به گزارش بولتن نیوز، روزنامه خراسان گفتوگویی با «محبوبه وحدانی» که از منطقهای محروم رتبه اول کنکور دکتری ۹۹ را کسب کرد انجام داده است که بخشهای مهم آن را در ادامه میخوانید.
با روزی ۴ ساعت مطالعه، رتبه برتر شدم
- اول قرار بود کنکور دکتری در اسفند ۹۸ برگزار شود. من از مهرماه درس خواندن را شروع کردم. چندماه به همین روال گذاشت و دو، سه روز مانده به موعد کنکور اعلام کردند که آزمون دکتری لغو شده است. من درس را کنار گذاشتم، اما دوباره زمان جدیدی برای برگزاری کنکور دکتری اعلام کردند و من هم دوباره مطالعه را شروع کردم. تا روز آخر حداقل سه بار از لغو کنکور دکتری خبر دادند و برای همین میزان مطالعهام خیلی متغیر بود. من آن موقع شاغل بودم و همزمان کارهای پایاننامه مقطع ارشد را انجام میدادم. برای همین بعضی از روزها زمان مطالعه کمی داشتم. مثلا روزهایی که سرکار بودم، ۳-۴ ساعت درس میخواندم، ولی هر روزی که تعطیل بودم حداقل ۷-۸ ساعت مطالعه میکردم.
برای کمک به بچههای روستا، رشته مشاوره را انتخاب کردم
- کار کردن و درس خواندن در مقاطع بالا برای یک خانم؛ اینها چیزهایی است که برای بعضی روستاییها عجیب است. الان خیلی از روستاها تحصیل کردههای زیادی دارند، اما روستای ما در جاجرم خراسانشمالی از نظر تحصیلی ضعیف است. من فرهنگی و مشاور مدرسه هستم. خیلی از اهالی روستا وقتی فهمیدند برای دکتری درس میخوانم، گفتند که تو قرار است همین شغلت یعنی معلمی را ادامه بدهی پس چرا اینقدر درس میخوانی؟ ولی خود بچهها انگیزه درس خواندنم بودند.
سر جلسه متوجه شدم که منابع جدید را نخواندم
- تا شب قبل از برگزاری کنکور، درس میخواندم. یک سری چیزها را برای خودم تعیین کردم که روز قبل از کنکور مرور کنم، اما نرسیدم که بخشی از آنها را بخوانم. از یک طرف استرس داشتم که اگر این مطالب ضروری را مرور نکنم چه میشود و از یک طرف دیگر هم نگران ساعت خواب و تاثیر بد دیر خوابیدن شب قبل از کنکور بودم.
- سرجلسه وقتی دفترچه سوالات را باز کردم، متوجه شدم یک سری از سوالات را از منابع جدید آوردهاند که اصلا آنها را نخواندهام، اما با خودم میگفتم که کارم را انجام دادم و نتیجهاش دست من نیست. همین به من کمک میکرد که آرام بشوم. حتی وقتی از سر جلسه بیرون آمدم، فکر میکردم امتحانم را خراب کردهام. دو، سه روز بعد کلید سوالات منتشر شد، درصدهایم را حساب و خودم را با رتبههای یکی، دو سال قبل دانشگاهمان مقایسه کردم. باورش سخت بود که درصدهایم شاید یک درصد با رتبه یک پارسال اختلاف داشت. فکر میکردم حداقل جزو ۵ نفر اول باشم، ولی تصور رتبه اولشدن برایم سخت و دور از انتظار بود.
وقتی فهمیدیم رتبه اول شدم تا یک ساعت گریه کردم!
- این روزها فصل تهیه کشمش است و به همین دلیل، سر خانواده ما حسابی شلوغ شده. روز اعلام نتایج تا بعدازظهر به خاطر مشغله زیاد نمیدانستم که رتبهها اعلام شده تا این که یکی از دوستان با همسرم تماس گرفت و پرسید که چه کار کردهام؟ سریع به خانه آمدم تا از طریق سیستم، رتبهام را نگاه کنم. استرس زیادی داشتم و آن لحظات برایم قابل توصیف نیست. وقتی فهمیدیم رتبه اول شدم تا یک ساعت گریه کردم! آن روز مدام کارنامهام را بالا و پایین میکردم و میگفتم شاید رتبهام این نباشد، شاید اشتباهی یک عدد دیگری را میبینم! آن موقع اصلا باورم نمیشد.
من اصلا آدم عجیبی نیستم
- به نظر خیلیها من یک آدم خاص با استعداد و همه چیز تمام هستم. میترسم در حد آن چیزی که در نظرشان هست، نباشم. شاید خندهدار باشد، آن قدر نوع نگاهها به یک رتبه برتر کنکور تغییر میکند که مثلا دو، سه روز پیش، فردی پشت تلفن گفت که فکر میکردم نوع صحبت کردن و صدای رتبه برترها طور خاصی باشد! خیلیها انتظارات عجیب و غریبی دارند، ولی من اصلا آدم عجیبی نیستم. در یک آزمون قبول شدم، فقط همین!»
میگویند موفقیتم به خاطر ژنتیکم است، ولی من آن را به این چیزها ربط نمیدهم
- یک خواهر بزرگتر از خودم دارم که رتبه ۱۰۶ کارشناسی دارد. پدرم ۳۰ سال در روستای ما معلم بوده و الان بازنشسته و در باغ سرگرم است. او هم جزو اولین تحصیل کردههای روستا بوده است. بعضیها میگویند کسب این موفقیتها توسط من به خاطر ژنتیکم است، ولی من موفقیتم را به این چیزها ربط نمیدهم. ممکن است یک نفر با استعداد باشد، اما حس اعتماد به نفس ناشی از استعداد بالا باعث تنبلیاش شود و طوری آسیب ببیند که باور کردنش هم سخت است.
بعد از تحصیل در مقطع دکتری به روستا برمیگردم
- شرایط معلمی در شهر خیلی راحتتر است، ولی من هیچوقت به زندگی در شهرهای بزرگ ترغیب نشدم. شلوغی که وجود دارد، آرامشی که در شهر نیست و احساس مسئولیتی که نسبت به بچههای روستا دارم اجازه نمیدهد که روستا را ترک کنم. زندگی در شهر بزرگ کلافهام میکند. انگار در شهرهای بزرگ، زمان از دست در میرود. ما روستاییها در دو، سه ساعت، فاصله چند روستا و شهرستان را طی میکنیم، ولی وقتی در تهران درس میخواندم، دو، سه ساعت برای رسیدن به خانه، خوابگاه یا دانشگاه در راه بودم. فکر نمیکنم در شهر بتوانم زندگی همراه با آرامشی داشته باشم. بعد از فارغالتحصیلی به روستا برمیگردم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com