به گزارش بولتن نیوز، قوامالسلطنه در زمستان ۱۳۲۴ از سوی مجلش شورای ملّی ایران به نخستوزیری برگزیده شد و مهمترین مأموریتش حل غائله آذربایجان بود. در آن موقع ارتش سرخ شوروی در شمالغرب ایران مستقر بود و به دستور رهبر شوروی و با اتکاء به حضور نظامی روسها، گروهی آشوبگر و تجزیهطلب موسوم به فرقه دموکرات آذربایجان سر به طغیان برداشته اعلام حکومت خودمختار به مرکز تبریز کردند. قوامالسلطنه پس از دریافت حکم نخستوزیری به روسیه رفت تا با رهبر اصلی تجزیهطلبان، یعنی استالین، دیدار و مذاکره کند، شاید این خودکامهٔ مخوف قانع به خروج ارتش خود از ایران شود.
یکی از جنبههای این سفر مهم تلاش قوامالسلطنه برای حفظ عزت نفس ایرانی و شأن ایران حتی در برابر اشغالگران زورگو بود. یکی از همراهان هیأت ایرانی در آن سفر اینطور نقل میکند:
«ما وارد روسیه که شدیم، وارد مسکو که شدیم بعد از ظهری بود، شبی بود، ما را بردند به یکی از این ویلاهایی که مخصوص مهمانهای خارجی است. آنجا بودیم و بعد گفتند شب بیایید به خدمت مارشال استالین برسید.
رفتیم و اول که وارد کرملین شدیم [ویاچسلاو] مولوتف [وزیر خارجه شوروی] بود و مولوتف ما را برد در اتاق انتظار مارشال استالین. در حدود یک هفت هشت دقیقهای ما آنجا منتظر شدیم بعد در باز شد و گفتند بروید تو. پهلوی مارشال. قوامالسلطنه رفت و پشت سرش ماها رفتیم و دیدیم تو اتاق هیچکس نیست. یک نقشهای به دیوار است و استالین ایستاده دارد این نقشه را تماشا میکند پشتش هم به ما است. اولین چیزی که من متوجه شدم، دیدم استالین برخلاف آن غولی که ما فکر میکردیم - که خیلی آدم پرجثهای باشد - دیدیم یک آدم خیلی قد کوتاه و کوچکی است.
استالین پشتش به ما بود داشت نقشه را تماشا میکند. بالکل اصلاً برنگشت به ما. هیچ حرفی هم بزند. تا بعد از یک چند دقیقهای مولوتوف یک سرفهای کرد یک سروصدایی درآورد که این استالین برگردد ببیند چه خبر است. استالین برگشت آمد جلو و دست داد و خیلی تشریفاتی یک چند دقیقهای نشست و گفت خیلی خب بروید و دو ساعت دیگر بیایید مذاکرات را شروع میکنیم. دو ساعت دیگر میشد ساعت یازده، این موقعهای شب. میگفت معلوم بود از چهره قوامالسلطنه که واقعاً خیلی عصبانی است.
وقتی آمدیم از اتاق بیرون، قوامالسلطنه به مترجم که کسی گویا به اسم حبیب دُری بوده گفته که «به آقای مولوتف بگویید که دیگر لزومی نداره ما امشب جلسهای داشته باشیم چون ما داریم برمیگردیم. این چمدانهای ما را هم بگویید از ویلا بگذارند توی ماشین و برمیگردیم فرودگاه. ما برمیگردیم برویم مملکتمان. ما حرفی نداریم با هم.»
مترجم حیرت کرد و یک مدتی مکث کرد که ببیند درست دارد میشنود. قوامالسلطنه گفت آقا همین که گفتم عین این را شما ترجمه کنید. گفت عین این را ترجمه کرد به مولوتف و مولوتف گفت «چرا چطور شده؟» گفت «برای اینکه به من اهانت شده. شما صدراعظم ایران را نمیتوانید ده دقیقه بیست دقیقه تو اتاق انتظار نگه دارید. بعد هم که من وارد اتاق میشوم مارشال دارد نقشه تماشا میکند پشتش به من است. بیاحترامی به من کرده و من تحمل این را ندارم و برمیگردم و هیچ حرفی هم ندارم. هر کار هم میخواهید بکنید بکنید. تصمیم شما خیلی قوی است و زورتان میرسد هر کار میخواهید بکنید بکنید ولی حق اهانت به من [نخستوزیر ایران] را ندارید. من برمیگردم.»
مولوتف هم گفت «اینکه نمیشود». قوامالسلطنه گفت: «نه همین است که هست و خواهش هم میکنم من که از اینجا میروم سفارت ماشین بفرستید چمدانهای ما را بیاورند. ما برمیگردیم همین امشب». بعد راهش را کشید رفت. بعد از نیمساعت فوری مولوتف برگشت و دور زد که «آقا مارشال خیلی عذرخواهی کردند این سوء تفاهم شده همچین چیزی نبوده و برگردید شام را با مارشال بخورید». وقتی برگشتیم اصلاً ورق برگشته بود. مارشال استالین خیلی روی خوش نشان داد و خیلی پذیرایی گرمی کرد و خیلی احترام گذاشت به قوامالسلطنه. خلاصه اینها دیدند قوامالسلطنه یک آدمی نیست که بتوانند روز اول بترسانندش.».
بخشی از مصاحبه احمد قریشی با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار سوم
منبع: کانال آذری ها
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com