کد خبر: ۶۸۳۱۲
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار:
9دی، حماسه حضور مردم (3)

تقویت وحدت و تضعیف مخالفان نظام حاصل حضور مردم در 9دی

مهدی امینیان

بولتن نیوز: عرصه سیاسی جوامع مردم سالار، میدان رقابت گروه های اجتماعی و سیاسی است. در این میدان، قواعدی وجود دارد که نتیجه مسابقه را تعیین می کند و اکثر گروه ها به این قواعد پایبند هستند. جامعه ایران و نظام سیاسی جمهوری اسلامی نیز مانند هر جامعه مردم سالار دیگری، از این قواعد پیروی می کند، گر چه از لحاظ مبانی دینی، امتیازاتی دارد که بازی گروه های سیاسی را از جهاتی پیچیده تر و از جهاتی ساده تر می سازد.

همه انقلاب ها، به رهبری یکی از گروه های اجتماعی رقم می خورد و آن گروه اجتماعی، مُهر خود را بر جبین آن انقلاب می نهد و نظام سیاسی آینده را بدست می گیرد مانند انقلاب های بورژوایی اروپا در قرن 18 و 19 که نظام سیاسی آینده را بر اساس سرمایه داری و تمایلات آزاداندیشانه طبقه متوسط تعیین نمود و مانند انقلاب اسلامی ایران که به رهبری روحانیت و با همراهی احزاب سیاسی شکل گرفت و نظام سیاسی آن بر اساس حضور، شکوفایی و هدایت مردم که هدف همه ادیان است – به گفته قرآن که لیَقوم الناسُ بالقسط- و بر اساس اصل ولایت فقیه که علت موجبه و مبقیه انقلاب در مسیر اصلی خود است، تعیین شد.

در جوامع مردم سالار، هر گروهی که بیش از دیگران مورد توجه و اقبال افکار عمومی قرار گیرد و از منابع اثربخشیِ بیشتری برخوردار باشد (مانند پول، مالکیت رسانه ها و...)می تواند زمام امور را بدست گیرد. ویژگی انقلاب اسلامی ایران این بود که یک نظام مردم سالار دینی و اسلامی را بنا نمود و بدون سلاح یا کمک خارجی و تنها با اقبال مردم سر کار آمد. به بیان بهتر، حضور مردم و طرفداری آنان از خط اصیل روحانیت اسلامی، موجب پیشتازی این گروه اجتماعی بر سایر گروه ها شد.

در مسیر انقلاب، بارها سعی شده است که از حضور مردم و طرفداری آنان از روحانیت اصیل کاسته شود تا سایر نیروهای اجتماعی سر کار بیایند و یک انقلاب دموکراتیک دیگر رقم بخورد. برای بررسی این موضوع ابتدا باید این مسأله مورد کاوش قرار گیرد که نیروهای اجتماعی عمده در ایران کدامند:

نیروهای اجتماعی –که هر یک شامل عده اندکی از خواص و عده بیشتری از عوام است، زاییده شکاف های اجتماعی است و شکاف های اجتماعی معمولا حول تفاوت گروه های اجتماعی از نظر ایدئولوژی، نژاد، جنس، سن، دین و همچنین تجمیع یک گروه حول منافع و اهداف مشترک یا -آنچه اخیراً شکل گرفته است- حول یک سبک زندگی خاص ویا حتی میان ساکنان گذشته ی یک سرزمین و مهاجران شکل می گیرد.

در هر جامعه ای به تناسب شرایط آن و میراث فرهنگی و سیاسی، برخی از این شکاف ها مبنای عمل سیاسی قرار می گیرند و در واقع از حالت غیرفعال به فعال تبدیل می شوند. بر این اساس ابتدا باید شکاف های اجتماعی اثرگذار در جامعه سیاسی ایران را بررسی نماییم تا بتوان بررسی کرد که چگونه از این شکاف ها بهره گرفته شده است.

1-      مهمترین شکاف اجتماعی موجود در ایران، شکافی است که از عدم وحدت حوزه و دانشگاه شکل گرفته است یعنی شکاف میان تجدد و سنت که از میان نخبگان تا بی سوادترین افراد جامعه کشیده شده است. البته بسیاری از روحانیان تحت تأثیر نخبگان دانشگاهی اند و به خیل تجددگرایان پیوسته اند و بسیاری از نخبگان دانشگاهی نیز تحت تأثیر تعلیمات روحانیان از سنت گرایان محسوب می شوند

 سنت در اینجا دارای معنای منفی یعنی جمود و عقب ماندگی نیست بلکه یک اصطلاح علمی به معنای آن اصولی از دین و مذهب و آیین ملی است که افراد یک جامعه از گذشته بدان پایبند بوده اند که در مورد کشور ما، قرائت خط اصیل روحانیت از اسلام است. تجدد نیز در اینجا به معنای مثبت یعنی نوآوری نیست بلکه یک اصطلاح علمی است که به معنای آن چیزی است که اخیراً (به معنای چند سال یا ده سال یا صدها سال اخیر) در جامعه ای مطرح شده است که در مورد جامعه ما، مکاتب و اندیشه های غربی و علمی و بشری را شامل می شود. نیروهای اجتماعی متولد شده از این شکاف در تمام سطوح از احزاب سیاسی تا سازمان های مردمی تا مجامع علمی وجود دارند.

2- دومین شکاف اثرگذار در جامعه ایران، شکاف نژادی است. اقوام مختلف در برخی برهه های تاریخی، نژاد خود را مبنای عمل قرار داده و به ابراز نارضایتی یا اقدام برای خودمختاری دست زده اند.

3- سومین شکاف اثرگذار در جامعه ایران، شکاف سنی است. پس از انقلاب، تولید نسل افزایش یافت و نوزادانی که در اوایل و اواسط دهه 60 شمسی متولد شدند، اکنون 40% از جامعه ایران را تشکیل می دهند و بسیاری از مطالبات سیاسی آنها با مطالبات پدران خود متفاوت است. جنبش های دانشجویی تحت تأثیر چنین شکافی شکل می گیرند و باورها و رفتارهای محیطی هم نسل خود را از طریق اینترنت و ماهواره و درس های دانشگاهی و ادبیات مرسوم بین جوانان و عالم موزیک  وهنر و پوشش و... کسب می کنند و در نتیجه رفتار آنها تاحدودی متفاوت از نسل قبل از آنها خواهد بود.

4- چهارمین شکاف اثرگذار در جامعه ایران، شکاف مذهبی است که میان اکثریت شیعه و اقلیت سُنی وجود دارد، گرچه بدلیل اینکه درصد کمی از جامعه ما سنی هستند، هم شیعه و اهم اهل سنت عضو یک دین و دارای اشتراکات فراوان هستند و همچنین به دلیل آزادی عملی که به اقلیت داده شده است، این شکاف در کمتر به چشم می خورد و نسبت به شکاف های پیشگفته کمتر فعال می شود.

5- پنجمین شکاف اثرگذار در جامعه ایران، شکافِ مبتنی بر تفاوت در سبک زندگی است که میان پایتخت نشین ها و ساکنان شهرستان ها وجود دارد و موجب تفاوت ذائقه ها، علایق و اولویت های آنها شده است.

اکنون به موضوع اصلی بازمی گردیم. گفتیم که در جوامع مردم سالار، هر گروهی که بیش از دیگران مورد توجه و اقبال افکار عمومی قرار گیرد و از منابع اثربخشیِ بیشتری برخوردار باشد (مانند پول، مالکیت رسانه ها، ارتباط با صاحب منصبان سیاسی و اجتماعی، و...)می تواند زمام امور را بدست گیرد و گفتیم که در انقلاب اسلامی، حضور مردم و طرفداری آنان از خط اصیل روحانیت، موجب پیروزی این گروه اجتماعی بر سایر گروه ها شد و گفتیم که در مسیر انقلاب، بارها سعی شده که از حضور مردم و طرفداری آنان از روحانیت اصیل کاسته شود تا سایر نیروهای اجتماعی سر کار بیایند و یک انقلاب دموکراتیک دیگر رقم بخورد. حال می توان روش این تلاش های ناکام را بر اساس آنچه در مورد شکاف ها گفتیم، مورد تحلیل قرار دهیم.

در وقایع سال 78 و سال 88 ، تلاش شد تا با استفاده از شکافهای اجتماعی اثرگذار در عرصه سیاسی ایران، گروه حاکم یعنی روحانیت و طرفداران مردمی آن را در یک طرفِ این شکاف ها قرار دهند و خود و طرفداران مردمی را در طرف دیگر قرار دهند، ضمن اینکه نشان دهند، آنها و طرفدارانشان گروه اجتماعی گسترده تری را تشکیل می دهند که همه آنها نه فقط مخالف نتیجه انتخابات بلکه مخالف نظام حاکم هستند.

 بنابراین تلاش های آنها را می توان در چند مورد خلاصه کرد:

1- سعی کردند افرادی را که مخالف نتیجه انتخابات هستند، کم کم به خیل مخالفان نظام ملحق کنند. در این زمینه به تغییر تدریجی شعارها در 8 ماه تظاهرات و ناآرامی های پراکنده می توان اشاره کرد.

عده ای با اسم رمز تقلب، حرکت های اعتراضی را ایجاد کردند و بعدا به شعارها و خواسته های دیگر رسیدند و گروه های دیگر را با خود همراه کردند اما چون از ابتدا به دروغ مشغول شدند، به تدریج حامیان خود را از دست دادند و گروه های ضد انقلاب را به جمع خود اضافه کردند.

2- سعی کردند تلقین کنند دانش آموختگان دانشگاه و افرادی از حوزه که با تعالیم جدید و علوم روز آشنایی دارند طرفدار تغییر نظام سیاسی هستند، بنابراین طرفداری عده ای از حوزویان از نظام حاکم، به دلیل جمود آنها است نه به دلیل آشنایی آنها با تعالیم اسلام، زیرا عده ای از حوزویان نیز با نظام مخالفند. در این زمینه می توان به مصاحبه های مکرر با محسن کدیور اشاره کرد که وی به نوبه خود  مدعی تغییر نظر آیت الله منتظری در سال های آخر نسبت به اصل ولایت فقیه بود.

3- سعی کردند تلقین کنند اکثریت جوانان طرفدار تغییر نظام سیاسی هستند. اینها همان افرادی هستند که در رفراندوم قانون اساسی در 1358 حضور نداشتند و حق دارند نظام مطلوب خود را تعیین کنند. در این زمینه حس مخالفت با نتیجه انتخابات، می توانست نتیجه چنین رفراندومی را در صورت برگزاری، به نفع تغییر نظام، سنگین کند.

4- تا حدودی سعی کردند حس نژادی و مذهبی اقلیت های قومی و مذهبی را برانگیزند. در این زمینه می توان به قبل از انتخابات و فتنه گری ها در مورد رسیدگی بیشتر دولت در سفرهای استانی به استان های شیعه و فارسی زبان اشاره کرد. البته در این حوزه نتوانستند به خوبی از منابع خود استفاده کنند.

5- سعی کردند شکاف های اجتماعی را بر هم منطبق سازند. مثلاً این ذهنیت را ایجاد کنند که قریب به اتفاق جوانان، قریب به اتفاق متجددان را تشکیل می دهند. اینگونه جامعه را دو قطبی کرده و نارضایتی را افزایش می دادند.

6- سعی کردند با استفاده از شبکه مجازی و رسانه هایی مانند  VOA و  BBC فارسی تلقین کنند که خیل طرفداران نیروهای اجتماعی مخالف نظام بسیار بیشتر از مدافعان آن است.  در نتیجه یک تغییر دموکراتیک ضروری می نماید و الا نظام حاکم مخالف اکثریت مردم و در نتیجه استبداد محض است.

7- سعی کردند از نظریه مارپیچ سکوت استفاده کنند. در این روش هر کس نظر خود را به گونه ای شکل می دهد که فکر می کند افکار عمومی در آن جهت است. بنابراین سعی کردند با رسانه های خود مدعی شوند که بیشتر مردم مخالف نظام حاکم هستند تا هرکس مردد است یا در حمایت از نظام، مستحکم نیست، جزء مخالفان نظام شود.

8- سعی کردند طرفداران نظام را کسانی معرفی کنند که نه به خاطر عقیده و نظر شخصی بلکه به خاطر پولی که از سازمان های حکومتی دریافت می کنند، از  نظام حمایت می کنند. در نتیجه هیچ استدلالی برای حمایت عقلانی از نظام وجود ندارد و هر کس اهل فکر و اندیشه است و فکر خود را به پول نمی فروشد، اصولاً باید مخالف نظام باشد. در این زمینه می توان به لقب هایی مانند مزدور و چماق بدست استفاده کرد که در تظاهرات مخالفان نظام علیه طرفداران نظام به کار می رفت.

9- سعی کردند نشان دهند که نظام، کارآمدی لازم را ندارد زیرا نتوانست از تقلب در انتخابات جلوگیری کند و بیشتر حرف های رئیس جمهور و مسوولان دروغ است و قصد آن، فریب عوام است. از این رو هرکس که فکر می کند عوام نیست و آگاه از مسائل است، اساساً باید به ناکارآمدی ها معتقد باشد و هیچکدام از سخنان مسوولان را نپذیرد.

10- سعی کردند تلقین کنند که حاکمان حتی به عدالت که خود مدعی ضرورت آن برای حاکم هستند، اعتقاد ندارند. در این زمینه می توان به پروژه کشته سازی دروغین اشاره کرد.

بنابر این اگر بخواهیم همه این موارد را در کنار هم خلاصه کنیم، به این نتیجه می رسیم که نیروهای مخالف نظام، قصد داشتند مبانی مشروعیت نظام را زیر سؤال ببرند از سه جهت:

- گروه اجتماعی حاکم یعنی روحانیان، فاقد طرفدار هستند زیرا طرفداران اندکی دارد که یا مزدورند یا عقب مانده و متحجر. اکثریت قریب به اتفاق مردم مخالف حکومت این گروه هستند.

- گروه اجتماعی حاکم، ظالم هستند. پس از نظر اعتقادی نیز نمی توان از آنها تبعیت کرد.

- گروه اجتماعی حاکم، کارآمدی لازم را برای حکومت ندارد، چون شعاری تصمیم می گیرد و آمارهایش دروغ است.

اما با وجود اینهمه برنامه و تلاش و ترفند و دروغ، گروه اجتماعی حاکم یعنی روحانیان، چگونه مشروعیت خود را حفظ کردند؟ چگونه بر فعالیت نیروهای اجتماعی مخالف فائق آمدند؟ چه عاملی باعث شد که این همه هزینه و انرژی و برنامه به تدریج از خیابان ها خارج شد و گروه اجتماعی حاکم و طرفداران نظام در خیابان ها حضور کامل پیدا کردند و عده ای از فتنه گران کشور را ترک کردند؟

اینجاست که نقش اجتماعی واقعه 9 دی در عرصه سیاسی توصیف شده روشن می شود.

واقعه 9 دی که در نتیجه ناآرامی های طرفداران نیروهای اجتماعی مخالف نظام در روز عاشورا (6 دی) به وقوع پیوست، تلاش های مخالفان نظام را در موارد گفته شده خنثی ساخت از آن جهت که:

1- نشان داد بسیاری از مخالفان نتیجه انتخابات، موافق با تغییر نظام نیستند یا لااقل مخالف همراهی با مخالفان نظام نیستند.

2- نشان داد بسیاری از جوانان مخالف همراهی با مخالفان نظام هستند.

3- روش مورد استفاده توسط مخالفان نظام بر مبنای مارپیچ سکوت را شکست، چرا که دیگر در نگاه افکار عمومی، این گزاره از  یقین افتاد که «نظر بیشتر مردم علیه نظام است»

4- نشان داد بسیاری از رسانه ها مانند VOA و BBC فارسی دروغ می گویند و نظر مردم را تحریف کرده گزینش می کنند. این موجب بی اعتمادی مردم به نیروهای مخالف نظام به دلیل تکیه کردن به منابع خارجی قدرت و بیگانگان شد.

5- نشان داد بسیاری از مردم با پروژه کشته سازی مخالفند و آن را دروغ می دانند.

6- نشان داد مخالفان نظام، برای اعتقادات دینی مردم احترامی قائل نیستند (به دلیل بی احترامی به عاشورا) بنابر این بی اساس بودنِ همه استدلال های آنها مبنی بر ظالم بودن نظام یا قرائت های متفاوت از اسلام توسط روحانیان متجدد و دانشگاهی که در آن حرفی از ولایت فقیه نیست، روشن شد.

7- نشان داد اینگونه نیست که طرفداران نظام و گروه اجتماعی حاکم، تنها مزدوران هستند، بلکه بسیاری به عشق اسلام، حامی نظامند. در این زمینه می توان به شهادت عده ای از جوانان بسیجی و نیروی انتظامی در حوادث اخیر اشاره کرد.

 

8- نشان داد اینگونه نیست که طرفداران نظام و گروه اجتماعی حاکم، تنها عوام هستند، بلکه بسیاری از شخصیت های برجسته سیاسی، دانشمندان دانشگاهی و حوزوی از جمله برخی از مراجع تقلید، رسماً با نیروهای مخالف نظام، مرزبندی کردند.

9- نشان داد که افرادی از گروه های اجتماعی مختلف، طرفدار گروه حاکم هستند، بنابراین شکاف های اجتماعی در عرصه سیاسی فعلی بر هم منطبق نیست.

10- نشان داد با وجود مطالبات مردمی از حکومت و گروه حاکم به دلیل ناکارآمدی نسبی در برخی حوزه ها، این نارضایتی ها به معنای موافقت با تغییر نظام و تغییر قدرت به گروه اجتماعی دیگر نیست.

11- نشان داد پایه های امنیتی و انتظامی نظام بسیار مستحکم است. در این زمینه می توان به حضور مقتدرانه سپاه پاسداران و نیروهای ضدشورش در خیابان ها با رعایت احترام به مردم اشاره کرد.

بنابر این در جمع بندی، می توان گفت واقعه 9 دی اگر چه مبانی مشروعیت نظام را از هر سه جهت تا حدودی ترمیم کرد، اما بیش از آن، با دو شیوه به کاهش طرفداران نیروهای مخالف نظام منجر شد

- کثرت طرفداران نظام را روشن ساخت.

- صف منتقدان به نظام را -که مطالبات اصولی و درستی از نظام دارند را از صف مخالفان نظام و خواستاران انتقال قدرت از دست نظام حاکم به آنها جدا ساخت.

دو نکته در آخر لازم به ذکر است:

- ناآرامی های 8 ماهه و واقعه 9 دی، بیش از همه در تهران به وقوع پیوست به دو دلیل: اول اینکه اثرگذاری تحرکات در پایتخت نسبت به شهرهای دیگر، بیشتر است و دوم اینکه اهالی پایتخت نسبت به نتیجه انتخابات نارضایتی بیشتری داشتند زیرا با افکار عمومی و اوضاع اجتماعی و سیاسی شهرستان ها آشنایی کمتری داشتند. در واقع همانگونه که اخیراً در مطالعات جامعه شناسی سیاسی به چشم می خورد، یک شکاف اجتماعی میان پایتخت نشین ها و ساکنان شهرستان ها به دلیل تفاوت در سبک زندگی آنها – و نه سطح زندگی آنها یا آداب و رسوم- شکل گرفته است که گاهی تهران را مهد یک نارضایتی خاص قرار می دهد که برای ساکنان شهرستان ها اولویت ندارد.

- نقش خداوند متعال در این میانه چه بود؟ با نگاه سکولار می توان گفت خداوند به گروه حاکم کمک کرد یا می توان گفت مردم به خاطر اعتقادات دینی خود از نظام حمایت کردند. اما به اعتقاد ما، هر آنچه در بالا گفته شد، نتیجه فعالیت گروه حاکم و طرفداران آن بود، با این تفاوت که خداوند، اثربخشی این فعالیت ها را بیشتر کرد، به داد دل مظلومان رسید که در میانه این تبلیغات و هیاهو مورد آزار قرار گرفته بودند و نیروهای مخالف نظام را با دام بی احترامی به عاشورا، رسوا ساخته و ماهیت واقعی آنها را برای مردم روشن ساخت.

مهدی امینیان

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۵۰ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۰
0
1
خیلی خوب خیلی خوب
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۱:۱۴ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۰
0
1
شکاف نژادی دومین ، شکاف کشور ایران نیست
شاید شکاف قومیتی باشد!
رضا1388
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۰۵ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۷
0
1
حماسه 9 دی مربوط به سالهای قبل است و ملاک فعل حاضر است دولت و مسئولین نظام باید طوری عمل کند که اگر باز هم به حضور مردم نیاز بود باز هم در صحنه حضور پیدا کنند
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین