به گزارش بولتن نیوز، کتاب «رئالیسم عرفانی: مقایسه تذکره نگاری تصوف با رئالیسم جادویی با تاکید بر آثار مارکز» نوشته محمد رودگر، به بررسی رئالیسم جادویی و عرفانی و تفاوت آنها و همچنین نقد داستانهای کلمبیایی و داستانهای عرفانی میپردازد. این اثر به موضوع عرفان و واقعگرایی در ادبیات نیز اشاره میکند.
عارفان و صوفیان همواره قصه و داستان را برای بیان تفکرات خود برگزیدهاند. آنها در عرصه داستان به دنبال آن هستند که وحدت و یگانگی موجود در حرکات، اتفاقات، اشیا، فضاها و حتی نثر را به نمایش گذاشته و آشکار کنند که سمع و بصر انسانی به چه جاهایی میرسد.
محمد رودگر در کتاب خود به بررسی تطبیقی متون روایی - داستانی متصوفه ایران با روش رئالیسم جادویی که نزدیکی و همخوانی زیادی با اصول و شاخصههای تذکرهنگاریهای صوفیانه دارد، میپردازد. به عقیده او میتوان با مقایسه تطبیق این دو جریان یک روش خاص برای داستانهای صوفیه یافت.
عناصر داستانی که در حکایتهای تذکرههای تصوف وجود دارند، به طور دقیق با ساختار رئالیسم جادویی منطبق نیستند و با یکدیگر تفاوت دارند. با این وجود، دارای شبیهترین متنهای ادبی به ساختار این شیوه ادبی هستند. مقایسه و بررسی متنهای کهن با یک روش داستانی مدرن، بدون شک نتایج ارزشمندی به دنبال دارد. در این کتاب، این کار با تکیه بر بهترین متون از هر سو، در دو بخش ساختاری و مبنایی انجام شده است.
در بخش مقایسه ساختاری، عناصر داستانی در متون تذکرهها مانند گفتگو، شخصیتپردازی، صحنه و... علاوه بر بازشناسی، با عناصر داستانهای رئالیسم جادویی و آثار مارکز مطابقت داده میشود. در این قسمت همچنین بهترین شیوه رئالیسم جادویی معرفی میشود که همان شیوه باورپذیری است.
در قسمت مقایسه مبنایی به این دلیل که در رئالیسم جادویی، جادو و خیال با رئال آمیخته شده، نظریه و اندیشه صوفیه درباره عالم مثال و خیال نیز مورد بررسی قرار میگیرد. مهمترین موضوع در رئالیسم جادویی، جادو و بیرون رفتن از عادتهاست و در تذکرهنگاری تصوف، کرامات اولیا اساس و پایه تصوف در این عرصه واقع میشود. در پایان اشاره میشود که شباهتهای آثار نویسندگانی مانند مارکز با تذکرههای صوفیانه بیشتر ریشه در ساختار و تکنیکهای داستانی دارد.
در بخشی از کتاب «رئالیسم عرفانی» میخوانیم:
شناخت ساختار روایی داستان، یکی از مهمترین سرفصلهای پژوهشهای ادبی است که فرمالیستهای روس توجه ویژهای به آن داشتند. کلیه متون ادبی را که دارای دو ویژگی قصه و حضور قصهگو است، میتوان متنی روایی خواند. دو قطب اصلی هر داستان پیش از هر چیز، نویسنده (راوی) و خواننده (مخاطب) است. راوی ادراک خود را در قالب داستان به مخاطب ارائه میدهد و از این نظر همیشه گوشۀ چشمی به مخاطب دارد. او باید ادراک مخاطب را ملاک روایت خود قرار دهد، وگرنه نمیتواند چیزی ارائه دهد. برای اینکه داستان بتواند برای مخاطب مفهوم باشد، ابتدا باید نوعی دانش مشترک میان دو سویۀ راوی / مخاطب وجود داشته باشد. آنگاه راوی با توجه به این دانش مشترک فرضی، چند عمل و کنش داستانی را انتخاب میکند و باقی را کنار گذاشته، از این طریق، نقش مستقیم در شکلگیری طرح ایفا می کند.
اهمیت راوی و مخاطب به حدی است که میتوان آن را در تعریف داستان دخیل دانست: داستان روایت سلسلهای از حوادث برای مخاطب است، استوار به گونهای همدلی میان راوی و مخاطب. هرقدر که راوی بتواند با مخاطب همدلی کند، میتواند روایت بهتری ارائه دهد. از سوی دیگر نیز، اگر مخاطبان با فضای معلومات راوی آشنایی قبلی داشته باشند، بهتر میتوانند با او همدلی کنند.
در رئالیسم جادویی داستانها با بهرهگیری از قصه، علوم پنهانی و با تهرنگی از توصیفات اکسپرسیونیستی و سوررئالیستی روایت میشوند. در آثار مارکز و بهخصوص صد سال تنهایی، همیشه یک خط روایی واضح وجود دارد که خواننده میتواند به آسانی آن را دنبال کند؛ البته اگر با اسامی و نسبتهای خانوادگی مشابه و گیجکنندۀ شخصیتها به مشکل بر نخورد.
گفتنی است کتاب «رئالیسم عرفانی» نوشته محمد رودگر از سوی انتشارات سوره مهر راهی بازار کتاب شده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com