سرنوشت اوباما همانند كارتر و ريگان و كلينتون و بوش، به پرونده ايران گره خورده و اين چالش نيز جز به واسطه ايجاد بي ثباتي از درون ايران برطرف نخواهد شد. بنابراين اوباما مجبور مي شود ژست تغيير در رفتار آمريكا را كنار بگذارد و آن روي حقيقي كاخ سفيد را نشان دهد. عداوت و خباثتي كه آمريكا و برخي متحدانش در كنار ادعاي حقوق بشر نشان دادند، براي غرب هزينه سنگيني دربرخواهد داشت.
چالش تازه اي كه غرب تحت عنوان تحريم نفت و بانك مركزي ايران آغاز كرده، داراي چند چهره متفاوت است. اولا و در ظاهر، تحريم است اما در باطن رنگ و بوي جنگ و تروريسم را دارد چرا كه دشمني تمام عيار با يك ملت است. ثانيا جنگ و تروريسم اقتصادي است اما اصالت ندارد بلكه قرار است مانند يك چاشني انفجاري در زمين اصلي جنگ (جنگ نرم رواني و فرسايشي) عمل كند. به عبارت ديگر بايد نيروي ديگري را آزاد كند تا بتواند به فتنه دو سال پيش گروهك ها، تنفس مصنوعي بدهد و به روحيه درماني آنها بپردازد. ثالثا برحسب ظاهر، رفتاري فعال از سوي غرب به حساب مي آيد اما در باطن، اقدامي از سر انفعال و اضطرار و استيصال است. رابعا رفتاري از سر اعتماد به نفس به نظر مي رسد اما به غايت آميخته با ترديد و تزلزل و ترس است. خامسا به عنوان تصميمي از سر دوستي و ائتلاف در جبهه غرب القا مي شود، اما به وضوح در جنگ اقتصادي ميان آمريكا و انگليس با اروپا (يا به عبارتي رقابت دلار با يورو) از يك سو و اقتصاد غرب با شرق آسيا ريشه دارد.
درباره چند و چون اين چالش و چگونگي مواجهه با آن گفتني هايي هست:
1- كمتر از 10 ماه تا انتخابات رياست جمهوري آمريكا باقي مانده و اوباما در حالي مصوبه كنگره در اين زمينه را امضا كرد كه از سوي منتقدان خود در لابي صهيونيستي و جمهوري خواهان، به عنوان «اردك لنگ» و كسي كه از عهده ايران و بيداري اسلامي برنيامده، شناخته مي شود. در كنار اين درماندگي، بدهي 15 هزار ميليارد دلاري، كمر دولت آمريكا را به عنوان بدهكارترين حكومت جهان شكسته است. اين هم يادگاري جنگ هاي عراق و افغانستان است. اوباما روز گذشته در كنگره نطقي كرد و با اشاره سربسته به وضع وخيم اقتصاد آمريكا گفت «آنچه در خطر است، ارزشهاي حزب دموكرات يا جمهوريخواه نيست بلكه اصول و ارزشهاي آمريكايي است». همزمان نشريه فرانسوي لوموند ديپلماتيك در شماره ژانويه خود تصريح مي كند «بوي مرگ از اقتصاد اروپا بلند شده و نشست هاي بي اثر سران اتحاديه، به بال بال زدن مرغ سركنده مي ماند».
بدين ترتيب توسل به تحريم و تروريسم اقتصادي- به موازات جنگ اطلاعاتي و تبليغاتي و ترور فيزيكي- تنها گزينه پيش روي اوباماست تا هم از تله درگيري نظامي با ايران بگريزد و هم دهان مخالفان را ببندد كه در مقابل ايران بيكار ننشسته است. ورود به اين حوزه ظاهرا چند خاصيت ديگر هم مي تواند داشته باشد. اولا مي توان به اروپاي رقيب از پشت خنجر زد و در جنگ دلار و يورو، رمق بيشتري از يورو گرفت. بدين معنا كه آمريكا سالهاست خود را از تجارت و بازار پرسود ايران محروم كرده و بنابراين بايد اروپا و حتي اقتصادهاي شرقي نظير چين و ژاپن و هند و كره را به سوي بازي يي هدايت كند كه از اين تجارت پرسود- و رونق بخش- محروم شوند، ضمن اينكه در هر نوع بحران نفتي، رقباي اقتصادي آمريكا بسيار بيشتر از آمريكا خسارت مي بينند. بدين ترتيب آمريكا به علاوه انگليس و با استفاده از انفعال ساركوزي و مركل (متأثر از لابي صهيونيستي)، در حال ضعيف كردن اروپايي هستند كه زبانش پس از شكست هاي عراق و افغانستان دراز شده است. ثانيا اوباما متهم است به اندازه كافي از محافل اپوزيسيون ايراني كه دو سال پيش به اغتشاش و آشوب دست يازيدند، حمايت نكرده است. سناريوي اخير كه اتفاقا با مشورت خائنانه و «گرا» دادن برخي گروه هاي نفاق داخلي- داراي دفتر و دستك در اروپا و آمريكا!- در پيش گرفته شده، تلاش مي كند بخشي از سرخوردگي گسترده اپوزيسيون را جبران كند. به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه غرب يقين كرده فشار خارجي بدون وقوع اتفاقي در داخل ايران به جايي نخواهد رسيد. همين جمعه گذشته بود كه ژنرال مايكل هايدن رئيس اسبق سازمان سيا اعلام كرد «بهترين و تنها گزينه براي توقف يا كند كردن برنامه هسته اي ايران، تشويق مخالفان در داخل و بازسازي ناآرامي هاي ژوئيه 2009 ميلادي در ايران است». خانم كلينتون نيز 3 ماه پيش در مصاحبه با تلويزيون بي بي سي تصريح كرده بود «دولت آمريكا از بيرون هر حمايتي كه از دستش برمي آمد، به معترضان كرد اما در عين حال مراقب بود زياده روي نكند... 2 سال پيش از درون جنبش اين صدا شنيده مي شد كه آمريكا بايد مواظب باشد طوري عمل نكند كه عامل و حامي اصلي جنبش جلوه كند چون اعتبار جنبش به خطر مي افتد».
به طور خلاصه، آن گونه كه رسانه هاي بسياري در آسيا و اروپا نوشتند سرنوشت اوباما همانند كارتر و ريگان و كلينتون و بوش، به پرونده ايران گره خورده و اين چالش نيز جز به واسطه ايجاد بي ثباتي از درون ايران برطرف نخواهد شد. بنابراين اوباما مجبور مي شود ژست تغيير در رفتار آمريكا را كنار بگذارد و آن روي حقيقي كاخ سفيد را نشان دهد. عداوت و خباثتي كه آمريكا و برخي متحدانش در كنار ادعاي حقوق بشر نشان دادند، براي غرب هزينه سنگيني دربرخواهد داشت. نكته جالب اينجاست كه آمريكا از شوراي امنيت نيز نااميد شده و اجباراً اين شورا را دور زده، آن هم با احاله موضوع به 6 ماه ديگر و قيد اين شرط كه در صورت متلاطم تر شدن اقتصاد جهاني، تحريم ها متوقف يا برخي طرف ها از معامله با ايران معاف شوند!
2- هدف اصلي دشمن در اين هجمه، ويروسي كردن ذهن ها و اختلال دو وجهي در «افكار عمومي» و «ذهن تصميم سازان و سياستمداران» ايران است. به يقين آنها كه داراي رشد و استقلال و عزت هستند، از دشمني دشمن به او پناه نمي برند و اين كار را آن هم در بحبوحه رويارويي، اسباب جسورتر كردن خصم مي دانند. بنابراين در اين مواجهه، آميزه اي از شجاعت و مجاهدت و تدبير و قاطعيت لازم است. آن گونه كه سابقه دهه ها تحريم نشان داده، اين حربه به خودي خود هيچ اثري به همراه ندارد و صرفا هنگامي مي تواند موثر واقع شود كه دشمن، عوامل خود را در داخل برانگيزد يا نيروهايي را فعال كند و متقابلا با انفعال سياستمداران و تصميم سازان مواجه شود. ملت و نظام ما در چالش اخير كه با التهاب بازار همراه شد، با دو جريان «تروريسم اقتصادي» و «تروريسم رسانه اي» مواجه است. واقعيت اين است كه به لحاظ اقتصادي اتفاق معناداري رخ نداده بود تا در عمل به التهاب در بازار سكه و ارز منجر شود. اما بنا بود اتفاقي در ايران بيفتد كه چكاندن ماشه خالي از سوي آمريكا را واقعي و معنادار كند و باري بزرگ را ولو موقتا از روي دوش اوباما بردارد. اين كار به تمام معنا- ضد-اطلاعاتي و امنيتي را دو بازوي تروريسم اقتصادي و رسانه اي در ايران انجام دادند. اگر 12-10 سال پيش با پديده اي محدود به نام «پايگاه مطبوعاتي دشمن» مواجه بوديم، اكنون همين پايگاه رسانه اي در ابعادي ديگر و با روش هاي نفوذ متفاوت بازتوليد شده است كه از جمله در ماجراي اخير پيشاپيش در التهاب بازار مي دميد و مي كوشيد تقاضاي مصنوعي براي سكه و ارز-و احيانا كالا- را بالا ببرد.
آنها البته تنها نبودند. جريان ديگري كه مسامحتا از آنها به عنوان دلال نام برده مي شود، با آمد و شد خود كوشيد در ميانه محرم و صفر كه اساسا تقاضاي طلا و سكه به شدت پايين مي آيد، بازارگرمي به راه اندازد. متأسفانه بايد گفت مجموعه دستگاه هاي اطلاعاتي و امنيتي ما حتي در حداقل هاي خود، وارد اين حوزه نشدند و با حلقه هايي كه به وضوح نقش ستون پنجم و تروريست هاي گسيل شده را بازي مي كنند، مواجهه نكردند. براي اين دستگاه ها - اگر گارد دشمن را درست متوجه شوند و اراده كنند- شناسايي زد و بندهاي شبكه دولايه رسانه اي و شبه اقتصادي فعال در اين تروريسم، دشواري چنداني ندارد. محاربه و تروريسم اقتصادي، تعارف بردار نيست. كساني در داخل همانند تروريست هاي قاتل، اين ريسك بزرگ را به جان خريده اند كه با خيانت به كشور خود، به جان معيشت مردم بيفتند و خون آنها را در شيشه دشمن كنند. با محارب و تروريست بايد به زبان خود او سخن گفت. لازم هم نيست كه هر روز و هر هفته زنجيره اعدام داشته باشيم، اولين برخوردهاي محدود عبرت آموز، بسياري از زمينه هاي ارتكاب جرم را جمع مي كند. حالا كه مفسدان و زالو صفتان سر از لانه بيرون آورده اند، بهترين فرصت و موقعيت براي كوبيدن سر آنهاست. اصلاحات اقتصادي و زدودن فرصت هاي دلالي و احتكار و ... سرجاي خود محفوظ! اما هزينه دار كردن رفتارهاي زالوصفتانه آن هم در مقياس هاي چندده و چندصدميلياردي وظيفه ديگري است.
3- نگاه «جزيره اي» يا «رقابتي» به صحنه سياست كلان كشور، آسيب بزرگي است كه از سوي برخي سياستمداران متوجه منافع ملي شده است. رقابت هاي سياسي و انتخاباتي هيچ وقت تمام نمي شود اما اين موضوع در كنار نگرش جزيره اي نبايد منجر به غفلت از مصالح كلي و منافع ملي شود. براي مثال اينكه چند ماه پيش شركت «ج» زيرمجموعه يك بانك وابسته به يكي از حوزه هاي خدمات شهري اقدام به خريد سكه كرد- رقم اين معامله از 3 تا 20 ميليارد تومان گفته شد- و عملاً به تقاضاي كاذب دامن زد، حداقل نشانگر نگاه محدود و جزيره اي است اگر متضمن خيانت و فضاسازي كاذب نبوده باشد. چنين اتفاقي مي تواند در مراكز ديگري هم رخ داده باشد و عملاً بيت المال و مراكز عمومي را درگير چرخه معيوبي كند كه سودش در كام دشمنان كشور و ملت مي ريزد. در مقابل، مراكز دولتي مسئول نمي توانند با بي تفاوتي و بدسليقگي به مواجهه با چالش ها بروند. اگر دشمن در دشمني خود جدي است و عوامل خود را نيز برانگيخته، در اين سو نياز به تشكيل ستادها و صف هاي دفاعي-تهاجمي كارآمد است. اينكه كدام صاحب منصبان در شهرداري يا مجلس و دولت و... با هم قهر و آشتي دارند و چه كسي مؤتلف يا رقيب ديگري است، نبايد قاطبه مسئولان را از نگاه حاكميتي و جهادي به صحنه بازدارد. در يك جبهه جنگ، اولين رمز مقاومت و پيروزي، برخورد «جبهه اي» به معناي دورريختن دل خوري ها و گلايه ها و زدن به خط دشمن است. باور كنيد اگر مسئولان ما داراي اين هنر باشند كه حتي بدون درگير شدن با چالش ها، اقدام به مانور وحدت كنند، بسياري از التهاب هاي اقتصادي و اجتماعي و سياسي و فرهنگي كه از سوي دشمن دميده مي شود، دچار انجماد خواهد شد.
دولت، مجلس و دستگاه قضايي در چالش اخير مسئوليت مشتركي بر دوش دارند و چه خوب است كه نشست هايي- به شكل ستادهاي مشترك - ترتيب داده شود و پس از اتخاذ تصميمات، بلافاصله به مرحله اجرا درآيد. حباب التهاب اقتصادي صرفاً بااين روش تخليه خواهد شد و به يقين دشمن تا غلبه اختلاف و مجادله بر اتحاد و هماهنگي را رصد مي كند، براي تداوم خصومت، روحيه خواهد داشت. راه اين دشمني را صرفاً با نااميدكردن خصم مي توان بست همچنان كه در طول 3 دهه گذشته انجام داده ايم. بايد پرسيد آيا گارد برخي مسئولان ما در اين ميدان به اندازه كافي گارد دفاعي و جهادي هست؟!رهبر معظم انقلاب چند سال پيش مطرح كردند- اراده كنيم و چاه هاي نفت خود را ببنديم. اين بلندهمتي و دورانديشي كجا و كم همتي ما كجا؟!
4- خداوند مؤمنان را امر فرموده كه «وليجدوا فيكم غلظه . كافران بايد شدت و غلظت را در شما بيابند.» نه تنها در مقابل دشمن نبايد ضعيف و منفعل و مرعوب بود، بلكه بايد به او تفهيم كرد كه هر تهديدي، هزينه اي دارد. اكنون كه مستكبران آداب و اطوار هميشگي را كنار گذاشته و سيماي كريه خود را عيان كرده اند، هم بايد آنان را هو كرد و هم هزينه ها و شوك هايي را به «دنيا» و «اقتصاد» آنها وارد كرد. اقتصاد غرب امروز در بدترين و شكننده ترين شرايط خود است. رعب را بايد در دل آنان افكند و اين كاملاً امكانپذير است.
غرب به شوك درماني نيازمند است تا سر عقل بيايد.
محمد ايماني