گروه فرهنگی- کامبیز حضرتی نوشت: برای تماشاگران آثار سینمایی محمدحسین مهدویان - کارگرانی که معمولا با آثار تاریخی معاصر و دفاع مقدس و با حال و هوای فیلمهای نگاتیو شناخته میشود - «زخمکاری» یک اثر متفاوت است. این فیلم فضایی شهری و درامی اجتماعی را دنبال میکند که روابط یک خانواده مافیایی را به تصویر میکشد و در آن آدمکشی و قانونشکنی دست بالا را دارد.
به گزارش بولتن نیوز، اگر چه مهدویان نشان داده است که دلبستگی به یک سوژه و دغدغه یک دوران تنها دلمشغولی او نیست و ژانرهای مختلف مانند کمدی، جنگ و درام برای او بخشی از ساختار کلی سینما محسوب میشود، با این حال اما ساخت «زخمکاری» در کارنامه این فیلمساز خودنمایی میکند و اساسا ساخت یک سریال و پرداختن به یک خانواده مافیایی از جانب او تصمیم پیشبینیپذیری نبود.
تاکنون سه قسمت نخست این سریال منتشر شده است. در پرداختن به قسمتهای اولیه آن میتوان به گرهافکنی، موسیقی، کارگردانی، بازیها و... مواردی از این دست اشاره کرد، اما باید نقد پیرنگ داستان و ادامه روند بازیها را به ادامه روند آن منوط کرد تا فضا و سمت و سوی فیلم شکل کاملتری به خود بگیرد.
«زخمکاری» برای پیش بردن داستان خود کندی به خرج نمیدهد و ما را مستقیم به دل وقایع داستانی میبرد، اکثر کاراکترها را بدون فوت وقت معرفی میکند، دیالوگهای آن طبیعی است و موسیقی نسبتا خوبی دارد. این ویژگیها باعث شده است تا در «زخمکاری» با اثر خوش ساخت با ریتم مناسب مواجه شویم که البته در جاهایی ریتم فیلم و فضای موسیقی ناهمخوان است.
سریال بر مبنای رمان «بیست زخمکاری» محمودحسینیزاد ساخته شده که در واقع مبتنی بر نمایشنامه «مکبث» شکسپیر است. این اقتباس در اقتباس باعث شده تا روح داستانی از شکسپیر به رمان حسینیزاد و از آن به سریال «زخمکاری» منتقل شود و این نقل و انتقال و متناسب شدن با حال و هوای جامعه ایران، اثر را به کاری قابل توجه از نظر شیوه داستانگویی و اقتباس تبدیل کند. رخدادی که بهتر است به جای اقتباس از آن با عنوان انتقال روح داستان یا ترجمه نشانههای داستانی از یک اثر به اثر دیگر از آن یاد کنیم.
«زخمکاری» یکی از نمونههای موفق اقتباس در حوزه آثار بصری ایرانی محسوب میشود. چرا که بر اثری تکیه زده که روح اثر دیگری را در خود دارد. این نگاه و ترجمه نشانههای داستانی از نمایشنامه شکسپیر به رمان و سپس به سریال باعث شده است تا اقتباس از معادلسازی یک به یک برای اثر مورد اقتباس خود خارج شود و روح داستان را در یک بدن تازه به جنبش در بیاورد.
یکی از مشکلات جدی در زمینه اقتباس این است که در سینما معادلسازی بصری برای اثر ادبی کار شاخصی نیست بلکه اقتباس درست باید به انتقال روح یک اثر در یک اثر دیگر منجر شود. بنابراین معمولا آثاری که صرفا داستانی را به تصویر میکشند شکست میخورند، چرا که اقتباس فن برداشت بخشی از یک اثر و روح تازه به آن دمیدن در اثر دیگر است.
به همین دلیل است که «ناخدا خورشید» ناصر تقوایی همچنان یک نمونه شاخص در انتقال روح داستان همینگوی در داستانی در جنوب ایران است. «زخمکاری» نیز به سبب ویژگی اقتباس در اقتباس خود باعث شده که روح از یک اثر به اثر دیگر دمیده شود و برخی نشانههای اثر شکسپیر به اثر بعدی منتقل شود تا با یک اقتباس موفق - لااقل تا سه قسمت کنونی - روبرو شویم.
به همین دلیل است که روح «مکبث» با یک خانواده مافیایی از نوع ایرانی - که الزاما شبیه مافیاهای امریکایی یا ایتالیایی نیست - گره میخورد تا تزلزل ارزشهای اخلاقی کاراکترهای اصلی فیلم را نشان دهد که ریشه در بیهویتی آنها در شهر و بیگانگی با نظامهای پولی سرمایهدارانه دارد. جاکن شدن افراد بویژه با تأکید بر ریشه روستایی مالکی (با بازی جواد عزتی) نشانگر همین بیهویتی در شهر است که او را مستعد آدمکشی و قانونشکنی در عین ضعف شخصیتی میکند. موضوعی که در قسمت اول سریال مدام در صورت جواد عزتی خودنمایی میکرد و او همزمان با انعکاس دادن بغض یک آدم بازنده، جاهطلبی انتقام گرفتن را نشان میداد.
جهان پلشت و رو به تباهی آدمهای «زخمکاری» به دلیل هویت پیدا نکردن آنها در جامعه شهری است که به آنها اجازه تحقیر کردن و جنایت میدهد. ضمن آنکه انگیزههای فردی مانند مقامپرستی، کینهتوزی، حسادت و... انگیزههای فردی قابل توجیهی به کاراکترها میبخشد.
«زخمکاری» اثری است که اساس آن با تقابل شکل گرفته. تقابل شهری/ روستایی، پولدار/ فقیر، مرد/ زن و بازنده/ برنده. حتی این تضاد در نام افراد به چشم میخورد. مثلا آقای ریزآبادی (سیاوش طهمورث) یک دانه درشت اقتصادی است و مالکی (جواد عزتی) فاقد دارایی است و همه چیز او عاریتی است.
بر این اساس جهان «زخمکاری» ترکیبی از زخم، انزوا و تزلزل است. زخم حسادت یا انتقام و تزلزل شخصیتی یا اجتماعی.
کاراکتر داستان (مالکی) علاوه بر انزواجویی (از همسر و عموزادهها) زخم عمیقتری دارد. او متزلزل است: از یک طرف در برابر میل بیمحابای همسرش (سمیرا، معادل لیدی مکبث با بازی رعنا آزادیور) و از طرف دیگر تزلزل طبقاتی و اجتماعی دارد. به دلیل همین است که مالکی زخمخورده و ضعیف بیشر به دیگران زخم میزند و هر چقدر که او که بیشتر میترسد بیشتر دیگران را میترساند.
این سریال که با پشتوانه غنی ادبیات ساخته شده، کارگردانی خوبی دارد و انتخاب اغلب بازیگرهای آن درست و متناسب است. در این جهان لازم نیست نگران آن باشیم که داستان از طریق «مکبث» یا «بیست زخمکاری» قابل پیشبینی است چون فیلم جهان خودش را میسازد و اجرای آن را باید به عنوان یک سریال در کلیت آن بررسی کرد
برای تماشاگران آثار سینمایی محمدحسین مهدویان - کارگرانی که معمولا با آثار تاریخی معاصر و دفاع مقدس و با حال و هوای فیلمهای نگاتیو شناخته میشود - «زخمکاری» یک اثر متفاوت است. این فیلم فضایی شهری و درامی اجتماعی را دنبال میکند که روابط یک خانواده مافیایی را به تصویر میکشد و در آن آدمکشی و قانونشکنی دست بالا را دارد.
اگر چه مهدویان نشان داده است که دلبستگی به یک سوژه و دغدغه یک دوران تنها دلمشغولی او نیست و ژانرهای مختلف مانند کمدی، جنگ و درام برای او بخشی از ساختار کلی سینما محسوب میشود، با این حال اما ساخت «زخمکاری» در کارنامه این فیلمساز خودنمایی میکند و اساسا ساخت یک سریال و پرداختن به یک خانواده مافیایی از جانب او تصمیم پیشبینیپذیری نبود.
تاکنون سه قسمت نخست این سریال منتشر شده است. در پرداختن به قسمتهای اولیه آن میتوان به گرهافکنی، موسیقی، کارگردانی، بازیها و... مواردی از این دست اشاره کرد، اما باید نقد پیرنگ داستان و ادامه روند بازیها را به ادامه روند آن منوط کرد تا فضا و سمت و سوی فیلم شکل کاملتری به خود بگیرد.
«زخمکاری» برای پیش بردن داستان خود کندی به خرج نمیدهد و ما را مستقیم به دل وقایع داستانی میبرد، اکثر کاراکترها را بدون فوت وقت معرفی میکند، دیالوگهای آن طبیعی است و موسیقی نسبتا خوبی دارد. این ویژگیها باعث شده است تا در «زخمکاری» با اثر خوش ساخت با ریتم مناسب مواجه شویم که البته در جاهایی ریتم فیلم و فضای موسیقی ناهمخوان است.
سریال بر مبنای رمان «بیست زخمکاری» محمودحسینیزاد ساخته شده که در واقع مبتنی بر نمایشنامه «مکبث» شکسپیر است. این اقتباس در اقتباس باعث شده تا روح داستانی از شکسپیر به رمان حسینیزاد و از آن به سریال «زخمکاری» منتقل شود و این نقل و انتقال و متناسب شدن با حال و هوای جامعه ایران، اثر را به کاری قابل توجه از نظر شیوه داستانگویی و اقتباس تبدیل کند. رخدادی که بهتر است به جای اقتباس از آن با عنوان انتقال روح داستان یا ترجمه نشانههای داستانی از یک اثر به اثر دیگر از آن یاد کنیم.
«زخمکاری» یکی از نمونههای موفق اقتباس در حوزه آثار بصری ایرانی محسوب میشود. چرا که بر اثری تکیه زده که روح اثر دیگری را در خود دارد. این نگاه و ترجمه نشانههای داستانی از نمایشنامه شکسپیر به رمان و سپس به سریال باعث شده است تا اقتباس از معادلسازی یک به یک برای اثر مورد اقتباس خود خارج شود و روح داستان را در یک بدن تازه به جنبش در بیاورد.
یکی از مشکلات جدی در زمینه اقتباس این است که در سینما معادلسازی بصری برای اثر ادبی کار شاخصی نیست بلکه اقتباس درست باید به انتقال روح یک اثر در یک اثر دیگر منجر شود. بنابراین معمولا آثاری که صرفا داستانی را به تصویر میکشند شکست میخورند، چرا که اقتباس فن برداشت بخشی از یک اثر و روح تازه به آن دمیدن در اثر دیگر است.
به همین دلیل است که «ناخدا خورشید» ناصر تقوایی همچنان یک نمونه شاخص در انتقال روح داستان همینگوی در داستانی در جنوب ایران است. «زخمکاری» نیز به سبب ویژگی اقتباس در اقتباس خود باعث شده که روح از یک اثر به اثر دیگر دمیده شود و برخی نشانههای اثر شکسپیر به اثر بعدی منتقل شود تا با یک اقتباس موفق - لااقل تا سه قسمت کنونی - روبرو شویم.
به همین دلیل است که روح «مکبث» با یک خانواده مافیایی از نوع ایرانی - که الزاما شبیه مافیاهای امریکایی یا ایتالیایی نیست - گره میخورد تا تزلزل ارزشهای اخلاقی کاراکترهای اصلی فیلم را نشان دهد که ریشه در بیهویتی آنها در شهر و بیگانگی با نظامهای پولی سرمایهدارانه دارد. جاکن شدن افراد بویژه با تأکید بر ریشه روستایی مالکی (با بازی جواد عزتی) نشانگر همین بیهویتی در شهر است که او را مستعد آدمکشی و قانونشکنی در عین ضعف شخصیتی میکند. موضوعی که در قسمت اول سریال مدام در صورت جواد عزتی خودنمایی میکرد و او همزمان با انعکاس دادن بغض یک آدم بازنده، جاهطلبی انتقام گرفتن را نشان میداد.
جهان پلشت و رو به تباهی آدمهای «زخمکاری» به دلیل هویت پیدا نکردن آنها در جامعه شهری است که به آنها اجازه تحقیر کردن و جنایت میدهد. ضمن آنکه انگیزههای فردی مانند مقامپرستی، کینهتوزی، حسادت و... انگیزههای فردی قابل توجیهی به کاراکترها میبخشد.
«زخمکاری» اثری است که اساس آن با تقابل شکل گرفته. تقابل شهری/ روستایی، پولدار/ فقیر، مرد/ زن و بازنده/ برنده. حتی این تضاد در نام افراد به چشم میخورد. مثلا آقای ریزآبادی (سیاوش طهمورث) یک دانه درشت اقتصادی است و مالکی (جواد عزتی) فاقد دارایی است و همه چیز او عاریتی است.
بر این اساس جهان «زخمکاری» ترکیبی از زخم، انزوا و تزلزل است. زخم حسادت یا انتقام و تزلزل شخصیتی یا اجتماعی.
کاراکتر داستان (مالکی) علاوه بر انزواجویی (از همسر و عموزادهها) زخم عمیقتری دارد. او متزلزل است: از یک طرف در برابر میل بیمحابای همسرش (سمیرا، معادل لیدی مکبث با بازی رعنا آزادیور) و از طرف دیگر تزلزل طبقاتی و اجتماعی دارد. به دلیل همین است که مالکی زخمخورده و ضعیف بیشر به دیگران زخم میزند و هر چقدر که او که بیشتر میترسد بیشتر دیگران را میترساند.
این سریال که با پشتوانه غنی ادبیات ساخته شده، کارگردانی خوبی دارد و انتخاب اغلب بازیگرهای آن درست و متناسب است. در این جهان لازم نیست نگران آن باشیم که داستان از طریق «مکبث» یا «بیست زخمکاری» قابل پیشبینی است چون فیلم جهان خودش را میسازد و اجرای آن را باید به عنوان یک سریال در کلیت آن بررسی کرد
%MCEPASTEBIN%
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com