ایران:
عکاسی از صحنههای جرم و جنایت!! چرا؟
از بچگی به این کار و پلیس علاقه داشتم، سال 1343 بعد از تمام شدن خدمت
سربازی از همدان به تهران آمدم و درآزمون ورودی پلیس ثبتنام کردم که
خوشبختانه قبول شدم. پس از استخدام مسئولان اداره چند تن از ما را برای
بررسی صحنه جرم انتخاب کردند.
دوره خاصی گذراندید؟
وقتی قرار شد عکاس جنایی شوم من و چند تن از همدورهایهایم به کلاس ویژه عکاسی جنایی رفتیم سپس مشغول به کار شدیم.
نخستین جنازه و حس شما؟!
وقتی کارمان شروع شد، استادی داشتیم که سعی میکرد ما را با خودش همه
جا ببرد تا با فضا آشنا شویم، بار نخست که جنازهای را دیدم با همین استادم
بودم، ما را به پزشکی قانونی برد، وقتی وارد اتاق شدیم، کلی جنازه آنجا
بود، واقعاً سخت بود، بار نخستی بود که چنین چیزی را میدیدم. اما با گذشت
زمان کمکم عادت کردم و هر وقت اعلام میکردند که باید به صحنه جنایت برویم
نیمه شب هم بدون ترس به آنجا میرفتم و عکاسی میکردم.
نخستین تجربه دیدن یک صحنه جنایت واقعی چطور بود؟
نخستین صحنه جنایتی که رفتم مربوط به قتل زنی بود که شوهرش وی را کشته و
جنازهاش را داخل کمد گذاشته بود. کشیک بودم که این خبر به ما اعلام شد و
به محل جنایت اعزام شدیم. همه به دنبال جنازه بودیم اما پیدا نمیشد، آثار
درگیری وجود داشت، خون هم روی زمین ریخته بود، همسایهها هم صدای درگیری
را شنیده بودند اما خبری از جنازه نبود. هنگام جستوجو متوجه کمدی شدم که
انگار با فشار و زور چیزی را در آن گذاشتهاند وقتی در کمد را باز کردم
جنازه افتاد روی من، خیلی ترسیدم و خودم را سریع عقب کشیدم، نخستین
تجربهام بود و واقعاً ترسناک به نظر میرسید. زن را خفه کرده بودند و آثار
کبودی دور گردنش دیده میشد، حتی بدنش هنوز گرم بود.
هیچگاه از اینکه عکاس جنازهها هستید ناراحت نبودید؟
وقتی عکاسی از صحنه جنایت را شروع کردم دائم به خودم میگفتم چرا این شغل را انتخاب کردهام؟ اما تصور میکنم این هم یک وظیفه است.
چه کارهایی در صحنه جنایت انجام میدادید؟
در بدو ورود از در و پلاک ساختمان عکس میگرفتیم و بعد وارد صحنه قتل
شده و به محض ورود درجهت حرکت عقربه ساعت عکس میگرفتیم به طوری که وقتی
عکس چاپ میشد باید عیناً صحنه جنایت را نشان میداد. بعد از پایان این
کارها که مربوط به صحنه جنایت بود به سراغ جنازه میرفتیم. عکس درشت از
صورت. عکس تمام قد عمودی و عکس دقیق از محل زخم از مواردی بودند که باید
حتماً آنها را تهیه میکردیم، بعد از این باید از هر چیزی که در صحنه جنایت
وجود داشت از جمله آلت قتاله عکاسی میکردیم تا روز بعد که عکسها در
اختیار بازپرس قرار میگرفت عین صحنه برایش تداعی شود.
این عکسها غیر از کمک به بازپرس کمک دیگری هم میکردند؟
بله، علاوه بر اینکه بازپرس پرونده دائم به این عکسها مراجعه
میکرد، زمانی که قاتل دستگیر میشد، بازسازی صحنه قتل با کمک این عکسها
صورت میگرفت البته عکاسهای جنایی از صحنه بازسازی هم عکاسی میکردند.
آمار جنایتها آن زمان هم مثل الان بود؟
به این صورت نبود، البته افزایش جمعیت هم است. امروز آمار جنایتها
خیلی زیاد شده است، اما نمیشود گفت که خیلی هم کم یا متفاوت بود، حتی برخی
از این جنایتها آن قدر وحشتناک بودند که تا سالها فراموش نمیشدند.
مثلاً داستان اصغر قاتل مربوط به سالها قبل از استخدام من بود اما در
اداره همه در موردش صحبت میکردند و عکسهایش جزو دلخراشترین عکسهای
صحنه جنایت بود که همه را تحت تأثیر قرار میداد. خود من هم بارها با دقت
به عکسهایش نگاه کردم و از اینکه یک انسان تا چه حد میتواند بیرحم باشد
تعجب میکردم، شاید این عکسها ـ منظورم پرونده قتلهای اصغر قاتل است ـ
در آرشیو پلیس منحصر بهفرد باشد که من نیز آن را همیشه یک الگوی کاری
میدانستم.
دلخراشترین صحنه قتلی که خودتان عکاسش بودید چه بود؟
یکی از صحنههای قتلی که تا سالها از ذهنم بیرون نمیرفت مربوط به
دختر جوانی حوالی میدان غیاثی تهران بود که توسط برادر و مادرش به قتل
رسیده بود. این دختر جوان بعد از طلاق با مردی دوست شده بود که برادرش بعد
از شنیدن این جریان به خانه رفته و با خواهرش سر این ماجرا بحث میکند و
بعد از بالا گرفتن دعوا همراه مادرش با چاقو خواهرش را میکشد. جنازه را در
یک چمدان میگذارند و خودشان با پلیس تماس گرفته و جریان را اطلاع
میدهند. وقتی به صحنه قتل رسیدیم فرشها و دیوار خانه پر از خون بودند و
جنازه هم در چمدان بود. واقعاً صحنه دلخراش و ناراحتکنندهای بود که مادر و
برادر دختر هیچ عذاب وجدانی نداشتند و دائم تکرار میکردند که به خاطر
آبرویشان این کار را انجام دادهاند.
دردناکترین صحنه قتل کودک که شما عکاسی کردهاید کدام بود؟
موارد زیادی بودهاند اما دو مورد خیلی دردناک بودند. نخستین مورد
مربوط به قتل یک دختر بچه 5 ساله توسط پدرش در حوالی میدان هفتتیر بود.
مادر این دختر همسر و بچهاش را ترک کرده و به خارج از ایران رفته بود، پدر
بچه به وی سیانور داده و دختر بچه را خوابانده بود سپس دست به خودکشی زده
بود و در نامهای که گذاشته بود دلیل این کار را نبودن زنش و نداشتن
توانایی برای نگهداری دخترش عنوان کرده بود و از پلیس خواسته بود کسی را
مقصر نداند. مورد دیگر هم مربوط به یک کارگر معتاد بود که نزدیک ظهر بعد از
رسیدن به خانه و شنیدن اعتراض زنش برای نداشتن پول وی را به بهانهای به
بیرون از خانه فرستاده و دو دختر 4 و 5 سالهاش را خفه کرده و کنار هم
خوابانده بود. عکاسی از این صحنهها واقعاً دلخراش بود.
در کدام مناطق بیشتر قتل اتفاق میافتاد؟
گزارشها مربوط به همه شهر تهران بود، اما معمولاً قتلها در سطح مرکزی شهر بیشتر رخ میدادند.
در صحنه جرمی که مربوط به افراد مشهور باشد هم حضور داشتید؟
بله، یک بار یکی از خوانندگان زن مشهور قبل از انقلاب را بر سر بساط
مواد دستگیر کرده بودند و برای عکاسی به آنجا رفتیم اما چون در دربار پارتی
داشت خیلی زود آزادش کردند. در حالی که این اتفاق چندین بار رخ داده بود.
از زندانیان هم عکاسی میکردید؟
بله، خیلی وقتها به زندان میرفتیم و از زندانیان عکاسی میکردیم. در
این میان پیش از انقلاب از کسانی مانند آیتالله طالقانی، شهید رجایی و
شخصیتهای انقلابی دیگر در زندان عکاسی کردم. در آن زمان با وجود اینکه در
شرایط سختی بودند روحیه خوبی داشتند و عکاسی از آنها در آن شرایط یکی از
سختترین کارهایی بود که انجام دادم.
هیچ وقت اتفاق افتاد که خانواده قاتلان برایتان مشکلی ایجاد کنند؟
خیر، همیشه قبل از اینکه ما به صحنه جنایت اعزام شویم، کلانتری به محل
میرفت و هماهنگیهای لازم را انجام میداد، اما در هر حال مشکلات وجود
داشت. مثلاً یکی از مشکلاتی که خیلی با آن درگیر بودیم این بود که
خانوادهها برای گرفتن عکسها به ما مراجعه میکردند اما ما مجاز نبودیم
عکسهای مقتول یا صحنه جنایت را در اختیارشان قرار بدهیم و همین باعث میشد
اعتراض کنند.
در طول مدتی که در دایره جنایی شاغل بودید در مجموع از چند صحنه قتل عکاسی کردید؟
گفتنش سخت است، من 30 سال در این دایره خدمت کردم و فکر میکنم از بیش از هزار صحنه قتل تا به حال عکاسی کردهام.
آیا نیروی زن هم در این دایره فعالیت میکرد؟
نزدیک به 17 تن پرسنل دایره عکاسی از صحنههای قتل و زندانیان بودند.
در این میان نیروی زن هم در اداره بود و خیلی از آنها هم دوست داشتند سر
صحنههای قتل حاضر شوند، یادم میآید یک بار دو تن از این پرسنل زن را که
اصرار به حضور در صحنه جنایت داشتند به محل قتل یک زن بردند و هر دو حالشان
بد شد.
شما صحنههای قتل زیادی را دیدهاید، به اعتقاد شما دردناکترین شیوه قتل چیست؟
به اعتقاد من دردناکترین نوع، جنایت با چاقو است. یادم میآید یک
بار سر صحنه قتل یک افغانی که سرایدار یکی از برجهای فرشته بود رفتیم که
واقعاً دردناک بود. این سرایدار آنقدر مرد خوبی بود که همه همسایهها با هم
جمع شده و برایش شناسنامه ایرانی گرفته بودند، بعد از سالها یکی از
اقوامش برای کار به تهران آمده و شب را پیش وی مانده بود و وقتی از سرایدار
شنیده بود که پول زیادی جمع کرده و میخواهد برای خانوادهاش بفرستد نقشه
قتلش را کشیده و زمانی که سرایدار خوابیده بود وی را کشته بود.
از جنایتهای خانوادگی آن دوران بگویید؟
قتلهای فامیلی و خانوادگی در گذشته به اندازه الان نبود، اما هر از
چند گاهی جنایتهای خانوادگی هم اتفاق میافتاد، یادم میآید یک پرونده
داشتیم که در آن پیرمردی پسر خودش را به دلیل اینکه وی اعتراض کرده بود که
چرا برای تهیه مواد خواهرش را وادار به انحرافات اخلاقی میکند با دسته
کلنگ به شکل فجیعی به قتل رسانده بود.
به غیر از صحنههای قتل، از صحنههای دیگری هم عکاسی میکردید؟
بله، خیلی از موارد که در آن جنازه وجود داشت قتل نبودند بلکه یک سانحه
منجر به کشته شدن افراد میشد. مثلاً یادم میآید از یک صحنه در یک مدرسه
طرفهای سلسبیل عکاسی کردم که بعد از سالها از ذهنم پاک نشده است.
خانوادهای که سرایدار یک مدرسه بودند تابستان به مهمانی رفته بودند و دو
بچه 5 و 6 سالهشان را در خانه گذاشته بودند. بچهها هم با دوستانشان در
حیاط مدرسه قایم باشک بازی میکردند که برای قایم شدن به بوفه مدرسه
میروند و داخل یخچال پنهان میشوند و در را میبندند، دوستانشان هم بعد
از اینکه بچهها را پیدا نمیکنند به خانههایشان میروند. بعد از ظهر که
خانواده بچهها برمیگردند هر چقدر بچهها را صدا میکنند خبری نمیشود
بنابراین نگران میشوند و همه جا را به دنبال بچههایشان میگردند، پدر
خانواده وقتی متوجه میشود یخچال بوفه عرق کرده است در باز میکند و با
جنازه منجمد بچهها روبهرو میشود.
بعد از اینکه بازنشسته شدید چه کار کردید؟ دلتان برای صحنههای قتل تنگ نشد؟!
راستش را بخواهید زیاد نه! زمانی که هنوز شاغل بودم یک عکاسی برای خودم
راه انداختم و بعد از اینکه بازنشسته شدم خودم را سرگرم عکاسی خودم کردم.
این هنر را به کسی آموختهاید؟
بله، مدتی در دانشگاه به دانشجویان عکاسی جنایی درس میدادم و آنها هم خیلی علاقه نشان میدادند.
گفتید آتلیه دارید، عکاسی از زندهها چه فرقی با عکاسي از مردهها دارد؟
عکاسی از مردهها در صحنه جنایت توأم با استرس است و نیازمند دقت زیادی
است. اما یک آدم زنده خودش ژست میگیرد و تو به عنوان عکاس احساس راحتی
میکنی و استرس نداری!
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com