ژوزه ساراماگو نویسنده پرتغالی ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ به دنیا آمد و ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰ درگذشت.
گروه فرهنگ و هنر: ژوزه ساراماگو نویسنده پرتغالی ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ به دنیا آمد و ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰ درگذشت. او از فعالان چپ پرتغال بود و از سال ۱۹۶۹ به حزب کمونیست پرتغال پیوست و همچنان به آرمانهای آن وفادار ماند، اما ادبیات را به خدمت ایدئولوژی درنیاورد.
مروری بر زندگی و آثار ژوزه ساراماگو Jose de Sousa Saramago نویسنده پرتغالی
به گزارش بولتن نیوز به نقل از سیمرغ، ژوزه ساراماگو (Jose de Sousa Saramago) نویسنده پرتغالی ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ به دنیا آمد و ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰ درگذشت. او از فعالان چپ پرتغال بود و از سال ۱۹۶۹ به حزب کمونیست پرتغال پیوست و همچنان به آرمانهای آن وفادار ماند، اما ادبیات را به خدمت ایدئولوژی درنیاورد. فرهنگستان سوئد در سال ۱۹۹۸ به ستایش و تمجید از ژوزه ساراماگو پرداخت و نوشت: «آثار ساراماگو با تمثیلهای ملهم از تخیل و شفقت و طعنه ما را بی وقفه وادار به ادراک یک واقعیت فرار و مبهم میکند.»
ساراماگو در دهکدهای کوچک در شمال لیسبون در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد. او دو سال بعد به همراه خانواده به لیسبون رفت و تحصیلات دبیرستانی خود را برای امرار معاش نیمه تمام گذاشت و به شغلهای مختلفی نظیر آهنگری، مکانیکی و کارگری روزمره پرداخت. پس از مدتی نیز به مترجمی و نویسندگی در روزنامه ارگان حزب کمونیست پرتغال مشغول شد. اولین رمان او به نام
«اقلیم گناه» در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید، ولی نتوانست ناشرش را راضی کند کتاب دوم را هم چاپ کند. با انتشار کتاب
«بالتازار و بلموندا» در سال ۱۹۸۲ و ترجمه آن به انگلیسی در سال ۱۹۸۸ شهرت به سراغ او آمد؛ رمان تاریخی که به انحطاط دربار پرتغال در قرن شانزدهم میپرداخت.
زبان خاص
ساراماگو تخیل و تاریخ و انتقاد از سرکوب سیاسی و مبارزه با فقر و ستم طبقاتی را با هم ترکیب میکند و شاعران و نویسندگان امریکای لاتین مانند
گابریل گارسیا مارکز و
ماریو بارگاس یوسا را به یاد میآورد، اما خودش معتقد است از
سروانتس و
گوگول بیشتر تاثیر پذیرفته است.
سبک منحصر به فرد
ساراماگو در رمان هایش پرهیز از علائم سجاوندی متداول است و استفاده از جملات بسیار طولانی که گاه درون آنها زمان نیز تغییر میکند. او از میان علائم نگارشی تنها از نقطه و ویرگول استفاده میکند و از سایر علامت ها- مثل علامت سوال و نقل قول و گیومه و علامت تعجب- مطلقا پرهیز میکند.
ساراماگو تا زمان کسب جایزه نوبل، در ایران شهرتی نداشت و اثری از او منتشر نشده بود. اما بعد از آن اغلب کارهایش به زبان فارسی ترجمه شد که گاه حتی هر کتاب او با چند ترجمه مختلف به بازار نشر عرضه شد و هر کدام از این کتابها نیز به چاپهای متعدد رسید.
ساراماگو معمولا حکومتهای خودکامه و نابرابریهای اجتماعی را به نقد میکشید و سیاستهای کلیسای کاتولیک را که دست در دست نظام سلطه داشت، محکوم میکرد. رمان
«کوری»، شاهکار
ژوزه ساراماگو، اثری تحسین شده و جهانی از او است که تا به حال با سه ترجمه مشهور در ایران منتشر شده.
داستان
«کوری» پشت چراغ قرمز یک چهارراه در کشوری بی نام آغاز میشود. راننده اتومبیلی که به ناگاه کور میشود. به فاصله اندکی، افراد دیگری که همگی از بیماران یک چشم پزشک هستند، دچار کوری میشوند. پزشک با معاینه آنها در مییابد که چشم این افراد کاملا سالم است، اما آنها هیچ چیز نمیبینند. دولت تمامی افراد نابینا را جمع آوری و در ساختمان یک آسایشگاه جمع میکند.
پزشک نیز خود دچار این بیماری میشود. پلیس برای جلوگیری از شیوع بیماری، پزشک را نیز روانه آسایشگاه میکند. همسر پزشک نیز خود را به کوری میزند تا در کنار شوهرش باشد.
نیروهای امنیتی برای افراد غذا تهیه میکنند، اما برای عدم سرایت کوری غذاها را جلوی در آسایشگاه میگذارند و میروند. نابینایان برای تقسیم غذا با هم درگیر میشوند. کم کم خوی حیوانی افراد در این وضعیت فلاکت بار بروز میکند. عدهای از کورها که پیش از این اپیدمی هم کور بودند، تحویل غذا را به دست میگیرند و غذا را به افراد میفروشند. کورها برای زنده ماندن، از تمامی چیزهای باارزش خود میگذرند تا جایی که افراد زورگیر مسلح، اما کور، از ناموس کورهای دیگر هم نمیگذرند. در این میان تنها زن دکتر در بهبود وضعیت افراد میکوشد، اما به هیچ عنوان اجازه نمیدهد کسی بفهمد که بیناست.