یکی از عوامل مؤثر بر رابطه همسران، رابطه آنها با خانوادههای طرف مقابل است. مشکلات در این رابطه ممکن است به اختلاف میان زن و شوهر منجر شود و در ایران، با توجه به روابط خانوادگی نزدیکتر، این تاثیرات شدیدتر است.
از شایعترین الگوهای رابطه با خانوادههای همسران که ممکن است به اختلاف بینجامد، میتوان به این موارد اشاره کرد.
1. دیدارهای مکرر و بدون برنامه با خانوادههای طرفین:
یکی
از آفتهای خانوادگی در ایران، دیدارهای مکرر، غیرضروری و بدون برنامه
زوجها و خانوادههایشان است که گاه در طول هفته بارها تكرار میشود. به
خصوص در دوران عقد که برای خیلی از جوانهای مشتاق عملا حد و مرزی در
مهمانی رفتن به خانه والدین همسرشان وجود ندارد و گاهی تا روزهای متوالی
این مهمانی ادامه پیدا می کند! این روش زندگی، ممکن است زنگ خطری برای وجود
اختلاف و مشکلات بین زوج و در آینده باشد و دامنه مناسبات فامیلی را به
دخالتهای آینده در زندگی زناشویی بکشاند.
2. مشورتهای نابهجا با خانوادهها:
اگرچه
مشورت کردن در هر مسألهای، به خصوص در ابتدای زندگی مشترک شرط است، اما
زیاد مشورت کردن باعث باز شدن پای دیگران به حریم خصوصی زندگی میشود و
همسر شما فکر میکند در تصمیمگیریها ردپایی از افکار خانواده همسرش وجود
دارد و احساس ناامنی در او ایجاد میشود. به خصوص وقتی رازهای خصوصی
زندگیتان را پیش آنها فاش میکنید.
گاهی والدین، بدون اینکه
بخواهند زندگی فرزندشان را به هم بریزند، روشها و راهکارهایی به او
پیشنهاد میکنند که چون براساس عواطف شکل گرفته، ممکن است كمتر منطقی باشد.
هركس باید بداند بهترین مشاور در هر زندگی زناشویی، همسر است.
3. تحمیلکردن راه و رسم زندگی به زوج جوان:
در
بعضی از مناطق ایران که زندگی سنتی حکمفرماست، وقتی دختر جوانی به همسری
پسری درمیآید، خانوادهها با بهانه كردن بیتجربگی آنها، وادارشان میكنند
در كنار خودشان زندگی کنند تا راه و رسم زندگی کردن را به آنها بیاموزند!
اما سؤال اینجاست اگر دختر و پسر راه و رسم زندگی را نمیدانند، چرا اجازه
نمیدهند این آموزشها را مادر به دختر بدهد و بعد ازدواج كند؟ چرا باید
دختری را در سنین پایین بهعنوان عروس انتخاب کنند که چیزی از زندگی
نمیداند؟
دلیل آن شاید این باشد که میخواهند عروس نوجوان را با
ارزشهای خانوادگی خود بزرگ کنند و عادت بدهند. متأسفانه این روش بهطور
مطلق و قطعی، روشی شکستخورده است. نتیجه این همزیستی در سالهای اول
زندگی، چیزی جز نفرت و کینه طولانیمدت بین عروس و مادرشوهر نخواهد بود. در
دنیای امروز، دختران نوجوان بیش از پیش از طریق تلویزیون و رسانههای دیگر
راه و رسم زندگی مستقل را آموختهاند.
4. وجود افراد خودشیفته در خانوادهها:
اگر
در خانواده زوج، شخصی وجود داشته باشد که فقط به خواستهها و ایدههای خود
فکر کند و طرفین را وادار به اجرای خواستههایش کند، بدون اینکه
کوچکترین توجهی به احساسات، عواطف و علایق آنها كند، زندگی را به بیراهه
خواهد کشاند. افراد خودشیفته و خودمحور، دوست دارند تفکرات خود را به همه
القا كنند، حتی اگر آن تفکرات با زندگی آنها سازگار نباشد.
همینطور
در خانواده زوجه به این بهانه كه اگر داماد ما، "همراهی خانوداه همسرش با
دخترشان" را احساس نكند، ممكن است به دختر ما ظلم كند(!!)، همواره درصدد
این هستند تا با دادن برخی امكانات به دخترشان ـ مثلا با خرید خودرو برای
او و به نام او ـ به شوهر بفهمانند كه اگر بخواهی سیطره مدیریتت بر زندگی
را بیشتر بگسترانی، با ما طرفی! متأسفانه بیشتر اینگونه تفكرات غلط، از
فرهنگ سنتی خانوادههای ایرانی نشأت میگیرد كه اصل را بر ظالم بودن شوهر و
مظلوم بودن دخترشان میگذرانند كه اگر خانواده دختر از او حمایت نكنند، تا
پایان عمر خود تحت ظلم خواهد بود! البته مسبب آن، افراد خودشیفته نیستند؛
اما به خاطر شدت عواطف و علایق خانواده به فرزندشان، ناخودآگاه چنین
دخالتهایی برزو میكند.
منبع: تبیان
ولی اگه خدایی حساب کنیم اول مادر بعد پدر بعد همسر ...
وگرنه همیشه در اختلاف خواهند بود
الان هم که خوانواده ها دخالت کردن در زندگی فرزندانشان براشون یک رویه شده
مطمئن باشید کوچکترین رنجش مادر باعث میشه انسان در زندگی عاقبت به خیر نشه
دل مادر خیلی مهمه مواظب باشیم نشکنه
حدیث پیامبر ذکر شده در کتاب سنن النبی علامه طباطبایی :
بهترین شما در امت من ، خوش رفتارترین شما با زنان خویشند و بدانید در این موضوع ( خوشرفتاری با زنان ) من از همه شما بهترم
و اما در رفتار با پدر و مادر :
دعای بیست و چهارم صحیفه سجادیه امام سجاد رو اگر کسی بخواند پی به مقام والای پدر و مادر میبرد
الله اکبر از این دعا و از مقام پدر و مادر که چقدر از این مقام و بزرگی والدین ما بی خبریم
پیشنهاد میکنم حتما دعای بیست و چهارم صحیفه سجادیه در مورد احترام به پدر و مادر را بخوانید اگر تونستید بعدش حتی یه اوف به والدین خود بگویید !!!
گزیده ای از این دعا :
" خدايا مرا چنان كن كه از والدينم همچون از پادشاه ستمكار بترسم، و همچون مادر مهربان درباره ايشان خوش رفتارى كنم. فرمانبردارى و نيكوكارى درباره ايشان را در نظرم از لذت خواب در چشم خواب آلوده لذيذتر، و در كام دلم از شربت گوارا در مذاق تشنه گواراتر ساز. تا آرزوى ايشان را بر آرزوى خود ترجيح دهم و خشنودىشان را بر خوشنودى خود بگزينم، و نيكوئى ايشان را درباره خود هر چند كم باشد افزون بينم و نيكوئى خويش را درباره ايشان گر چه بسيار باشد كم شمارم.
خدايا بانگم را در گوششان ملايم گردان، و سخنم را بر ايشان خوشايند كن، و خويم را براى ايشان نرم ساز و دلم را بر ايشان مهربان نما و مرا نسبت به آن دو سازگار و مشفق گردان.
خدايا ايشان را در براير پرورش من جزاى نيكو ده و در مقابل گرامى داشتنم، مأجور دار، و آنچه را كه در كودكيم منظور داشتهاند بر ايشان منظور فرماى.
خدايا هر تندروى كه در گفتار با من كردهاند، يا هر زياده روى كه درباره من روا داشتهاند، يا هر حق كه از من فرو گذاشتهاند، يا هر وظيفه كه در انجامش درباره من كوتاهى كردهاند، پس من آن را به ايشان بخشيدم، و آن را وسيله احسان درباره ايشان ساختم، و از تو مىخواهم كه بار وبال آن را از دوش ايشان فرو گذارى
زيرا كه من نسبت به خود گمان بد به ايشان نمىبرم، و ايشان را در مهربانى نسبت به خود مسامحه كار نمىدانم، و از آنچه دربارهام انجام دادهاند ناراضى نيستم اى پروردگار من زيرا كه رعايت حق ايشان بر من واجبتر، و احسانشان به من قديمتر، و نعمتشان نزد من بزرگتر از آن است كه ايشان را در گرو عدالت كشم، يا نسبت به ايشان معارضه به مثل كنم
و گر نه اى خداى من طول اشتغال ايشان به پرورش من، و شدت رنجشان در پاس داشتنم چه خواهد شد؟ و تنگى و عسرتى كه در راه رفاه من تحمل كردهاند كجا بشمار خواهد آمد؟
هيهات! ايشان نمیتوانند حق خود را از من استيفاء كنند و من نمىتوانم حقوقى را كه بر ذمه من دارند تدارك كنم، و وظيفه خدمت ايشان را بجا آورم ...
ربنا اغفرلی و لوالدی و رب الرحمهما کما ربیانی صغیرا
اگرمادستورات قران وبزرگان دین رادرزندگیمان پیاده کنیم هیچ وقت با چنین مشکلاتی مواجه نخواهیم شد.
نظر هرکسی در نوع خودش محترمه ولی به نظر من پدر و مادر مهمترن
اخه ادم میتونه زنشو یا به عبارتی همسرشو طلاق بده ولی نمیتونه پدر و مادرشو طلاق بده
و نکته دوم اینکه ما وجودمون از پدر و مادرمون و مطمئنا اونا از همسر ادم مهمترن چون وجود هیچکی از همسرش نیست
خب مععلومه والدین مهم ترن...اصلا جای بحث نداره. البته نه اینکه به والدین برسی و از زنت یادت بره... ولی معمولا این زنان هستن که جلوی ارتباط مرد رو با خونواده اش میگیرن...ولی این حق رو برا خودشون قائلن که خودشون و بچه هاشون برن طرف خانواده خودشون
اصن تاحالا فکر کردین چرا همیشه دایی و خاله عزیز ترن...؟؟؟
ضمنا. همینایی که میگین زن ادم از والدینش مهم ترن، آیا اینم قبول دارین که شوهر آدم از پدرمادرت مهم ترن ؟ یا اینو حمله به حقوق زنا میدونین و منافی آزادی؟
یا جلویه خانوادم بایستم؟
تو باید انرژی مثبت کسب کنی یعنی مثل موبایل باید شارز بشی و تنها راه شارژ اتصال به خداست
با خدا حرف بزن و به داشته هایت فکر کن
به اندام سالم و تک تک سلولهای بدنت که دارن درست کار میکنند باید انرژی بگیری از خدا با دعا و حرف زدن با خدا و ائمه
مادر زنم هرچی میگه یا هر بی احترامی به من میکنه زنم 100 در صد طرفشه
من دیگه با هر زبونی به زنم گفتم بابا اون داره اشتباه میکنه یه ذره طرف من باش خالیش نمیشه
منم کلا محبتمو ازش گرفتم
وقنی مادرش معمتره پس بره پیش همون
من 7 سال است که ازدواج کردم سال اول زندگی مون اومدیم خونه مادر شوهرم به یکسال نکشیده بخاطر دخالتهاشون از اونجا رفتیم بعد از چند سال دوباره به اصرار شوهرم و خانوادش اومدیم خونه مادر شوهرم ، الان هر کاری که دارن باید شوهر من براشون انجام بده خرجشون هم شوهر من باید بده تا اعتراضی میکنم شوهرم میگه وظیفمه، بیشتر به فکر تفریح و راحتی اونهاست تا من و بچه هام، اگه ما تنها بمونیم براش مهم نیست ولی باید اونا رو ببره مسافرت، منم نمیتونم باهاشون برم چون همینجوری دارم تحملشون میکنم دیگه چه برسه باهاشون برم مسافرت چون اون مسافرت برای من هیچ فرقی نمی کنه با توی خونه موندن. نمیدونم چکار کنم؟
متاسفم
خیلی جالبه تو روی من هم اعلام میکنه که دوست نداره که بیان خونمون ، اما با این وجود من به پدر و مادر و همه خانواده و فامیلاش احترام میزارم نمیتونم مثل خودش گستاخ و بدجنس باشم.
از طرفی با این همه زجر و ناراحتی همش هم باید فیلم بازی کنم که خیلی خوشبختم و شوهرم هیچ مشکلی ندارم .
دارم نابود میشم داغونم ، فقط به خاطر وجود دخترم همه بی احترامی ها رو تحمل میکنم .
(هر چه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند)
هر عاملی که باعث از هم پاشیدن بنیان خانواده شود یا کمرنگ شود یا با تدبیر حل شود. اصل حفظ آرامش و بنیان خانواده است.
عزت زیاد
آیا میشود؟ نه واقعا میشه همچین چیزی؟
واقعا چرا به اینکه هر کسی حقی داره توجه نمیشه؟
چرا برخی پدر مادرها به این توجه نمیکنن که این عروس هم حقی داره خدایی داره اونم دل داره ؟؟
واقعا این تفکرات غلط از کجا میاد؟
کی گفته برا نشکستن دل پدر مادر خود حق همسر خود رو ضایع کنید ؟
موضوع اينه كه مردها موجودات بسيار خود خواه و حسودي هستند كه به شدت اين موضوع رو در مورد خودشون تكذيب ميكنن.
پدر و مادر عنصر وجودي فرزندشون روتشكيل دادن زحمتش رو كشيدن-پرورشش دادن-پاره تنشونه)چطور ميشه همسر و يا هر موجود ديگه ايي بتونه حق ديدن اونها رو از فرد سلب كنه.
واقعا كه گستاخي انسانها شرم آوره.
اما خوب چه ميشه كرد.در دنيا ظلم هميشه در حق زنها هست و خواهد بود.
خانواده من قم هستن و خودم تهران درسته كه همسرم بگه من حال رفت و امد ندارم تو هم نميذارم بدون من بري عر كسي دلش تنك ميشه بگو بياد. يعني من نبايد به پدر و مادرم سر بزنم؟هميشه من با دعوا ميرم خونشون. حتي براي عيد ديدني توقع داره عيد ديدني همه كس و كارش بريم عمه عمو و بقيه بعد بريم قم به اونها سر بزنيم درسته اخه؟ديكه نميدونم جيكار كنم
چرا که حتما در صورت عدم توجه زندگی و آینده شما را نابود خواهد کرد
بیشتر مادر زنان برای رسیدن به خواسته هاشون دخترشون رو تحریک میکنند و از احساسات مادر دختری سو استفاده کرده و برای رسیدن به هدفشون حتی حاضرند دست به هر کاری بزنند
باور کنید مادر زن نادان میتواند شما را بیچاره کند
خیلی دقت کنید
برام يه خاستگاري اوده كه تو تهران زندگي ميكنه و كارش اونجاس ولي بچه شيرازه منم بچه تبريزم مادرم اجازه نميده برم با نامزدم تهران من چيكار كنم راضي بشه ؟
"امروز می خواهیم بازی کنیم!"
سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود.
خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد.
آن خانم اسامی اعضای خانواده، بستگان، دوستان، هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت.
سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند.
زن، اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد.
سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند.
زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند:
نام مادر ؛ پدر ؛ همسر و تنها پسرش ...
کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه می دانستند این دیگر برای آن خانم صرفا یک بازی نبود.
استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند.
کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.
او با بی میلی تمام، نام پدر و مادرش را پاک کرد.
استاد گفت: "لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!"
زن مضطرب و نگران شده بود.
با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد
و بعد بغضش ترکید و با هق هق گریست....
استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:
"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟
والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا آوردید.
شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!"
دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت.
همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند.
زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:
"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت. پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری ترکم خواهد کرد"
پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند، همسرم است!
همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن، حقیقت زندگی را با آنان در میان گذاشته بود برایش کف زدند
"امروز می خواهیم بازی کنیم!"
سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود.
خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد.
آن خانم اسامی اعضای خانواده، بستگان، دوستان، هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت.
سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند.
زن، اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد.
سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند.
زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند:
نام مادر ؛ پدر ؛ همسر و تنها پسرش ...
کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه می دانستند این دیگر برای آن خانم صرفا یک بازی نبود.
استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند.
کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.
او با بی میلی تمام، نام پدر و مادرش را پاک کرد.
استاد گفت: "لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!"
زن مضطرب و نگران شده بود.
با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد
و بعد بغضش ترکید و با هق هق گریست....
استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:
"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟
والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا آوردید.
شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!"
دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت.
همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند.
زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:
"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت. پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری ترکم خواهد کرد"
پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند، همسرم است!
همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن، حقیقت زندگی را با آنان در میان گذاشته بود برایش کف زدند
پیامبر اکرم ص فرمود اگر سجده جز خدا بر چیز دیگری واجب بود هر آیینه به زنان امتم میگفتم که شوهرانتان را سجده کنید
وقتی زن شوهر کرد بالاترین حق را شوهر دارد نه پدر و مادر ولی حق بالای پدر و مادر تا لحظه مردن از پسر ساقط نمیشود
هیچ میلی هم به رابطه زناشویی نداره.میگه روحیه م خسته س نمیگه ازمردی افتادم.
هر روز نفرینشون میکنم که چرا وقتی دونستن پسرشون اینطوریه منو بدبخت کردن.
انشاءالله خدا جواب دل خونین و چشم خیس مادرمو بهشون میده به بدترین نحو.
من حدود 1ساله كه عقد كردم من خيلي سعي ميكنم احترام خانواده همسرمو نگهدارم و نگهداشتم به گفته همسرم كه همش پشت سرم ميگن از من راضي هستن ولي من راضي نيستم من تاحالا فرقي بين خانواده همسرم و خودم نزاشتم ولي اونا بعضا كارهايي ميكنن كه ناراحتم ميكنه من از بچگي خودم كار كردم و همه خرجم و هرچي دارو ندارم و خودم تهيه كردم موقعي كه ميخواستيم بريم وسايل بخريم اوايل عقد خواهرمم با ما اومدو هرچي كه خوب بود وبهترين بود و انتخاب ميكردو حتي گرانترين.وقتي برا خريد سرويس ميرفتيم ديدم مادرزنمم داره مياد منم با كمال رضايت قبول كردم و گفتم كمكون ميكنه كه راحت انتخاب كنيم ولي اون اومد تقريبا گرانترينشو انتخاب كرد بازم روي خودم نياوردم بعدش كم كم غير حضوري احساس ميكردم دخالت ميكنه چون ميرفتم هرچي ميخريديم فرداش خانمم يه ايرادي ميزاشت روش بعدش كم كم احساسم واقعي تر شد كه دخالت ميكنه امانه پيش من. من خودم خرج زنمو ميدم و نيازي به كسي ندارم و انتظاري هم ندارم ولي وقتي برا خانمم شارژ ميخرم و تمام ميشه ميره باگوشي مادر زنم اس بده فرداش به من ميگه كه همش شارژموتموم ميكنه منم باخانمم دعوام ميشه كه از گوشي كسي استفاده نكن ولي ميگه مامانمه.يا مثلا پدر زنم هميشه توخونه دراز ميشكه و فيلم ميبينه و مادر زنمم همش گوشش پيش ماست ومنم احساس راحتي نميكنم يا ميريم تو اتاق زود يكي مياد تو اتاق تا تنها نباشيم ياپدر زنم از بس خسيسه همش ميخواد منت بزاره در عرض يه سال كليه ملزومات و خودم تهيه كردم اونم از نوع خوب ولي حتي تو بدترين شرايط هم پدر زنم كاري نكرده اما همسرم همش ميگه بابم خوبي كرده يا مادر زنم همش ميگه بيچاره بابات خرجش زياده منم روم نميشه كه بگم چه خرجي آخه.يه بار بتوخونه بوديم خانمم ناهار نخورد رفتيم بيرون گفت غذا بخر منم گفتم ناهار داريم گفتي ميل ندارم(بخدا خسيس نيستم ولي براي اولين بار كارش بهم برخورد)ولي الان ميگي گشنه ام1دقيقه نشده از خونه اومديم بيرون گفت الان گشنم منم گفتم تانيم ساعته برميگرديم از روي عصبانيت چيزي نخريدم بعدش گفت خسيسي و دعوامون شد بعدا عذر خواهي كرد كه اشتباه از خودش بود يامثلا وقتي ميخواستم خونه بخرم باباش تعارف زد كه پول نياز نداري منم تشكر كردم اما تا دو ماه مادرزنم ميگفت بابات ميخواست كمكت كنه و ....منم آخرش به درد اومدم وگفتم كه منم كه قبول نكردم بس منت نزار يا مثلا من خميردندان ميخرم خواهر زنمم استفاده ميكنه (بخدا 1000تاهم بخرم عين خيالمم نيست ولي ميبينم خودشون حساب 1قرون و ميكنن بدم مياد)تا خانمم خميرو تمام ميكنه ميگه بازم بخر بازم ميخرم ولي به زور.پدر زنم خيلي خسيسه وقتي يه تنقلات ميخره واسه برادر زنم اونم فقط يكي تاخانمم يا خواهرزنم ميخواد حالا به شوخي هم كه شده يه دونه چيپس برداره زود مادرزنم يا پدر زنم ميگه دست نزن اون برا بچه هستش
من ناپدريم عمومه وقتي ميرم خونه شون سر بزنم خوشش نمياد خيلي دوست نداره بريم سر بزنيم از طرفي خوب وظيفه ما اينه كه به پدر و مادرمون سركشي كنيم. نه اينكه هر روز باور كنيد ماه بوده من وعده غذايي انجا نرفتم ولي يه بار كه رفتم جلو شوهرم اخم ميكنه و بي احترامي
ديروز پيش مامانم گريه كردم و گلگي ولي اون هم كاري از دستش برنمياد و نميتونه طرف شوهرش رها كنه
حالا من چيكار كنم دلم نمياد نرم به مامانم سر بزنم
تو روز هم سر كارم كه تنها برم مجبورم شب با شوهرم برم كه پيشش خيلي ضايع ميشم با اين رفتار
من چه خاكي به سرم بريزم
پاسخ : برای اصلاح امور زندگی و ایجاد روابط دوستانه میان همسرتان با پدر و مادر و اقوام شما دعا می کنیم و امیدواریم هر چه سریعتر این مشکل حل بشود اما در مرحله بعدی از لحاظ شرعی و قانونی و حتی عرفی هیچ مرد و زنی اجازه ندارد فاصله ای بین پدر و مادر زوج خود بیاندازند و حتما نیاز است شما و همسرتان به مشاور خانواده مراجعه کنید و اگر مسئله ای بین همسرتان با خانواده شما وجود دارد را منطقی حل کنید به هر صورت پدر و مادر با دنیایی آرزو فرزندشان را بزرگ می کنند ان شاءالله همسر محترم شما اگر کینه ای یا ناراحتی از پدر و مادر شما دارد برای رضای خدا بگذرد و اجازه ندهد نه شما و نه پدر و مادرتان در غم فراق باشید
در مورد موضوع باید بگم که هر کسی جایگاه خودشو داره و احترام به پدر و مادر یا احترام به همسر بیانگر این نیس که قراره در حق اونیکی ظلم کنیم . نه اصلا . میشه احترام هر دو رو داشت .هر کس توی قلب و فکر ما یه جایگاهی داره و یه قسمت از روح ما رو آروم میکنه و هر شخصی یه درد از زندگیمونو دوا میکنه پس احترام همه رو داشته باشین . پدر و مادر تاریخ زندگی شمان و همسر هم آرزو و امیدتون در روزهای تلخ و شیرین آینده س .مادر و پدر حق بزرگی به گردن ما دارن چه اشکالی داره اگه یه کم در موردشون مهربونتر باشیم و فقط یه کم از حقوقمون بگذریم .این یه قضیه یکطرفه نیس هر دو طرف پدر و مادر دارن و هر دو طرف هم روزی پدر و مادر میشن . زندگی با خودخواهی پیش نمیره با گذشت پیش میره . یه کم فداکاری کنین اشکال نداره البته فقط یه کم . مطمئن باشین نیازی نیس خودتونو فدا کنین . خدا شاهده بی جواب نمیمونه نیت خوشتون نسبت به والدین همسرتون
بعد توي زندگي حقيقي بري هيچكدوم ازاينارو رعايت نميكنن
پدر مادري كه ميان به پسر يا دخترشون امر ميكنن
زنت يا شوهرت بايد فلان كارو بكنه واگرنه ما قبولش نميكنيم حق نداره پا تو جمع خانوادگي ما بذاره ايا حقي به گردن فرزندشون داره؟
جز اينكه اسيب به يه زندگي نوپا ميزنن و باعث بالا رفتن امار طلاق و خشونت ها ميشن هيچي ندارن
پس هيچ حقي به گردن فرزندشون ندارن پدر مادري كه با تفكرات مزخرفشون زندگيارو خراب ميكنن
خانواده هاي ايراني هنوز ياد نگرفتن كه عروس برده و توسريخورشون نيس
داماد هم نوكر و غلام حلقه به گوش نيس
ما لر هستیم اصلا چنین چیزایی پیش ما نیست خانواده ها از خداشونه زن و شوهر باهم مشکل نداشته باشن و اصلا دخالت نمیکنن وما هم احترام والدین همدیگه رو داریم
شوهرم برای اینکه بتونه کارشو شروع کنه همه طلا های منو میفروشه ولی مامانش هر روز داره برا خودش طلا میخره عین خیالشم نیست که عروسش یک گرم طلا دستش نیست
هروقتم خونشون میرم شوهرم غذا میخره میبره خونه که یه وقت مامانش نخواد خرجی تو خونه انجام بده
چند وقته داره پولاشو جمع میکنه که بتونیم عروسی کنیم دیروز رفته برا مامانش به گوشی ۴میلیونی خریده
هرچی من بهش میگم میگه مامانم اینا همه دارو ندارشون ماله منه
چند ساله ۱۰میلیون باباش از بابام قرض گرفته هنوز نداده وقتی هم میگن پولشونو میخوان میگن میخواستین ندین
من شوهرمو خیلی دوست دارم ولی خانوادش خیلی خود خواهن واقعا نمیدونم چیکار کنم
شوهرم همیشه حق را به مادرش میدهد حتی اگر حق با من باشه.مادر شوهرم ی آدم پر توقعی است و از ریزه کار های من حرف در میاره وبه پسرش میگه .شوهرم هم به خاطر این حرفا زندگی رو جهنم میکنه،چون حامی سر سخت مادرش است و جلوی مادرش چندین بار مرا خورد کرده حتی اگر قلبا بداند حق با من است.نظر شوهرم اینه که دل مادرم نشکند .وقتی مادرش نیست از من عذر خواهی میکند.شما باشید این عذر خواهی رو قبول میکنید؟
شوهرم هر شب باید مادرش را ببیند اگر نرود از او گله میکند.پشتم به زندگی گرم نیس.حتی در مهمانی ها احساس غریبی میکنم از بس هوای مادرش رو دارد هوای مرا ندارد.کجای اسلام گفته دل زن بشکند جایز است.آنقدر شوهرم به مادرش بها داده که بعد از چندوقت دوباره برای من حرف در میاورد ومن تصمیم گرفتم رفت و آمدم رو با مادر شوهرم قطع کنم هر کجا او باشد نروم تا به آرامش برسم.
بنظرم هر کسی توی زندگی جایگاه و وظایفی داره
زن. شوهر . مادرشوهر .پدر شوهر .مادرزن .پدرزن
هیچ کس بر دیگری برتری نداره ولی محکم ترین رابطه و مقدس ترین رابطه رابطه ای هست ک زوج ها دارن نه رابطه پسر و پدر مادری یا رابطه دختر و مادر پدری
و اینکه چرا ادما از هم دور میشن بخاطر رفتار و کردار خودشونه اگه رابطه پدر شوهر. مادر شوهر با عروس خوب باشه همیشه محبت کنن و احترام بذارن عروس هم دلیلی برای دوری نخواهد داشت چه بسا به معاشرت بیشتذ علاقه مند میشه اگر در بین این خانواده ها مشکلی پیش بیاد مقصز کسی هست ک باعث مشکل شده حتی میتونه مادر باشه پدر باشه و یا پسر باشه یه مادر حق نداره هر وقت دلش خواست عروسش برنجوه و دلش رو بشکنه و انتظار داشتخ باشه عروس ذره ای هم ناراحت بشه و به رفت و امد ادامه بده چون پسرش رو به دنیا اورده و بزرگ کرده
ای کاش کسی بود که میتونست راهنماییم کنه....نزدیک یکساله ازدواج کردم..۴ماه عقد،۷ماهه عروسی کردم حسرت یه بیرون رفتن مونده به دلم ..چون شوهرم ماشین نداره حتما هرجمعه باید با پدر مادر همسرم برم بیرون.هروقت به همسرم میگم دوتایی بریم بیرون میگه گیر دادی به جمعه ها..همیشه میگه مادرم به من احتیاج داره...چون تک فرزند مادرشه
هرهفته مبالغ زیادی خرج خونوادش میکنه...ولی برا من همیشه کم گذاشته...وقتی بهش میگم فلان چیز و احتیاج دارم میگه پول ندارم...یا به سختی برام میخره...به سختی بهم پول میده..ولی وقتی میریم بیرون پدر مادرش هرچی میخان براشون میخره..به من میگه همه زندگیم از پدر مادرمه...
تو زندگی باید منصف بود در احترام به پدرمادر و همسر..هردو در زندگی مهم اند...متاسفانه من در زندگیم فدایی پدر مادر همسرم شدم....
متاسفم برای شعور همسرم و پدر مادرش که ذره ای از انسانیت خبری ندارند و شکم پرستان درجه یکند
تاکه من شکایت کردم و بعد دوسال اشتی کردیم.. و عروسی
الان بعد دوسال و نیم قرار شد خانه بخریم
من درطول دوسال باهمسرمدربه در بنگاهها و دیوارو شیپور بودم باهر آکهی شادمیشدیم بعد ک نمیشد ِصه میخوردیم روزایی بود گشنه تشنه صبح تا شب توخیتبونا خونه میگشتیم..
ولی الان که یه خونه با شرایط ما جوره پیدا شده همسرم به نام مادرش دارهومیزنه ناگفته نناند که ماشینشمچهار ساله به نام مادرشه...
و این برای من خیلی سنگین و ضجر آورهس
بازبان خوش گفتم راه نیومد
با دعوا گفتم قبول نکرد
فقط میگه مادرم و بس.منم میگم باشه بزن به ناممادرت ولی نامه محضری ازش بگیر که اون رو هم قبول نمیکنه.
واقعا این انصافه؟
منی که همش پشت خانوادش بودم همه کارهاشونو میکردم
همیشه اولین نفر تو هر مشکلشون من بودم الان این شده جوابم
چه کنم ؟!
من میدونم مادرم ادم قدیمی هستش و تفکراتش با ما فرق میکنه و اینکه کمی هم بی اعصابه و بدو بیراه به زنم داده و من میدونم این وسط مادرم مقصره
حالا من میگم به همسرم تو با مادرم رفت و امد نکن
ولی اون میگه تو هم نباید رفت و امد کنی
به نظرتون من چکار کنم کمکم کنید ممنونم از وقتی که گذاشتید
من نه ساله که ازدواج کردم از اول ازدواج پدر و شوهرم با هم نساختن البته ناگفته نماند که پدرم به همه چیز گیر میاد تقریبا پارسال شوهرم میخواست کاری کنه که پدرم به درخواست خودش خواست شریک شه تو این کار هم چند ماه پیش یه دعوای اساسی باهم کردن چون پدرم میکه منو به زور شریک کردین و ... در حالیکه چنین نبوده الان دم عید هرکاری میکنم که اشتی شون بدم شوهرم قبول نمیکنه
تو این دعوا پای مادرشوهرم هم به دعوا باز شد که با من بحثمون شد البته من معذرت خواهی کردم و از دلش دراوردم ولی شوهرم خیلی خیلی کینه ای ولی با من و رفت و امد با خانواده ام کاری نداره پدرم هر موقع شوهرم نیست میاد ولی مامانم و خواهر برادرام هر موقع خواستن میتونن بیان ولی من ته دلم دوست دارم اشتی کنن هر چند که هیچکدوم از رفتارشون پشیمون نیستن ایا این اشتی به صلاحه؟
من حدودا دو ماه ازدواج کردم رابطه خوبی با همسرم دارم و عاشقانه همو دوست داریم ولی دخالت های مادرم منجر به بحث بینمون میشود و مدام مادرم میخاد که من پیش خودش باشم از لین شرایط خسته شدم و حوصله هیچ کاری را ندارم و همش استرس دارم که الان میخاد چه مسئله ای پیش بیاد
من حدود ۸ساله ازدواج کردم طبقه بالا خانه مادر شوهرم نشستم .ولی متاسفانه شوهرم شبانه روز پیش مادرش حتی شب ها مارو تنها میزاره پیش مادرش میخابه خیلی تحمل کردم هرچی بهش میگم میگه مادرم واجبتر.ازتو .خیلی رو مخه اذیت پسرم خیلی میکنه آخه کدوم شوهری اینکارو میکنه که شوهرمن انجام میده نه راه پس دارم نه راپیش. حتی خواهر برادراش مادرش ونگه نمیدارند .کارت بانکی مادرش به جای اینکه دست ما باشه دست دخترشه همه زحمتی ها رو دوش منه...فقط بگید من چگارکنم ؟؟
خوب واضحه اونی که صیمی ترین لحظات زندگی رو باهاش میگذرونیم.
گاهی پدر ومادر مهم ترن. گاهی همسر.
باهوش اونه که بفهمه کی کدومو در اولویت قرار بده.
من بهترین مادر شوهر دنیا رو دارم. اونم همیشه به پسرش میگه اول زن و بچه خودت!
سعی خودش رو میکنه که دخالت نکنه... اصن آدم فضولی نیس... دلسوزه اما نه بیش از حد.
یعنی با این حد از وابستگی همسرم به خانواده اش اگه مادر بدی میداشت میتونست اختیار همه زندگیمونو به دست بگیره...
خدا خیرش بده... وعمر طولانی چون من بعد از ایشون احساس نا امنی در رابطه با شوهرم دارم!!!!!!
شوهرم به شکل ناامید کننده ای مسائل زندگیمونو به خواهر وبرادران گفته وزمینه دخالت اونا رو فراهم کرده... نمیدونم... چرا؟!
معمولا خانم ما این طورین... خانواده من بی خبر از همه جا ولی متاسفانه شوهرم تا کوچکترین ناراحتی داریم میره خونه مامانش وحتی اگه چیزی نگه طوری رفتار میکنه که همه متوجه میشن... درست بر خلاف من...
وقتی بهش انتقاد میکنم میگه تو هم باید به خانواده ات بگی وبهم میگه تو مث مردا میمونی... چون دهن بین وخبر چین نیستم یعنی رفتارم مردونه اس؟
چون هر روز قهر نمیکنم برم خونه مامانم....
باورتون میشه شوهرم یه سره تا کوچکترین مسائل قهر میکنه ومیره خونه مامانش!!!!
خیلی خسته شدم... به ستوه اومدم.....
متاسفانه خواهر شوهر هام در ظاهر طرف من رو میگیرن اما در باطن پرش میکنن وشوهرمم که دهن بین.... یعنی کوچکترین حرف اونا روش اثر میذاره... باور کنید به جایی رسیدم که هروقت شوهرم کار خوبی میکنه میگم مامانش گفته وهر وقت کار بدی میکنه میگم داداشش گفته.. یا خواهراش
خدایا کمکم کن
به مادرشوهرم خیر دنیا وآخرت رو بده.
منم پسر دارم وحتما یه روزی بهش خواهم گفت که اول زن وزندگیت....
کاش لا اقل شمشیر از رو بسته بودن آدم دوست ودشمنش رو میشناخت.
اما خدا خیر مادر شوهرم رو بده که انسان واقعیه...
نمیدونم اینا به کی رفتن این همه حقیر وبی وجدان ....
من خودم حتما در پاسخ به این سوال همسرم رو انتخاب میکنم. چون با اون زندگی میکنم نه با پدر ومادرم...
اما اجازه نمیدم حقی هم از پدر ومادرم زایل بشه...همسرم باید مثل گل بوشون کنه.
همون رفتاری که من با پدر ومادرش دارم.
مادرم خیلی توی زندگی من دخالت میکرد. می آمد خونه ما و همه جا را میگشت و از توی کشو کابینت خوراکی بر میداشت و میگذاشت توی کیفش!
خیلی توی زندگی من دخالت کرده است.
نمیبخشم.
دستورات خداوند عالم همیشه مبنی بر عدالت و حق بوده و اینکه حق تمام موجودات عالم باید به انصاف رعایت بشه . در احترام و خدمت به والدین هیچ شکی نیست و به شدت توصیه شده ، اما در کنار اون توصیه به حق همسر و فرزندان هم شده و باید با همه به عدالت برخورد بشه تا خدای نکرده حق کسی ضایع نشه . من یک مرد متاهل هستم و بین همسر و مادر هم طبق سنت دیرینه اختلاف سلیقه و نظر وجود داره . حالا من چکار کنم برم به سمت کدومشون؟ این هنر مرد هست که میانه گیر باشه و با سیاست بین هردو رو بگیره . گرچه گاهی مشکلات فراتر از این صحبت ها میشه که در اون صورت حتما باید با یک مشاور خوب مشورت کرد .توکل بر خدا
شوهرم با مادر پدرم سر جهیزیه بحث کردن حق باشوهرمه الانم بهم گفته یا من یا خانوادت نمیدونم چکار کنم اخهه چطوری قید خانوادمو بزنم از طرفی عاشق شوهرمم و نمیتونم ازش جدا شم چکار کنم؟
اگه همسرتون خوبه قضیه فرق میکنه