گفتوگو با کارگردان سریال تحسینشده «ارمغان تاریکی»
مصاحبه ای جالب با یک کارگردان
رجانیوز
يكي، "هانیه" را که کم کم دختر ترشیدهای میشود به خانه بخت بفرستد
شاید خیلی پیشتر از اینها باید به سراغ او میرفتیم. هنگامی که سریالش –ارمغان تاریکی- سال گذشته پخش میشد و مخاطبان زیادی را هم جذب کرده بود. اما به هر تقدیر، در آن برهه نشد که با او همکلام شویم و نتوانستیم به خاطر ساخت «ارمغان تاریکی» و روایت گوشهای از تاریخ انقلاب در خلال یک داستان عاشقانه، از او تشکر کنیم. ولی همین که امسال سریالش برای بار دوم این بار از شبکهی آیفیلم پخش شد و توانست در نظرسنجیها از دیدگاه مخاطبان عرب زبان این شبکه به عنوان بهترین سریال انتخاب شود، درنگ نکردیم و به سراغش رفتیم. او هم به شرط آنکه قید عکس گرفتن از او را بزنیم، پذیرفت و سوالهایمان را متواضعانه پاسخ گفت و برایمان درددل كرد. آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگوی ما با اوست:
در کارنامهی شما قبل از ساخت «ارمغان تاریکی» ساخت تعدادی مستند دفاع مقدس به چشم میخورد. فیلم «وقت بودن» را هم که به عنوان اولین کار سینمایی خود، در سیستان و بلوچستان و با یک موضوع بومی و تلخ ساختید. به اینها باید اضافه کرد کارگردانی قسمتهای جدید مستند «حدیث سرو» را با موضوع زندگی علمای بزرگ. این تنوع و گستردگی در کارنامهی شما از کجا سرچشمه میگیرد؟
نمیدانم! اگر بدانید که رمان هم مینویسم و قبلاش هم کتابی از مجموعه نمایشنامههایم را چاپ کردهام، شاید سوالتان کاملتر شود. اما به نظر من چندان هم گسترده نیست. من کار فیلمسازی را از بازی در نمایشهای دبیرستان شروع کردم. کارمان هم بد نبود؛ همیشه از همان شهرستان گمنام استهبان برگزیده میشدیم و در سطح کشور هم نمایشمان که با کارگردانی استاد عزیزم علی افشار به روی صحنه میرفت، مقام اول را نصیب خودش کرد. بعد از آن توانستم یک دوربین سوپر هشت بخرم و چند تا فیلم کوتاه بسازم. من حتی دستگاه مونتاژ (مویلا) و اسپلایسر هم نداشتم و با قیچی و چشمی مونتاژ میکردم و بعد با چسب معمولی به هم میچسباندم.
بعدها در دانشکدهی صداوسیما کارهای تجربی را ادامه دادم و برای پایاننامهام یک فیلم کوتاه 16 میلیمتری ساختم که اولین کارم بود که از تلویزیون پخش میشد. بعد از فارغالتحصیلی در شیراز، با ساخت مستند کارم را ادامه دادم که موفقیتهایی در جشنوارههای تلویزیون کسب میکرد. بعدش سریال داستانی «ترس و لرز» را ساختم. از آن زمان همواره کار مستند و داستانی را همزمان ادامه دادم. کارهای داستانیام پشتوانهای برای کارهای مستندم و کارهای مستندم پشتوانهای برای کارهای داستانیام بوده است. کار مستند خیلی سختتر از داستانی است و کارگردان معنای در تگنا قرار گرفتن را آنجا میتواند تجربه کند. در هر صورت همیشه یک اصل برایم وجود داشته و آن اصل این است که وقتی ایدهای دارم و دغدغهای به سراغم میآید، به این فکر میکنم که چه قالبی برای بیانش مناسبتر است. مهم برای من این است که احساس یا فکرم را بگویم؛ نه حتماً فیلم سینمایی یا سریال بسازم. این نوعی آرامش برای من میآورد.
ظاهراً ایدهی اصلی فیلمنامهی «ارمغان تاریکی» از یک ماجرای واقعی که برای یک روحانی اتفاق افتاده، گرفته شده است. اگر مایلید در این مورد کمی بیشتر توضیح دهید.
فقط همین را شنیدم که یک روحانی که همسرش سوخته بوده تا آخر عمر خودش را به نابینایی میزند تا او زجر نکشد. راستش این خیلی برایم تکان دهنده بود و فکر کردم برای تماشاچی هم همینقدر اثرگذار خواهد بود.
از همان ابتدا هم قرار بر این بود که محور اصلی کار، یک داستان عاشقانه باشد و جزئیات ماجراهای منافقین حول این تنهی اصلی شکل بگیرد؟
نه اصلاً موضوع منافقین مطرح نبود. قرار هم نبود کار برای دهه فجر و مناسبتی باشد. طرحی که من داده بودم ماجرای یک جانباز بود که عاشقانه همسرش را دوست داشت؛ اما در اثر انفجار آبگرمکن صورت همسرش میسوزد. بعد او برای اینکه همسرش زجر نکشد، سالها خود را به نابینایی میزند. اما این من را راضی نمیکرد. به نظرم اشکال داشت؛ بهتر بگویم کامل نبود. یک جانباز یا روحانی اگر این کار را بکند، چیز دور از ذهنی نیست. چون آنها ممکن است آدمهای کاملی باشند. اما تصمیم گرفتم بار دراماتیک کار را زیاد کنم. برای این کار باید تکامل این شخصیت را نشان میدادم. پس بهتر بود که از زاویهی مقابل او را ببینیم. یعنی شخصیت اصلی ما درگیر یک عشق ساختگی باشد. بعد شروع کردم به مطالعه که این عشق ساختگی در کجای تاریخ کشورم امکان وقوع پیدا میکرد. رسیدم به منافقین. پس داستان به این سمت پیش رفت که مجید یک ازدواج تشکیلاتی داشته باشد. این شد که مجبور شدم سازمان را با ابعادی که داستان احتیاج داشت، نشان دهم و این داستان ايجاد شد. بعد که نگارش تمام شد، مسئولین شبکه به این نتیجه رسیدند که این قصه برای دهه فجر مناسب است. من هم که از خدا خواسته! چون میدانید اگر قصهای مناسبت و ضرب الاجل پخش نداشته باشد، در اولویت ساخت قرار نمیگیرد.
درست است که تعدادی از گزینههای شما برای بازی در این سریال، به علت سیاسی بودن این کار از بازی در «ارمغان تاریکی» صرف نظر کردهاند؟ به نظر شما چرا این عده از بازی در سریالی با پس زمینهی تاریخ انقلاب سرباز میزنند؟
بله! متاسفانه تعدادی از دوستان حاضر به همکاری نشدند. اما من علتش را نمیدانم. خودم فکر میکنم به این خاطر بود که میترسیدند با یک کارگردان ناشی که ممکن است تاریخ انقلاب را بد بسازد، کار کنند؛ نه اینکه با انقلاب مشکلی داشته باشند. حق هم داشتند. هنوز کاری از من ندیده بودند.
فکر میکنید چرا تا قبل از «ارمغان تاریکی» اثر نمایشی درخوری در مورد تاریخ انقلاب و مسائل مربوط به گروهکها در دههی 60، به خصوص موضوعات مهمی مثل سازمان منافقین، که فینفسه دارای بار دراماتیک بالایی هم هستند، ساخته نشده بود؟ این کوتاهی و نادیده گرفتن این موضوعات از سوی جامعهی هنری از کجا میآید؟
من هم ادعا ندارم که اثر در خوری ساختهام. اما معتقدم ماجراهای سازمان بار دراماتیک خوبی دارد. شاید میترسند دچار ممیزی بشوند. شاید راست گفتن در شرایط همیشه سیاسی کشور کمی سخت باشد. البته حالا ترسشان ریخته و خواهید دید که به شکل افراطی سراغش میروند!
ظاهراً به تاریخ انقلاب علاقهی زیادی دارید. حتی در وبلاگتان خواندم که برای فیلمنامهی جدیدتان مشغول تحقیق روی شرایط اجتماعی سیاسی دوران پیش از انقلاب هستید. این علاقه از کجا نشأت میگیرد؟
کلاً به تاریخ علاقه دارم. تاریخ انقلاب که جای خودش. من فکر میکنم حافظهی تاریخی ما کمی ضعیف است و مطالعهی تاریخ واجب! زمانی که سریال ارمغان تاریکی پخش میشد، باز هم با موقعیتی دراماتیک مواجه شدم که جرقهی ساخت سریال دیگری شد بنام «پروانه». فعلاً دارم مینویسم. اگر خودم را راضی کند و سازمان را هم، انشا الله میسازیمش.
بازخورد این اثر در میان مردم و صاحبنظران چطور بود؟
این را شما باید بگویید. من فقط با بررسی مطبوعات و اینترنت توانستهام نظرات مخاطبین را تا حدودی بفهمم که به شکل باور نکردنی راضی بودند! میگویم باور نکردنی چون معتقد نیستم ارمغان تاریکی اثر فاخر یا خیلی ویژه ای است. در مورد صاحب نظران هم باید بگویم که آنها سکوت کردهاند و نظری ندادهاند که بفهمم.
در پستی در وبلاگتان نوشته بودید که مردم بیشتر از مدیران تلویزیون از این سریال راضی هستند. مگر مدیران تلویزیون با این سریال چطور برخورد کردند؟
خب نشانهی رضایت در پیشانیشان دیده میشود و در کلامشان؛ اما در عمل چیزی نشان ندادهاند. از عوامل سریال مانند بقیهی کارها تقدیر نشد و من تمام امسال را بیکار بودم. لابد این نشانهای است دیگر. هر جا میروم بهبه و چهچه میکنند؛ اما وقتی میگویم خب! حالا من به عنوان فیلمساز یک فیلمنامهای دارم به نام «هانیه» که هشت سال است نوشتهام و میخواهم بسازم، کسی آستین بالا نمیزند. در مورد فیلم سینماییام به نام «وقت بودن» هم که در جشنوارهی فجر سه تا جایزه گرفت و در جشن خانهی سینما جایزهی بهترین فیلمنامه را گرفت، یک خط تشکر هم از کار نشد هیچ... بگذریم.
از فضای فیلمنامهی «هانیه» و دلایل بایکوت هشت سالهی آن در سینما برایمان بگویید. جایی خواندم که گفته بودید این فیلمنامه با وجود آنکه از سوی مدیران سینمایی و فرهنگی، اثری ارزشی خوانده شده، اما هیچ کس از ساخت آن استقبال نمیکند.
تا حالا شش نفر از تهیه کننده های عزیز تلاش کردند که در فضای تلویزیون و سینما شرایط را برای تولید «هانیه» فراهم کنند، اما موفق نشدهاند. خب شاید آنها تهیهکنندههای قدر قدرتی نبودهاند و بضاعت مالیشان اجازه نمیداده. اما من فکر میکنم بیشتر به مدیریت فرهنگی کشور بر میگردد. مثلا یک نهاد فرهنگی که پول خوبی هم در اختیار دارد، ساخت فیلمنامههایی را که محتوای فیلم گل درشتتر و بارزتر باشد، دوست دارد. حال آنکه من فیلمنامهای نوشتهام که به انسان میپردازد. انسانی در موقعیت جنگ و برای تمام نسلها که برای تمام انسانها حرفهای تازهای دارد. کلاً حرف تازه خیلی خریدار ندارد. هنوز مسئولین سینمایی ما دنبال گونهای از پیام هستند که قالبش فیلم نیست؛ تابلو نوشته است. یکی از مسئولین سینمایی میگفت فیلمنامهات را خواندیم، ولی فعلا نمیتوانیم به ساختش کمک کنیم. من هم پیغام دادم «خداوند به شما هنرمندان تواناتری بدهد یا به ما مسئولین لایقتری!» خلاصه خیلی دلم پر است. من برای این فیلمنامه سه سال زحمت کشیدهام و اگر نگذارند آن را بسازم، خیلی حالم بد میشود. خصوصاً که این روزها شاهدم برای کسانی که نه از سینما شناخت عمیقی دارند و نه با موضوعاتی نظیر این قرابتی دارند، بودجههای میلیاردی هزینه میشود و نتیجهاش را هم میبینید.
همینجا از فرصت استفاده میکنم: دست تهیه کنندهای را میبوسم که این هانیه را که کم کم دختر ترشیدهای میشود، به خانهی بخت بفرستد.
بعد از ساخت اثر خوشساخت و قابل تقدیری مثل «ارمغان تاریکی» انتظار میرفت جلیل سامان بیش از گذشته فعال شود و با آثار جدیدی در سیما دیده شود؛ اما شما بعد از «ارمغان تاریکی» کار دیگری را روانهی آنتن نکردید. علت این کمکاری چیست؟ خودتان این کمکاری را انتخاب کردهاید یا مسئلهی دیگری وجود دارد؟
مسئلههای دیگری وجود دارد.
پس انتخاب خودتان نبوده است. خب بیشتر توضیح نمیدهید؟
نه! به نظرم همین قدر کافی است.
از بازخوردهای پخش سریالتان در شبکهی آیفیلم خبر دارید؟ ظاهراً در ایام دههی فجر این سریال پربینندهترین سریال شبکه آیفیلم بوده است. چرا این سریال با وجود آنکه به مسائلی در باب برههای از تاریخ معاصر ایران میپرداخت، در خارج از ایران هم به خوبی دیده شد؟
واقعاً نمیدانم این نظر سنجیها چقدر علمی است و بینندگان خارج از کشور چقدر در نظر سنجی دخیل شدهاند. اما خب شاید علتش این است که سریال موضوعش برههای از تاریخ معاصر ایران نیست. موضوع «ارمغان تاریکی» عشق است. یک موقعیت انسانی که در بستر تاریخ روایت شده است.
بعد از پخش این سریال، از طرف خود منافقین بازخوردی را دریافت نکردید؟
فقط یک ایمیل تهدید آمیز. البته دوست ندارم خیلی راجع به آن صحبت کنم.
سوال آخرم یک سوال شخصی است که اگر مایل بودید جواب بدهید. در پستهای وبلاگتان، هراز گاهی مطالب سیاسی یا ناظر به رویدادهای سیاسی مینویسید، اما در همان پستها یا در مصاحبههایتان اصرار دارید که اصلا سیاسی نیستید. حتی در مورد «ارمغان تاریکی» هم مدام گوشزد میکنید که این سریال عاشقانه است و نه سیاسی. میتوانم بپرسم چرا؟
خب این بر میگردد به تعریف ما از سیاست. سیاسی بودن به مفهوم عوامانهاش یعنی جزو گروه و دستهی سیاسی خاصی باشی و از گروهی حمایت کنی و علیه گروهی سیاسی فعالیت کنی. با این تعریف خب من سیاسی نیستم. چون هیچکدام از گروههای سیاسی را قبول ندارم. شخصاً آدم مستقلی هستم و به همهشان ایرادهایی دارم. حالا اگر من بدون اینکه عضو دستهی خاصی باشم، اشکالهايی به هر کدام بگیرم، یعنی که فعالیت سیاسی نکردهام. اینطور فعلم را اخلاقی میدانم. معمولاً سیاستمدارها سعی میکنند همهی سیاستهای جناح مقابل را فریبکارانه و ناکارآمد بدانند و نیک و بد آنها را لگدمال کنند. خب این کار پستی است و من به این مفهوم سیاسی نیستم. این سیاسی نبودن یکی از دلایلی است که موجب شده تا «هانیه» هنوز ساخته نشود و من کم کار شوم؛ چون حاضر نیستم زیر علم کسی سینه بزنم وگرنه تمام کارهای من مذهبی و انقلابی بوده! اما به بیان دیگر اگر در امور سیاسی نظر داشته باشم و نظرم را پیدا و پنهان بگویم، خب شاید حق با شما باشد که من هم از دور دستی در سیاست دارم. اصلاً در ارمغان تاریکی که موضوعش عشق بود، به بعضی امور سیاسی هم اشاره کردم. حالا یک عدهای فهمیدند یک عدهای هم نه!