامی بچههای ما را کشت. همین تناقضها باعث شد باز بروم سراغ چند نفری از دوستان که روایت عینی از ماجرا داشتند. که بله، ماجرا، ماجرای ورود جیش العدل نیست. ماجرا، ماجرای مردمی مسلح است که سالهاست در اتفاقات مختلف، زبان صحبتشان با دستگاههای مختلف دولتی و حاکمیتی، زبان اسلحه و شلیک است و البته، دهها خرده گروهک تروریستی هم این وسط هستند که اسم و رسم چندانی ندارند، اما دم و دستگاهی دارند برای نخودِ هر آش کردن خود در هر ماجرایی.
و حالا و این دو سه روز، اردبیل. که چه نشستهاید که ریختند توی مدرسهی دخترانه و بچهی معصوم مردم را آنقدر زدند که خونریزی کرد و مُرد. و اینکه شما چه فلان فلان شدههایی هستید که برای رقیه و معصومه اشک میریزید اما با همان دست، اشکتان را پاک کرده و دخترکهای همین مردم را به قتل میرسانید. البته این دفعه رسانهی رسمی بد عمل نکرد. مدیرکل آموزش و پرورش اردبیل، جمعه شب، توضیحی داد و از اساس ماجرا را رد کرد و عموی بنده خدایی که گفتند فوت شده هم مصاحبه کرد که وسط این داغ، داغِ جدیدی برای ما فراهم نکنید. اما مگر صدای جمهوری اسلامی به گوش کسی هم میرسد؟ جدا از این، باز دلم آرام نشد. به یکی دیگر از دوستانم در اردبیل زنگ زدم.
رفیق اردبیلی ما از ماجرای روز چهارشنبه در این شهر گفت. که چند مدرسهی دخترانه، بدون هماهنگی با دانش آموزان و اولیای آنها - به عبارت دیگر در یک اقدام احمقانه - چند نفر از هر مدرسه را بردهاند وسط شهر برای تجمع. که بعضی دانشآموزان خوششان نیامده، روسریهایشان را برداشتند و آهنگ ″برای″ شروین را خواندند. همانجا به آنها تذکر تندی دادند - درگیری نه - و ماجرا تمام شد. فردایش هم اولیای همین بچهها، با مدیر مدرسه جر و بحث که چرا چنین کردید. اما ورود نیروی ویژه به مدرسه و کشته شدن یک دانش آموز اصلا اتفاق نیفتاده است.
از این اتفاقات در حدود یک ماه گذشته، کم نبوده. از خودِ ماجرای مهسا امینی گرفته تا مرحوم شاکرمی، و تا سقوط سنندج، و تا زندان لاکان رشت و زندان اوین. اتفاقاتی که ″جنگ روایتها″ را شکل داده. به نظر من، بهترین عنوان برای تحولات اجتماعیِ شهریور و مهر ۱۴۰۱، جنگ روایتهاست. در این جنگ، برنده کسیست که روایتی شفاف ارائه دهد. روایتی که قضاوت نمیکند. فقط عین حقیقت را ترسیم میکند تا مخاطب، خودش حق را به حقدار بدهد. در این جنگ، برنده کسیست که روایتِ درست را در مدیومِ درست و رسانهی برترِ زمانهی خودش عرضه میکند. البته فکر میکنم این جنگ هنوز برندهای ندارد.
هستهی سخت مخالفان و براندازان جمهوری اسلامی که از همان دو سه روز اول، مردم را از دست دادند و حالا سعی میکنند با تکنیکهای مختلف، احساسات را بالا نگه دارند. برای بالا نگه داشتن احساسات هم رویدادهای غیر صادقانهی زیادی را تبدیل به نردبانِ بالا بردنِ هیجانات میکنند. رویدادهایِ غیر صادقانهای که لابهلای اتفاقات شفاف و درست، اما کم رمقی که توانِ ایجاد عمق اجتماعی ندارند، در مجموع نتوانستهاند روایتِ اصیلی از مطالبات مردمی و مجموعه تحولات پیرامون آن شکل دهند.
جمهوری اسلامی هم که معلوم نیست چرا از ورود شفاف و سریع به موضوعات روز و مباحث چالشی، میترسد؟ آنقدر این کار را کرده که فقر مخاطب پیدا کرده. آنقدر نگاه امنیتی بر زبانِ جمهوری اسلامی حاکم شده که برایش، نگفتن و نپرداختن اصل است مگر اینکه مجبور شود. در حالیکه از نظر موادِ خامِ تولیدِ محتوا، غنای کافی را دارد. اما هنوز آن عقلانیت لازم، آن عقلانیتی که در دوران جنگِ تحمیلی، دوربین به دست آوینی میدهد و از جنگ و واقعیتهای تلخش نمیترسد، در بدنه مدیریتی کشور خبری نیست.
حرف از آوینی شد. آن قلهی روایتگری. آن مردِ روشنی که فهمید اگر از همان آغازِ جنگ، اگر از همان روزی که همه اسلحه به دست گرفتهاند،
او دوربین به دست نگیرد و واقعیتهای جنگ را در روایتِ فتح، روایت نکند، حتما نسل آینده باید روی این قضیه با هم جدل کنند که آیا ایران آغازگرِ جنگ بوده یا عراق؟ و شک نکنید اگر روایتگریِ آوینی و همهی آنهایی که تاریخِ شفاهی جنگ را زنده نگه داشتند نبود، من و شما باید امروز در این مورد صحبت میکردیم که اصلا در هشت سال جنگ ایران و عراق، ما طرفِ درست تاریخ ایستاده بودیم یا صدام و عراقِ بعثی؟
نبردِ روایتها، اگر دیروز روی دوش آوینی سنگینی میکرد، امروز باید روی دوشِ ما سنگینی کند. از امروز که فردایِ پایان اغتشاشات - و نه فردایِ پایان اعتراضات - است، باید تلاش کنیم روایتِ درست از همهی آنچیزی که اتفاق افتاده را ثبت کنیم. چه اینکه اگر این روایت، درست منتقل نشود، در آینده، تاریخی به یادگار میماند که معلوم نیست در آن، چه کسانی شهدای تاریخ معرفی میشوند و چه کسانی هم جلاد. این کار، طلبِ نسل آینده از ماست. این کار، طلبِ فردایِ نیامده از امروز است.
جنگِ امروز ما، این ″جنگِ روایتها″، یک آوینی میخواهد تا در آینده، حقیقتِ امروز، بازنده نباشد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com