گروه دین و اندیشه - حجه الاسلام والمسلمين عليرضا توحيدلو در یادداشتی نوشت:جعفر بن محمد معروف به امام جعفر صادق علیهالسلام (۸۳-۱۴۸ق) ششمین امام شیعیان اثنی عشری بعد از پدربزرگوارشان امام باقر علیه السلام است.
به گزارش بولتن نیوز، ایشان به مدت ۳۴ سال (۱۱۴ تا ۱۴۸ق) امامت شیعیان را بر عهده داشت که با خلافت پنج خلیفه آخر اموی یعنی از هشام بن عبدالملک به بعد و دو خلیفه نخست عباسی سفاح و منصور دوانیقی همزمان بودند.
امام جعفرصادق علیه السلام به جهت ضعف حکومت اموی، فعالیت علمی بسیار بیشتری نسبت به دیگر امامان شیعه داشتند.
شمار شاگردان و راویان ایشان را ۴۰۰۰ نفر دانستهاند.
بیشتر روایات اهل بیت علیهم السلام، از امام جعفر صادق علیهالسلام است و از اینرو مذهب شیعه امامی را مذهب جعفری نیز میخوانند.
امام جعفرصادق علیه السلام در میان پیشوایان فقهی اهل سنت نیز جایگاه بالایی دارند.
ابوحنیفه و مالک بن انس از ایشان روایت کردهاند. ابوحنیفه آن بزرگوار را عالمترین فرد در میان مسلمانان دانسته است.
امام جعفرصادق علیه السلام با وجود ضعف حکومت اموی و درخواست شیعیان، برضد حکومت قیام نکرد. ایشان درخواستهای ابومسلم خراسانی و ابوسلمه را برای برعهدهگرفتن خلافت رد کرد.
امام جعفرصادق علیهالسلام در قیام عمویش زید بن علی شرکت نکرد و شیعیان را نیز از قیام پرهیز میداد؛ با این همه روابط حسنهای با حاکمان زمان خود نداشت.
ایشان به جهت فشارهای سیاسی حکومتهای اموی و عباسی از روش تقیه استفاده می نمود و به یارانش نیز چنین توصیه می فرمودند.
امام جعفرصادق علیه السلام بهمنظور ارتباط بیشتر با شیعیان، پاسخ به سؤالات شرعی آنها، دریافت وجوه شرعی و رسیدگی به مشکلات شیعیان، سازمان وکالت را تشکیل دادند.
فعالیت این سازمان در زمان امامان بعد گسترش پیدا کرد و در غیبت صغرا به اوج رسید. در زمان ایشان فعالیت غالیان گسترش یافت.
وی با اندیشه غُلُوّ به شدت برخورد و غالیان را کافر و مشرک معرفی نمودند.
در برخی منابع آمده است امام جعفرصادق علیه السلام به علت احضار حکومت، به عراق سفر کردند و به کربلا، نجف و کوفه رفته اند.
وی قبر مطهر مولای متقیان امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را که تا پیش از آن پنهان بود، به یارانش نشان دادند. امام جعفرصادق علیه السلام به دستور منصور دوانیقی و بر اثر مسمومیت شهید شدند.
امام ششم شیعیان؛ جعفر بن محمد
کنیه؛ ابوعبدالله؛ متولد ۱۷ ربیعالاول، ۸۳ق.
زادگاه آن حضرت؛ مدینه
مدت امامت ۳۴ سال (۱۱۴ تا ۱۴۸ق)
شهادت ۲۵ شوال، ۱۴۸ق.
مدفن مدینه - بقیع
محل زندگی مدینه
لقب(ها) صادق، صابر، طاهر، فاضل
پدربزرگوارشان امام باقر علیه السلام
مادر گرانقدرتان فروة
همسران حمیده، فاطمه
فرزندان اسماعیل، عبدالله، ام فروة، موسی(ع)، اسحاق، محمد، عباس، علی، اسماء و فاطمه
طول عمرمبارکشان ۶۵ سال
امام جعفرصادق علیهالسلام و هارون مکّى
مامون رقّى، یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام حکایت نمود که: در منزل آن حضرت بودم، که شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست، با حالت اعتراض به حضرت صادق علیهالسلام اظهار داشت:
یاابن رسول اللّه ! شما بیش از حدّ عطوفت و مهربانى دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه چیز مانع شده است که قیام نمى کنید و حقّ خود را از غاصبین و ظالمین باز پس نمى گیرید، با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکارى در رکاب شما هستند؟!
امام صادق علیه السلام فرمود: آرام باش، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به یکى از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن. همین که آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه کشید، امام علیه السلام به آن شخص خراسانى خطاب نمود: برخیز و برو داخل تنور آتش بنشین. سهل خراسانى گفت : اى سرور و مولایم ! مرا در آتش، عذاب مگردان، و مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار بده، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد. در همین لحظات شخص دیگرى به نام هارون مکّى در حالى که کفش هاى خود را به دست گرفته بود. وارد شد وسلام کرد.
حضرت امام صادق سلام اللّه علیه ، پس از جواب سلام ، به او فرمود: اى هارون ! کفش هایت را زمین بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشین.
هارون مکّى کفش هاى خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى، داخل تنور رفت و در میان شعله هاى آتش نشست.
آن گاه امام علیه السلام با سهل خراسانى مشغول مذاکره و صحبت شد و پیرامون وضعیّت فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى و دیگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن که مدّت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است. پس از گذشت ساعتى، حضرت فرمود:
اى سهل ! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است.
همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکّى چهار زانو روى آتش ها نشسته است، پس از آن امام علیه السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور بیرون آمد.
بعد از آن، حضرت خطاب به سهل خراسانى کرد و اظهار داشت: در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این شخص - هارون که مطیع ما مى باشد - پیدا مى شود؟ سهل پاسخ داد: هیچ، نه به خدا سوگند! حتّى یک نفر هم این چنین وجود ندارد.
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: اى سهل ! ما خود مى دانیم که در چه زمانى قیام نمائیم؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، که حداقل پنج نفر همدست، مطیع و مخلص ما یافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستیم.(١)
مرد نابینایی که آدم شناس بود
خداى عزّ و جلّ پیغمبرانش را به "مکارم اخلاق" زینت داد، شما نیز خود را بیازمائید، اگر چنین اخلاق والایی در وجود شما هم بود، خدا را سپاس گوئید و بدانید که بودن آنها در شما خیر است و اگر در شما نبود، از خدا بخواهید و نسبت به آنها رغبت جوئید.
«إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»
شناخت شخصیت
ﻣﺮﺩﯼ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﻭ ﺭﺍهی ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ !
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺁﻣﺪ ، ﺍﺯ ﺍﺳﺐ ﭘﻴﺎﺩه ﺷﺪ ﻭ ﺍَﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻗﺮﺑﺎﻥ ، ﺍﺯ ﭼﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺭﻓﺖ؟ »
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻭﺯﯾﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎه ﻧﺰﺩ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍَﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﻔﺖ :
ﺁﻗﺎ ، ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟
ﺳﭙﺲ ﺳﺮﺑﺎﺯی ﻧﺰﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺁﻣﺪ ، ﺿﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺯﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﺍﺣﻤﻖ ، ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﮐﺪﺍﻣﺴﺖ؟؟؟
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ، ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﮐﺮﺩ. ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ، ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ؟
ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ ، ﭘﺎﺩﺷﺎه ﺑﻮﺩ.
ﻣﺮﺩ ﺩﻭﻡ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ.
ﻭ ﻣﺮﺩ ﺳﻮﻡ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺳﺎﺩه ﺑﻮﺩ.
ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﯼ؟
ﻣﮕﺮ ﺗﻮ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ …
ﭘﺎﺩﺷﺎه ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍَﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩ…
ﻭﻟﯽ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﺍﺯ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﺞ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﮐﺘﮏ ﺯﺩ.
ﻃﺮﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺍﻭﺳﺖ ...
ﻧﻪ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ..
ﻭ ﻧﻪ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﺷﺘﯽ ..
ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻗﺶ است..
درود برانسانهای شرافتمند با اخلاق
در کتاب اصول کافی از امام صادق علیهالسلام روایت شده است که ایشان فرمودند:
«خداى عزّ و جلّ پیغمبرانش را به "مکارم اخلاق" زینت داد، شما نیز خود را بیازمائید، اگر چنین اخلاق والایی در وجود شما هم بود، خدا را سپاس گوئید و بدانید که بودن آنها در شما خیر است و اگر در شما نبود، از خدا بخواهید و نسبت به آنها رغبت جوئید.
امام سپس ده مصداق از مکارم اخلاق را بیان فرمود:
یقین، قناعت، صبر، شکر، خویشتن دارى، خلق نیکو، سخاوت، غیرت، شجاعت و مروّت»(٢)
امام جعفرصادق علیه السلام، از ميان برادران خود جانشين پدرش حضرت باقر(عليه السلام) بود، و وصى آن حضرت بود كه پس از او به امر امامت قيام نمود، و در فضل و دانش سر آمد همه برادران گشت، و از همه آنان نام آورتر، و در قدر و منزلت بالاتر، و در ميان شيعه و سنى مقامش ارجمندتر بود.
حضرت صادق(علیهالسلام) به رئیس مذهب جعفری و همینطور رئیس مذهب شیعه مشهور هستند. امام صادق(علیهالسلام) از یک مقطع مهم زمانی که خلافت بنیامیه به بنیعباس تغییر میکرد و بنیامیه درگیر جنگهای داخلی بود امام از این فرصت حسن استفاده را کرده و شاگردان زیادی تربیت کردند. در این زمان امام صادق(علیهالسلام) با تربیت چهار الی دوازده هزار شاگرد راه را بر شائبهها بست. زیربنای اصلی و زیرساخت دقیق برای جامعه اسلامی در همین زمان شکل گرفت و در همین برهه شاهد تربیت و ترویج مفسر و معلم قرآن هستیم. به همین دلیل شناسنامه دار شدن ما را منتسب به امام صادق (علیهالسلام) میدانند.
فرمان امام صادق علیهالسلام به درخت
یکی از یاران امام صادق(علیه السلام) گفته با ایشان به سفر حج رفتم در بین راه زیر درخت خرماى خشکى نشسته بودیم. فرمود: اى نخل ما را از آنچه خداوند به عنوان روزى بندگانش در تو قرار داده است، بخوران! دیدم نخل پر از خرما شد و به طرف امام خم شد.
ابن طلحه مى گوید: (٣)
امام جعفر صادق(علیه السلام) از بزرگان و سادات اهل بیت(علیه السلام) است.
صاحب علوم کثیر، عبادت فراوان، اوراد دائم، زهد آشکار و تلاوت بسیار، معانى قرآن کریم را به دقت بررسى و از اقیانوس قرآن گوهرهاى ارزنده را استخراج مى کرد و نتایج شگفتى به دست مى آورد
و اوقاتش را به انجام طاعات گوناگون تقسیم مى کرد به گونه اى که از خود در آن باره حساب
مى کشید.
دیدنش انسان را به یاد آخرت مى انداخت
و شنیدن سخنش باعث پارسایى در دنیا مى شد.
نتیجه پیروى از رهنمودهایش بهشت بود،
نور جمالش گواهى مى داد که او از سلاله نبوت است و پاکیزگى اعمالش روشن مى ساخت که او از دودمان رسالت است.
گروهى از بزرگان مذاهب و دانشمندان برجسته آنها مانند یحیى بن سعید انصارى، ابن جریح، مالک بن انس، ثورى، ابن عیینه، ابوحنیفه، شعبه، ایوب سجستانى و دیگران از او حدیث نقل کرده اند و از دانشش بهره جسته اند. مى گوید: او چندین لقب دارد که مشهورتر از همه صادق است و از جمله آنها صابر، فاضل و طاهر مى باشد.
مناقب حضرت صادق علیهالسلام:
اما مناقب و صفات آن حضرت بیش از حد شمار است و عقل و فهم شخص آگاه و بصیر درباره انواع مناقبش حیران است تا آنجا که علوم سرشارى که به خاطر تقواى زیاد بر قلبش جارى بود، همه احکامى را که علل آنها براى کسى قابل درک نیست و علومى را که عقول از احاطه به حکم آنها قاصر است به او نسبت داده و از وى روایت کرده اند. گویند کتاب جفرى که در مغرب به پسران عبدالمؤمن به ارث رسیده، از جمله سخنان اوست. براستى که این خود منقبتى والا و در مقام فضایل، مرتبه بلندى است.
١- روایتی از ابن ابى حازم:
من در خدمت جعفر بن محمّد(علیه السلام) بودم ناگاه دربانش آمد و گفت سفیان ثورى پشت در است، فرمود: بگو بیاید. سفیان وارد شد، جعفر بن محمّد(علیه السلام) فرمود: اى سفیان تو کسى هستى که پادشاه در جستجوى تو است و من از پادشاه بر حذرم، بلند شو و از منزل محترمانه بیرون برو. سفیان عرض کرد: یک حدیث بفرمائید تا بشنوم و برخیزم.
جعفر بن محمّد(علیه السلام) فرمود: پدرم از قول جدم براى من نقل کرد که رسول خدا(صل الله علیه و آله وسلم)فرمود: کسى که خداوند به او نعمتى داده، باید خدا را حمد و سپاس گوید و هر که دیرتر روزى اش را رساند، باید از خداوند طلب آمرزشى کند و هر که به او اندوهى رسید، باید بگوید:
( لا حول و لا قوه الا باللّه العلى العظیم)
همین که سفیان بلند شد، جعفر بن محمّد فرمود: سفیان این سه را فراگیر که بسیار مهم است.
٢- سفیان مى گوید:
بر جعفر بن محمد(علیه السلام) وارد شدم در حالى که جامه اى از خز سیاه بر تن و عبایى از خز بر دوش داشت. با تعجب به آن حضرت نگاه میکردم! فرمود: «اى ثورى ! چه شده است که به ما نگاه مى کنى شاید تو از لباس ما در شگفتى؟ عرض کردم: یابن رسول الله(ص) این لباس شما و پدرانتان نیست، فرمود: اى ثورى! آنها در زمان تنگدستى و نیازمندى بودند، به مقدار تنگدستى و نیازمندی شان عمل مى کردند و امروز هنگام فراوانى نعمت است. آنگاه آستین جامه را پس زد، زیر آن جامه پشمینه سفیدى نمودار شد که دامن و آستینش از دامن و آستین لباس رویى کوتاهتر بود، فرمود: اى ثورى! این لباس زیر را براى خداى تعالى و این لباس رویى را براى شما پوشیده ایم. آنچه براى خداست پنهان داشته ایم و آنچه براى شماست آشکار کرده ایم.»
٣- هیاج بن بسطام مى گوید:
جعفر بن محمد(علیه السلام) بقدرى دیگران را اطعام مى کرد که براى خانواده خویش چیزى نمى ماند و همواره مى فرمود: «کار نیک به کمال نمى رسد مگر به سه چیز : تأخیر نینداختن ، کوچک شمردن و پنهان داشتن.»(۴)
۴- از عمرو بن ابى مقدام نقل شده که مى گوید:
من هر وقت به سیماى جعفر بن محمد(علیه السلام) مى نگریستم، مى فهمیدم که او از دودمان نبوت است.
۵- برذون بن شبیب نهدى که اسم اصلى اش جعفر بود مى گوید:
از جعفر بن محمّد(علیه السلام) شنیدم که مى فرمود: «درباره ما همان حقى را رعایت کنید که عبد صالح حضرت خضر درباره یتیمان رعایت کرد که پدر و مادرشان صالح بودند.»
۶- از صالح بن اسود نقل شده که مى گوید:
از جعفر بن محمد(علیه السلام) شنیدم که مى فرمود: «از من بپرسید پیش از آن که مرا نیایید زیرا هیچ کس بعد از من براى شما چون من حدیث نخواهد گفت »
٧- رد و بدل شدن سخن:
میان جعفر بن محمد(علیه السلام) و عبدالله بن حسن در اول روز سخنى رد و بدل شد و عبدالله بن حسن با امام به درشتى سخن گفت: بعد که جدا شدند و راهى مسجد گشتند، جلو مسجد به هم رسیدند. ابوعبداللّه جعفر بن محمد(علیه السلام) رو به عبداللّه بن حسن کرد و فرمود: امروز را چگونه گذراندى اى ابا محمد؟ وى مثل یک آدم عصبانى جواب داد: خوب. فرمود: اى ابا محمّد! آیا مى دانى که صله رحم حساب را سبک مى کند؟ عبداللّه گفت: تو همواره چیزى مى گویى که من نمى فهمم! فرمود: بنابراین براى تو قرآن میخوانم، گفت: آن را بگو! فرمود: بسیار خوب، گفت: پس بگو! این آیه را تلاوت کرد: « وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ »
عبداللّه پس از این سخنان عرض کرد: پس از این مرا نخواهى دید که قطع رحم کرده باشم.(۵)
٨- در ارشاد مفید رحمه اللّه آمده است که:
امام صادق، جعفر بن محمّد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب(علیه السلام) از میان برادرانش، جانشین و وصى پدرش بود و پس از وى عهده دار امامت شد و بر همه آنها برترى داشت و از همگى پرآوازه تر و ارجمندتر و در نظر عامه و خاصه والامقام تر بود و مردم بقدرى از علوم آن حضرت نقل کرده اند که از هر سو به نزد او مى شتافتند و آوازه اش در همه جا پیچیده بود و دانشمندان به قدرى که از آن حضرت روایت کرده اند از هیچ یک از اهل بیت، روایت نکرده اند و از هیچ یک از عالمان و صاحبان آثار و ناقلان اخبار به اندازه امام صادق(علیه السلام) حدیث نقل نشده است تا جایى که محدثان، نام راویان مورد وثوقى را که از آن حضرت روایت کرده اند، بر شمرده و شمار آنان را از اهل آراء و عقاید گوناگون، چهار هزار تن بر آورد کرده اند. که این خود یکى از دلایل روشن امامت آن حضرت است که عقلها را حیران ساخته و زبان مخالفان را از ایراد شبهات درباره امامتش لال کرده است .(۶)
٩- حافظ ابونعیم مى گوید:
براستى که ابوعبداللّه، جعفر بن محمّد الصادق (علیه السلام) به عبادت و خضوع در پیشگاه خدا رو آورده بود و کناره گیرى از دنیا و خشوع را برگزیده و از ریاست و اجتماعات گریزان بود.(٧)
١٠- بعضى گفته اند:
تصوف، بهره گرفتن از نسب و ترقى کردن به وسیله اسباب است.(٨)
١١- ابن جوزى مى گوید:
جعفر بن محمّد(علیه السلام)از حب ریاست و روگردان و سرگرم عبادت بود.(٩)
١٢- از ابن حمدون نقل شده است که:
منصور دوانیقى در نامه اى به جعفر بن محمّد (علیه السلام) نوشت: چرا شما مثل سایر مردم نزد ما رفت و آمد نمى کنید؟ در پاسخ نوشت: نه ما کارى کرده ایم که به خاطر آن از تو بیم داشته باشیم و نه تو از امور آخرت چیزى دارى که به آن امید نزد تو آمد و رفت کنیم و نه در نعمتى هستى که به تو گوارا باد بگوییم و نه مصیبتى را مى بینیم که تو را تسلیت بدهیم پس نزد تو بیاییم چه کنیم؟
مى گوید: منصور با شنیدن این پاسخ، نوشت، همراه ما باش تا ما را نصیحت کنى! جواب داد:
کسى که هدفش دنیا باشد تو را نصیحت نمى کند و آن که هدفش آخرت است، همراه تو نمى شود. منصور گفت: به خدا سوگند که این سخن، جایگاه مردمى را که هدفشان دنیاست از مردمى که طالب آخرتند در نزد ما مشخص کرد و براستى که جعفربن محمّد(علیه السلام) خود طالب آخرت است نه طالب دنیا.(١٠)
کرامت اول:
در«کشف الغمه» به نقل از کتاب ابن طلحه (١١) آمده است که مى گوید: عبداللّه بن فضل بن ربیع از پدرش نقل کرده، مى گوید: منصور، در سال ۱۴۷ سفر حج کرد و بعد به مدینه رفت و به ربیع گفت: کسى را به دنبال جعفر بن محمّد(علیه السلام) بفرست تا او را با رنج و عذاب نزد ما بیاورد. خدا مرا بکشد، اگر من او را نکشم ! ربیع چنان وانمود کرد که فراموش کرده است.
دوباره منصور تکرار کرد و به ربیع گفت: کسى را بفرست تا او را با رنج و عذاب بیاورد، باز ربیع خود را به غفلت زد. این بار منصور نامه تندى به ربیع نوشت و در نامه به ربیع پرخاش کرد و فرمان داد که کسى را بفرستد تا جعفر بن محمّد(علیه السلام) را بیاورد. ربیع کسى را فرستاد، وقتى که حضرت را آوردند، ربیع عرض کرد: یا اباعبداللّه به خدا پناه ببر که منصور به گونه اى دنبال تو فرستاده که جز خدا کسى شرّ او را دفع نمى کند.
جعفر بن محمّد(علیه السلام) گفت:
«لا حول و لا قوه الا بالله» آنگاه ربیع حضور وى را به اطلاع منصور رساند. همین که امام (علیه السلام) وارد شد، منصور شروع به تهدید آن حضرت کرد و سخنان درشت به زبان آورد و گفت: اى دشمن خدا! مردم عراق تو را رهبر خود دانسته و زکات مالشان را براى تو مى فرستند و تو از سلطنت من سرپیچى مى کنى و در پى آشوب و غائله هستى، خدا مرا بکشد که اگر من تو را نکشم! امام صادق(علیه السلام) پس از شنیدن سخنان منصور فرمود: یا امیرالمؤمنین! به سلیمان نعمت داده شد، سپاسگزارى کرد. ایوب مبتلا شد، صبر کرد، به یوسف ستم کردند، او بخشید و تو از آن قبیل هستى.
چون منصور این سخنان را شنید گفت:
اى ابوعبداللّه، جلوتر بیا، ساحت شما در نزد ما از این چیزها پاک و از هر تهمتى مبراست و شما کم سر صدایید، خداوند به شما از طرف خویشاوندان بهترین پاداش را مرحمت کند! آنگاه دستش را گرفت و با خود روى فرش مخصوص نشاند. سپس دستور داد عطر بیاورند، مخلوطى از مواد خوشبو را آوردند شروع کرد با دست خود محاسن امام صادق(علیهالسلام) را معطر کردن به گونه اى که در پایان کار قطرات عطر از محاسن شریفش مى چکید.
سپس گفت در پناه و حمایت خدا برخیزید. آنگاه به ربیع گفت: جایزه و خلعت ابوعبداللّه را پشت سر ببرید. و رو به امام صادق(علیه السلام)کرد و گفت: در پناه و حمایت خدا بروید، آن حضرت رفت. ربیع مى گوید: من پشت سر رفتم و عرض کردم: من پیش از شما وضعى را دیدم که شما ندیده بودید و بعد از شما هم وضعى را دیدم که شما ندیدید. شما موقع ورود چه فرمودید؟ فرمود: گفتم:
« اللهم احرسنى بعینک التى لاتنام و اکنفنى برکنک الذى لا یرام ، و اغفرلى بقدرتک على و لا اهلک و انت رجائى اللهم انت اکبر و اجل مما اخاف و حذر، اللهم بک ادفع فى نحره و استعیذ بک من شره »
پس خداوند چنان کرد که دیدى.
کرامت دوم:
از جمله داستانى است که لیث بن سعید نقل کرده، مى گوید: در سال ۱۱۳ به سفر حج رفتم و وارد مکه شدم. چون نماز عصر را خواندم، بالاى کوه ابوقبیس رفتم، ناگاه مردى را دیدم، نشسته و دعا مى خواند، بقدرى « یا ربّ یا ربّ » گفت که نفسش قطع شد. باز « ربّ، ربّ » گفت تا نفسش برید. سپس بقدرى « یا اللّه یا اللّه» گفت تا نفسش قطع شد. باز «یا حىّ یا حىّ» گفت تا نفسش برید. آنگاه « یا رحیم یا رحیم » گفت تا نفسش قطع شد. سپس هفت نوبت « یا ارحم الراحمین » را بقدرى گفت که نفسش برید.
آنگاه گفت: «اللهم انى اشتهى من هذا العنب فأطعِمنیه ، اللهم بردىّ قد اخلقا» ؛(١٢)
لیث مى گوید: به خدا سوگند هنوز سخن او تمام نشده بود که سبدى را پر از انگور در نزد وى دیدم در حالى که آن روز انگورى نبود و دو پارچه نو در برش دیدم، همین که خواست انگور میل کند، گفتم: من هم شریک هستم. فرمود: براى چه؟ عرض کردم: شما دعا مى کردید و من آمین
مى گفتم. فرمود: بیا و بخور ولى چیزى را پنهان نکن.
رفتم مقدارى خوردم و هرگز چنان انگورى نخورده بودم؛ هیچ دانه نداشت. بقدرى خوردم که سیر شدم ولى چیزى از سبد کم نشد. سپس فرمود: یکى از این دو پارچه را بر تنت کن! عرض کردم:
من نیازى ندارم. فرمود: پس دور شو تا من آنها را بپوشم، دور شدم؛ یکى از آنها را به کمر بست و یکى را به شانه انداخت سپس آن دو پارچه اى را که داشت به دستش گرفت و از کوه به زیر آمد من به دنبالش رفتم تا به محل سعى رسید، مردى او را دید و گفت: مرا بپوشان خدا تو را بپوشاند! آن دو پارچه را به او داد. من به آن مرد رسیدم و گفتم: این شخص کیست؟
گفت: جعفر بن محمّد(علیهالسلام)
لیث مى گوید: دنبالش رفتم تا از او حدیثى بشنوم دیگر او را نیافتم.(١٣)
کرامت سوم:
على بن عیسى رحمه الله مى گوید:
حدیث لیث مشهور است و گروهى از راویان و ناقلان حدیث آن را نقل کرده اند و در داستان امام صادق(علیه السلام) با منصور نیز همین سخن را گفته، سپس از ارشاد مفید، قریب به این مطلب را با اضافاتى نقل کرده است.
از جمله مى گوید: آورده اند که داوود بن على بن عبداللّه ، معلى بن خنیس غلام جعفر بن محمد (علیه السلام) را کشته و مال او را برداشته بود. امام صادق(علیه السلام) در حالى که خشمناک بود بر داوود بن على وارد شد و فرمود: تو غلام مرا مى کشى و مال او را بر مى دارى.
مگر نمى دانى که مرد مصیبت عزیزش را مهم
مى شمارد در حالى که به جنگ و کارزار اهمیت نمى دهد.
هان به خدا سوگند که در پیشگاه خدا بر تو نفرین مى کنم. داوود بن على گفت: مرا به نفرینت تهدید مى کنى؟
این سخن را از روى تمسخر گفت.
امام صادق(علیه السلام) به منزلش برگشت و تمام آن شب را در قیام و قعود بود تا سحر که شنیدند در مناجاتش مى گفت:
« یا ذا القوه القویه ، و یا ذا المحال الشدید، و یا ذاالعزه التى کل خلقک لها ذلیل ، إ کفنى هذا الطاغیه ، و أنتقم لى منه ؛»
ساعتى نگذشت که صداى ناله و شیون بلند شد. گفتند: داوود بن على مرده است.(١۴)
کرامت چهارم:
از جمله ابوبصیر نقل کرده، مى گوید:
وارد مدینه شدم، همراهم کنیزکى بود که با او همبستر شده بودم، بیرون شدم تا حمام بروم بین راه به گروهى از شیعه برخوردم که مى خواستند خدمت ابوعبداللّه امام صادق(علیه السلام) برسند. ترسیدم که زودتر از من شرفیاب شوند و من نتوانم محضر امام را درک کنم. همراه آنها رفتم تا وارد منزل امام شدم، همین که با امام صادق (علیه السلام) روبرو شدم، نگاهى به من کرد و فرمود: اى ابوبصیر! مگر نمى دانى که به خانه پیامبران و پیغمبر زادگان کسى با حال جنایت وارد نمى شود؟ خجالت کشیدم و گفتم: یابن رسول اللّه(ص) من شیعیان را دیدم ترسیدم که نتوانم همراه آنها شرفیاب شوم؛ دیگر هرگز چنین کارى را نخواهم کرد و از خانه آن حضرت بیرون شدم.(١۵)
شیخ مفید مى گوید:
روایات زیادى از آن حضرت نظیر کرامات و خبرهاى غیبى که نقل کردیم که نقل شده که شمارش آنها به درازا مى کشد.(١۶)
کرامت پنجم :
از کتاب حمیرى به نقل از عبداللّه بن یحیى کاهلى روایت کرده (١٧)، مى گوید:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: وقتى که درنده اى را ببینى چه مى گویى؟
عرض کردم: نمى دانم، فرمود: هرگاه درنده را دیدى، آیه الکرسى را در مقابل او بخوان و بعد بگو:
« عزمت علیک بعزیمه اللّه، و عزیمه محمّد رسول الله و عزیمه سلیمان بن داوود و عزیمه على امیرالمؤ منین و الائمه من بعده ؛ »
او از تو منصرف خواهد شد.
عبدالله کاهلى مى گوید:
بعدها به کوفه رفتم با پسر عمویم راهى روستایى شدیم ناگهان درنده اى پیدا شد و در بین راه مقابل ما قرار گرفت. من آیه الکرسى را در برابر او خواندم و گفتم:
« عزمت علیک بعزیمه اللّه و عزیمه محمّد رسول اللّه و عزیمه سلیمان بن داوود و عزیمه امیرالمؤمنین و الائمه من بعده الا تنحیت عن طریقنا فلم تؤذنا فانا لا نؤذیک»
این دعا را که خواندم نگاه کردم دیدم سرش را جلو انداخت و دمش را میان پاها جا داد و از راه منحرف شد و از راهى که آمده بود، برگشت.
پسر عمویم گفت: من هرگز سخنى زیباتر از سخن تو نشنیده بودم، گفتم: من هم این سخن را از جعفر بن محمّد(علیه السلام) شنیده ام. گفت: براستى گواهى مى دهم که او امام « مفترض الطاعه» است، در حالى که پسر عموى من هیچ از کم و زیاد نمى دانست. سال بعد خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم و قضیه را به عرض ایشان رساندم. فرمود: آیا تو تصور مى کنى که من شاهد جریان شما نبودم، این تصور بدى است، همانا مرا با هر یک از دوستان، گوش شنوا، چشم بینا و زبان گویایى است، سپس رو به من کرد و فرمود: اى عبداللّه بن یحیى، به خدا سوگند که من آن درنده را از شما منصرف کردم و نشانى این مطلب آن که شما ابتدا کنار رود بودید و نام پسر عموى تو نزد ما نوشته است و خداوند او را از دنیا نمى برد تا آن که عارف به امامت ما گردد. عبداللّه مى گوید: چون به کوفه برگشتم سخنان امام صادق (علیه السلام) را براى پسر عمویم نقل کردم.
او خوشحال شد و سخت شادمان گشت و همچنان مستبصر بود تا از دنیا رفت.
کرامت ششم:
در همان کتاب به نقل از شعیب عقرقوفى آمده است که مى گوید:
من به اتفاق على بن ابى حمزه و ابوبصیر خدمت امام صادق(علیه السلام) شرفیاب شدیم. همراه من سیصد دینار بود. پولها را حضور امام(علیه السلام) گذاشتم، امام صادق(علیه السلام) مشتى از آنها را براى خودش برداشت و بقیه را به من بازگرداند و فرمود: شعیب! این صد دینار را از همان جایى که گرفته اى به همان جا برگردان. شعیب مى گوید: تمام نیازمندیهاى خودمان را برآوردیم آن وقت ابوبصیر به من گفت: شعیب! جریان آن پولهایى که امام(علیه السلام) به تو برگرداند چگونه است؟ گفتم: من آنها را از همیان برادرم بدون اطلاع او مخفیانه برداشته بودم. ابوبصیر گفت: شعیب! به خدا قسم امام صادق(علیه السلام) نشانه امامت را به تو مرحمت کرده. سپس ابوبصیر و على بن حمزه به من گفتند: شعیب! این پولها را بشمار! من آنها را شمردم، دیدم بدون کم و زیاد، صد دینار است.(١٨)
کرامت هفتم:
از جمله در همان کتاب به نقل از سماعه بن مهران آورده است که مى گوید:
بر امام صادق(علیه السلام) وارد شدم، بدون مقدمه رو به من کرد و فرمود: سماعه ! آن چه بود که بین تو و ساربانت در میان راه اتفاق افتاد؟ زنهار که تو اهل دشنام، فریاد و لعن و نفرین باشى! عرض کردم: به خدا سوگند که چنان اتفاقى افتاد، به این خاطر که او همواره به من ستم مى کرد. فرمود: او هر چند به تو ستم مى کرد.
امّا تو نسبت به او افزونتر ستم کردى، براستى که این روش من نیست و شیعیانم را نیز به آن روش وانمى دارم. سپس امام(علیه السلام) فرمود: سماعه! از آنچه اتفاق افتاده است طلب آمرزش کن و مبادا که هرگز آن را تکرار کنى. عرض کردم: من طلب آمرزش مى کنم و دوبار چنان کارى از من سر نخواهد زد.(١٩)
کرامت هشتم:
همچنین به نقل از ابوبصیر آورده است مى گوید:
روزى خدمت امام صادق(علیه السلام) نشسته بودم، ناگهان فرمود: اى ابومحمّد! آیا امام خودت را مى شناسى؟ عرض کردم: آرى به خدایى که جز او خدایى نیست، تویى آن امام، دستم را روى زانوى مقدس آن حضرت نهادم. فرمود: راست گفتى، مى شناسى، از او جدا نشو! گفتم: مایلم نشانى امامت را به من مرحمت کنى، فرمود: اى ابومحمّد پس از شناخت، دیگر نشان لازم نیست. گفتم: براى این که به ایمان و یقینم افزوده شود. فرمود: اى ابومحمّد به کوفه که بر مى گردى خداوند به تو فرزندى به نام عیسى مى دهد و بعد از او پسرى به نام محمّد و پس از او دو دختر خواهد داد؛ بدان که نام پسران تو در نزد ما در صحیفه جامعه با نام شیعیان ما و نام پدران، مادران، اجداد و نیکان و فرزندانشان تا روز قیامت نوشته شده است، پس امام صحیفه را در آورد، دیدم کاغذى زرد رنگ و مکتوب است.(٢٠)
کرامت نهم:
از جمله در همان کتاب به نقل از ابوبصیر آمده که مى گوید:
بر امام صادق(علیه السلام) وارد شدم، فرمود: اى ابومحمّد، ابوحمزه ثمالى چه مى کرد؟ عرض کردم: وقت آمدنم او تندرست بود. فرمود: وقتى که برگشتى سلام مرا به او برسان و به او بگو که در فلان ماه فلان روز از دنیا مى رود. ابوبصیر گفت: مرا با او انسى است و او شیعه شماست. امام صادق (علیهالسلام)فرمود: اى ابومحمّد، راست مى گویى و آنچه نزد ماست براى او خیر است، گفتم: آیا شیعیان شما با شما هستند؟ فرمود: آرى، هرگاه شیعه، خداترس باشد و در کارهاى خود خدا را در نظر داشته باشد و از گناهان بپرهیزد، با ما در یک مرتبه خواهد بود. ابوبصیر مى گوید: همان سال ما برگشتیم، طولى نکشید که ابوحمزه ثمالى از دنیا رفت.(٢١)
کرامت دهم:
از جمله داستانى است از عبدالحمید بن ابى العلاء که وى دوست محمّد بن عبداللّه بن حسن و از خواص او بوده است، منصور دوانیقى او را گرفت و مدتى در سیاهچالى زندانى کرد سپس موسم حج فرا رسید، چون روز عرفه شد، امام صادق(علیه السلام) او را در موقف ملاقات کرد، فرمود: محمّد، دوستت عبدالحمید چه شد؟ عرض کرد: او را منصور گرفته است و مدتى است که در زندان تنگى بازداشت کرده است. امام(علیه السلام) مدتى دستش را به طرف بالا بلند کرد سپس رو به محمّد بن عبداللّه کرد و فرمود: محمّد به خدا سوگند که رفیقت از زندان آزاد شد، محمّد مى گوید: پس از مراجعت از عبدالحمید پرسیدم چه وقت منصور را آزاد کرد؟ گفت: روز عرفه، بعد از عصر بود که مرا از زندان آزاد کردند.(٢٢)
کرامت یازدهم:
از رزام بن مسلم غلام خالد بن عبداللّه قسرى نقل شده مى گوید:
منصور به دربانش گفت: هر وقت جعفر بن محمّد (علیه السلام) وارد شد پیش از این که به ما برسد او را بکش، امام صادق(علیه السلام) وارد شد و نشست، منصور به دنبال دربانش فرستاد و او را طلبید، وى آمد و نگاهى کرد، دید امام صادق(علیه السلام) کنار منصور نشسته است. رزام مى گوید: آنگاه منصور به دربان گفت: به جاى خودت برگرد! مى گوید: منصور از ناراحتى دست بر روى دست مى زد، همین که امام صادق(علیه السلام) بلند شد و از خانه بیرون رفت، منصور دربانش را طلبید و گفت: چه دستورى به تو دادم؟ جواب داد: به خدا قسم من موقع ورود و خروج او را ندیدم فقط دیدم نزد شما نشسته است.(٢٣)
کرامت دوازدهم:
از عبدالعزیز قزاز نقل کرده، مى گوید:
به ربوبیت ائمه معصومین(علیهمالسلام) عقیده داشتم، بر امام صادق(علیه السلام) وارد شدم، رو به من کرد و گفت: اى عبدالعزیز! براى من آب حاضر کن تا وضو بگیرم، آب آوردم، وقتى که امام وارد شد، با خود گفتم: این همان کسى است که من به ربوبیت او معتقد بودم، این که وضو مى گیرد، چون بیرون رفت، گفت: اى عبدالعزیز روى یک ساختمان بیش از حد، بار نریز که خراب مى شود، ما بندگان خدا و مخلوق او هستیم.(٢۴)
کرامت سیزدهم:
از جمله، نقل شده است:
عبداللّه بن محمّد مى خواست همراه زید قیام کند، امام صادق(علیه السلام) او را مانع شد، و این امر را بزرگ شمرد امّا وى تصمیم داشت که با زید قیام کند. امام فرمود: به خدا قسم که گویا تو را مى بینم بعد از زید همچون زنان نقاب به صورت دارى و تو را در کجاوه اى مى برند و همچون زنان با تو رفتار مى کنند. وقتى که جریان زید پیش آمد، شیعیان براى عبداللّه بن محمّد مبلغى جمع کردند و مرکبى کرایه گرفتند و چون او را بیابان رساندند در حالى که خود به دنبال او حرکت مى کردند، او لبخندى زد. گفتند: چه چیز باعث خندیدن تو شد؟ گفت: به خدا سوگند من از رهبر شما در شگفتم، به خاطرم آمد که او مرا از قیام منع کرد ولى من اطاعت نکردم و به من این جریان را خبر داد و گفت: گویا من تو را مى بینم که مثل زنان نقاب به صورتت زده اند و در کجاوه اى قرار داده اند! این خاطره تعجب من شد.(٢۵)
کرامت چهاردهم:
از جمله به نقل از ابوحمزه ثمالى مى گوید:
در سفرى بین مکه و مدینه خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم، ناگاه به سمت چپش نگاهى کرد، سگ سیاهى را دید، فرمود: چه کرده اى که خدا تو را زشت رو گرداند! چقدر شتاب دارى؟ ناگاه سگ به صورت پرنده اى در آمد، فرمود: این عثم نامه رسان جن است. هم اکنون هشام از دنیا رفته او پرواز مى کند تا خبر مرگ او را به همه جا برساند.(٢۶)
کرامت پانزدهم:
از آن جمله به نقل از مرازم مى گوید:
امام صادق(علیه السلام) در مکه به من فرمود: مرازم! اگر بشنوى کسى مرا دشنام مى دهد، چه مى کنى؟ عرض کردم: او را مى کشم، فرمود: مرازم! اگر شنیدى کسى مرا دشنام مى دهد، کارى به او نداشته باش. مرازم مى گوید: بعد از ظهر روز گرمى بود که از مکه بیرون شدم، گرما مرا ناگزیر ساخت تا به خیمه اى پناه ببرم که جمعى آن جا بودند، من هم پیاده شدم، در آن میان شنیدم که یکى از آنها امام صادق(علیه السلام) را دشنام مى دهد، فرمایش امام را به یاد آوردم و چیزى نگفتم ، وگرنه، او را مى کشتم.(٢٧)
کرامت شانزدهم:
از جمله، ابوبصیر مى گوید:
من همسایه اى داشتم که از اطرافیان شاه (خلیفه عباسى) بود. پولى به دستش آمد، چندین غلام خرید و همیشه افرادى را جمع مى کرد و بساط باده گسارى مى گسترد و باعث اذیت من مى شد. چند بار به خودش گله کردم، ولى خوددارى نکرد و چون سماجت کردم، گفت: فلانى، من مردى هستم گرفتار و تو فرد سالمى هستى. اگر مرا خدمت امامت معرفى کنى امیدوارم که خداوند مرا به وسیله تو از این گرفتارى نجات دهد. ابوبصیر مى گوید: این سخن در دل من اثر کرد، وقتى که خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم، جریان آن مرد را نقل کردم، فرمود: وقتى که به کوفه برگشتى او نزد تو خواهد آمد، به او بگو: جعفر بن محمّد (علیهالسلام) گفت: اگر تو این کارها را ترک کنى من در پیشگاه خدا براى تو بهشت را ضمانت مى کنم.
کرامت هفدهم:
ابوبصیر مى گوید:
وقتى که به کوفه برگشتم، آن مرد با جمعى نزد من آمدند، او را نگاه داشتم تا منزلم خلوت شد. گفتم: فلانى! من ماجراى تو را خدمت امام صادق(علیه السلام) عرض کردم، فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو: کارهایش را ترک کند، من هم نزد خدا بهشت را براى او ضمانت مى کنم. آن مرد با شنیدن پیام امام گریست، سپس گفت: شما را به خدا آیا
جعفر بن محمّد(علیهالسلام) چنین سخنى گفت؟ ابوبصیر مى گوید: من قسم خوردم که آنچه به تو گفتم سخن آن حضرت بود. گفت: کافى است و از منزل بیرون رفت، پس از چند روزى به دنبال من فرستاد و مرا طلبید؛ او را پشت در منزلش برهنه یافتم. گفت: ابوبصیر! هیچ چیز در منزلم نمانده است. همه را انفاق کردم، من مانده ام با این وضعى که مى بینى! پس از آن من نزد بعضى از دوستانم رفتم و مقدارى پوشاک براى او جمع کردم، چند روزى نگذشته بود که دنبال من فرستاد (و پیام داد) من مریضم بیا! من نزد او رفت و آمد مى کردم و به معالجه اش مى پرداختم تا این که اجلش فرا رسید.
در حال جان دادن نزد او نشسته بودم تا این که از هوش رفت، بعد که به هوش آمد، گفت: اى ابوبصیر! امام تو به قولش وفا کرد، سپس از دنیا رفت من به مکه رفتم و خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم، اجازه ورود خواستم، وقتى که وارد شدم، هنوز یک پاى من در صحن منزل و پاى دیگر در ایوان منزل بود که از داخل خانه فرمود: ابوبصیر! ما به عهدمان براى همسایه ات وفا کردیم.(٢٨)
کرامت هجدهم:
از جمله به نقل از هشام بن احمر، مى گوید:
امام صادق(علیه السلام) نامه اى نوشته بود تا چیزهایى را که لازم داشتند خریدارى کنم و من همین که نامه را خواندم، آن را پاره کردم و لوازم را خریدم، قطعات نامه را میان صندوقچه نهادم و با خود گفتم آن را براى تبرّک نگه مى دارم. مى گوید: خدمت امام صادق(علیه السلام) رفتم، فرمود: هشام ! لوازم را خریدى؟ عرض کردم: آرى، فرمود: نامه را پاره کردى؟ عرض کردم: آن را میان صندوقچه گذاشتم و بر آن قفل زدم و قصد تبرّک دارم و این هم کلیدش که به کمربندم بسته ام. مى گوید: امام صادق(علیه السلام) گوشه جا نمازش را بلند کرد و نامه را از آنجا برداشت و به سمت من انداخت و فرمود: آن را پاره کن، پس من پاره کردم و برگشتم آمدم صندوقچه را باز کردم چیزى داخل آن نیافتم.(٢٩)
کرامت نوزدهم:
از جمله به نقل از اسحاق بن عمار آمده است که گفت:
به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: من سرمایه اى دارم، و با مردم داد و ستد مى کنم و از آن بیم دارم که اتفاقى بیفتد و سرمایه ام پراکنده شود. فرمود: در ماه ربیع سرمایه ات را جمع آورى کن. على بن اسماعیل مى گوید: اسحاق بن عمار در ماه ربیع از دنیا رفت.(٣٠)
على بن عیسى گوید: این بود آخرین بخش از کتاب « الدلائل » که مى خواستم نقل کنم و به منظور رعایت اختصار از بسیارى از مطالب مشابه گذاشتم زیرا مشت نمونه خروار است.(٣١)
کرامت بیستم:
از کتاب راوندى ضمن معجزات جعفر بن محمد الصادق(علیه السلام)به نقل از مفضل بن عمر آورده است که مى گوید:
همراه امام صادق (علیه السلام) به مکه یا به منى مى رفتم ناگاه به زنى رسیدیم که دختر بچه اى همراه داشت و ماده گاو مرده اى در مقابلش افتاده بود و آن دو به خاطر ماده گاو گریه مى کردند، آن حضرت فرمود: قضیه چیست؟ آن زن عرض کرد: من و بچه هایم با شیر این گاو زندگى مى کردیم، اکنون مرده است و من نمى دانم چه کنم! حضرت فرمود: دوست دارید که خداوند آن را زنده کند؟ عرض کرد: مرا با چنین مصیبتى مسخره مى کنید؟ فرمود: هرگز! من چنین قصدى نداشتم، سپس دعایى خواند پاى خود را به پیکر بی جان گاو زد و گفت: برخیز! گاو، فورا از جا برخاست آن زن گفت: به پروردگار کعبه سوگند که این شخص عیسى بن مریم است! آنگاه امام صادق(علیه السلام) به میان جمعیت رفت و آن زن وى را نشناخت.(٣٢)
کرامت بیست ویکم:
از جمله على بن حمزه مى گوید:
با امام صادق(علیه السلام)به سفر حج رفتم، در بین راه زیر درخت خرماى خشکى نشسته بودیم. امام صادق(علیه السلام) لبهایش را به خواندن دعایى حرکت مى داد، من نفهمیدم چه مى گفت، سپس فرمود: اى نخل ما را از آنچه خداوند به عنوان روزى بندگانش در تو قرار داده است، بخوران ! همین طور که به درخت خرما نگاه مى کردم دیدم به طرف امام صادق(علیه السلام) خم شد در حالى که شاخه هایش خرما داشت. فرمود: نزدیک بیا، « بسم اللّه» بگو و بخور.
از آن خرما خوردیم، گواراترین و بهترین خرما بود. ناگهان دیدم مرد عربى مى گوید: تاکنون جادویى مهمتر از این را ندیده بودم ! امام صادق(علیه السلام) فرمود: ما وارثان پیامبرانیم ما اهل سحر و جادو نیستیم، ما از خدا درخواست مى کنیم و او اجابت مى کند. آیا مایلى دعا کنیم که خداوند تو را به صورت سگى در آورد، تا به منزلت بروى و بر اهل منزل وارد شوى در حالى که براى آنها دم مى جنبانى؟ مرد صحرانشین از روى نادانى گفت: آرى بکن! امام صادق(علیه السلام) دعا کرد، فورى به صورت سگى درآمد و راهش را گرفت و رفت.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: به دنبال او برو، در پى او رفتم تا به محله اش رسید و داخل منزل خود شد و شروع کرد به دم جنبانیدن براى زن و بچه اش، آنها چوبى برداشتند و او را بیرون کردند من خدمت امام صادق(علیه السلام) برگشتم و جریان را به عرضشان رساندم در آن بین که من قضیه را مى گفتم آن سگ برگشت آمد و مقابل امام(علیه السلام) ایستاد در حالى که اشکهایش جارى بود و روى خاک مى غلتید و زوزه مى کشید.
امام صادق(علیه السلام) ترحم کرد و دعا فرمود، مرد عرب دوباره به حال اول برگشت، امام صادق(علیه السلام) فرمود: اى اعرابى آیا ایمان آوردى یا نه؟ عرض کرد: آرى هزاران هزار مرتبه.(٣٣)
کرامت بیست و دوم:
به نقل از یونس بن طبیان، مى گوید:
با گروهى خدمت امام صادق(علیه السلام) بودیم، من از این فرموده خدا، به ابراهیم: «خذ اربعه من الطیر فصوهنّ الیک»
پرسیدم که آیا چهار پرنده از جنس هاى مختلف بودند یا از یک جنس ؟ فرمود: آیا مایلید که نظیر آن رویداد را به شما نشان دهم؟ گفتم: آرى، فرمود: اى طاووس! ناگاه طاووسى به حضور امام پرواز کرد. فرمود: اى کلاغ! ناگاه کلاغى در حضور امام مشاهده کردیم. فرمود: اى باز! ناگاه بازى مقابل حضرت حاضر شد. سپس فرمود: اى کبوتر! ناگاه کبوترى جلو حضرت قرار گرفت.آنگاه دستور داد همه را سر ببرند و قطعه قطعه کرده و پرهای شان را بکنند و درهم مخلوط کند، سرانجام دست برد و سر طاووسى را برداشت، فرمود: اى طاووس! دیدیم گوشت، استخوان و پرهایش را از پیکر درهم آمیخته پرندگان جدا شد و به سر طاووس چسبید و زنده شد. آنگاه کلاغ را صدا زد، زنده شد و باز و کبوتر را صدا زد، همچنین به پا خاستند و همگى زنده شدند و در مقابل آن حضرت ایستادند.(٣۴)
کرامت بیست و سوم:
از جمله، هشام بن حکم روایت کرده است که:
مردى از اهل جبل خدمت امام صادق(علیه السلام) شرفیاب شد و ده هزار درهم عرضه داشت، عرض کرد: با این پول منزلى براى من خریدارى کنید که پس از مراجعت با خانواده در آنجا فرود آیم.سپس راهى مکه شد، وقتى اعمال حج را به جا آورد و مراجعت کرد امام صادق(علیه السلام) او را در منزل خود فرود آورد و فرمود: من براى تو در فردوس اعلى منزلى خریدم که اولین حدش به خانه رسول خدا(ص) و حد دومش به خانه على(علیه السلام) و حد سوم به خانه حسن بن على(علیه السلام) و حد چهارمش به خانه امام حسین(علیه السلام) است و سند آن را با همین حدود نوشته ام، چون آن مرد سخنان امام صادق(علیه السلام) را شنید عرض کرد: من راضى ام.
پس امام صادق(علیه السلام) آن پول ها را بین اولاد امام حسن و امام حسین(علیه السلام) تقسیم کرد و آن مرد برگشت، همین که به منزلش رسید، به مرض موت مبتلا شد و چون هنگام وفاتش فرا رسید تمام اعضاى خانواده اش را جمع کرد و آنها را سوگند داد تا آن سند را به همراه جنازه اش میان قبر بگذارند.
آنها به وصیت او عمل کردند فرداى آن روز که کنار قبر وى رفتند دیدند سند روى قبر افتاده است و پشت سند نوشته شده است: ولى خدا جعفر بن محمّد(علیه السلام) به وعده خود وفا کرد.(٣۵)
کرامت بیست و چهارم:
حماد بن عیسى از امام صادق(علیه السلام) درخواست کرد که دعا کند تا خداوند حج فراوان نصیب او کند و باغ و سرایى خوب و همسرى از خانواده هاى سرشناس و فرزندان صالحى به او مرحمت فرماید.
امام صادق(علیه السلام) گفت: «خداوندا به حماد بن عیسى پنجاه حج ، باغ و سرایى خوب و همسرى شایسته از خاندانى بزرگوار و فرزندان صالح مرحمت کن » یکى از حاضران مى گوید: سالى در بصره به منزل حماد بن عیسى وارد شدم، گفت: آیا به خاطر دارى که امام صادق(علیه السلام) براى من دعا کرد؟ گفتم: آرى گفت: این منزل من است که در این شهر بى نظیر است، و باغى دارم که بهترین باغها است و همسرم را از فامیل بزرگوارى گرفته ام و فرزندانم را هم که مى شناسى.
تاکنون چهل و هشت مرتبه حج نیز به جا آورده ام. مى گوید: حماد پس از آن دو حج دیگر به جا آورد و چون برای پنجاه و یکمین بار عازم حج شد، به جحفه که رسید و خواست لباس احرام بپوشد، وارد رودخانه شد تا غسل کند، سیل او را برد، غلامانش دنبال او رفتند، ولى مرده او را از آب گرفتند، از این رو حمادّ را «غریق الجحفه» نامیدند.
منابع:
١- بحارالانوارجلد٤٧صفحه١٢٣.
٢- محمد بن یعقوب کلینی، اصول الکافی، ج ۲، ص ۵۶.
٣- « مطالب السؤول ، » ص ۸۱.
۴- تا این جا در « کشف الغمه» ص ۲۲۳ از « مطالب السؤ ول » و بقیه از جنابذى نقل شده است.
۵- تا اینجا در «کشف الغمه» ص ۲۲۴ از کتاب جنابذى نقل شده است . آیه مبارکه ، رعد، ص ۲۱: و آنها که پیوندهائى را که خداوند بدان امر کرده است برقرار مى دارند و از پروردگارشان مى ترسند و از بدى حساب (روز قیامت ) بیم دارند.
۶- همان مأخذ، ص ۲۵۳.
٧- همان مأخذ، ص ۲۳۲.
٨- همان مأخذ، همان ص.
٩- «تذکره الخواص ،» ص ۱۹۲ از چاپى که ضمیمه (( مطالب السؤ ول )) است .
١٠- همان مأخذ، ص ۲۴۰.
١١- همان مأخذ، ص ۲۳۳ و « مطالب السؤ ول» ، ص ۸۲.
١٢- خداوندا من از این انگور میل دارم ، به من بخوران و دو پارچه احرامم کهنه است .
١٣- «کشف الغمه ،» ص ۲۲۴ حدیث لیث را محمّد بن طلحه در «مطالب السؤ ول» ص ۸۳ و سبط بن جوزى در «التذکره» نقل کرده است .
١۴- ارشاد مفید، ص ۲۵۶.
١۵- ارشاد مفید، ص ۲۵۶.
١۶- همان مأخذ، ص ۲۵۶ و ۲۵۷.
١٧- «کشف الغمه ، » ص ۲۳۴.
١٨- همان مأخذ، همان ص .
١٩- همان مأخذ، همان ص .
٢٠- همان مأخذ، همان ص .
٢١- همان مأخذ، همان ص .
٢٢- همان مأخذ، ص ۲۳۵.
٢٣- همان مأخذ، همان ص .
٢۴- همان مأخذ، همان ص .
٢۵- همان مأخذ، همان ص .
٢۶- همان مأخذ، همان ص .
٢٧- همان مأخذ، همان ص .
٢٨- «کشف الغمه» ص ۲۳۶.
٢٩- همان مأخذ، همان ص .
٣٠- همان مأخذ، همان ص .
٣١- در کتاب «کشف الغمه » آمده است : « این بود آخرین بخشى که از کتاب « الدلائل حمیرى» مى خواستم اثبات کنم » بقیه عبارت احتمالا سخن مرحوم فیض باشد، یا در نسخه اى که نزد ایشان بوده این اضافات وجود داشته است !.
٣٢- «خرائج و جرائح » ص ۱۹۸ چاپ ضمیمه به اربعین علامه مجلسى .
٣٣- همان ماءخذ، همان ص ، همان چاپ . ص ۱۹۸ چاپ ضمیمه اربعین علامه مجلسى .
٣۴- همان ماءخذ، همان ص ، همان چاپ .
٣۵- « الخرائج و الجرائح » ص ۲۰۰.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
مدینه، جهان را از شیون اکنون خود پر کرده است.
امروز بقیع در لباس سوگ، چکیده اشکهای غربت شیعیان است و دانش،
بحارالانوار اشکی است که به تمامی برگهای زرین احادیث، تسلیت میگوید.
شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد
مرد آسمانی مدینه، چشمه جود و سخاوت، کوه حلم و بردباری،
تجسم اخلاص و صبر و دریای عمیق علوم لدنی بر پیروان آن حضرت تسلیت باد!
خون جگر به دیده آل پیمبر است
شهر مدینه گشته عزا خانه وجود
رخت سیاه بر تن زهرا و حیدر است
شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد
کسي که دوست دارد بداند آيا نمازش پذيرفته شده است يا آن را نپذيرفته اند،
با تامل بنگرد که آيا نمازش او را از فحشا و منکر باز داشته؟ پس به اندازه ای که او را بازداشته از او پذيرفته مي شود.
که بهر دين و قرآنت چنين گرديده ای پرپر
شده زين غم، گل خاتم، مدينه غرق در ماتم
دوصد لعنت به آنکس باد که مسمومت نمود از زهر
در سوگ مولایی که عظمت نامش، آسمان را به تواضع وامیدارد!
چگونه به این اشکهای ناقابل بسنده کنم، که وسعت مصیبتت، فراتر از ادراک خاکی ما ناسوتیان است!
ایمان عارفانه و عمل صادقانه به همه ما عنایت بفرما
نامت را با افتخار به دلهای غریبمان میسپاریم تا یادت آرام بخش سینه های بیتابمان باشد.
شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد
اساتید جهان باید به سوگ علم بنشینند که در دانشگه هستی، بزرگ استاد را کشتند
شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد
تسلیت یا صاحب زمان
استفاده نمودیم
ششمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام صادق
بر عموم مسلمانان جهان تشیع تعزیت و تسلیت باد . . .
این شاهد جنایت منصور کافر است
بر او بریز اشک که این گریه نزد حق
با گریه بر حسین ثوابش برابر است
دلم هواے بقیع دارد وغم صادق
#عزا گرفتہ دل من ز ماتم صادق
دوباره #بیرق_مشکے بہ دسٺ دل گیرم
زنم بہ سینہ ڪه آمد #محرم صادق
#شهادٺ_رئیس_مذهبتشیع
#امام_صادق_ع_تسلیٺ_باد
ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻣﯽ؟
فرمود: ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
۱. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
۲. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
۳. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
۴. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
۵. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ پنج ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ.
چون بلا بر بلا فزاید،
(نشانه) رهایی از بلا باشد.
شهادت امام
جعفر صادق علیه السلام بر تمام شیعیان جهان تسلیت باد.
جگری سوخته یاد از جگر سوخته کرد
جگری سوخته کز داغ بر افروخته بود
باز هم از اثر زهر جفا سوختـه بود
شهادت ششمین اختر
تابناک آسمان ولایت و امامت
رئیس مذهب تشیع
امام عشق و عرفان
حضرت امام
جعفر صادق علیه السلام
بر تمامی عاشقان
اهل بیت تسلیت باد
بسم الله الرحمن الرحيم
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الإِمَامُ الصَّادِقُ.
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الوَصِيُّ النَّاطِقُ.
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الفَاتِقُ الرَّاتِقُ.
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّنَامُ الأَعْظَمُ.
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصِّرَاطُ الأَقْوَمُ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِفْتَاحَ الخَيْرَاتِ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَعْدِنَ البَرَكَاتِ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ البَرَاهِينِ الوَاضِحَاتِ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَاصِرَ دِينِ اللَّهِ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَاشِرَ حُكْمِ اللَّهِ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا فَاصِلَ الخِطَابَاتِ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا كَاشِفَ الكُرُبَاتِ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَمِيدَ الصَّادِقِينَ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا لِسَانَ النَّاطِقِينَ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلَفَ الخَائِفِينَ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا زَعِيمَ الصَّالِحِينَ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ المُسْلِمِينَ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا كَهْفَ المُؤْمِنِينَ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا هَادِيَ المُضِلِّينَ.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَكَنَ الطَّائِعِينَ.
وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى العَبَّاسِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُه
صلوات خاصه امام صادق علیه السلام
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خَازِنِ الْعِلْمِ الدَّاعِی إِلَیْکَ بِالْحَقِّ النُّورِ الْمُبِینِ اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَ وَحْیِکَ وَ خَازِنَ عِلْمِکَ وَ لِسَانَ تَوْحِیدِکَ وَ وَلِیَّ أَمْرِکَ وَ مُسْتَحْفَظَ دِینِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیَائِکَ وَ حُجَجِکَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ
خدایا درود فرست بر جعفر بن محمد صادق، خزانه دار دانش، دعوتکننده به سوى تو بر پایه حق، آن نور آشکار! خدایا چنانکه او را قرار دادى معدن کلامت، و وحیات، و خزانه دار دانشت، و زبان توحیدت و سرپرست فرمانت، و نگهدارنده دینت، پس بر او درود فرست؛ بهترین درودى که بر یکى از برگزیدگانت، و حجّتهایت فرستادی که تو ستوده و بزرگوارى
مفاتیح الجنان
عزاگرفته دل من زماتم صادق
دوباره بیرق مشکی به دست میگیرن
زنم به سینه که آمد محرم صادق
پیشاپیش شهادت امام جعفر صادق(ع )
تسلیت باد
گویا عزای صادق آل پیمبر ست
یا رب چه روی داده، کزین سوگ جانگداز
خلقی پریش خاطر و دلها پر آذر ست
شهادت امام صادق (ع) تسلیت باد
البِرُّ وَ حُسنُ الخُلقِ يَعمُرانِ الدّيارَ وَ يَزيدانِ فِى الاعمارِ
نيكوكارى و خوش اخلاقى، خانه ها را آباد و عمرها را طولانى مى كنند.
كافى ج 2 ، ص 100
شهادت امام صادق(علیه السلام) تسلیت.
نه حرم داره نه رواقی
نه گنبدی نه چراغی
دلم گرفته دوباره
به یاد غربت بقیع
به #شیعیان ما بگویید: در بر پایی #مجالس_عزای_ما همت گمارند و #شیعیان در این راه #مال خود را #بذل نمایند.
منابع:
بحارالانوار ج ۴۴ ص ۲۸۷
صلوات
امام جعفر صادق (ع) : همه خير در خانه اي نهاده شده و كليدش را زهد و بي رغبتي به دنيا قرار داده اند .
اصول كافي ، ج 3 ، ص ۱۹۴
دوستان خدا آنانند که هنگامی که مشاهده کنند، مردم حرامهای خدا را حلال میشمارند، مانند پلنگ زخم خورده غضبناک شوند.
شهادت مظلومانه قرآن ناطق، امام صادق علیهالسلام بر شما تسلیت باد!
بر آینه جمال سرمد صلوات
بر شیخ ائمه ، وارث علم نبی
بر صادق آئین محمد صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
پدرم مرا به سه چيز ادب آموخت و از سه چيز نهى ام فرمود . سه نكته ادب اين بود كه فرمود : فرزندم! هركس با دوست بد بنشيند ، سالم نمى ماند و هر كس گفتارش را كنترل نكند ، پشيمان مى شود ، و هر كس به جايگاه هاى بد وارد شود ، مورد بدگمانى قرار مى گيرد (زير سؤال مى رود) و آن سه چيز كه مرا از آن نهى فرمود: دوستى با كسى كه چشم ديدن نعمت كسى را ندارد، و با كسى كه از مصيبت ديگران شاد مى شود و با سخنچين.
به #شیعیان ما بگویید: در بر پایی #مجالس_عزای_ما همت گمارند و #شیعیان در این راه #مال خود را #بذل نمایند.
منابع:
بحارالانوار ج ۴۴ ص ۲۸۷
شیعه به پای درسش نشسته جون گرفته
ز رفتنش جهانی غرق عزا و زاری
اشک چش ملائک رو به فزون گرفته
شهادت امام صادق «ع» تسلیت باد!
عزا گرفتہ دل من زماتم صادق
دوباره بیرق مشکی بہ دست میگیرم
زنم بہ سینه کہ آمد محرم صادق
شهادت جانسوز حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بر عموم شیعیان جهان تسلیت.
دل روضهخوان غربت خاک بقیع شد
.
سلام آقای مطهر امام رضا جان
شهادت رئیس مذهب حقه تشیع
آقا امام جعفر صادق تسلیت باد
صلوات
منصور لعنت
اگر مومن می دانست پاداش مصیبت و گرفتاری هایش چقدر است، آرزو می کرد در دنیا با قیچی تکه تکه می شد.
کافی، ج۲، ص۲۵۵
عرض تسلیت و سرسلامتی ساحتِ مقدس و قلبِ داغدار مولانا حجةبن الحسن العسکری عجّلالله تعالی له الفرج
شهادت امام جعفر صادق(ع) تسلیت باد
مدینه، جهان را از شیون اکنون خود پر کرده است.
امروز بقیع در لباس سوگ، چکیده اشکهای غربت شیعیان است و دانش،
بحارالانوار اشکی است که به تمامی برگهای زرین احادیث، تسلیت میگوید.
شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد
هر مؤمنی به گردن مؤمن دیگر هفت حق دارد که از جانب خدا واجب شده است :
1️⃣ بزرگ بدارد و احترامش رانگه دارد
2️⃣ در دلش او را دوست بدارد
3️⃣ در امکانات مادی شریکش سازد
4️⃣ غیبتش را بر خود حرام بدارد
5️⃣ به هنگام بیماری به عیادتش رود
6️⃣ در تشییع جنازه اش شرکت کند
7️⃣ پس از مرگش جز خیر نگوید
من لا یحضره الفقیه ج4
اگر کسی آب بنوشد و حسین (علیه السلام) را یاد کند و قاتلش را لعن نماید، خدا صد هزار گناه او را پاک کند و صد هزار درجه او را بالا برد چنانچه در قیامت با روی سفید و درخشان محشور شود.
الکافی ج ۶ ص ۳۹۱
آیا ملاک قبولی اعمال بندگان را به شما خبر دهم؟
راوی گفت: بله؛
امام فرمودند: ملاک قبولی اعمال عبارتند از:
1️⃣ شهادت این که معبودی به جز خدا نیست و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و رسول اوست
2️⃣ اقرار و اعتراف به دستور الهی
3️⃣ ولایت اهل بیت (ع)
4️⃣ برائت از دشمنان اهل بیت (ع)
5️⃣ تسلیم در مقابل اهل بیت
6️⃣ تقوا
7️⃣ کوشش در راه خدا و آرامش
8️⃣ انتظار حضرت مهدی (عجل الله ظهورک)
غیبت نعمانی ص۲۰۰
یک شیعه ی باوفا و لایق باشم
از حضرت حق خواسته ام تا به ابد
مشمول عطا و لطف صادق(ع) باشم
سدير صيرفي مي گويد: خدمت امام صادق علیه السلام رسيديم و ديديم كه آن حضرت بر روي خاك ها نشسته جامه اي بي يقه و آستين كوتاه بر تن كرده و همانند مادر فرزند مرده در حال گريه و زاري است. سراسر وجود او را حزن و اندوه فرا گرفته بود؛ آثار غم و اندوه در صورتش ظاهر گشته بود؛ رنگ چهرة او به كلّي دگرگون شده بود، سيل اشك از دل پر خون و قلب پر التهاب او برخاسته بود و بر گونه هايش فرو مي ريخت و در اين حال اين گونه زمزمه مي كرد:
سيدي غيبتك نفت رقادي و ضيقت علي مهادي، و ابتزّت منّي راحة فؤادي…
اي آقا و سرور من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده، عرصه را بر من تنگ نموده و آسايش و آرامش را از قلبم گرفته است.
سدير ميگويد:
هنگامي كه امام را اين چنين پريشان ديديم، دل هايمان آتش گرفت و هوش از سرمان پريد كه چه مصيبت جانكاهي براي حجت خدا روي داده و چه فاجعة اسفباري بر او وارد شده است.
عرض كرديم: اي فرزند بهترين خلايق! چه حادثه اي بر شما روي آورده كه اين چنين سيل اشك از ديدگانتان فرو ميريزد و اشك چون باران بهاري بر چهره تان سرازير مي شود؟ چه فاجعه اي شما را اين چنين بر سوگ نشانده است؟
امام صادق علیه السلام چون بيد لرزيد و نفسهاي مباركش به شماره افتاد، آنگاه آهي عميق به پهناي قفسة سينه از اعماق دل بركشيد و به ما روي كرد و فرمود:
صبح امروز كتاب جفر را میخواندم. اين كتاب را خداوند به پيامبر خويش و پيشوايان معصوم از تبار او اختصاص داده است. در اين كتاب، تولد، غيبت، درازي غيبت و ديرزيستي قائم ما و گرفتاري باورداران در آن زمان، راه يافتن شك و ترديد در دل مردم در اثر طول غيبت و مرتد شدن مردم از آيين مقدس اسلام را خواندم و ديدم كه چگونه رشتة ولايت را كه خداوند در گردن هر انساني قرار داده است، مي گسلند و از زمرة اسلام بيرون مي روند، دلم به حال مردم آن زمان سوخت و امواج غم و اندوه بر پيكرم فرو ريخت...
طوسي، محمد بن حسن، كتاب الغيبة، ص 167
*آیا ما هم در فراق مولایمان اینگونه بی تابیم؟*