به گزارش بولتن نیوز، سعید مستغاثی، منتقد سینما: بازی مرکب در مجموع نقدهای مثبتی دریافت کرد. در هفته اول انتشار به یکی از پربینندهترین مجموعههای نتفلیکس در ۹۰کشور تبدیل شد و ۲۸روز پس از انتشار با بیش از ۱۱۱میلیون بیننده، رکورد بریجرتون را شکست و به پربینندهترین مجموعه این شبکه تبدیل شد. به گفته هوانگ، او فیلمنامه این مجموعه را در سال۲۰۰۸ نوشت، هنگامی که در وضعیت نابسامان اقتصادی و در مانهوابانگ بهسر میبرد و کتابهایی همچون نبرد سلطنتی، بازی دروغین و آخرالزمان قمار: کایجی را مطالعه میکرد؛ هرچند او این خط داستانی را «بسیار غیرقابل درک و عجیب» برای آن زمان یافت. هوانگ گفت: «من تمایل داشتم داستانی بنویسم که کنایه و حکایتی از جامعه سرمایهداری مدرن باشد، چیزی که رقابت بسیار شدیدی را به تصویر کشد، تا حدی شبیه به رقابت شدید زندگی. اما میخواستم شخصیتهایی را نمایش دهم که در زندگی واقعی با آنها سروکار داریم.»
واکنشها به «بازی مرکب»
این مجموعه با نقدهای عموما مثبتی همراه بود. وبگاه راتنتومیتوز از مجموع ۵۰نقد، امتیاز ۹۲درصد و میانگین ۸٫۲ از ۱۰ را به این مجموعه داد. در متاکریتیک، این مجموعه امتیاز میانگین ۶۹ از ۱۰۰ را براساس ۱۱نقد دریافت کرد که نشانگر «نقدهای درمجموع مطلوب» است.
این مجموعه بهخاطر شباهتهایی که با فیلم ژاپنی هر طور خدایان بخواهند داشت، موردانتقاد قرار گرفت. این فیلم اقتباسی از مانگایی با همین نام است که در سال۲۰۱۴ منتشر شد و داستان آن حول محور نسخههای خطرناکی از بازیهای کودکانه مانند نسخه ژاپنی «نور قرمز، نور سبز» میچرخد. هوانگ دونگ-هیوک در پاسخ به ادعاهای مبنی بر سرقت ادبی گفت، کار روی فیلمنامه را از سال۲۰۰۸ آغاز کرده و شباهتهای بین دو فیلم که در هنگام فیلمبرداری از آنها مطلع شده، تصادفی است. او اذعان داشت، از کمیکها و انیمیشنهای ژاپنی همچون نبرد سلطنتی و بازی دروغین الهام گرفته است.
این مجموعه به نخستین درام کرهای تبدیل شد که در سطح جهانی، در صدر جداول ۱۰مجموعه تلویزیونی پربیننده هفتگی نتفلیکس قرار گرفت و در ۹۰کشور، ازجمله ایالاتمتحده و بریتانیا شماره یک شد. هوانگ معتقد است محبوبیت این مجموعه به این خاطر است که در آن «بزرگسالان مستاصل، به شکلی کنایهآمیز جان خود را برای پیروزی در بازیهای کودکانه در معرض خطر قرار میدهند» و همینطور آشنا بودن و سادگی بازیها موجب میشود که تمرکز اصلی روی شخصیتپردازی باشد. همچنین گوناگونی طبقه اجتماعی شخصیتهایی که در بازی مرکب شرکت میکنند، بهخاطر همذاتپنداری بینندگان با یک یا چندین شخصیت، موجب جذب بیشتر مخاطب میشود.
حواشی فراسینمایی سریال
طبق آمار ارائهشده از Sole Supplier، فروش پیراهنهای سبز در کره افزایش پیدا کرده است. یک فروشنده خیابانی سئول که دالگونا، یک بیسکویت لانهزنبوری که در سریال نشان داده شد درست میکند به رویترز گفت که طرفداران از ساعت۱۱ صبح در خارج از آشپزخانه خیابانی او صف میگیرند. هویون جونگ در نقش کانگ سه-بیوک بازیکن شماره۰۶۷ بهعنوان نماینده لوئی ویتون انتخاب شده و تعداد فالوورهای اینستاگرام او از ۴۰۰هزار به ۱۷میلیون نفر رسید.
آمازون بیش از دوهزار نتیجه برای عبارت «بازی مرکب» فهرست کرده است. در گوگلترندز، پلتفرم داخلی موتور جستوجو که علاقه کاربران را ردیابی میکند، بهعنوان یک عبارت جستوجوی «breakout» رتبهبندی میشود. مینیونگ کیم، نایبرییس محتوا برای نتفلیکس، با تکیه بر موفقیت فیلم انگلو گروههای موسیقی کی-پاپ بیتیاس و بلکپینک، گفت: «مخاطبان در سراسر جهان عاشق داستانها، هنرمندان و فرهنگ کرهای میشوند». امسال، این پلتفرم قصد دارد ۵۰۰میلیون دلار برای محتوای کرهای هزینه کند. این محبوبیت همچنین باعث شده که پلیس انگلیس به نوجوانان هشدار دهد که از بازی الگوبرداری نکنند. گفته میشود دعوتها برای شرکت در شبیهسازی بازی مرکب بهصورت آنلاین در حال پخش است.
پلیس متروپولیتن در بیانیهای گفت: «ما از یک پست در رسانههای اجتماعی آگاه هستیم و درحال کار برای یافتن جزئیات بیشتر بهمنظور اطمینان از برنامه پلیس هستیم.»
داستان و شخصیتهای نیمهکاره
سعید مستغاثی از منتقدان شناختهشده سینمای ایران است. او ازجمله منتقدانی است که نسبتبه این مجموعه کرهای نگاه مثبتی ندارد. برای بررسی دقیقتر سریال پرسروصدای «بازی مرکب» با او گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
به نظر شما، چرا اینقدر این سریال سروصدا کرد؟ آیا بهدلیل موجسازی رسانههاست یا بهلحاظ کیفیت و جایگاه خود سریال؟
این یک اتفاق روتین است. من بارها گفتهام که پروپاگاندای رسانههای غرب است که یک فیلم را بالا میبرد یا پایین میآورد، نه خود فیلم و ارزش آن. ما فیلمهای بسیاری برجستهای در تاریخ سینما یا فیلمهای جدیدی داریم که اصلا مطرح نشدهاند اما بسیاری از فیلمهای پیشپاافتاده با پروپاگاندای رسانهای در رویدادهایی مانند اسکار مطرح شده و مورد توجه قرار گرفتهاند. این سریال نیز از همین دست است. به نظر من، سریال بازی مرکب پر است از نقص و حفرههای فیلمنامهای. شخصیتها نیمهکارهاند و داستانها و روایتها نصفه و نیمه رها شدهاند. این سریال قصه درست و منسجمی ندارد.
فیلم «انگل» که سال گذشته موفق به گرفتن جایزه اسکار شد هم یک فیلم کرهای است اما بهلحاظ تکنیکی بسیار جلوتر از این سریال است!
همینطور است. «انگل» فیلمی درستوحسابی است اما سریال بازی مرکب بهدلیل خاصی تبلیغ و مطرح شد. «انگل» ساختار درستی دارد، شروع و پایان منسجمی داشته و شخصیتها درست پرداخت شدهاند اما این سریال همه چیزش ناقص است. مجموعه معروف دیگری وجود دارد به نام The hunger games (بازیهای گرسنگی) که به همین ماجراها میپردازد. این مجموعه چند فیلم دنبالهدار است که از روی رمانی به همین نام نوشته سوزان کالینز اقتباس شده است. در کل ماجرای جنگ گلادیاتورها بسیار روایت شده است. فیلم دیگری به نام «محکوم» نیز در سال2007 به این ماجرا پرداخته بود؛ سریال «دکتر هو» هم همینطور. موارد زیادی از این دست وجود دارد.
این تم که آدمها در فضایی قرار بگیرند و مجبور شوند پوسته پرزرقوبرق انسانی را کنار گذاشته و همچون جنگل زندگی کنند، تم جذابی است و گویی هرچند وقت یکبار فیلمسازان بهسمت آن رفته و تلاش رسانهها هم این است که این فیلمها بیشتر دیده شوند. چرا؟
بحث گلادیاتورها از زمان روم باستان مطرح است. در «بازیهای گرسنگی» هم گروهی از 12منطقه و از هر منطقه دو نفر جمع میشوند و باید بازیهایی را به قصد کشت یکدیگر انجام دهند و درنهایت یک نفر باقی میماند و جایزه میگیرد. در فیلم «محکوم» هم همین مساله تکرار میشود. در فیلم «انگل» هم همینطور. تمی که هفت، هشت سال است سینمای هالیوود به آن میپردازد این است که ما بد هستیم اما کسانی که مقابل ما هستند بدترند. در سال گذشته، هم تم اکثر فیلمهای اسکار ازجمله «انگل» همین بود. در فیلم «انگل» بهنوعی شورش طبقه فرودست علیه طبقه فرادست نشان داده میشود. این تم سال قبلترش در فیلم «جوکر» نیز تکرار شده بود. نانسی پلوسی چند سال پیش در قضیه افغانستان گفته بود ما دیگر نمیتوانیم بهصورت آمریکا بهعنوان مدعی دموکراسی و حقوق بشر بنگریم. آنها هیچوقت نمیگویند که ما خیلی خوب هستیم، میگویند ما بد هستیم و ظلم کردیم.
اما طرف مقابل بدتر است!
دقیقا. طرف مقابل خبیثتر و بدتر است. در «بازیهای گرسنگی» و «جوکر» هم همینطور است. در سریال «بازی مرکب» این بازی لطفی است که در حق آدمهایی میشود که در گنداب بدهی فرورفتهاند و حالا دارند یکدیگر را از بین میبرند. اگرچه در نظر مخاطب خیلی خشن است ولی بعد میبینیم آنها خشونت، درندگی و گرگصفتی بسیار بیشتری دارند.
در آخر قصه هم میبینیم کسی که خالق بازی بوده همان پیرمرد جذاب است.
این هم یک ترفند پیشپاافتاده است. مخاطب از اواسط سریال میتواند تشخیص دهد پیرمرد نقشی در این بازی دارد.
و مرگش هم از چشم دوربین و مخاطب پنهان میماند!
این موضوع هم زیاد تکرار شده است. جذابترین این مدل را میتوان در رمان آگاتا کریستی به نام
«ده سرخپوست کوچک» دانست که بارها از روی آن فیلم ساخته شده است. گروهی بهجایی دعوت میشوند که همه گناهکارند، بعد یکییکی براساس شعر 10 بومی کوچک که الفبا را به بچهها یاد میدهد کشته میشوند. تا آخر مخاطب متوجه نمیشود چه کسی بوده و فکر میکند کسی از بیرون این فضا قاتل است. درصورتیکه بعد میفهمد یکی از همان کشتهشدههاست که دارد این کار را میکند. منظور از این توضیحات این است که با مثال بگویم این تم که برگبرنده سریال «بازی مرکب» است بارها و بارها تکرار شده است.
به نظر میرسد این بهنوعی دزدی اطلاعات از مخاطب است. کارگردان برای جذاب کردن سریال به مخاطب دروغ میگوید. اینطور نیست؟
در این سریال یک بیسوادی و ندانمکاری دیده میشود که البته برای آنها مسالهای نیست و در سینمای غرب بارها تکرار شده است. همانطور که میبینید فیلمهایی که در اسکار بیشترین جوایز را گرفتهاند گاهی ضعیفترین کار آن فیلمسازاند. خود آنها در مانیفست اسکار گفتهاند که مساله هنر و سینما نیست، بلکه ایدئولوژی و فرهنگ آمریکایی است.
مدتهاست که غربیها به سریالهای شرقی رو آوردهاند. چرا سعی دارند این ایدئولوژی را سریالهای کرهای نشان دهند؟
سالهاست هالیوود برای اینکه از تفکر آدمها و کشورهای دیگر استفاده کند این کار را میکند. دلیل دیگر، مساله Globalization یا همان جهانیشدن در عرصه سیاست و فرهنگ است زیرا بدین طریق میتوانند کشورهای مختلف را زیر چتر خود جمع کنند. آنها افرادی مانند ژان رنوار یا برگمان را هم به هالیوود بردند. این روزها میبینید که مثلا ایناریتو که یک مکزیکی است جایزه میگیرد، زیرا موضوع حالت جهانوطنی پیدا کرده است.
و شاید این روش کارکرد بیشتری هم داشته باشد!
مهم این است که ایدئولوژی و تفکر آمریکایی را بروز دهد.
اگر بخواهیم به بزرگترین نقاط ضعف فنی و تکنیکی «بازی مرکب» اشاره کنیم شما چه مسائلی را مطرح میکنید؟
فیلم پر از شخصیتهای اضافی و نیمهکاره است. بهعنوانمثال شخصیت پلیس نفوذی را میتوان حذف کرد بیآنکه اتفاقی برای سریال بیفتد. آدمهای این سریال در حد تیپ هستند که بارها و بارها در دیگر فیلمها استفاده شدهاند. داستان در این سریال نیمهکاره رها شده است.
به نظر شما فلسفه کار پیرمرد از راه انداختن این بازی چه بود؟
پیرمرد بانکدار بود و خسته شده بود، پس تصمیم گرفته بود چند نفر را به جان هم بیندازد؛ دقیقا اتفاقی که در فیلم «بازیهای گرسنگی» هم رخ میداد. ماجراهایی در این میان بسیار کلیشه و نیمهکاره است. انگیزه پیرمرد از این کار نیز همینطور. اما کاراکتر اصلی بهیکباره متحول و سوپرمن میشود. با این اتفاق سفارشی بودن کار مشخص میشود، زیرا سفارش شده که این کار انجام شود و او یکتنه به جنگ یک سازمان برود. حتی خود سوپرمن هم این کار را نمیکرد. متاسفانه بسیاری از فیلمسازهای غربی گیر این سفارشها میافتند. بهعنوانمثال، دیوید لینچ که فیلمهای پیچیدهای مانند «بزرگراه گمشده» را ساخته است؛ فیلمی سفارشی و بسیار بد هم ساخته است یا کریستوفر نولانی که فیلم «تلقین» را ساخته مجبور میشود «بتمن» بسازد. به این شکل آنها فیلمسازها را میکشند و استعدادشان را حرام میکنند. عدهای فکر میکنند در سینمای ایران فیلمها سفارشی ساخته میشود در صورتی این موضوع در فیلمهای غربی بیشتر است و این فیلمها سفارش مستقیم کمپانیهای سازنده هستند.
بهزودی فصل دوم این سریال نیز پخش خواهد شد. نظر شما درباره ادامه این سریال چیست؟
این سریال احتمالا در فصل دوم تمام نمیشود و قضیه کش پیدا خواهد کرد.
به این دلیل که مخاطب و بازاری پیدا کرده است؟
مساله فقط بازار نیست، چون بسیاری از محصولات جانبی این دست تولیدات مانند انیمیشن و ... گاهی فروش خوبی هم ندارند. تم آشنا این است که باید این محصولات در خدمت سیستم غرب و ایدئولوژیهای آنها قرار گیرد. آنها یکدفعه میلیاردها دلار را دور نمیریزند. «ماتریکس» هنوز بعد از 20سال دارد تولید میشود. آنها خلاقیتها را به این شکل دور میریزند. گاهی سازندهها دیگر دست از ساختن اثر موردنظر برمیدارند اما آنها آنقدر سوژه را دستمالی میکنند که از بین میرود. بااینحال رسانهها و شبکهها مخاطب را پیدا میکنند و انواع محصولات را تولید میکنند، محصولاتی مانند پیراهن، لیوان و ... . با سریال
«بازی مرکب» نیز مانورهای زیادی دادهاند، مثلا در اندونزی آن را وارد سابقه استخدامی کردهاند.
گاهی موجسازیهای احمقانه و بیدلیلی در سینما شکل میگیرد. به نظر شما دلیل این موجسازی سخیف چیست؟
رسانهها و شبکههای اجتماعی امروز عامل کودنسازی آدمها هستند. برخی آدمها در این روزها دیگر مغز ندارند و همچون ربات میمانند. سازندگان، فیلم و سریال برایشان مهم نیست، بلکه مهم این است که هدفشان را پیش ببرند؛ یعنی تعدادی ربات در دست داشته باشند که هر وقت میخواهند به آنها خوراک دهند. بدین شکل همه را مشغول میکنند هم مخالفان را و هم موافقان را.
منبع: روزنامه صبح نو
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com